back to top

امامت به ارث نمی‌ رسد

Abolhassan Banisadrپرسشها از ایرانیان و پاسخها از ابوالحسن بنی‌صدر

 

   یادآور می‌شود که پرسشها از این نظر که باورهای رایج در جامعه را می‌ شناسانند، بسی مهم هستند. این پرسشها هم معلوم می‌ کنند طرز فکری را که، به استناد آن، هرکس خویشتن را صاحب ولایت مطلقه می‌ انگارد و ولایت را هم قدرتمندی گمان می‌ برد. ولایت مطلقه فقیه برهمین خود ولی‌ امر انگاری بنا جسته‌ است. امید اینکه پرسشها و پاسخها موضوع بحث های آزاد شوند و تحولی در اندیشه راهنما پدید آورد که به ایرانیان امکان رشد در استقلال و آزادی را بدهد. 

 

٭پرسشهای یازدهم تا سیزدهم:

11- این که شیعه معتقد است همیشه امامی وجود دارد و قول حضرت علی (ع) که فرمودند:«زمین اگر از حجت خدا خالی باشد ساکنانش را در خود فرو خواهد برد» را چگونه ارزیابی می کنید؟ همچنین بنابر باورهای شیعه، امام معصوم واسطه فیض نیز هست و بدون او، این جهان و مخلوقات آن، بی‌ معنی هستند. با توجه به اینکه در قرآن هدف آفرینش جن و انس بندگی است، پس معقول است که زمین نباید در هر دوره از حجت خدا (یا کسی که به معنای حقیقی، بنده خداوند باشد) خالی باشد، حال نظر شما چیست؟ چرا باید چنین باشد؟

 

● پاسخ پرسش یازدهم

11 – بنابراین که دلیل صحت هر سخن درخود آن باید باشد، جمله را بررسی کنیم:

11.1. هرگاه اصل راهنمای عقل، موازنه عدمی باشد، خودانگیختگی انسان کامل می‌شود. چون مدار عقل مستقل و آزاد، مدار باز است، این مدار مطلقا باز است، وقتی رابطه با خدا است. استقلال و آزادی آدمی رابطه نسبی با مطلق، استقلال و آزادی نسبی با استقلال و آزادی مطلق است. راستی این‌ است که باورمند به خدا و حتی بی‌باور به خدا، در بخشی مهم از پندارها و گفتارها و کردارها، خودانگیخته‌ اند. بنابراین، زمین خالی از حجت نمی‌ ماند. باوجود این، کسانی می‌ توانند حجت خدا باشند که الگوی کامل خودانگیختگی بگردند. شمار این کسان بسیار اندک است. 

      اینک فرض کنیم بر روی زمین، انسان خودانگیخته‌ ای نباشد. مدارهای عقلها مدارهای بسته می‌ گردد، در این مدار، پندارها و گفتار و کردارها همه زور ویرانگر می‌ شود و زندگی را از روی زمین بر می‌ دارد. پس سخن راست می‌ شود اگر آن را بیانگر واقعیت و سخنی خالی از تناقض دریابیم. و باز،

11.2. در قرآن سخنی از دولت و حکومت کردن نیست. قرآن روش های حکومت‌ گری نیست. در عوض، نوعی از جمهوری که درآن، جمهور مردم شرکت می‌کنند و الگوها، نقش جهت یاب را برعهده می‌ گیرند، هست. آن حجتی که می‌ تواند مراد کسی باشد که «حق با او و او با حق است»، چنین الگو و یا الگوهائی است. 

     یک بار دیگر، فرض کنیم جامعه بشری از چنین الگوهائی خالی باشد. وضعیت امروز بشر و محیط زیست به ما می‌ گوید که بساط حیات بر روی زمین برچیده می‌ شود هرگاه الگوهائی نباشند و جامعه بشری سمت و سوی زندگی را به او بنمایانند. به او حالی کنند که مدار زندگی، مدار باز و مدار مرگ، مدار بسته‌ است. ایران امروز بیشتر از هر زمانی نیازمند چنین حجت‌ هائی نیست؟ 

 

٭ پرسش دوازدهم:

 

