نیاز نیست از عارفی چون حافظ بپرسیم چرا عاشق، در انتظار و بیقرار وصل میشود. زیرا هرکس که عاشق میشود، پاسخ این پرسش ر ا میداند. هرکس که هدف تعیین میکند و درپی رسیدن به آن میشود، درجا، به حال انتظار درمیآید. و کسی هم که هدف معین میکند اما به عمل بر نمیخیزد و یا، در نیمه، ترک عمل میکند، به حال انتظار در نمیآید و یا از آن بیرون میرود و میداند که هرگز به آن هدف نمیرسد. کسی که در پی هدف میشود، فعالیت و انتظارش دائم شدت میگیرند. شاگرد کلاس اول ابتدائی نه آن فعالیت و نه آن حالت انتظار را دارد که، هم او، در روز دفاع از رساله خویش در محضر استادان داور. باز، کسی که بر حق میایستد، دائم فعالتر و بیقرارتر میگردد. با آنکه میداند، بنابرقاعده، حق آمدنی و باطل رفتنی است، حالت انتظارش پیوسته شدت میگیرد. این انتظار هم حاصل هیجان کار و هم به دلیل معرفت بر این واقعیت است که پیروزی، یعنی آمدن حق و رفتن باطل، درگرو ایستادن برحق است و هم بخاطر ایناست که میداند پیروزی قطعی است و بیقرار فرارسیدن لحظه پیروزی است.
هرگاه این یادآوری، به خواننده کمک کند که فعلپذیری و بیتفاوتی را رها کند، پرسشها و پاسخهای زیر در باب گزیدن آرمان و درپی تحقق آن گشتن بکار او میآیند:
٭ پرسش دوم و سوم:
2- شما در مصاحبهای با آقای دکتر مهران مصطفوی (درباره دلایلی که در رد ولایت فقیه در مجلس خبرگان ایراد فرمودید) پیرامون جامعهی هنگام ظهور فرمودید: ” دنیای پر از جور و ظلم، چگونه میتواند ولی عادل بپذیرد و تناقض است”. بطور تفصیلی، نظر شما چیست و چه تغییراتی در آن جامعه باید بوجود بیاید و آن جامعه چه ویژگیهایی خواهد داشت و آیا پیشرفت جبهه شیطان نیز با آن همراه است؟
3- اینکه حضرت حجت (عج) را ولی امر یا صاحب امر خواندند از دید شما چه معنا دارد؟ معنای این امر چیست و بر چه دلالت دارد؟
●پاسخ پرسشهای دوم و سوم:
حاصل پاسخ به پرسش اول این شد که الگو و آرمان همراهند و فرق است میان الگو و بدیل وقتی بدیل، جانشین حاکمان شدن توسط گروه جدید است. به سخن دیگر،
2.1. قدرتمداران میتوانند بدیل یکدیگر بگردند بیآنکه الگوی زیستن در حقوقمندی برای مردم باشند. به سخن دیگر، دو نوع بدیل وجود دارد: بدیل قدرتمدار که میخواهد جانشین حاکمان قدرتمدار بگردد و بدیل حقمدار که در بطن جامعه مدنی عمل میکند و میخواهد تغییر کند و تغییردهد. اولی الگو برای زورمدارها میشود و دومی الگو برای مردمی که میخواهند حقوقمند زندگی کنند.
2.2. الگو وقتی آینده را در زندگی خویش حال میکند (امام) در تغییر کردن و تغییر دادن سرمشق مردم میشود. پس هرگاه مردمی باشند که بخواهند تغییر کنند، یعنی ، در جریان انقلاب از زندگی قدرتمدار به زندگی حقمدار، خود، بدیل خویشتن بگردند، الگو، بدینخاطر که از طریق مردم و همراه با مردم عمل میکند، بکار مردم در این انقلاب میآید.
شناختن نقش الگو و معرفت بر دو نوع بدیل و الگو، به ما امکان میدهد، وقتی این مردم هستند که میخواهند نظام اجتماعی خود را باز و تحول پذیر و رابطهها باخود و با یکدیگر را رابطههای حقمدار با حقمدار بگردانند، نقش امام را شفاف دریابیم. دریابیم که اینانسانها هستند که میباید:
الف. دریابند که قدرت، ویرانگر زندگی است و زندگی را در تنظیم رابطه با قدرت ناچیز کردن تن دادن به فساد همهگونه و همه جانبه و مرگ و ویرانی برخود افزا است. تحصیل چنین وجدان همگانی، وقتی از وجدان تاریخی و وجدان علمی تغذیه میکند، نیاز دارد به فعال شدن وجدان اخلاقی که، به یمن میزان عدل، هرپندار و گفتار و کردار را به حق بسنجد. و اینهمه نیاز دارد به :
ب. الگو که به انسانها میگوید:زندگی وقتی زیستن در بکار افتادن همآهنگ استعدادها و فضلها و عمل به حقوق و رعایت حقوق میگردد، چگونه میشود.
بدینقرار، انسانها هم در معرفت بر ستم همه جانبهای که ناچیز کردن زندگی در تنظیم رابطه با قدرت است و هم در گذار از آن به زندگی که مدار باز مادی ↔ معنوی است، نیاز به الگو دارند. اما نقش بیهمتای الگو را هرکسی نمیتواند ایفا کند. انسانهائی که تغییر میکنند تا تغییر دهند، وقتی زندگی را تنظیم رابطه با حقوق میکنند، وقتی اصل راهنمای پندار و گفتار و کردار خویش را موازنه عدمی میگردانند، وقتی عقلهای خویش را مستقل و آزادی میکنند، سختیای تحمل نمی کنند. در جامعههائی که زندگی، که بخش عمدهاش، تنظیم رابطه با قدرت است، را آتش هستی سوز فراگرفته است، اینان موفق میشوند، به یمن عمل به حق و دفاع از حق، آتش را برخود سرد کنند.
باوجوداین، قدرتمدارها در تخریب این الگوها از هیچتبهکاری خودداری نمیکنند. سانسور آنها تبهکارترین روش زورمدارها است. چراکه با سانسورآنها است که جامعه کور میشود. توانائیهای خویش را نمیبیند، از حقوق خویش غافل میماند، بنا بر این نمیتواند نوع دیگر زندگی کردن را که به یمن تغییر کردن و تغییر دادن،می تواند بسازد ببیند .
بدینقرار، هر ایرانی، وقتی میشنود «نظام ولایت فقیه بدیل ندارد»، اگر به خود زحمت پرسیدن از الگوها را بدهد، درجا در مییابد، چرا الگوها سانسور میشوند. چرا شب و روز و با شرکت انواع قدرت باوران و جویندگانش تخریب میشوند، چرا زبان قدرت همگانی میگردد و معانی انقلاب و استقلال و آزادی و ولایت و عدالت و رشد و… را وارونه میکند. چرا باآنکه بیان استقلال و آزادی نوعی از زندگی، زندگی در استقلال و آزادی را به نامزدهای الگو شدن میآموزد، باآنکه به یمن این اندیشه راهنما، آدمی به سرد کردن آتشی توانا میشودکه زندگی در جامعهها را جهنم کردهاست، نامزدهای الگو شدن استقامت از دست میدهند و به زندگی «عادی» یا همان زندگی که بخش بیشترش تنظیم رابطه با قدرت است، بازمیگردند و بسا در تخریب الگوهائی که شیکیبائی از دست نمیدهند، از زورمداران پیشی نیز میگیرند. زیرا نیاز دارند به توجیه ضعف خویش. آن سختی طاقت شکن که نیاز به «صبر ایوب» دارد، این سختی است.
2.3. بدین قرار، غرق شدن بشر در فساد و ستم، هم بنا بر قاعده و هم بنابر تاریخ وقتی امرهای مستمر هستند که بیانش میکنند و هم بنابر خطری که هماکنون زندگی بر روی زمین را تهدید میکند و به قول لوموند (14 آوریل 2014) هرگاه انقلاب اقتصادی روی ندهد، با این اقتصاد، بعد از گذشت دو دهه، زندگی روز به روز ناممکنتر میشود و هم بنابر نص قرآن، سبب مرگ و ویرانی میشود. هرگاه «الگوی پایدار» باشد و هم بر ستم و فساد و هم آیندهای که در وجود الگو میتوان دید، وجدان همگانی پدیدآید، انقلاب همه جانبه، به الگو و بدیل، نقش اول را میدهد. این انقلاب وقتی در سطح جهان روی میدهد، به امام در سطح جهان نقش میدهد.
3. پاسخ پرسش سوم را آرمان باید بدهد: بنابر نص، در معاد، کسی بر دیگری مالک به چیزی نیست. یعنی اصل ایناست که کسی بر دیگری ولایت نداشته باشد و استقلال و آزادی هر انسان کامل باشد. ایدئولوژیها که مدعی شدند آن جهانی را این جهانی کردهاند، «انسان جامع» را نیز از دین گرفتهاند. اما غافل بودهاند که قائل شدن به «ولی عصر» در دینها، یعنی اینکه دینها بنای «جامعه آرمانی» در این جهان را نیز برعهده گرفتهاند.
جامعه آرمانی، نزدیکترین جامعه به الگوئی است که، با پرهیز از جبرگرائی، زمان تحقق آن، در «ابد» قرار میگیرد. اهمیت معاد درایناست که آدمیان را از افتادن در بند جبر و حد رها میکند: نه جستجوی علم را پایان است و نه رشد را. بدینسان، جامعه آرمانی، وقتی هم متحقق گردد، میباید همچنان، بر میزان عدل، تصحیح بگردد و به الگوی برین نزدیکتر شود.
درپرتو این توضیح، میتوانیم، از خود بپرسیم، در جامعه آرمانی اینجهانی، ولایت چه معنی میتواند داشته باشد؟ پاسخها به دو پرسش اول و دوم به ما امکان میدهند به این پرسش پاسخی روشن بدهیم: در جامعه آرمانی،
3.1. میزان عدل که پندار و گفتار و کردار را به حق میسنجد، در همه جا و همه وقت، بکار میرود. بنابراین،
3.2. هرکس برخوردار از خودانگیختگی (= استقلال و آزادی)، خود، خویشتن را رهبری میکند. بنابر این،
3.3. رابطهها رابطههای حق با حق هستند. بنابراین،
3.4. قواعد خشونت زدائی برای آنکه رابطههای حق با حق در رابطههای قوا از خود بیگانه نشوند، بکار میروند. بنابراین،
3.5. در همه جا و همه وقت، انسانها، برخوردار از حقوق شهروندی، در اداره زندگی جمعی خویش شرکت میکنند: جمهوری شهروندان. بنابراین،
3.6. ولایت شرکت بدون حضور و دخالت زور، براصل برخورداری از حقوق سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و در مقام عمل به حق دوستی و صلح و دیگر حقوق معنوی، معنی میدهد.
ولیعصر الگو و امام پایدار این ولایت و تجسم آن جامعه آرمانی است. صفت استمرار بکار هر انسانی میآید که بخواهد الگوی چنین ولایتی و تجسم چنان جامعه آرمانی بگردد.
٭ پاسخهای پرسشهای چهارم و پنجم و ششم:
4- مفهوم و فلسفه انتظار، آنگونه که در احادیث شیعه روایت شدهاست، که برترین اعمال نزد خداست، چیست؟
5- اینکه معصوم فرموده است مردم از امام زمان، همچون خورشید پشت ابر بهره میبرند را چگونه ارزیابی میکنید؟
6- ارتباط ظهور حضرت مهدی (عج) با مردمسالاری چیست؟ اینکه روایت شده میل مردم به آن سو خواهد رفت و اینکه نقل شده یکی از علما، حضرت ولی عصر را در خواب دیدهاست و حضرت حجت فرمودند اگر مردم ایران آنگونه که خواهان پیروزی تیم فوتبال ایران مقابل استرالیا بودند (بازی معروف سال 1997)، من را طلب میکردند، من میآمدم، نظرتان چیست؟
● پاسخها به پرسشهای چهارم و پنجم و ششم:
4 و 5 – قسمت پایانی پاسخ به پرسش سوم، پاسخ پرسش چهارم است. باوجوداین، ازآنجا که زبان قدرت، معنی انتظار را وارونه کردهاست، خاطر نشان میکنم که انتظاری که فکر و عمل معتقدان به خود را در فعل پذیری از خود بیگانه کردهاست، هیچ جز دائمی کردن این نوع از زندگی که مساوی است با این یا آن شکل رابطه با قدرت، نیست. این فعلپذیری است که تن دادن به ستم و بسا شرکت فعل پذیرانه در گسترش ستمکاری و فسادها را توجیه میکند. این فعلپذیری است که مسلمان – از شیعه و سنی – را متقاعد کردهاست گسترش ستمکاری و فساد، بنابراین تن دادن به ستمها، «شرط ظهور مهدی» است.
عقلهای قدرتمدار تناقض آشکار این فعل پذیری را با حق و اصلی نمیبینند که قرآن بدان تصریح میکند: تا تغییر نکنی خداوند چیزی را در تو تغییر نمیدهد. بدینقرار، سازگار با این حق و اصل، بروفق الگوی مستمر، انتظار شرکت بدون وقفه و پیگیر در متحقق کردن جامعه آرمانی با ویژگیهای برشمرده در فوق است. آینده بس دور را حال کردن و حال را بخشی تعیین کننده از آن آینده گرداندن همین است. هرکس آرمانی دستیافتنی را برای خود معین میکند، میداند که، درجا، در انتظار میشود، آرمان راهبر هر فکر و هر عمل او است (= حال کردن آینده) و او زمان هر فکر و عملی که میکند، بخشی تعیین کننده از آن آینده و فکر و عمل خویش را بخشی از آرمانی که دارد بنا میکند، میداند. تا پایان بنا، بیقراری او (حالت انتظار) مرتب بیشتر میشود.
ایران بهشت روی زمین بود اگر ایرانیان زندگی در استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت را آرمان میکردند و فعال میشدند به حال انتظار درمیآمدند.
6. هرگاه فرض کنیم «یکی از علما» چنین خوابی را دیده باشد و بخواهیم خواب او را نقد کنیم، به پاسخها به پرسشهای سوم و چهارم باز میرسیم: هرگاه مردم ایران بر حقوق شهروندی خویش آگاه بودند، هرگاه الگوی جمهوری شهروندان را میشناختند و فعال میشدند و به حال انتظار درمیآمدند، یعنی در راه استقرار آن جامعه میشدند، به یمن رشد با برخورداری از الگوی مستمر، روز به روز به آن جامعه نزدیک میشدند و، هر زمان، حالت انتظارشان شدیدتر میگشت و بسا امروز خود، الگوی جامعه جهانی میشدند. مگر قرار براین نبود ایرانیان، در پی انقلابی که، در آن، گل برگلوله پیروز شد، ولایت جمهور مردم را برقرار کنند و با بنای جمهوری شهروندان، الگوی جهانیان بگردند؟