عصرجدید: اظهارات سران رژیم حاکم بر ایران مبنی بر «امام در آرزوی جنگ با آمریکا بوده»، گفته های فیروزآبادی و کوبیدن دائمی بر طبل جنگ با سازش آقای خامنه ای با آمریکا درباره مساله اتمی تضادی را بوجود آورده است، این تضاد را چگونه ارزیابی می کنید؟
برای شنیدن این مصاحبه، اینجا را کلیک کنید
بنی صدر: تناقض مواضع ضد آمریکایی اعم از گفته آقای جنتی مبنی بر «امام در آرزوی جنگ با آمریکا بوده» و اظهارات فیروزآبادی مبنی بر «ایران آماده جنگ مستقیم با آمریکاست» با سازش اتمی ای که نزدیکان آقای خامنه ای کار آن را تمام شده می دانند، حل نمی شود مگر به اینکه بدانیم این تناقض ظاهری است و در طول مدتی که استبداد بر ایران حاکم گشته، رژیم، ستیز در ظاهر و سازش در نهان را با آمریکا رویه کرده و هنوز هم بر همان رویه است. به مناسبت سالروز انقلاب ایران و اینکه در آن انقلاب، قدرتهای خارجی چه نقشی داشتند و ادعای آقای جنتی درباره نظر آقای خمینی درباره آمریکا، بجاست بررسی ای انجام دهیم و ببینیم که آقای خمینی براستی در آرزوی جنگ با آمریکا بوده یا این ادعا دروغی برای ایجاد یک ظاهر ضدآمریکایی غلیظ برای پوشاندن سازشی است که همانند قرارداد ترکمنچای توصیف شده است؟
سابقه اول: آنچه که تاریخ می گوید، آقای خمینی در 28 مرداد 1332، جانب کودتاچی ها را داشته، بعدها هم نگفت: «مصدق از آمریکا و انگلیس سیلی خورد»، بلکه گفت: «مصدق از اسلام سیلی خورد!».
سابقه دوم: پیامی است که آقای دکتر یزدی در آخرین دیدار با نماینده آمریکا به نمایندگی از آقای خمینی برای کارتر فرستاده است. برای اینکه به اهمیت این پیام پی ببریم، مختصری یادآور می شوم که کنفرانس 8 کشور ثروتمند در روزهای 5، 6 و 7 ژانویه 1979 در گوادلوپ تشکیل شد، آقای دکتر یزدی در کتاب «آخرین تصمیمها در آخرین روزها» مدعی شد: «آقای ژیسکاردستن قبل از رفتن اجلاس گوادلوپ خواسته بود که نزدیکان آقای خمینی گزارشی درباره وضعیت واقعی ایران و موقعیت رژیم شاه تهیه و به او ارائه کنند. این گزارش تهیه و توسط آقای قطب زاده ارائه شد و سبب شد که آقای ژیسکاردستن در آن کنفرانس جانب انقلاب ایران را بگیرد و بگوید: “عمر رژیم شاه به سر رسیده و غرب سودی در حمایت از رژیم ندارد.” ».
آقای یزدی در جلد سوم خاطراتی که اخیرا منتشر کرده است، همان مدعا را بازگو کرده و این بار قولی را از کتاب «Paved with good intentions» نوشته رابین بّری نقل کرده است. بنابر کتاب آقای بری، آقای ژیسکاردستن آخرین سخنران کنفرانس گوادلوپ بود و گفت: «کار رژیم شاه تمام و حمایت از او بی فایده است، آقای خمینی آدم معقولی بنظر می رسد و ما از حمایت از رژیم شاه سودی نمی بریم و برای جریان یافتن نفت به غرب، سود کشورهای ثروتمند جهان در این است که با تغییر رژیم در ایران موافقت کنند». این مطلب را رابین بری در صفحات 245 و 246 کتاب خود آورده و کتاب در سال 1980 منتشر شده و در آن تاریخ، هیچ سند مکتوبی در این باره نبوده و صاحب کتاب هم هیچ ماخذی برای این نقل قول ذکر نکرده است. معنای نقل قول بیان شده از ژیسکاردستن این است که مردم ایران انقلاب نکردند و رفتن رژیم شاه را ناگزیر نکردند، بلکه این امر، نتیجه زبردستی کسانی بوده که در پاریس، گزارشی تهیه کردند و آن گزارش دستمایه صحبتهای آقای ژیسکاردستن شد، صحبتهای وی نیز سبب اتخاذ تصمیمی در گوادلوپ شد که نتیجه اش ترک ایران توسط شاه در 16 ژانویه(9 روز بعد از پایان کنفرانس) و بازگشت خمینی شد!! آیا این مساله واقعیت دارد؟ خیر، یک دروغ صد در صد است، زیرا آقای ژیسکاردستن کتاب خاطراتش را منتشر کرده و در جلد دومش می گوید:
«در کنفرانس گوادلوپ، آقای کارتر گفت: “در ایران انقلاب انجام گرفته و شاه در موقعیتی است که حفظش غیرممکن شده و امکانی که آمریکا می بیند، این است که شاه ایران را ترک کند و از بختیار بعنوان نخست وزیر در یک رژیم سلطنتی حمایت بشود و اطمینان می دهم که ارتش از این راه حل حمایت خواهد کرد”.»