12- آیا شما منصوص بودن ائمه هدی (ع) را قبول دارید؟ شما در کتاب بیان استقلال و آزادی فرمودید: ” هرچند این امر که یک خانواده، نسل بعد از نسل، امام بپرورد، ارزش بدون خدشه ایست، اما کسی امامت را به ارث نمی برد”. حال این سوال مطرح است که آیا شما برگزیده بودن آنها را از جانب خداوند قبول دارید؟ برای مثال امام جواد (ع) در کودکی به امامت رسیدند و در همان سن کودکی صاحب علم فراوان بودند (امام جواد (ع) در دوران نوجوانی، زمانی که یحیی بن‌اکثم قاضی‌القضات مامون خواست تا ایشان را با پرسشهای فراوان در حضور بزرگان تحقیر کند، حضرت جواد (ع) با طرح چندین پرسش در راستای پرسش آنان، دهان همگان را بستند و جالب اینجاست که مامون به یحیی بن‌اکثم هشدار داده‌بود که علم این خاندان از انعام الهی است.) اینکه ائمه همواره یکی از فرزندان خود را به عنوان امام به شیعیان معرفی کردند (به ویژه این مورد برایم سئوال است)، این که در تاریخ هیچ کسی نیست که ادعای استادی و آموزگاری این بزرگان را کرده باشد و تاریخ نیز چنین گزارشی نکردهاست و آنان میباید علمی از نزد پروردگار میداشتند (علم لدنی که در قرآن نیز از آن سخن به میان است). مانند مقامی که پیامبر از جانب خدا داشت، گر چه غلوها بسیارند اما این نیز واقعیتی انکار ناپذیر است، پاسخ موارد بالا و دیدگاه شما چیست؟

 

● پاسخ پرسش دوازدهم:

12 –  استعداد رهبری در آفریده‌ای وجود دارد. از جمله، آفریده‌ای که انسان است، در حالت فطری، یعنی وقتی خودانگیخته است و مدار او باز، رهبری او، سمت دادن به پندار و گفتار و کردار، در مقام خلیفهاللهی، یا چنان اندیشیدن و عمل کردنی که پنداری خداوند در وجود می‌اندیشد و عمل می‌کند. بنابر قرآن، امام چنین کسی است. هدف او در بی‌نهایت قرار می‌گیرد و او برابر الگو، انسانی که خواهد شد، در زمان حل عمل می‌کند. هرکسی که هدفی معین می‌کند، هرگاه بخواهد به آن هدف برسد، الگو را خویشتن وقتی آن هدف تحقق می‌یابد، تصور کند و او را امام خویش بگرداند. اگر چنین نکند، به هدف نخواهد رسید.

    این نوع رهبری غیر قابل انتقال به دیگری، بنابراین، به ارث نبردنی است. از این‌رو است که وقتی ابراهیم (ع) از خداوند می‌پرسد که آیا امامت را هم در خانواده من قرار می‌دهی، می‌فرماید: عهد من به ظالم نمی‌رسد (قرآن، سوره بقره، آیه 124). بدین‌قرار، بطور طبیعی هرکس امام است. اما هرکسی الگو و حجت خدا، بدان تعریف که در پاسخ به پرسش یازدهم، بدست داده شد، نمی‌شود. 

     اما اگر کسی برآن شد استعدادهای خویش را بکار گیرد و راه الگو و حجت خدا گشتن را در پیش گرفت، به لیاقت خویش و فیض خداوندی است که امام می‌شود. اگر او فرزند امام بود، نه بلحاظ فرزند بودن، که به دلیل لیاقت و آمادگی است که امام بمعنای الگو و حجت می‌شود. بدیهی است از این امتیاز برخوردار است که هم خود خویشتن را الگو می‌گرداند و هم الگو دارد. برپدری که الگو است نیز مشکل نیست بداند میان فرزندان کدامیک توانائی الگو گشتن را دارد. و بنابر آیه 124 سوره بقره، برای آنکه آدمی ظالم نگردد و بخواهد امام بگردد، براو است که ابراهیم (ع) را الگو خویش کند. هرگاه همان روش را بکار برد که او بکاربرد، عهد خداوندی به او می‌رسد.هرگاه از این واقعیت غافل نباشیم که کودک هنوز از خود بیگانه نگشته‌است، از نمونه مذکور در پرسش این درس را می‌آموزین که اگر کودک را به تولید و مصرف زور معتاد نکنیم، درکودکی امام و الگو است و می‌تواند الگوی کامل بگردد.

