< کودتای خرداد 60 هنوز در حال اتفاق افتادن است و انتصاب رئیسی از آخرین نتایج آن. اینگونه تا زمانی که، خود را از آلزایمر تزریق شده تاریخی رها نکنیم و به سرچشمه باز نگردیم و حافظه تاریخی مان را باز نیابیم این <اتفاق افتادن> وطن را تا پرتگاه نابودی پیش خواهد برد. تنها در یافتن این سرچشمه است که پاسخ چه باید کرد و چگونگی استقرار جمهوری شهروندان ایران یافت خواهد شد.>
< کودتای خرداد 60 هنوز در حال اتفاق افتادن است و انتصاب رئیسی از آخرین نتایج آن. اینگونه تا زمانی که، خود را از آلزایمر تزریق شده تاریخی رها نکنیم و به سرچشمه باز نگردیم و حافظه تاریخی مان را باز نیابیم این <اتفاق افتادن> وطن را تا پرتگاه نابودی پیش خواهد برد. تنها در یافتن این سرچشمه است که پاسخ چه باید کرد و چگونگی استقرار جمهوری شهروندان ایران یافت خواهد شد.>
آقای اشکوری، در پاسخ به تحقیق اینجانب، تحت عنوان: < وقتی بی بی سی کودتای خرداد ۶۰ را سانسور کرد> (1) مقاله ای با عنوان < پاسخ به یک گزارش خلاف واقع در باره مهندس عزت الله سحابی> ( 2) پاسخی را انتشار دادند. این پاسخ در عین حال، بدون ذکر مورد/ موارد، نویسنده را متهم به بکارگیری <نکات نادرست و تحریف یافته> کرده است و امیدورارم هر چه زودتر این کار را انجام دهند.
میشل فوکو واضعِ اصطلاحی است تحتِ عنوانِ «دانشِ مقهور». وی برای این اصطلاح دو تعریف ارائه میکند: محتویاتِ تاریخی که در ارتباطاتِ کاربردی یا در سیستمسازیهای رسمی مدفون شده یا پوشانده شدهاند.» دانشهایی که با برچسبِ «دانشِ غیرِنظری» یا «دانشی که به طورِ کافی توضیح داده نشده» یا «دانشی که در طبقهبندیِ دانشها در طبقهی پایینتری قرار میگیرد» یا « دانشی که پایینتر از سطحِ موردِ نیاز برای دانش شمرده شدن قرار دارد» ردِ صلاحیت شدهاند.
پرسشی که در اینجا مطرح است این است که چگونه میتوانیم چنین دانشی را از پستو خارج کرده جلوی چشمِ جامعه بیاوریم؟ مطابقِ فوکو، روشهای نقدِ «باستانشناسانه» (archaeological) و «تبارشناسانه» (genealogical) میتوانند این دانشهای مقهور و سرکوبشده را «غیرِمقهور» کرده آنها را رهایی بخشند؛ به عبارتِ دیگر، روشهای مذکور میتوانند دانشهای سرکوبشده را «توانایی بخشند برای مقابله با و مقاومت در برابرِ اجبارِ گفتمانِ علمیِ نظریِ رسمی و یکهمحورانه».
در این رابطه است که پاسخ آقای اشکوری سبب سپاسگزاری اینجانب از ایشان شد، چرا که با این پاسخ امکان نادری را برای بیرون کشیدن <دانش مقهور> و دفن شده بدست قدرت را فراهم کردند تا در اختیار جامعه ملی، بخصوص نسل جوان که بیش از هر چیز قربانی تحریف روایت تاریخ مرجع انقلاب که مهمترین و اثر گذار ترین دوران انقلاب، یعنی زمانی که دو جبهه استبداد و آزادی در مقابل یکدیگر ایستاده بودند، می باشد گذاشته شود. به دیگر سخن، ایشان با واکنش خود امکان روشنگری های عمیق تری را در رابطه با کودتای خرداد 60 ( 3) ، که همان روایت به سرقت رفته انقلاب ایران است، را فراهم کردند. چرا که زمانی که این کودتا وارد روایت انقلاب شود می تواند تحولی بسیار جدی در فهم انقلاب کند و در نتیجه شیفت پارادایمی در فهم انقلاب ایجاد. اینگونه، نسل جوان متوجه خواهد شد که وضعیت فاجعه وار حاضر نه نتیجه انقلاب بر علیه استبداد که نتیجه کودتا بر علیه انقلاب و اصل محوری جمهوریت و حاکمیت مردم در خرداد 60 بوده است. آنگاه امکان بافتن پاسخی درخور و شفاف به سوال <چه باید کرد؟> را خواهد یافت.
در آغاز بگویم که وقتی مقاله ایشان را خواندم اولین سوالی که در ذهنم آمد این بود که چرا ایشان در مقام دفاع از زنده یاد سحابی بر آمده اند، در حالیکه در زمان کودتای خرداد 60 و در مجلس کودتا، ایشان، بر خلاف مهندس سحابی که با وجود سخنرانی و اعلام اینکه <موافقم که آقای بنی صدر نمی تواند رئیس جمهور باشد.>( 4) از شرکت در رایگیری خودداری کردن، در حالیکه آقای اشکوری با علاقه زیادی مشغول جمع آوری رای برعلیه رئیس جمهور بوده اند و هنوز نیز به نقش خود در کودتا افتخار می کنند ( 5)
یعنی فردی در مقام دفاع از مرحوم سحابی بر آمده است که در مجلس کودتاچیان و زمانی که در بعد از کودتا کسانی چون آقایان سحابی و معین فر وصباغیان مورد تهاجم و حمله خشونت ورزان کودتاچی قرار می گرفتند، دیده نشد که انگشتی و کلامی در حمایت از ایشان بعمل آورده و در اعتراض، مشغول جمع کردن امضاء شوند و اینکه آیا بعد از چهل سال می خواهند جبران مافات کنند؟!
دیدم که این دلیل قابل پذیرش نیست، از جمله به این دلیل که اگر ایشان براستی سعی در جبران مافات داشتند، می باید نقش خود را در کودتایی که همانگونه در سخنان مهندس معین فر خواهیم دید، برنامه اش در خارج از مجلس ریخته شده بود و اکثریت مطلق مجلسیان، از جمله ایشان، به عنوان بازیگران تاتر، تنها نقشی را که بر عهده آنها گذاشته شده بود باز ی کرده اند می پذیرفتند و ابراز ندامت.
به بیان دیگر، در کودتای خمینی جماران بر علیه خمینی پاریس، ایشان در صف جلوی کودتاچیان به انجام وظیفه مشغول بوده اند و مشغول امضا جمع کردن برای سرنگونی اولین رئیس جمهور تاریخ چند هزار ساله ایران. یعنی منتخب مردمی که حاضر نشد میوه ممنوعه قدرت را خورده و دست از دفاع از آزادی ها بر دارد. یعنی کودتایی بر ضد رئیس جمهوری که بنا بر اعتراف خود ایشان در مخفیگاه بسر می برده و گزمه ها و <نیروهای ورزیده امنیتی و نظامی> رژیم در پی یافتن ایشان بوده اند و البته چنین رئیس جمهوری که هیچ امکان دفاع قانونی از خود در مجلس کودتا را نداشته است و هفت بار فتوای قتلش، به جرم باغی با غین، را آیت الله گیلانی صادر کرده بود. وضعیتی که حتی در مجلس که می باید محل امن نمایندگان می بود چنان وحشتی ایجاد کرده بودند که بنا بر سخنان مهندس معین فر در مجلس کودتا، حاضر بودند خون کسانی را که به حمایت از رئیس جمهور سخن می گفتند بر زمین بریزند و حتما در چنین وضعیتی آقای اشکوری با مشاهدات مهندس سحابی که از ایشان نقل کرده اند موافق بوده اند:
<در آن شرایط علی رغم آن که نمایندگان زیادی در مجلس طرفدار بنی صدر بودند ولی شرایط (منظور از شرایط، جز همان ایجاد جو وحشت که معین فر به آن اشاره کرد نمی تواند باشد. نویسنده) به گونه ای بود که کمتر کسی حاضر به مخالفت با آن طرح می شد.>
بله، در چنین شرایط ترور وحشتی که هفته ای بعد رفسنجانی، یعنی رئیس مجلسی که یکی از اصلی ترین وظابفش حراست از امنیت و آزادی بیان نمایندگان می بود و نبود آن از هر مجلسی خلع مشروعیت و قانونیت می کند و آن را به مجلس کودتا تبدیل، با افتخار گزارش کرد:
< حالا آن نیروی واقعی، که حزبالّله بود، بهمیدان آمد. نیروی واقعی خطّ امام، همین حزباللهی بودند که دور مجلس را محاصره کرده و امان را از مجلسیها بریده بودند…> (6)
بنا بر این می بینیم که آقای اشکوری در چنین مجلسی در کودتا شرکت کرده و حال بعد از 40 سال به جای انجام حداقل وظیفه خود که همان مسئولیت پذیری است سعی دارند که با پنهان شدن در پشت دفاع از مهندس سحابی نقش خود را پنهان کنند.
به بیان دیگر، با کوشش در پاک کردن صورت مسئله، شرکت خود در کودتا بر علیه اولین و تنها رئیس جمهوری منتخب رژیم که در شرایط دموکراتیک و از میان 124 نامزد ریاست جمهوری و بدون هزینه کردن یک ریال برای تبلیغات کردن انتخاب شده بود و بر خلاف اشکوری و اشکوری ها، حاضر نشد عهد خود را با مردم و اهداف انقلاب بشکند، به خاک سپرده شود. کودتایی که از منظر حقوقی، تمامی دولتهای تشکیل شده بعد از آن را غیر قانونی می کند.
اینگونه بود که از کودتای خرداد 60 ببعد انتخابات از محتوا و ساختار دموکراتیک خود خارج و شورای نگهبان رهبری خود را در مقام قیم مردم قرار داد و از طرف آنها برای آنها تصمیم گرفت که به چه کسانی حق دارند رای بدهند. به بیان دیگر، شرکت در کودتایی که رژیم را به رژیم کودتاچیان تبدیل و اینگونه غیر قانونی شد. مهندسی خواندن آراء در پشت درهای بسته که داستانی دیگر است.
در اینجا برای اینکه آقای اشکوری را از پشت دفاع کردن از سحابی خارج کرده و عریان در برابر مردم ایران قرار بدهم تا واقعیتی را که بیش از چهل سال است که سعی در پنهان کردن آن دارند، در برابر عموم قرار داده شود قبل از اینکه به دفاعیات ایشان از سحابی بپردازم از ایشان لازم است سوال کنم:
آقای اشکوری! دلایل شما در رد صلاحیت رئیس جمهوری، که مانند آقای عطاالله مهاجرانی، به صفت هواداری از ایشان رای آورده بودید چه بود؟ در مجلس کودتا، دوازده دلیل برای اثبات عدم کفایت رئیس جمهور طرح شد که عبارت بودند از : (7)
1. عدم باور به ولایت فقیه.
2. مخالفت با حمله به سفارت آمریکا و گروگانگیری و اینکه این ایران است که به گروگان آمریکا در آمده است و آن را عملی غیر قانونی، غیراخلاقی و غیر مشروع خواندن.
3. مخالفت با اعدام و شکنجه.
4. مخالفت با کیش شخصیت خمینی.
5. طرفداری از دموکراسی.
6. طرفداری از حقوق بشر.
7. مخالفت با ایجاد سپاه پاسداران و دیگر نهادهای انتصابی و باصطلاح انقلابی مانند دادگاه انقلاب که استبدادیان برای استقرار استبداد خونریز خود به آنها نیاز داشتند.
8. مخالفت با قرارداد الجزایر بر سر گروگانها
9. مخالفت با اسلام فقاهتی
10. موافقت با ملی گرایى و طرفداری از مصدق یعنی همان دو اصل استقلال و آزادی
11. مخالفت با «انتصابات امام» (مقصود نصب بهشتی و موسوی اردبیلی به ریاست و دادستانی دیوان کشور بر خلاف قانون اساسی.)
12. مخالفت با ادامه جنگ. (جنگی که قرار بود با پیروزی ایران در خرداد 60 به پایان برسد و کودتا به این علت انجام شد تا مانع پایان جنگ شود. چرا که از طریق ادامه بود که ستون پایه های استبداد می توانست مستقر شود. به همین علت بود که جنگ شد نعمت.)
لطفا برای خوانندگان توضیح دهید که کدامیک از دلایل بالا را از جمله دلایل بی کفایتی اولین رئیس جمهور تاریخ ایران می دانستید که هنوز افتخار می کنید که رای برای بی کفایتی رئیس جمهور جمع کرده اید؟
لطفا برای خوانندگان توضیح دهید که دلایل بالا نقض کدامیک از اصول قانون اساسی بود و رئیس جمهور کدام اصل/اصول از قانون اساسی را نقض کرده بود که شما به عنوان نماینده مجلس که یکی از اصلی ترین وظایف تان حراست و جلو گیری از نقض قانون اساسی بود تشخیص دادید که رئیس جمهور قانون اساسی را نقض و بنا بر این باید بر کنار شود؟
مانند بسیاری از دیگر کودتاچیان، مکرر سخن از <تبختر> رئیس جمهور گفته اید. بر فرض صحت آن لطفا توضیح دهید که <تبختر> داشتن نقض کدام اصل از اصول قانونی اساسی بود که توجیه می کرد سرنگونی رئیس جمهور را؟
لطفا برای هموطنان توضیح دهید که اعتراض شما به کجای سخن مهندس معین فر، در مجلس کودتاچیان می باشد وقتی می گوید که رئیس جمهور، به عنوان مسئول اجرای قانون اساسی، همیشه به نقض قانون اساسی اعتراض کرده است و این دلیل کفایت ایشان و نه بی کفایتی ایشان می باشد و ادامه می دهد که به همین علت است که با قرارداد الجزیره (تسلیم نامه خائنانه ای که آقایان رجایی و وزیر مشاورش بهزاد نبوی آن را امضاء کردند و جیمی کارتر در خاطراتش نوشت که ایران را نقره داغ کردیم و هنوز رژیم در دادگاه لاهه مشغول پرداخت خسارت به آمریکا می باشد.) مخالفت کرده چرا که نقض اصول قانون اساسی می باشند؟ ببینیم:
معین فر: اصل یکصد و سیزدهم قانون اساسی، (8) رئیس جمھور را مسئول اجرای قانون اساسی و تنظیم روابط قوای سه گانه و ریاست قوه مجریه و به عنوان عالیترین مقام رسمی کشور پس از مقام رھبری می شناسد. با این ترتیب اگر در کشور،
در اجرای قانون اساسی تعللی شده باشد و یا برخلاف قانون اساسی عملی صورت گرفته باشد و رئیس جمھور از تذکر
و پیگیری در این باره خودداری کرده باشد، باید او را ناتوان گفت در حالی که ھمه نمایندگان محترم شاھد ھستند که
آقای بنی صدر در ھر مورد که عملی را برخلاف قانون اساسی دید با صراحت و اصرار اعلام کرد، با این ترتیب نه
تنھا در ایفای وظیفه خود کوتاھی نکرده است، بلکه ھمین پافشاریھا موجب دشمنی کسانی گشته است که خود پا از دایره
قانون اساسی فراتر گذارده اند.”
به عنوان مثال، آقای معین فر در این سخنرانی به اعتراضات مستمر رئیس جمهور نسبت به قرار داد الجزایر اشاره می کند: “رئیس جمھور در مورد موافقتنامه ایران و آمریکا که به صراحت با اصول 52 و 53 و 75 و 125 قانون اساسی مغایرت داشت، به موقع خود اعتراض کرد واگر غیر از این کرده بود باید نسبت به کفایت ایشان تردید می کردیم نه آنکه در برابر وظیفه قانونی که انجام داده است وی را مسوول و متھم به بیکفایتی کنیم”
می دانیم که به علت نقض همین اصول قانون اساسی بود که بنی صدر درخواست دستگیری آقایان رجایی و بهزاد نبوی را کرده بود.
در عین حال شما ممکن نیست ندانید که علت سرعت بخشیدن به مرحله آخر کودتای خزنده ای که نوار معروف حسن آیت در حزب جمهوری اسلامی به آن اشاره و هدفش سرنگونی رئیس جمهور بود و بنی صدر در گزارشات روزانه خود به مردم مرتب به آن اشاره و نسبت به <کودتای خزنده> هشدار می داد این بود که با پیروزی های پی در پی ایران در میدان جنگ و باز پس گیری حدود نیمی از سرزمینهای اشغالی، صدام با پایان جنگ موافقت و دادن غرامت سنگینی، موافقت کرده بود:
تیمسار فلاحی، در جلسه مطبوعاتی فرماندهان نظامی بعد از برکناری رئیس جمهور از فرماندهی قوا، بعد از اینکه اعلام کرد:
<وجدان میهنی من حکم می کند که بنام جانشین رئیس ستاد مشترک از تلاشهای بنی صدر ستایش کنم!>
< در پاسخ به سئوال دیگری که چه مقدار از خاک ایران ( 9) از اشغال نیروهای بعث خارج شده است گفت: حدود 45 درصد از سرزمین های اشغالی را پس گرفته ایم که 15 درصد دیگر زمینهائی است که قابل سکونت نبوده و در دست عراق نیز نیست ولی در اختیار ما هم نمی باشد لذا فقط 40 درصد زمینهای اشغالی هنوز در دست نیروهای مهاجم است. وی افزود: از منطقه سومار در کرمانشاهان تا نزدیک مهران نیروهای ما روی مرز قراردادی 1975 می باشند.>
و این در وضعیتی بود که به علت دخالت دائم حزب جمهوری با هدف متلاشی کردن ارتش و نیز کودتای نوژه و اعدام نظامیان بدست قضات حزب جهموری و نیز سید محمد غرضی که 19 افسر ارشد لشکر زرهی اهواز را، چند هفته قبل از حمله عراق، اعدام کرده بود:
< (ناخدا هوشنگ صمدی) >آقای صمدی گفته بود: “استاندار خوزستان ۴۵ روز مانده به جنگ ۱۹ افسر ارشد (10 ) را در میدان صبحگاه لشگر ۹۲ زرهی اهواز اعدام کرد. چه برای این لشگر میماند؟ ارتش با چه روحیهای میخواهد بیاید و بجنگد؟”
< سرهنگ فکوری(نیز) در توضیح همین سئوال گفت: وقتی جنگ شروع شد، ما در جبهه خوزستان 28 تانک بیشتر نداشتیم، در محور دزفول فقط 8 تانک و یک توپ موجود بود که توانست پیشروی لشگر عراق را بگیرد و در تاریخ نظامی دنیا شما موردی را پیدا نخواهید کرد که ارتشی درگیر با چنین مشکلات عظیمی کار معجزه آسایی را کرده باشد.> (11)
به علت همین حماسه آفرینی های نظامیان ایران بود که صدام حسین با شرایط کشورهای عدم تعهد موافقت کرده بود که صلح را بر قرار و تمامی نیروهایش را از باقیمانده مناطق اشغالی ایران خارج و غرامت سنگینی، که شیخهای عرب می پرداختند، پرداخت کند. این اطلاعات را در آغاز، رئیس جمهور به خمینی و احمد خمینی داده بود:
< بخدا اینکارها از ناحیه بهزاد نبوی است. (ص. 410) پدر او با بختیار مشغول است (اشاره به کودتای نوژه که به همکاری دکتر بختیار و صدام حسین، برای از بین بردن آخرین خط دفاعی ایران، نیروی هوایی که از دست آخونده جان سالم بدر برده بود، صورت گرفت.) و خود او در اینجا می خواهند انقلاب و ایران را به باد فنا بدهند…..تمام اینکارها برای بردن کشور به شکست است…..یک فرصت تاریخی فراهم شده است، بلکه بتوانیم از جنگ موفق بیرون بیاییم! نگذارید این فرصت تاریخی مفت از دست برود…. آن آقای نبوی با بودجه افتضاحی که بمجلس برد (مصرف محور کردن اقتصاد.)، نشان داد که بخط فرمایشات آمریکا عمل می کند. می خواهد این بانکها را هم بروز نکبت بیاندازد ….> (12 )
گزارش رئیس جمهور به خمینی:
ب – وضعیت عراق خصوص از نظر نظامی خراب است. پیشنهادهای ما را نپذیرفت چون گمان می کرد با ضربه هایی که می زند و بقول خودش چند شهر دیگر را می گیرد، خواهد توانست ما را وادار به تسلیم به شرائط خویش کند. شکست او در همه جبهه ها و زیادی تلفات و اسیران باو معلوم کرده است که ادامه جنگ، وضع را به زیان او تغییر خواهد داد. بنا بر این با این پیشنهاد (پیشنهاد کشورهای غیر متعهد.) قانع شده است: قبول حداقل ضرر… بهر حال، اگر بنا را بر صلح بگذاریم بهتر از این پیشنهاد، پیشنهادی ممکن نیست بما بکنند. (13)
گزارش دیگر رئیس جمهور به خمینی:
< اینک که در عملیات الله اکبر با پیروزی کامل قرین شده اند (نویسنده: در این عملیات 2000 نیروی عراق کشته و 1800 نفر اسیر شدند. از طرف ایران 23 نفر به شهادت رسیدند که 14 نفر از آنها به علت لغو دستور کشته شدند. وقتی از رئیس جمهور خواستند از اسرا دیدن کند نپذیرفت و گفت که دوست ندارد هیچ انسانی را در اسارت ببیند.) ، امیدوارم نظر اینجانب را صائب می یابید و میتوانم بدون بیم از ناباوری شما، عرض کنم اگر پشت خنجری را که پیاپی فرود می آورند، دیگر فرود نیاورند و 3 ماه مهلت بدهند، رژیم بعث عراق شکست کامل می خورد و معنی این شکست اینهاست……
براستی این جنگ که برای نابود کردن جمهوری اسلامی براه انداختند، خود موجب پیدایش عصر سوم تاریخ بشر می گردد. شما در جایی از تاریخ قرار گرفته اید که میتوانید بنیان گذار این عصر بشوید یا امید به پیدایش آن را از بین ببرید. باین جهت بود که نوشتم تصمیم شما تعیین کننده است.
اکثریت شورای نگهبان و مجلس و شورای عالی قضائی و دولت رجایی همه یک حزب هستند و این حزب در جامعه در اقلیت محض است. بزور گرفتن و بستن و شکنجه و… می خواهد حکومت کند.> (14)
این در حالی بود که حزب جمهوری اسلامی بیشترین کوشش خود را بکار می برد تا جنگ در پیروزی ایران پایان نیابد. چرا ک همانطور که آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای به سید حسین خمینی گفته بودند:
«من با آنها (رهبران حزب جمهوری) صحبت کردم و بمن گفتند که ما حتی اگر خوزستان و یا نصف ایران را از دست بدهیم، بهتر از این است که بنی صدر در جنگ پیروز شود».(15)
و در فروردین 1360 است که رفسنجانی به سوال خبرنگار الموقف عربی که شش ماه از جنگ گذشته است و اینکه حاضر است برای اینکه با رژیم عراق به توافق برسد کمک به سازمانهای مخالف دولت عراق را قطع کند، پاسخ می دهد:
< ما نمی خواهیم در سایه رژیم فعلی (عراق) به هیچ توافقی با بغداد برسیم… و این سری نیست که آن را فاش کنم که صدام حسین توسط میانجی ها موافقت کرد طبق مواد و شرایط الجزایر و بدون قید و شرط عقب نشینی کند…ولی ما این پیشنهاد را رد کردیم و با هر گونه توافقی مخالفت خواهیم کرد مادامی که رژیم فعلی (عراق) طرف دوم قرارداد قرار گیرد.
سوال: برخی محافل می گویند کشورهای خلیج (فارس) بویژه عربستان آماده است در مقابل بر قراری آتش بس و نشستن پشت میز مذاکره کلیه خسارتهای ایران را جبران کند. آیا شما حاضرید این پیشنهاد را بپذیرید؟
رفسنجانی: نه. این پیشنهاد و دیگر پیشنهادهای مشابه را قبول نمی کنیم، مسئله ضرر و منفعت نیست، مسئله حق و باطل است، اسلام و کفر است، پول نمی تواند این قربانیهای بیگناه را که در جنگ جان خود را از دست دادند باز گرداند. تنها چیزیکه می تواند آن را جبران کند و مناسب آن است سقوط صدام و قیام حکومت مردمی اسلامی درعراق میباشد.> (16)
بعد در لابلای گزارشات رفسنجانی می بینیم که کوشش می کند جلوی پایان جنگ را بگیرد:
< با آقای رجائی در باره پیشنهادات هیات صلح غیر متعهدها صحبت کردیم. پیشنهاد ایجاد منطقه غیر نظامی در ایران همراه با خروج نیروهای عراقی داده اند. بعضی از نظامی ها و آقای بنی صدر حاضرند با تعدیلی بپذیرند.> (17)
< آقای بنی صدر در کارنامه دیروز نوشته که مایل است به جنگ خاتمه بدهد و صلح کند. ولی شعارهای راهپیمایی امروز و اظهارات امام یقینا راه را برای ایشان بسته است.>(18)
البته می توانید ادعا که شما از اطلاعات بالا و بسیار بیشتر از آن و گزارشات روزانه رئیس جمهور به مردم تحت عنوان <روزها بر رئیس جمهور چه می گذرد> که مستمر در باره جنگ و به پایان بردن آن گزارش می داد هیچ اطلاعی نداشتید. ولی نمی توانید بگویید که از موافقت عراق و ایران با به پایان بردن جنگ در 22 خرداد مطلع نشدید. چرا که احمد غضنفر پور به قیمت جان خود را به خطر انداختن، پیام رئیس جمهور خطاب به مردم را خواند و اعلام کرد که قرار بر پایان جنگ بوده است ولی دخالت دولت رجایی و حزب جمهوری مانع به پایان رسیدن جنگ شده است و به علت افشای این اطلاع در مجلس بود که خشم خمینی را بر انگیخته بود و رئیس مجلس، آدمکشان خود را برای ترور غضنفر پور و سلامتیان که همراهش بوده فرستاده بود. که در خاطرات خود تلویحا به آن اشاره می کند:
< آقای غضنفر پور نماینده لنجان و یار متعصب بنی صدر به جای نطق پیش از دستور اطلاعیه آقای بنی صدر را خواند. اطلاعیه خیلی بدی است که صدا و سیما نخوانده و جراید ننوشته اند و …. امام که از رادیو شنیده بودند، از خوانده شدن اطلاعیه از تریبون مجلس، انتقاد کرده بودند…..غضنفر پور و سلامتیان از مجلس بیرون رفتند و در دب مجلس با یک فرد سپاهی برخوردی داشتند که به اسلحه کشی رسید.> (19 )
حال ببینیم این <اطلاعیه خیلی بد> که بعد از بستن فله ای هشت روزنامه منتقد، بدستور آیت الله بهشتی، که بمانند قلعه حیوانات اورول از او ستاره آزادی خواهی ساخته اند، که بجای اسدالله لاجوردی، اطلاعیه بستن هشت روزنامه را امضاء کرد و مهمترین آن، که پر فروشترین روزنامه تاریخ ایران بود، روزنامه انقلاب اسلامی، (20) و دیگر روزنامه ها و صدا و سیما، از انتشار پیام رئیس جمهور قانونی کشور به مردم سر باز زدند چه بود و در آن چه اطلاعاتی بود که مردم ایران نباید از آن مطلع می شدند؟ همانطور که در زیر می بینیم مهمترین اطلاعی که رئیس جمهور به مردم می دهد، موافقت عراق با صلح و عقب بردن نیروهایش از مرزها بود:
<چهار وزیر خارجه آمدند (وزرای خارجه کشورهای عدم تعهد.) و پیشنهاد کردند که قوای عراق بداخل خاک عراق عقب نشینی کند و مقداری هم از مرز فاصله بگیرند و بعد موارد اختلاف از طریق سیاسی حل گردند. ما از آنها خواستیم نقشه بیاورند و روی نقشه پیشنهاد خود را برای ما روشن بگردانند. قرار بود 18 خرداد بیایند که با ملاحظه وضع کشور منصرف شدند. (بعد معلوم شد که از دفتر رجایی به وزیر خارجه کوبا تلفن کرده بودند و اینکه تحولاتی در ایران در حال انجام است و نیایند.) از ابتدای جنگ به این سوی، امروز وضعیت ما بهترین وضعیت است….بشما می گویم اگر امروز که هنوز وقت باقی است نایستید و استبداد را که هنوز قوام نگرفته دفع شر نکنید و استبداد با سلطه خارجی پیوند قطعی پیدا کند. (نویسنده: ارتباط همه جانبه با دستگاه ریگان که از معامله پنهانی خمینی و سران حزب جمهوری بر سر گروگانها شروع شده بود که بنا بر مفاد آن، باید آزاد کردن گروگانهای آمریکایی به بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا موکول شده تا اینگونه شکست کارتر و پیروزی ریگان را ضمانت کرده و در مقابل، آمریکا از طریق اسرائیل سلاح کافی برای ادامه جنگ در اختیار حزب جمهوری بگذارد. اینگونه حزب جمهوری می توانست مانع پایان جنگ در خرداد 60 و ادامه آن بشود.) همه آنچه را گفتم و بدتر از آن بر شما خواهند آورد و…
امروز از صبح تا شام و از شام تا صبح چماقداران رسمی و غیر رسمی محل زندگی و کار رئیس جمهور شما را در محاصره دارند و اینها مستثنی هستند. می توانند هر تظاهری را بکنند و هر رذالتی را انجام دهند. فردا با شما مردم چه خواهند کرد؟>
(21)
آقای اشکوری! بنا براین شما نمی توانسته اید ندانید که هدف اصلی کودتا و بر کناری اولین رئیس جمهور، جلوگیری از صلح و ادامه جنگ بوده است و با این وجود با اشتیاق به جمع آوری امضاء برای سرنگونی رئیس جمهور پرداخته اید. این برای شما مسئولیت عظیم اخلاقی و قانونی در رابطه با جنگ و حمایت شما از ادامه جنگی که نسل انقلاب را یا در روی میادین مین و یا در زندانها و کشتارهای فله ای از بین برد و یا مجبور به مهاجرت و یا فرار از وطن کرد دارید و اولین قدم برای جبران مافات نه پنهان شدن در پشت زنده یاد سحابی که مسئولیت پذیری در رابطه با اعمال و مواضعتان می باشد.
باز البته ممکن نیست ندانید که رفسنجانی به دلیل خواندن پیام رئیس جمهور بود که دستور ترور کردن ایشان و دکتر احمد سلامتیان، یار دیگر رئیس جمهور را هنگام خارج شدن از مجلس داد، چرا که اطلاع قرار بر به پایان رسیدن جنگ درز کرده بود و این سبب خشم آقای خمینی شده بود. در خاطرات خود کوشش برای ترور را اینگونه توضیح دادند:
< غضنفر پور و سلامتیان از مجلس بیرون رفتند و در درب مجلس با یک فرد سپاهی برخوردی داشتند که به اسلحه کشی رسید. امام که از رادیو شنیده بودند، از خوانده شدن اطلاعیه از تریبون مجلس انتقاد کرده بودند.> (22)
که خوشبختانه تیرها به خطا رفت و با رسیدن محافظان ساختمان ریاست جمهوری به محل، تروریستهای رفسنجانی فرار کردند.
این را هم ممکن نیست ندانید که بعد از کودتا، غضنفر پور نماینده مجلس و هم قطار شما، دستگیر و چنان شکنجه هایی شد، که در زمانی که هم سلول آقای محمد جعفری، مدیر روزنامه انقلاب اسلامی بود، از ایشان بسیار در رابطه با فشار قبر سوال می کرده است. بعدا معلوم شد که از جمله شکنجه هایی که به ایشان داده بودند قرار دادن طولانی مدت در تابوت بوده است و اینگونه علت سوال کردنها معلوم شد.
باز می دانید که کودتا را حتی اگر یکهفته به تاخیر انداخته بودند، صلح انجام شده بود. رئیس جمهور هم که قبلا استعفای خود را نوشته و نزد آقای خمینی گذاشته بود. بنابراین مسئله حزب جمهوری اسلامی فقط بنی صدر نبود، بلکه نیاز آنها به ادامه جنگ بود تا ازطریق ادامه آن اساس جمهوریت انقلاب را ویران و ستون پایه های <استبداد صلحای> آقای بهشتی و هم دستانش را بر آن ویرانه ها مستقر کنند و شما که باید بر طبق میل موکلان خود، که بیشتر طرفداران رئیس جمهور بودند، عمل می کردید نقض عهد کرده و به یاری کودتاچیان شتافتید. تا آن زمان، تعداد شهدای ایران 6 هزار نفر بود و زخمی ها 24 هزار نفر.
این در حالی بود که در آغاز آقای خمینی با انجام صلح موافقت کرده بود ولی آقایان رفسنجانی، خامنه ای و بهشتی به نزد آقای خمینی رفته و از ضعف او که میل شدید به قدرت بود استفاده کرده و به او گفته بودند که در حال حاضر محبوبیت بنی صدر چنان است که تمامی روحانیت بدون شما قادر به ایستادگی در برابر او نیست. ولی اگر جنگ را تمام کند، دیگر شما هم قادر به ایستادن در برابر او نیستید و او سوار تانکهایش وارد تهران خواهد شد. اینگونه نظر او را بر گردانده بودند. بعدها شمخانی سلاخی شده این ملاقات را بیان کرد. (23)
این در زمانی بود که بنی صدر حاضر نشده بود در سکوت، شاهد جنایتهای بزرگ حزب جمهوری و مجاهدین انقلاب اسلامی در انجام کودتا بر علیه انقلاب و کشتارهای بزرگ باشد و به خمینی نوشته بود:
<اکثریت شورای نگهبان و مجلس و شورای عالی قضائی و دولت رجایی همه یک حزب هستند و این حزب در جامعه در اقلیت محض است. بزور گرفتن و بستن و شکنجه و…می خواهد حکومت کند. نمی تواند و کشور را بخطر می افکند. زمان، زمان شجاعت و صداقت و صراحت است. اینجانب آماده ام تا دژخیمان این رژیم، مرا ببرند و بکشند اما نمی توانم بخطری که موجودیت ایران و اسلام را تهدید می کند لاقید بمانم و با سکوت خود در این جنایت بزرگ شرکت کنم. بنا بر این آماده ام تا از شن های داغ خوزستان به سلولهای اوین نقل مکان کنم. آقای قدوسی و لاجوردی دقیقه شماری می کنند و دژخیمها دندانهای خود را تیز می کنند.> (24)
برکناری بنی صدر: کودتا یا برکناری قانونی
آقای اشکوری حتما می دانید که برای اینکه برکناری رئیس قوه مجریه قانونی باشد باید سه شرط رعایت شود و حتی اگر یکی از این شروط وجود نداشته باشد، برکناری غیر قانونی است و بنا بر تعریف <کودتا است> (25)
می باشد:
1. دلایل برکناری باید قانونی باشد و ثابت شود که رئیس جمهور قانون اساسی را نقض کرده است.
2. پروسه برکناری باید بطور قانونی طی شده باشد.
3. شرایط محیطی پروسه باید قانونی باشد. از جمله اینکه هیچ فشار و تهدید و خطری بر رئیس جمهور و نمایندگان مجلس اعمال نشود.
یک: دلایل برکناری رئیس جمهور:
در رابطه با دلایل قانونی برای برکناری رئیس جمهور و <بی کفایتی>، در قانون اساسی ماده ای و توضیحی وجود ندارد. بنا بر این لازم است که به مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی مراجعه کنیم تا ببینیم که بی کفایتی را چگونه تعریف کرده اند. در جلد دوم مذاکرات در صفحات 1143-1146 بی کفایتی اینگونه توضیح داده شده است که رئیس جمهور دارای یکی از این شرایط شود: یکی <ضعف بدنی> است و دیگری <کمی هوش> و <کمی استعداد>، و دیگری <مرتکب جنایت شدن>، و دیگری <مرتکب خیانت به کشور شدن> وآخری <نقض قانون اساسی> ( 26)
آقای اشکوری! نیک می دانید که هیچکدام از این شرابط که بر کناری را قانونی کند وجود نداشت و نیک می دانید که رئیس جمهور نه دارای ضعف جسمی و یا ضعف هوش و استعداد بود و نه مرتکب جنایتی شده بود و نه به وطن خیانت کرده بود. بنا بر این می ماند نقض قانون اساسی. در دلایلی که موافقان بی کفایتی رئیس جمهور در مجلس کودتا عنوان کردند، همانگونه که قبلا گفتم، نه تنها هیچکدام نقض قانون اساسی را اثبات نمی کرد، بلکه بقول مهندس معین فر، رئیس جمهور، همیشه و بدون هیچ استثنایی در برابر نقض قانون اساسی ایستاده بود. بنا بر این بر کناری رئیس جمهور بدون اینکه اثبات شود که او قانون اساسی را نقض کرده است، نه نشان از بی کفایتی رئیس جمهور که نشان از <بی کفایتی> مجلس که 70% نمایندگان با تقلب در آن را ه یافته اند دارد:
در گزارش آقای علی امیر حسینی مشاور رئیس جمهور و رابط بنی صدر و خمینی که بر انتخابات نظارت داشتند، از جمله می بینیم:
<…انتخابات دور اول مجلس در ۲۴ اسفند ماه ۵۸، انجام پذیرفت. (27) شدت دخالت ها و دستکاری های حساب شده و از پیش طراحی شده به حدی بود که موجی از شکایات و اعتراضات همه گیر را برانگیخت. آقای داریوش فروهر در اعتراض به تقلبات و تخلفات انتخاباتی به تاریخ ۲۶ اسفند ماه، از دولت شورای انقلاب استعفا کرد، ۲۷ اسفند ماه شاهد اعتراضات وسیع شخصیت های سیاسی و احزاب مختلف بود. از ۱۷۳ حوزه از جمع ۲۴۲ حوزه ای که انتخابات در آنان انجام گرفته بود، سیل شکایات مستند و مستدل، به دفتر ریاست جمهوری و وزارت کشور، روانه گشت… دفتر ریاست جمهوری متعاقب تشکیل این هیأت، پرونده شکایت واصله از ۱۷۳ حوزه را به این هیأت ارجاع نمود، پس از این، اینجانب در تماس مرتب جهت پیگیری این شکایات با هیأت متشکله بودم. در این میان ، آقای توانا کار رسیدگی به حوزه های ارجاعی را به پایان برد و گزارشی مستند به حجم سی و اندی صفحه را تقدیم رئیس جمهور کرد. وی با ذکر شواهد و بینات فراوان، مخدوش بودن انتخابات حوزه های مورد رسیدگی را اعلام و بطور نمونه نظر به ابطال قطعی انتخابات تهران و ساوه داده بود….این گزارش عیناً به هیأت هفت نفره تسلیم گردید و مورد توجه و استفاده این هیأت قرار گرفت. این هیأت در طول کار خود موفق به رسیدگی جامع قریب به چهل حوزه انتخاباتی شد که از این تعداد، ۱۶ حوزه را تأیید و در مورد مابقی، رأی به ابطال داد؛ از جمله از حوزه هایی که در معرض ابطال قرار گرفت، حوزه تهران بود که این هیأت یافته های خود را مطابق با گزارش آقای توانا یافت…. حزب جمهوری اسلامی و رهبرانش در شورای انقلاب به یقین از نظر ابتدایی این هیأت که احتمال ابطال بیش از صد و اندی حوزه و از جمله تهران را داده اند، بی اطلاع نبوده، خصوصاً از امکان ابطال انتخابات تهران به سختی مشوش گشته بودند، بی جهت نبود گه هیأت هفت نفره را در نیمه کار زیر فشار قرار دادند تا نظر نهایی خود را ظرف ۵ روز اعلام دارد، ضرب الاجلی که امکان تحققش نبود، چه در طی قریب به سه هفته، این هیأت تنها موفق به رسیدگی و اعلام نظر قطعی نسبت به قریب ۴۰ حوزه از ۱۷۳ حوزۀ مورد اعتراض شده بود، حال چگونه می شد در مورد بیش از ۱۳۳ حوزه باقی مانده، ظرف ۵ روز اعلام نظر کند؟>
و هم اینکه بما می گوید که برکناری اولین رئیس جمهور تاریخ کشور نه عملی قانونی که کودتا بوده است. و دیگر نیازی نیست که به دو شرط دیگر بپردازیم. ولی از آنجا که هدف این تحقیق روشنگری هر چه بیشتر برای خوانندگان، بخصوص نسل جوان که بیش از هر چیز قربانی جعل و تحریف تاریخ انقلاب و تاریخ قبل از آن می باشند، به این دو شرط نیز پرداخته می شود:
ب: آیا پروسه قانونی طی شده بود یا نه:
اگر قرار بود که پروسه برکناری بطور قانونی طی شود، بنا بر قانون اساسی آقای خمینی هیچ حقی نداشت که به مجلسی که آن را <در راس همه امور> قرار داده بود دستور بدهد که جریان برکناری رئیس جمهور را سریعتر بکار بیاندازد چرا که قانون اساسی محل ایشان را در آخر جریان برکناری قرار می دهد و آن امضاء و صحه گذاشتن بر مصوبه مجلس بود و بس. حال ببینیم که آیا این مسیر طی شد؟
آقای رفسنجانی در خاطرات خود شروع جریان برکناری را اینگونه توضیح می دهد:
<احمد آقا تلفن کرد و گفت: امام می فرمایند، زودتر مجلس در مورد آقای بنی صدر، تصمیم بگیرد. امروز بنی صدر، جواب مغرورانه ای به اظهارات امام داده، معلوم است که نمی خواهد براه بیاید.> ( 28)
در اینجا می بینیم که روند قانونی بر کناری رئیس جمهور بر عکس شده است و این آقای خمینی است که دستور بر کناری رئیس جمهور را به مجلسی که به قول خودشان < در راس همه امور.> می داند داده است. البته آقای رفسنجانی می دانست که دستور آقای خمینی نقض قانون اساسی است. با این وجود به جای یاد آوری به آقای خمینی که قانون اساسی را نقض کرده است، مشغول جمع کردن امضاء برای پوشش “قانونی” دادن به کودتای در حال انجام شدن می شود و در عرض چند ساعت 130 امضاء جمع می کند. چرا که فلسفه ایجاد مجلس 70% تقلبی و آلت حزب جمهوری اسلامی، همانگونه که حسن آیت گفته بود، هیچ نبود جز زدن رئیس جمهور.
حال سوال این است که چرا برنامه حزب از آغاز زدن رئیس جمهور به هر قیمت بود. بطوری که آقایان بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی به حسین خمینی، نوه خمینی، در رابطه با جنگ با عراق گفته بودند که نیمی از ایران برود بهتر از این است که بنی صدر پیروز شود. دلایل آن را در کنار برنامه حزب در به انحصار در آوردن قدرت، در دو نوار معروف آیت می بینیم. دو نواری که سانسور شده آن را جریانهای داخل رژیم منتشر کردند (29 ) و از این غفلت کردند که عین نوارها، هم در روزنامه انقلاب اسلامی در آن زمان و هم در گزارش رسمی 1000 صفحه ای قوه قضائیه تحت عنوان <غائله چهاردهم اسفند 1359> که در سال 1364 منتشر شد آمده است. در آنجا دلایل ذکر شده در سخنان حسن آیت، یعنی دبیر کل سیاسی حزب جمهوری و فردی که اصل ولایت فقیه را به مجلس خبرگان آورد و اینگونه، کودتا در پیش نویس قانون اساسی که در آن تنها منشاء قانونیت و مشروعیت، مردم و رای آنها بود را انجام داد را از لابلای سخنان ایشان می بینیم:
<…بنی صدر گفته کسی را بخاطر عقیده کنار نگذارید. این (خمینی) می گوید که اگر غیر اسلامی هستند بریزید بیرون…مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلا زیر و رو می شود. تمام مسائلی و غیر از مسائلی که فکر می کنید می شود. بعد از 14 خرداد مطلقا امتحانی خواهد شد. نه دانشگاه باز خواهد بود، دانشگاه تعطیل خواهد بود. (نویسنده: تعطیل دانشگاه ها سبب شد که فضای فیزیکی برای سازماندهی، بسیج و مقابله با کودتای خرداد 60 تا حد زیادی از بین برود.) به بچه ها بگویید قرص و محکم باشند بزودی موج عوض می شود و به بچه ها بگویید که قرص و محکم باشند و ترس نداشته باشند تصمیمی گرفته شده لا یتغیر، تغییر ناپذیر است. دانشگاه ها بعد از 14 خرداد تعطیل خواهد شد و بعد ما برنامه ای خواهیم داشت و بابای بنی صدر هم نمی تواند روی این برنامه کار کند حتی ترتیبی داده شده که بر خلاف دفعه قبل (حمله به دانشگاه ها که بنی صدر برنامه حزب برای کشتار بزرگ را بهم زد.) نمی تواند بیاید مقاومت کند، ظاهرا همراه هم می شود…..مجلس هم که باز بشود دست ما خیلی بازتر می شود…گفته اصلا این گروگانگیری ( نویسنده: دیپلماتهای سفارت آمریکا.) ضد انسانی، ضد اخلاقی و ضد قانونی است…مجلس که بیاید یک ارگان انتخابی است و به این عنوان می تواند بایستد مقابل رئیس جمهور خواهد ایستاد اگر بخواهد راه کج بره اینه که خودش را ساقط می کند…. مجلس که بیاد این مسئله تمام است…بنی صدر یک خطره برای این انقلاب و باید این خطر را یک جوری خنثی کرد….ما تنها نیستیم امام هم هست… (30 )
حال ببینیم، وقتی رفسنجانی اشاره به جواب مغرورانه بنی صدر به پیام خمینی:
< …به ایشان (آقای بنی صدر) بگویید که من به شما علاقه دارم (31) و این کشور نیز پس از من کسی را ندارد، دوست دارم که شما خود را حفظ کنید و در منصب خود باقی باشید،…>
و اینکه در صورت همکاری (در باز سازی استبداد) می تواند نخست وزیر مورد نظر خود را هم داشته باشد، آن پیام چیست و چه چیزی در آن پیام <مغرورانه> است:
<…آیا شورای عالی قضائی و بقیه (مجلس که بنا بر گزارش ده گروه تحقیق به سرپرستی ده قاضی قوه قضائیه 70% تقلب انجام شده بود، شورای نگهبان و دولت رجایی.) که فرموده اید اینجانب نباید بگویم آنها را قبول ندارم، باید طبق قانون اساسی تشکیل شود یا خیر؟ و باید طبق قانون عمل کند یا خیر؟ آیا شورای عالی قضائی حق وضع قانون دارد یا نه؟ اگر ندارد، اینجانب که باید مجری قانون اساسی باشم، حق دارم بگویم وضع قانون نکنند یا خیر؟ اگر دادستان انقلاب (اسدالله لاجوردی. قبل از این مقام، ایشان در بغل بازار به فروش لباسهای زیر زنانه مشغول بود. یکی از فعالان شریف سیاسی به اینجانب گفت که بعد از آزادی لاجوردی از زندان ما برای او سرمایه ای جمع کردیم تا کاسبی را دست و پا کند و گذران زندگی کند و دیدیم که از میان اینهمه شغل، لاجوردی مذهبی، فروشگاه لباس زیر زنانه باز کرده است.) که هیچ یک از شرایط قاضی در او جمع نیست، بر خلاف قانون اساسی و قانون مطبوعات روزنامه ها را توقیف کرد، باید بگویم چرا خلاف قانون عمل می کند یا خیر؟ و اگر مردم را به استقامت در برابر قانون شکنی آشکار خواندم، دعوت به شورش کردم با به قانون؟…> (32)
دیگر اینکه در جریان کودتای مجلس، مهندس سحابی از رفسنجانی سوال می کند که بنا بر قانونی که در اردیبهشت ماه تصویب شده است، به رئیس جمهور پنج روز وقت داده می شود تا آن را (طرح عدم کفایت) امضاء کند و اینکه آیا این قانون رعایت شده است یا نه؟
رفسنجانی پاسخ می دهد:
<اجازه بدهید من توضیح بدهم. ( 33) اولین توضیح این است که باید یادتان باشد که در مورد دو فوریت ها مهلت 48 ساعت است نه پنج روز. سه توضیح می توانم بدهم، اولا ما بلافاصله عصر چهار شنبه مصوبه مجلس را فرستادیم به دفتر رئیس جمهور و به مامورانی هم که آنجا بودند گفتیم و به دم دفترشان هم الصاق کردیم…>
آقای رفسنجانی این توضیح را در روز شنبه، 30 خرداد دادند. بنا براین مصوبه مجلس را در تاریخ چهار شنبه 27 خرداد به ماموران دفتر رئیس جمهور داده و برای محکم کاری مصوبه را به دم دفترشان هم الصاق کرده اند.
حال ببینیم که گزارش رسمی قوه قضائیه، تحت عنوان <غائله چهاردهم اسفند 1359> در این باره چه می گوید:
<حکم امام (نویسنده: عزل کردن بنی صدر از فرماندهی کل قوا در 20 خرداد.) کافی بود که بنی صدر را به اختفای کامل ببرد و از لحظه انتشار حکم عملا بنی صدر از کلیه اقتدارات خویش منعزل گردید و محل سکونت و محل کار او به تصرف سپاه و کمیته در آمد و ….> (34)
به دیگر سخن، دفتر رئیس جمهور در 20 خرداد یعنی یکهفته قبلا از زمانی که رفسنجانی به آن اشاره می کند به تصرف سپاه پاسداران و کمیته ها در آمده بود و مامورانی حضور نداشته اند تا مصوبه به آنها ابلاغ شود، چرا که همگی یا بدست سپاه پاسداران دستگیر شده بودند و بعد مانند دکتر منوچهر مسعودی، مسئول حقوق بشر دفتر، حسین نواب صفوی، مشاور رئیس جمهور و روزنامه نگار، محمد ذولفقاری، قائمی، رشید صدر الحفاظی، (که در گزارش صد و چند صفحه ای خود به رئیس جمهور نشان داده بود که در ساخت و پاخت خائنانه حزب جمهوری اسلامی با دستگاه ریگان، بر سر گروگانهای سفارت آمریکا، شخص خمینی دخالت داشته است.) اعدام شدند و یا دستگیر و زندانی و یا فراری شده بودند.
در اینجا می بینم که آقای رفسنجانی، رئیس مجلس مرتکب دروغ شده است و اهل مجلس هم با این دروغ همراهی می کنند (جز مهندس معین فر و بیانی) زبان به اعتراض باز نمی کنند و کسی، از جمله آقای اشکوری، سوال نمی کند که آقای رفسنجانی دروغ چرا و فاصله دفتر رئیس جمهور با مجلس صد متر هم نیست و مگر می شود کسی نداند که دفتر رئیس جمهور اشغال شده است؟!
چرا سکوت می کنند و لام تا کام کلامی در اعتراض بر زبان نمی آوردند؟ علت واضح است و بقول مهندس معین فر، تصمیم بر کناری رئیس جمهور از خارج مجلس گرفته شده است و حال همگی در حال اجرای تاتر و نمایشی می باشند که سناریوی آن از قبل نوشته شده است. به بیان دیگر، تاتر، با دستور خمینی شروع شده است و بازیکنان هر یک مشغول اجرای نقش خود بر اساس نت هایی که برایشان نوشته شده است می باشند.
بنا بر این می بینیم که پروسه قانونی بر کناری رئیس جمهور نیز کاملا نقض شده است.
پ. شرایط محیطی پروسه بر کناری:
در باره شروط محیطی پروسه که باید قانونی باشد، که دیگر اظهر من الشمس است:
– از یک طرف آیت الله گیلانی فتوای 7 بار اعدام رئیس جمهور و اینکه باغی با غین است در زمانی که هنوز رئیس جمهور قانونی کشور است صادر کرده است و آدمکشان حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین انقلاب اسلامی فتوا بدست در بدر به دنبال یافتن رئیس جمهور و قتل او هستند.
این در حالیست که دفتر و منزل رئیس جمهور (که در واقع دو اتاق در کنار دفتر بود) به محاصره در آمده در نیمه شبها به داخل حیاط دفتر بمب و نارنجک انداخته می شود.
خاطرات رفسنجانی:
< نزدیک غروب، صدای انفجار مهیبی آمد. بعداً معلوم شد، در حیاط کاخ مسکن بنی صدر، انفجار رخ داده است…> ( 35)
خانم عذرا حسینی، همسر بنی صدر:
< بعد از «حکم عزل بنی صدر» (از فرماندهی کل قوا) که خمینی صادر کرد، خانه ى ما در محاصره ى چماقداران و اراذل واوباش و به قول حزب جمهوری اسلامی، نیروی حزب الله قرار گرفت. آن ها هر روز به در و دیوار محل سکونت مان شعارهای ضد بنی صدر می نوشتند و فریاد سرمی دادند. هر کس را که به دیدن ما می آمد، مورد آزار و اذیت قرار می دادند. حتى یک بار برادرزاده و خواهرزاده ى مرا که به دیدن ما آمده بودند، تعقیب کردند و کتک زدند. چندین بار نیز به سوی محل سکونت ما، نارنجک انداختند. به این ترتیب عرصه را برما تنگ می کردند.> (36)
– رفسنجانی، رئیس مجلس، دستور ترور احمد غضنفر پور، به جرم خواندن پیام رئیس جمهور که خمینی را عصبانی کرده است و سلامتیان را در هنگام خروج از مجلس می دهد. قبل از آن هم در همدان کوشش برای به قتل رساندن دکتر احمد سلامتیان انجام می شود. خانه اش تصرف و خودش پنهان می شود:
دکتر احمد سلامتیان: < در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ من که نماینده مجلس و از نمایندگان نادری بودم که هنوز جرات می کردند در برابر فشار و تهدید از آقای بنی صدر و ریاست جمهوریش دفاع کنند با وجود اینکه چندین روز بود مامورین دادستانی به خانه ام ریخته بودند و ابتدا در همدان و سپس در برابر مجلس در صدد قتلم بر آمده بودند، خواستم برای دفاع از وی در جلسه سی خرداد شرکت کنم. وی از اینکار با این استدلال که «نمایشنامه ای است که نوشته اند و بپایانش خواهند رساند و نباید برای شرکت در آن چنین خطری را قبول کرد» از رفتن به مجلس منعم کرد. چندین روز بود که واحدهای حزب اللهی های مسلح در برابر دانشگاه نامم را در ردیف دوم فهرست چند نفری که اولین اسم آن را تا روز سی ام خرداد برای بنی صدر خالی گذارده بودند، به عنوان مفسد فی الارض و مستحق اعدام اعلام کرده بودند. به احتمال فراوان اگر بنی صدر از رفتن به مجلس منعم نکرده بود هم اکنون فرصت نوشتن این سطور را نداشتم.> ( 37)
در چنین جو وحشتی یود که پنج نفر از ده نفری که برای دفاع از رئیس جمهور نام نویسی کرده بودند، از جمله مرحوم صباغیان از وحشت خود را غایب کردند و دیگرانی مانند حجتی کرمانی از همان آغاز سخن بر علیه رئیس جمهور موضع گرفتند:
<مطمئن باشید من راهی جز راه امام انتخاب نخواهم کرد…من تا موقعی که این جنبش باشد هر گونه کار و ایستادگی در مقابل امام را خطای تاریخی می دانم و معتقدم که آقای بنی صدر متاسفانه در چنین وضعیتی قرار گرفته است…امام با انقلاب عجین است و ایستادگی در برابر امام ایستادگی در برابر انقلاب است….> (38)
با این وجود بعدا آقای رفسنجانی، رئیس مجلس، مسئول دفاع از آزادی بیان وکلای مجلس، با افتخار از جو ترس و وحشتی که مجلس ایجاد کرده بود سخن گفت:
< حالا آن نیروی واقعی، که حزبالّله بود، بهمیدان آمد. نیروی واقعی خطّ امام، همین حزباللهی بودند که دور مجلس را محاصره کرده و امان را از مجلسیها بریده بودند…. نگاه میکردند. آن ضربه را مجلس زد، آنها هم باید ضربه بزنند! قضیه راهپیماییها و روز ۱۷ شهریور باید تکرار شود! انقلاب سوّم، بهآن اوج حوادتش رسید؛ کار مجلس تمام شد، بنیصدر مخفی شد…> ( 39)
– در سطح کشور، به دستور آیت الله بهشتی و حکم لاجوردی، دادستان انقلاب مرکز، روزنامه ها بطور فله ای بسته می شوند. حکومت نظامی غیر رسمی با بیانیه 10 ماده ای دادستانی در 19 خرداد، به اجرا در می آید و برای وسعت بخشیدن به جو وحشت، بیانیه، بطور مرتب از صدا و سیما پخش می شود. به تمامی نیروهای سپاه پاسداران و کمیته ها آماده باش داده می شود و این نیروها کافی نبود، پاسداران را از جبهه جنگ در خوزستان (40 ) به تهران آورده، در پارک خرم اسکان داده و آقایان بهشتی و رفسنجانی به دیدار آنها می روند. به دفاتر هماهنگی و همکاری با رئیس جمهور در سراسر کشور حمله و تصرف و آنهایی که موفق به فرار نشده بودند دستگیر و بسیاری شکنجه و اعدام می شوند. در تظاهرات به حمایت رئیس جمهور در تهران حداقل 16 نفر کشته و 150 نفر زخمی می شوند و ماشین اعدامهای فله ای در محاکمات چند دقیقه ای با اعدام 15 دختر و پسر نوجوان بدون احراز هویت آنها شروع بکار می کند:
خاطرات <عبور از بحران> رفسنجانی با وجود تحریف ها و سانسور های فراوان * هنوز گویایی خود را دارد و از جمله می بینیم که در 18 خرداد که تهران را حکومت نظامی اعلان نشده کرده اند و« نیروهای سپاه و کمیته ها برای احتیاط آماده باش» داده اند. ظاهراً کم بوده در 28 خرداد: سپاهیان را از جبهه جنگ خوزستان به تهران آورده و در پارک خرم اسکان داده و هاشمی و بهشتی شب به دیدارشان رفته اند. و رئیس جمهور که هنوز قانونی رئیس جمهوراست، را وادار به مخفی شدن می کنند و حکم اعدام باغی با غین او در رسانه ها منتشر می شود. و او اجباراً در منزل چند نفر مخفی می شود:
در 17 خرداد 60 به دستور رئیس دیوان عالی کشور آقای دکتر بهشتی و حکم آقای لاجوردی دادستان انقلاب مرکز، روزنامه ها فله ای بسته می شود. (40)
18 خرداد 60، « برای فراهم شدن مقدمات تغییرات اساسی در فرماندهی ارتش آقای خامنه ای که در جبهه جنوب اند به تهران می آید. و < در جلسه شورای قضائی با حضور اعضای شورا و نخست وزیری داشتیم. وضع را بررسی کردیم و خط حرکت را برای آینده ترسیم نمودیم (نویسنده: یعنی کودتا) و به نیروهای سپاه و کمیته ها برای احتیاط آماده باش دادیم> (41)
19 خرداد 60. چماقدران حزب جمهوری و مجاهدین انقلاب اسلامی حمله به مخالفان کودتا و حامیان رئیس جمهور را شدت بخشیده اند:
< حزب اللهی ها میدان حرکت آشوبگرانه ضد انقلاب و بنی صدریان را تنگ کرده اند…>(42)
21 خرداد 60.
<تظاهرات پراکنده ای در تهران و شهرستانها به نفع بنی صدر انجام می شود که عمدتا توسط مجاهیدن خلق است. بنی صدری ها خیلی ترسیده اند و احتمال فرارشان قوی است. (هدف حملات در اینجا نشان داده شده است و آن ایجاد جو وحشت و ترور.) (43)
22خرداد < حمله به دفاتر حمله همآهنگی زیاد است> و اعضای آن مضروب و کسانی که قادر به فرار نشده، مضروب، شکنجه و زندانی و بعضی اعدام شدند. (44 )
23 خرداد: < تظاهرات پراکنده ای علیه و له آقای بنی صدر در تهران و شهرستان ها رخ می دهد. چند نفری هم تا به حال تلف شده اند.> (45)
کاربرد کلمه <تلف> شدن در مورد کسانی که به قتل رسیده اند بما می گوید که این طرفداران رئیس جمهور می باشند که بدست چماقداران به قتل رسیده اند. در غیر اینصورت و اگر چماقداری بدست بنی صدری ها به قتل رسیده بود، به مقام <شهید> شدند ارتقاء پیدا می کرد.
25 خرداد:< جلسه هیئت رئیسه داشتیم، در مورد کیفیت طرح سلب کفایت سیاسی بنی صدر… کیفیت حرکت سیاسی و تبلیغات و دستگیری سران مخالفان و محارب تصمیم گیری هایی شد.> به بیان دیگر در باره چگونگی اجرای مرحله آخر کودتا تصمیم گرفته شد.(46)
بعد از اعلان رأی عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور برای این که صدائی از کسی و جائی بلند نشود، ماشین کشتار و اعدامها شروع بکار می کند:
در 31 خرداد < در تهران 16 نفر کشته شدند و 156 نفر مجروح… امروز صبح 15 نفر از عوامل آشوب را سریعا محاکمه و مجازات (نویسنده: اعدام) کرده اند.> (47)
بنا بر این در اینجا نیز می بینیم که چگونه <پروسه قانونی> را رعایت کرده اند.
به بیان دیگر وقتی حتی یکی از شروط برکناری قانونی، رعایت نشده باشد، روش برکناری نام و هویت <کودتا> را پیدا می کند، در اینجا بوضوح می بینیم که هیچیک از این سه شرط رعایت نشده است. در واقع ما شاهد انجام معدود کودتاها در جهان می باشیم که این <قوه مقننه> است که بر علیه رئیس <قوه مجریه> دست به کودتا زده است و اینگونه خود را مفتخر به مجلس کودتاچیان کرده است.
در چنین وضعیتی است که مجلس با 177 رای، به بی کفایتی رئیس جمهور را می دهد و آقای اشکوری طلبکار ما به همراه دیگر نمایندگان مجلس با شعار: <مرگ بر بنی صدر، بنی صدر صد در صد اعدام باید گردد> به استقبال رای مجلس می روند:
<آرائی که موافق عدم کفایت سیاسی آقای بنی صدر به صندوق ریخته شده 177 نفر. (حضار: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر ضد ولایت فقیه، درود بر رزمندگان اسلام، سلام بر شهیدان، مرگ بر بنی صدر صد درصد اعدام باید گردد، بدست حزب الله، پیشمرگ روح الله، انشاءالله انشاءالله )> و اینگونه آقای اشکوری نام خود را در میان کودتاچیان بر علیه مردمسالاری و آزادی و رئیس جمهوری که با این اصول اینهمانی جسته بود، جاودان می کند. (48)
باز در اینجا لازم است که سپاسگزار آقای اشکوری شوم که با کوشش در پنهان کردن خود در پشت مرحوم سحابی، فرصت بسیار خوبی برای روشنگری و نبش قبر کردن تاریخی که اصحاب قدرت آن را مدفون کردند ایجاد و اینگونه، مستند، امکان دوباره عرضه <تاریخ آنگونه که واقع شده> است را در اختیار نسل جوان گذاشته تا از این طریق روایتهای تحریف شده و جعل شده و سانسور شده را باز شناخته و در نتیجه از آلزایمر تاریخی که در ایجاد آن تمامی جریانهای کودتاچی با همکاری اورگانیک سلطنت طلبان در مدفون کردن نقش داشته اند رهایی یابند.
ممکن است سوال شود که فایده آن چیست و مگر نه اینکه تاریخ به گذشته تعلق دارد و زندگی رو به آینده و باید همیشه دیدی به جلو داشت؟ این نوع نگاه را افراد و جریانهای سیاسی که بسیار چیزها برای پنهان کردن دارند تبلیغ می کنند و در واقع از تاریخی که خود عرضه کرده اند محافظت می کند تا مبادا طرفدارانشان واقعیت را آنگونه که رخ داده است ببینند. اینها باور دارند که آینده در اختیار فرد و جریانی است که روایت گذشته را در اختیار داشته باشد. در واقع با این نوع نگاه را تبلیغ کردن به اهل فن نشان می دهند که هیچ چیز جز قدرت در سر ندارند. ولی واقعیتهای اجتماعی بما می گوید که آینده، به دو صورت در گذشته است که ساخته می شود. یکی از طریق ساختارهایی که واقعیت اجتماعی در ابعاد چهار گانه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی که درون نرمها و ارزشهای اجتماعی نیز جا سازی شده اند و زیست اجتماعی را ممکن کرده است و دیگر از طریق روایتی در حافظه جمعی جامعه جا افتاده است. بنا بر این کوشش در خارج کردن روایت تاریخی از کنترل قدرتها تا واقعیات آنگونه که رخ داده است در اختیار جامعه گذاشته شود و کوشش قدرتها در حفظ روایت خود، در واقع کوشش برای در اختیار گرفتن آینده می باشد و آن واقعیتی که بیش از هر چیز نسل جوان نیاز به دانستن آن دارد را در سخنان آقای حسین رفیعی می شود دید:
< روحانیت توانسته تمام رقبا را، منزوی کند یا به حاشیه براند و خود یکهتازمیدان سیاست شود ولی با چه نتیجهای؟ انفجار دفتر نخستوزیری، اعدامهای بیگناهان ۱۳۶۷، مهاجرت و فرار میلیونها جوان و چند هزار میلیارد دلار سرمایه، فساد گستردهی مالی ـ اداری، دینگریزی و دینستیزی، هدم اخلاق اجتماعی، نابودی سرمایه اجتماعی و… نتیجهی مستقیم و غیرمستقیم آن کودتای خرداد ۱۳۶۰ است که طرفین علیه این مردم کردهاند!> (49)
ولی این همه داستان نیست و امور واقع بما می گوید که کودتای خرداد 60 هنوز در حال اتفاق افتادن است تا جاییکه همین چند هفته پیش آقای تاجزاده باز به بازتولید این دروغ دست زد و و به کوششی دوباره در مشوش کردن حافظه تاریخی نسل جوان متوسل و نشان داد که هنوز، قدرت، برای او حرف آخر را می زند:
“مشروح مذاکرات مجلس خبرگان و نیز برگزاری آزاد انتخابات در دور نخست مجلس و ریاست جمهوری اول، آنهم پس از تصویب قانون اساسی، بیانگر آن است که بنای انقلاب و رهبری فقید آن و نیز مبنای تشکیل دولت و مجلس در جمهوری اسلامی انتخابات آزاد بود که متاسفانه پس از آغاز تروریسم کور و گسترده فرقه رجوی به محاق رفت.” (50)
اینگونه میبینیم که آقای اشکوری، تنها جزئی کوچک از یک جریان می باشند که باور دارند که برای حفظ خود بهر قیمت، باید کودتای خرداد 60 در حافظه تاریخی-سیاسی جامعه ملی دفن شود و اینگونه هنوز ادامه دهنده کودتای خرداد 60 می باشند. چرا که باور دارند که در صورت وارد شدن داستان این کودتا به درون روایت انقلاب و شیفت پارادیمی ناشی از آن، نه تنها مجبور به پاسخگویی خواهند بود، بلکه آرزوهای پنبه دانه قدرت را خوردن آنها به کابوسی تبدیل خواهد شد و همانگونه که در پاسخ خود به آقای تاجزاده آوردم، خود را در صحرای محشری خواهند یافت که در مقابل بارش تیرهای سوالات پی در پی نسل جوان که چرا به اعتماد ما خیانت کردید و چرا بما دروغ گفتید و چرا ما را فریب دادید، سپری برای پناه گرفتن را نخواهند یافت و هیچ چاره ای جز اقرار به نقش خود در تبدیل انقلاب به ضد انقلاب نخواهند یافت.
البته این روش هیچ منحصر به دست اندرکاران استبداد مذهبی و یا سلطنتی نیست و در واقع روشی است عام و معمول که در طول تاریخ همیشه اصحاب قدرت بکار گرفته اند. به همین علت است که گفته می شود که تاریخ را فاتحان می نویسند. چگونه اینکار انجام می شود؟ میشل فوکو در توضیح کاربردهای اصلی گفتمان های قدرت، از جمله می گوید:
< در نظامهای روایت ساز، این است که به هر روش ممکن، هر چیزی خارج از محدوده خود را به امری غیر قابل اندیشیدن و غیر قابل اظهار تبدیل می کند و اینکار را به گونهای ساختاری انجام میدهد.> (51)
بوآونتورا دو سوسا سانتوز، در کتاب «معرفت شناسی نابینایی» (52) از جمله روشهای آن را توضیح می دهد و آن «به لجن کشیدن روایت آلترناتیو» تز از طریق جعل و تحریف و سانسور توصیف می کند. او توضیح میدهد چگونه قدرت ساختاری برای استحکام خود، کوشش می کند تا آلترناتیو “مزاحم” را به لجن بکشد و از اعتبار بیاندازد.
در هر حال نتیجه این کوششهای پیوسته و همه جانبه، ایجاد آلزایمر در حافظه تاریخی جامعه ملی شده است و نتیجه اینکه، کودتای خرداد 60 هنوز در حال اتفاق افتادن است و انتصاب رئیسی از آخرین نتایج آن. اینگونه تا زمانی که، خود را از آلزایمر تزریق شده تاریخی رها نکنیم و به سرچشمه باز نگردیم و حافظه تاریخی مان را باز نیابیم این <اتفاق افتادن> وطن را تا پرتگاه نابودی پیش خواهد برد. تنها در یافتن این سرچشمه است که پاسخ چه باید کرد و چگونگی استقرار جمهوری شهروندان ایران یافت خواهد شد. وقتی جوب آبی که از سرچشمه به طرف مزرعه ای زده شده است در مسیر خود به انحراف رفته و وارد شوره زار می شود، کشاورز نیک می داند که برای برگرداندن آب به مزرعه اول باید شکاف جوی را یافته و آن را پر کند و تا اینکار انجام نشود، مزرعه آب نخواهد دید و و اینگونه آبی که برای به بر نشاندن باغ روان شده بود در شوره زار به هدر خواهد رفت.
در مقاله بعد، به دفاعیات ایشان از زنده یاد مهندس سحابی خواهم پرداخت.