پس پیشنهاد آقای کارتر در کنفرانس گوادلوپ بنابر نوشته آقای ژیسکاردستن، حمایت از راه حل بختیار بوده است و چنین نیست که در کتاب آقای یزدی بصورت «خواست آمریکا برای حفظ شاه و رژیمش و مخالفت سران اروپا» برعکس شده است! ژیسکاردستن در خاطراتش می نویسد:
«بعد از آقای کارتر، اشمیت صدراعظم آلمان سیگاری که می کشید را به علامت بیزاری در جاسیگاری له کرد و گفت: “نظر آقای کارتر خطاست، رفتن شاه ایران را گرفتار، یک دوران بی ثباتی می کند و خطر مداخله شوروی را جدی می کند”. سپس من(ژیسکاردستن) صحبت کردم، دنباله حرف آقای اشمیت را گرفتم و همان استدلال آقای اشمیت را مطرح کردم و گفتم: “رفتن شاه به صلاح نیست، می باید از او و رژیمش حمایت کنیم”، اما آقای کارتر تصمیم خود را گرفته بود و استدلالهای ما به جایی نرسید».
خاطرات نوشته شده توسط آمریکایی ها و اسناد آمریکایی و انگلیسی منتشر شده ثابت می کنند که نوشته آقای ژیسکاردستن صحیح است و قضیه به همین صورت بوده و راه حل آمریکا نه شاه، نه خمینی، بلکه بختیار بوده است. آقای سولیوان می نویسد: «وقتی که دکتر بختیار را دیدم، متوجه شدم که در دنیایی ذهنی خود را برنده می داند، معتقد است که با رفتن شاه، رهبری انقلاب دزدیده شده را از آن خود می کند و خود را رهبر ایران می دید. بختیار در جلسه شورای امنیت ملی گفت: “مشکل دو راه حل دارد؛ یا باید اصولی از قانون اساسی راجع به سلطنت را تغییر داد یا اینکه وضعیت کنونی ادامه یابد که روشن است قابل ادامه نیست”، در واقع می خواست اصول مربوط به سلطنت از قانون اساسی حذف شود و خود را رئیس جمهور رژیم جدید می دید».
دکتر بختیار، عباسقلی بختیار(خاله زاده اش) را در 4 بهمن 1357 نزد من فرستاد که اینکه شما می گویید: «تکروی کرده ام»، هرچه بوده، شده، کاری کنیم که ضرر از بین برود و … گفتم: «شاید بتوان راه حلی یافت، بدین صورت که به آقای خمینی پیشنهاد کنم که آقای دکتر بختیار از نخست وزیری شاه استعفا کند و نخست وزیر انقلاب شود»، آقای عباسقلی بختیار گفت: «چنین چیزی ممکنه؟»، گفتم: «بنظرم نه، چون آقای خمینی برنده است، دلیلی ندارد که به چنین پیشنهادی رضایت دهد، با این حال پیشنهاد می کنیم». قرار بر روز بعد یعنی 5 بهمن شد، 5 بهمن ایشان پیش من آمد و گفتم: «آقای خمینی موافقت کرد»، او خیلی تعجب کرد و گفت: «واقعا؟»، گفتم: «واقعا موافقت کرد»، گفت: «ولی آقای دکتر بختیار می گوید: “نمی تواند این کار را بکند زیرا ارتشی ها کودتا خواهند کرد”». البته کودتای ارتش، بقول خاطرات برژنسکی چماقی بود که آمریکایی ها بالای سر خمینی نگهداشته بودند تا او را بترسانند که اگر از جایش تکان بخورد، کودتای نظامی خواهد شد و الا بقول ارتشبد قرباغی «ارتش متلاشی بود، نمی توانست خودش را نگهدارد، چه برسد به کودتا!». بعدها معلوم شد که از 3 بهمن 1357، دکتر بختیار با شورای انقلاب در تهران تماس می گیرد، در 7 بهمن قرار می شود که ایشان بعنوان نخست وزیر به پاریس بیاید و شب همان روز، آقای خمینی بیانیه ای با این مضمون صادر می کند: «آمدن ایشان نزد من به استعفا از نخست وزیری موکول است»، بنابرین دکتر بختیار نمی آید. در همین روز(7 بهمن 1357) آقای خمینی پیامی را برای کارتر فرستاده که آقای دکتر یزدی می گوید آنرا عینا برای فرستاده آمریکا خوانده است، پیام بدین شرح است:
«کار ها و عملیات بختیار و سران کنونی ارتش نه تنها برای ملت ایران، بلکه برای دولت آمریکا هم به خصوص آینده خود آمریکا هم در ایران، سخت ضرر دارد. و من ممکن است مجبور شوم دستور جدیدی دربارۀ اوضاع ایران بدهم. بهتر است شما به ارتش توصیه کنید که از بختیار اطاعت نکند. دست از این حرکات بردارند. ادامۀ این عملیات توسط بختیار و سران ارتش ممکن است فاجعه ای بزرگ به بار آورد. اگر او و ارتش در امور دخالت نکنند و ما ملت را ساکت کنیم ضرری برای آمریکا ندارد. این گونه حرکات و رفتار، ثبات و آرامش منطقه را باعث نخواهد شد. ملت از من حرف شنوی دارد و ثبات به دستور من و با اجرای برنامۀ من به وجود خواهد آمد. وقتی من دولت موقت را اعلام کنم خواهید دید که رفع بسیاری از ابهامات خواهد شد و خواهید دید که ما با مردم آمریکا دشمنی خاصی نداریم و خواهید دید که جمهوری اسلامی که بر مبنای فقه و احکام اسلامی استوار است چیزی نیست جز بشردوستی و به نفع صلح و آرامش همۀ بشریت است. بستن فرودگاه ها و جلوگیری از رفتن ما به ایران ثبات را بیش از پیش برهم می زند، نه آنکه اوضاع را تثبیت نماید. از جانب نیروهای طرفدار من خواسته شده است که اذن بدهم بروند فرودگاه را باز کنند با زور. اما من هنوز چنین اذنی نداده ام. همچنین نیروهای مسلح از نظامی و غیرنظامی، از جمله عشایر درخواست عمل برای پایان دادن به وضع کنونی کرده اند. اما من هنوز اذن نداده ام و ترجیح می دهم که کار با مسالمت تمام شود و سرنوشت مملکت به دست ملت سپرده شود».
– گویایی نخست پیام خمینی به کارتر: آن ادعا که گویا در گوادلوپ تصمیم گرفتند که شاه برود، خمینی بیاید، دروغ است، زیرا اگر راست بود، این پیام بی محل می شد، دلیلی برای دادن این پیام نبود، بعکس آمریکایی ها بجای پیام 8 ژانویه 1979(18 دی 1357) توسط دو مقام فرانسوی به آقای خمینی مبنی بر اینکه «شاه از ایران می رود، شما شلوغ کاری نکنید و از بختیار حمایت کنید وگرنه احتمال کودتای نظامی می رود و وضعیتی پیش می آید که برای هیچکس خوب نیست!» باید پیام می دادند: «ما تصمیم گرفتیم، شاه برود، شما به ایران بیایید پس آماده بازگشت شوید!». جای تعجب از آقای دکتر یزدی است که با وجود اینکه خودش پیام 7 بهمن را برای آمریکایی ها برد، آن دروغ را درباره گوادلوپ در خاطراتش آورده که توهین آشکاری به مردم ایران است.
– گویایی دوم پیام خمینی به کارتر: همانطور که بارها گفته ام، در تاریخ باید به دنبال امرهای مستمر بود؛ آنکه در 28 مرداد 1332، آن موضع را داشته، در پیام 7 بهمن 1357 اش به کارتر نیز همین موضع مشاهده می شود، در اکتبرسورپرایز و ایران گیت هم همین خط و ربط را می بینید، آقای خمینی بجای اینکه به ارتش ایران مراجعه کند و به آنها تامین دهد، به کارتر متوصل می شود تا ارتش ایران را از عمل بازدارد و خمینی بتواند به ایران برگردد! لازم به یادآوری است که شهید داریوش فروهر که از ایران آمد، پیامی از سران ارتش بدین مضمون آورده بود: «اگر آقای خمینی تامین واقعی بدهد، آماده ایم که با انقلاب همراه شویم»، آقای خمینی متنی نوشت، تامین هم داد، متاسفانه آنرا مثل بقیه تعهدات نقض کرد و همانطور که می دانیم سران ارتش را کشت و ارتش را متلاشی کرد، بطوری که هنگام حمله قشون عراق به ایران، با ارتشی متلاشی از وطن دفاع کردیم. «مراجعه به قدرت خارجی برای استقرار قدرت جدید» مساله دومی است که پیام خمینی به کارتر گویایی می دهد، مراجعه ای که خلاف اصل استقلال است، همین رویه را در گروگانگیری، سازش پنهانی بر سر گروگانها، جنگ 8 ساله، ایرانگیتها و سرکشیدن جام زهر می بینیم. در مورد سرکشیدن جام زهر دوباره یادآور می شوم که سه ماه قبلش، آقای ولایتی مامور می شود به آقای گنشر(وزیرخارجه آلمان) بگوید: «ایران قطعنامه را پذیرفته است»، در حالیکه مردم ایران، مطلقا اطلاعی ندارند و 3 ماه بعد از طریق بیانیه آقای خمینی و سرکشیدن جام زهر مطلع می شوند که آقای خمینی جنگ را در شکست تمام کرده است!
– گویایی سوم پیام خمینی به کارتر: اگر یادتان باشد، آقای خمینی یک دفعه خطاب به من می گفت: «هی منم، منم نگویید!»، می بینید که در این متن، محور خودش است، همه اش “من” است، برنامه من، جمهوری اسلامی که من می خواهم برقرار کنم و … اما آن جمهوری که ایشان می خواست برقرار کند که گویا جز بشردوستی و به نفع صلح و آرامش همه بشر نبوده، از زمان استقرار ایشان بر اریکه قدرت، همه اش جنگ و ویران شدن و ویران کردن است، از گروگانگیری شروع می شود، جنگ 8 ساله و بعد هم قرار گرفتن ایران در حلقه آتش و بحران اتمی که اکنون گرفتارش هستیم. بنابرین خلاف آنچه ایشان در این پیام به آقای کارتر گفت، واقعیت یافت، نمی توانست هم جز این شود، زیرا وقتی دین را وسیله قدرت کردید، چون توقع قدرت، بکار بردن زور است پس دین را باید توجیه گر بکار بردن زور کنید و بس ویرانگر می شود که شد.
– گویایی چهارم پیام خمینی به کارتر: خمینی در این پیام می گوید: «بختیار برای شما ضرر دارد، ما برای شما ضرر نداریم!». ظاهر قضیه این است که از آنزمان تا امروز، آمریکا و ایران در برخورد و زد و خورد هستند اما در واقع در تمام مدت، این رژیم با وفاداری بی چند و چونی حافظ منافع آمریکا در ایران و منطقه بوده است، ایران که به این روز افتاده، ثروتهایش مثل سیل به طرف غرب رفته، نفت ایران هم جریان داشته، نفت بقیه کشورهای خاورمیانه را هم می برند، این هم وضع خاورمیانه است!
چطور می شود که اینها در ظاهر ستیز و در واقع بطور محرمانه زد و بند کنند؟ اگر این امر در جامعه ایرانی بردی نداشت، چگونه این سیاست در این 35 سال بطور مدام بکار می رفت؟ این سوال، سوال بزرگی است که مردم ایران باید از خودشان بپرسند. آنچه معلوم و آشکار است، اینست که وجدان علمی جامعه ایرانی، غنی نیست، یعنی تاریخدانان، روشنفکران، اقتصاد دانان، جامعه شناسان و سیاست شناسان حقایق را مرتب به مردم ایران نمی گویند، در نتیجه این گونه رفتارها از سوی این رژیم، برد دارد، نه تنها در سطح ایران، بلکه در سطح منطقه هم برد دارد، پوششی برای رژیم ایجاد می کند که هم سازش کند، هم بعد از انجام سازش مثل آقای روحانی، بدون خم به ابرو آوردن و احساس شرم بگوید: «دنیا در برابر ایران تسلیم شد!». چنانکه در انتهای جنگ 8 ساله جام زهر را سر کشید و جنگ را در تسلیم تمام کرد ولی امروز از “پیروزی در دفاع مقدس” سخن می گویند! گروگانگیری نیز در شکست تمام شد، میلیاردها دلار ثروت ملی ایران را امریکایی ها بردند و کارتر گفت: «ایرانیها را نقره داغ کردم»، چه گفتند؟ آقای رجائی گفت: «گروگانها بنجل بودند، دیگر به کار نمی آمدند!»، ولی خودشان گفتند: «شاخ آمریکا را شکستیم، گروگانگیری ابهت امریکا را شکست، اسطوره ابرقدرتی امریکا را شکست!». هر بار با تیزی و تندی، به امریکا حملات زبانی کردند در همان حال سازش پنهانی کردند، بعد از اینکه افتضاح کار در آمده، گفتند: «پیروز شدیم!».
می خواهید این وضیعت تغییر کند؟ دیدید که گفتم ارتشیان به آقای خمینی مراجعه کردند، تعهد کرد، نقض تعهد هم کرد. آقای خمینی از سران ارتش نخواست که جانب ملت را بگیرند، بلکه از آقای کارتر خواست که آنها را رام کند! قدرت غیر از این نمی تواند بکند. مردم ایران، خوب توجه کنید، نمی شود یک قدرت استبدادی را بر پایه موافقت جمهور مردم بنا کرد برای اینکه موافقت جمهور مردم به رعایت شدن حقوقشان نیاز دارد و این حقوق با استبداد مطلقه سازگار نیستند پس چون از طریق مردم نمی تواند استبداد را برقرار کند، به طرف قدرت خارجی می رود. بنابراین، اگر می خواهید وضیعت تغییر کند، مساله در سازش با امریکا و توافق نهایی حل نمی شود در تغییر طرز فکر شما حل می شود. یک قلم به این مسئله توجه بکنید؛ آقای روحانی به دانشگاه رفت و خطاب به دانشگاهیان گفت: چرا راجع به توافق ژنو، اظهار نظر نمی کنید؟ در خارج کشور، یک شخصیت علمی طراز اول و رییس واحد تحقیقاتی فیزیک-شیمی مرکز مطالعات علمی فرانسه یعنی آقای مصطفوی در باب برنامه اتمی ایران، به مردم ایران مرتب اطلاع می دهد، از داخل کشور اطلاعاتی به من رسیده است و گفته اند: «حواستان را جمع کنید که جانش در خطر است، عناصر افراطی درون رژیم، برای اینکه هم آگاه کنندگان مردم را خاموش کنند و هم برای ضربه زدن به اعتبار حکومت آقای روحانی، قصد دارند ایشان را ترور کنند. آقای خامنه ای! شما در آغاز انقلاب دو قتل مرتکب شدید، از آن به بعد هم تا حالا، سر دسته تروریستها تشریف داشتید، مرتب هم تهدید به ترور کرده اید، اما، این کارها، رژیم شما را از سقوط نجات نمی دهد، زیرا این رژیم با حیات ملی ایران تضاد دارد و شما مردم ایران، حساس باشید، زیرا اگر لاقید باشید، وجدان علمی شما ضعیف می شود، متوجه نمی شوید چه بلاهایی سرتان می آید.
شاد و پیروز باشید
گفتگو با رادیو عصرجدید در 25 بهمن 1392
گفتگوهای رادیو اینترنتی عصرجدید با آقای بنی صدر، جمعه ها ساعت 21:40 الی 22:10(بوقت ایران) از آدرس زیر پخش می شوند:
http://www.asrjadid.com/musicvideo.php?vid=8eade25e1