     این امر که امامان شیعه منصوص هستند میان شیعه و سنی محل اختلاف است. هرگاه دو طرف به سراغ قرآن می‌رفتند و از قرآن تعریف امامت و امام را جویا می‌شدند، به اتفاق نظر می‌رسیدند. در می‌یافتند که، بنابر نص، هر انسانی، امام خلق می‌شود. قرآن روش امام بمعنای الگو و حجت برای زیستن با خدا و زندگی در جمهوری امامان را نیز می‌آموزد. خود نیز بر آن می‌شدند که بر وفق الگوئی که آنها بودند، امام بگردند. تاریخ بمعنای امور مستمر وقتی در رابطه با یکدیگر، تاریخ را چنان که روی داده‌است، باز می‌گویند، می‌گوید امامان (ع) الگوها بوده‌اند و الگو هستند برای هرکس که بخواهد الگو بگردد. 

   

٭ پرسش سیزدهم:

13- پرسش دیگر ارتباط سخن شما (کسی امامت را به ارث نمی‌برد) با آیات قرآن است، خداوند در آیه 16 سوره نمل میفرمایند: “وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ” و در آیات 5 و 6 سوره مریم فرمودند: “فَهَبْ لِى مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ” و در آیه 75 سوره انفال میفرماید: ” وَأُوْلُوا الاَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْض فِى کِتَابِ اللهِ ” (که این آیات، آیاتی بودند که حضرت فاطمه در خطبه فاطمیه و در اعتراض به غصب فدک ایراد فرمودند.) در این آیات چه چیز ارث برده میشود؟ آیا این خلاف سخن شما نیست؟ همچنین در زیارت وارث، حضرت امام حسین (ع) را وارث پیامبران از آدم تا خاتم میخوانیم، خواهشمندم که مساله را روشن فرمایید.

 

● پاسخ پرسش سیزدهم:

13 – آیه‌ها که در پرسش آمده‌اند، هیچ‌یک دلالت بر به راث بردن ارث نیستند. ولایت رابطه هرکس با دیگری است. اصل این‌است که کسی بر دیگری ولایت ندارد. این اصل در قیامت، تحقق پیدا می‌کند. درآن‌جا، کسی بر دیگری به چیزی مالک نیست (قرآن، سوره آیه  ). در این جهان، انسانها بر یکدیگر ولایت دارند. بدین معنی که حق دارند در اداره جامعه خویش، بر میزان حقوق انسان و حقوق جمعی، از جمله بر وفق حق دوستی، شرکت کنند. و

13.1. آیه 16 سوره نمل دنباله آیه 15 است. در این آیه می‌فرماید، خداوند به داود و سلیمان علم فضل فرمود. پس لیاقت و دانش را سلیمان، از رهگذر فضل خداوند، بدست آورده بود. نبوت و امامت و علم را نمی‌توان به ارث برد. همان چیزها را به ارث برد که قابل ارث بردن هستند. به قول صاحب المیزان، مال و ملک را به ارث برد.

13.2. در این دو آیه نیز  (در این باره که نبوت و علم قابل ارث بردن نیست می‌توانید به المیزان نیز مراجعه کنید)، زکریای که فرزند ندارد از خداوند می‌خواهد به او فرزندی بدهد که وارث او شود. میراث او همان‌است که ذکریا از یعقوب به ارث برده‌است. در حقیقت، او از خداوند می‌خواهد که نسل آل یعقوب قطع نشود و فرزندی که خدا به او می‌دهد، مرضی خداوند بگردد.

13.3. در آیه 75 سوره انفال نیز سخن از امامت و به ارث بردن آن نیست. سخن از نزدیکی و دوری وارثان به مورث است در بردن ارث. هرگاه قرار بر به ارث بردن امامت بود، امامت می‌باید میان فرزندان تقسیم می‌شد!   

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید