پرسشها از ایرانیان و پاسخها از ابوالحسن بنیصدر
٭ پرسش چهاردهم:
14 – پس از مرگ هارون الرشید خلیفه عباسی، چند تن از برادران حضرت رضا (ع) در مدینه، نزد ایشان رفتند وخواستار بیعت با ایشان شدند وگفتند:” اگر ظالمی بر جان و مال و ناموس مسلمانان مسلط شود آیا مبارزه با او واجب است یا خیر؟ حضرت فرمودند واجب است.” آنان خواستند بیعت کنند تا مناطق مختلف را به جنبش درآورند، حضرت در پاسخ به آنها فرمودند:” آیا نماز و روزه واجب است؟ گفتند بله، حضرت فرمود اگر کسی بیمار بود چه؟ گفتند واجب نیست، حضرت فرمودند بر هر واجب خداوند، شرطی است و ادای آن به حصول شرایط است. واز آنان سئوال کردند چرا تا قبل از مرگ هارون قیام نکردید و آنان گفتند شرایطش نبود زیرا هارون زنده بود و چیرگی او بر همه جا مانع میشد و حضرت فرمودند پس بگذارید ما هم شرایط را در نظر بگیریم تا جان و مال و ناموس مسلمانان بیهوده تلف نشود.” تفسیر شما از مشروط بودن واجب به شرایط چیست؟ در طول این سالها که شما همواره مردم را به جنبش فرامیخواندید، آیا شرایط را در نظر میگرفتید؟
● پاسخ به پرسش چهاردهم:
فرق است میان مردم را وسیله شناختن و وسیله کردن و آنها را هدف شناختن و هدف کردن. فرض کنید- امری که از انقلاب بدینسو واقع شد – کسی مدعی بشود قصدش ایناست که مردم را برآن دارد که به احکام اسلام عمل کنند و جامعه اسلامی بگردد. چون هدف او سعادت این و آن دنیای ایرانیان است، پس او را چه باک از گفتن این سخن: از راه مصلحت هدف یا هدفهائی را معین کنم و پس از آنکه مردم را به جنبش درآوردم و دولت ظلمه را سرنگون کردم، دولت اسلامی تشکیل دهم و بکار اسلامی کردن جامعه بپردازم.
و این امر، امر واقع مستمری در همه جامعهها است. به قول افلاطون، رهبران تا بخواهی وعدههای دلخواه مردم میدهند و چون به حاکمیت میرسند، آن کار دیگر میکنند. بدینقرار، از دوران باستان تا زمان ما، رهبرانی که هدف واقعیشان دست یافتن بر دولت و «اعمال قدرت» بودهاست، همواره مردم را وسیله میکردهاند و هدف واقعی خویش را با هدفی که مطلوب مردم بودهاست، میپوشاندهاند. از اینرو، وسیله کردن مردم عملی غیر اخلاقی و هدف شناختن و هدف کردن مردم عملی اخلاقی شمرده شدهاست. مردمی هم که تن به وسیله شدن میدهند به خود ستم میکنند، به حقوق خود تجاوز میکنند و عملی سخت ضد اخلاق مرتکب میشوند.
بنا براین که وسیله کردن انسان و وسیله شده انسان امر واقع مستمر است، قرآن بدان پرداخته و هر دو کار راتقبیح فرمودهاست:
● فرق هدف شناختن و هدف کردن انسان با وسیله شناختن و وسیله کردن او، یکی ایناست که انسان وقتی هدف است که خود تغییر خویش را تصدی میکند. اما وقتی وسیله میشود، این رهبر است که او را تغییر میدهد. در مثال ما، «رهبر» است که افراد را مسلمان و جامعه را اسلامی میکند. اما وقتی انسانها هدف میشوند، خود میتوانند هدایت بجویند و یا نجویند. از اینرو، به پیامبر میفرماید، اگر هم بخواهی نمیتوانی کسی را هدایت کنی. هرکس خود خویشتن را هدایت میکند (قرآن، سوره های قصص، آیه 56 و یونس،آیه 108 و… ).
● دین وفای به عهد است و عهد همان هدفی است که بادیگری یا دیگران برسرش عهد بسته میشود. در دل هدفی دیگر داشتن و تغییر هدف موضوع عهد با هدفی که «رهبر» در دل دارد، نقض عهد است. چنانکه پیامبر (ص)، حتی با مشرکان نیز تا وقتی عهد نشکستهاند، باید به عهد وفا کند (قرآن، سوره توبه آیه 7). عهدی را بستن و در همانحال هدفی دیگر داشتن و بمحض بدست آوردن فرصت عهد را شکستن، روش کار مشرکان است (قرآن، سوره توبه، آیه 8) و وفا به عهد با هرکس، صفت مؤمن است (قرآن، سوره بقره، آیه 177).
● مستکبران و طاغوت آنانند که جز آن میکنند که میگویند و به عهدی وفا نمیکنند. خداوند از انسانها میخواهد که برضد طاغوت برخیزند (قرآن، سوره نساء آیه 60 ) و هشدار میدهد پیروی از طاغوت بیرون رفتن از نور به تاریکی است (قرآن، سوره بقره، آیه 257). مستکبران مستضعفان را میفریبند و چون روز دادرسی فرا میرسد، آنها عذر میآورند که مستکبران فریبمان دادند (وسیله شدیم) و مستکبران میگویند: شما خود بدکار بودید! (قرآن، سوره سبا، آیههای 32 و 33).
بدیهی است مردمی که وسیله میشوند، هم عمل غیر اخلاقی مرتکب میشوند و هم در آلت فعل کردن خویش شرکت میکنند و مستکبر میتراشند و بر خود سوار میکنند. پس برخویشتن ستم میکنند.
بنابر اینکه بیان استقلال و آزادی نیاز به استمرار امامت، الگوی انسان خود انگیخته، دارد و بنابر این که تا انسانها تغییر نکنند، خداوند چیزی را در آنها تغییر نمیدهد، به سخن دیگر، خداوند آفریدههای خویش را آلت فعل نمیفرماید و آنها را هدف میشناسد و هدف میکند، پس خطاب به آنها میفرماید این شما هستید که تا تغییر نکنید، خداوند چیزی را در شما تغییر نمیدهد.
بدینقرار، هرگاه امام رضا (ع) میخواست برابر نص عمل کند و مردم را هدف و نه وسیله بشناسد، نباید میپذیرفت آنها را وسیله و خود را تغییر دهنده آنها میگرداند. جنبش را جمهور مردم باید بکنند نه گروهی بجای مردم و بنام مردم. بدیهی است هرکس بخواهد برضد دولت جور برخیزد، بنام خود باید عمل کند و اگر راستگو باشد، تغییر میکند یعنی زندگی را عمل به حقوق ذاتی خویش میکند و به رشد استعدادها و فضلهایش میپردازد و همکاری با دیگری را روش میکند و الگو میشود.
جمهور مردم هستند که باید به جنبش فراخوانده شوند. بدیهی است که جنبش همگانی نیاز به هدف (= آرمان) و الگو و بدیل و استقلال و آزادی، بنابراین، بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما دارد. در همانحال، دولت جباران نیز میباید گرفتار انحطاط بگردد (شرائط). در کار دیگر، تمامی عواملی را که میباید جمع آیند تا انقلاب روی دهد، یافته و بازآوردهام. بارها نیز در باره جنبش همگانی و ویژگیهای آن نوشته و گفتهام.
بدینسان، بر همان راه رفتهام که باید رفت: مردم وسیله نیستند، هدف هستند و باید آنها را به جنبش خواند و، با آنها، تدارک عوامل به انجام رساندن جنبش همگانی را فراهم آورد. پس وقتی مردم را به جنبش میخوانم، به آنها جز این نمیگویم که هدف استقرار جمهوری شهروندان است و رسیدن به این هدف در گرو شهروند گشتن ایرانیان، یعنی عمل کردن به حقوق انسان و حقوق شهروندی است. بنابراین، درجا، زندگی را عمل به حقوق ذاتی خویش کنید. درجا، قواعد خشونت زدائی را بکار برید و درجا، عرصه عمل دولت جبار را محدود و محدودتر کنید. امامتی که تعطیل بر نمیدارد، لحظهای نیاسودن از فراخواندن انسانها به چنین تغییر کردنی و کوشیدن در الگو شدن است.
هدف انقلاب ایران استقرار ولایت جمهور مردم بود. آقای خمینی، در برابر جهانیان، عهد سپرد که ولایت جمهور مردم برقرار گردد. جانشین کردنش با ولایت مطلقه فقیه، جز از راه آلت فعل شناختن مردم و سرکوب بس خونین مردمی که تن به آلت شدن نمیدادند،نمی شد و چنین استکباری واقعیت پیدا نمیکرد. بهوش باشید! وقتی هدف ناگفتهای جانشین هدف گفتهای، آنهم در حضور جهانیان، میشود، یعنی این که نزد عقل قدرتمدار «رهبر»، مردم شأنی بیشتر از وسیله گشتن ندارند. برشما است که به سراغ طاغوتیان بروید و از آنها بپرسید چرا عهد شکستند؟ از مردمی که وسیله شدند بپرسید چرا تن به این خفت دادند. وگرنه آنها که به عهد وفا کردهاند و الگوهای ایستادن برحق هستند و مردم را هدف میشناسند و هدف میکنند و برآنند که تجربه انقلاب را به هدف رسانند، درخور تحسین و سرمشق قراردادن هستند نه سرزنش.
٭ پرسش پانزدهم:
15-ابوبصیر یکی از شاگردان امام صادق (ع) میگوید: “از امام پرسیدم آیه 4 سوره نسا درباره کیست؟ حضرت پاسخ داد درباره علی و حسنین (ع) است. گفتم مردم میگویند چرا نام آنان در قرآن برده نشده است؟ حضرت فرمود: در قرآن دستور نماز نازل شده ولی نگفته 3 یا 4 رکعت تا اینکه رسول خدا بیان کردند. در قرآن دستور حج نازل شده ولی… . این آیه درباره امامت علی و حسنین (ع) نازل شده و رسول خدا (ص) درباره علی فرمود: “من کنت مولاه فعلی مولاه”. (اصول کافی ج 2 ص 389)”. شما در سرمقاله های 755 و 759 نظر علامه طباطبایی را در باب این آیه نقد کردید ولی این واقعیت که بخشی از تشریع را پیامبر (ص) انجام دادند و همچنین با در نظر گرفتن مفهوم حدیث بالا، آیا این روایت با آنچه شما فرمودید تضاد ندارد؟ آیا باید این حدیث را نیز جعلی بدانیم؟ لطفا توضیح بفرمایید.
● پاسخ به پرسش پانزدهم:
1- آیه 4 سوره نساء در باره مهر زنان است. آیه مورد بحث، آیه 59 سوره نساء بود. موضوع سئوال اختیار ولیامر و رابطهاش با جمهور مردم بود. در آن پاسخ معلوم کردم که سه نوع امر وجود دارند: امرهائی که خداوند ایجاد میکند. امرهائی که پیامبر ایجاد میکند (ترتیب عمل کردن به امرهائی که خداوند ایجاد میکند) و امرهائی که جمهور مردم ایجاد میکنند. بنابراین فرض که پیامبر امامان را معین کرده باشد، اینان اختیار ایجاد دونوع امر اول را ندارند. امر نوع سوم را هم مردم ایجاد میکنند. پس، امام صاحب مقام اجرا است. بنابر نص قرآن نیز، کار امام دعوت به امر خدا (قرآن، سوره سجده، آیه 24) است.
پرسش از این نبود که امامان نیز همچون شیوه نمازگذاری، از سوی پیامبر تعیین شدهاند یا خیر، صحبت از اختیار، آنهم بمعنای قدرت داشتن امام بر دیگران بود. در پاسخ به پرسش و در مقام نقد، واقعیتهائی را برشمردهام که طباطبائی، بخاطر بکار بردن منطق صوری از آنها غافل شدهاست. بلحاظ اهمیت آن واقعیتها و از راه فایده تکرار، یکچند از آنها را بازمیآورم:
1 – تفسیر مرحوم طباطبائی را دوباره خواندم. او استدلال مرا رد نمی کند. یک طرز فکری را با توسل به منطق صوری توجیه میکند. طرز فکری توجیه میشود که از آیه بر نمیآید، راست بخواهی از فلسفه ارسطو بر میآید. صاحب المیزان، خود تصریح میکند که در تفسیر منطق صوری را بکار بردهاست. اما بسا غفلت داشتهاست که منطق صوری را اولا ً تنها بر اصل ثنویت تک محوری میتوان بکار برد که ضد توحید است و ثانیا ً بکار بردن منطق صوری عقل را از دیدن واقعیتها ناتوان میکند. چرا که تنها محور فعال را میبیند و محور فعل پذیر را جز بعنوان مطیع محور فعال نمیبیند. نخست ببینیم محور فعال و محور فعل پذیر کدامها هستند و سپس بنگریم که مفسر کدام واقعیتها را ندیده است؟:
1.1.محور فعال خداوند و پیامبر و اولیالامر هستند. محور فعل پذیر نیز مؤمنان هستند. رابطه محور فعال و محور فعلپذیر با اطاعت دومی از اولی برقرار میشود. اولیالامر میباید معصوم باشد زیرا اوامر و نواهی خداوند را بیکم و کاست به اجرا میگذارد. و معصوم جز امامان دوازده گانه نمیتوانند باشند. بدین سان، توجیه او، مطاع بودن غیر معصوم را رد میکند. به سخن دیگر، کسی نمیتواند به نمایندگی از معصوم دعوی ولایت بر مردم را بکند.
1.2.اما غفلت ها:
الف – غفلت از این واقعیت که پیش از تصمیم، امری وجود ندارد تا اطاعت معنی پیدا کند.
ب – از محتوای امر خدا و پیامبرغفلت میشود. در حقیقت، از خداوند که حق مطلق است جز حق صادر نمیشود. پس محتوای امر حقوق هستند. حقوق ذاتی حیات انسانند و اطاعت از خدا و پیامبر، عمل به حقوق است. بدینقرار، عمل به حقوق، آزاد شدن به یمن رابطه با خداوند و غافل نشدن از استقلال و آزادی و حقوق خویش است.
ج – از این واقعیت غفلت میشود که مقام قضاوت با مقام اجرا متفاوت است. پیامبر، در مقام قاضی، بر میزان حق حکم میدهد و در دادن حکم از اصول راهنمای قضاوت پیروی میکند. پس اطاعت از امر، اطاعت از حکم قاضی است.
د – از این واقعیت غفلت میشود که پیامبر، بنا بر نص قرآن، برگزیده مؤمنان بود. پس در اموری که به وحی مربوط نمیشدند، بعنوان منتخب مردم و مجری تصمیم شوری عمل میکرد.
ه – از این واقعیت غفلت میشود که معنی آیه نباید با معانی آیه های دیگر قرآن تناقض پیدا کند. معنی که او به آیه میدهد، با آیات «هرکس خود خویشتن را هدایت میکند» و با « مؤمنان و مؤمنات ولی یکدیگر هستند» و با آیه هائی که پیامبر را مالک و وکیل و پدر و… مردم نمیشناسند، تناقض پیدا میکند.
1.3. یکجا میگوید حق شور را برای مؤمنان شناخته است اما حق تصمیم را از آن پیامبر دانسته است. بکار بردن منطق صوری، در نتیجه محور فعال گرداندن پیامبر، او را ازاین واقعیتها غافل کرده است:
الف – از این واقعیت غفلت کردهاست که امور خارج از امر وحی و تشریع، به مردم راجع هستند. زیرا فرمود: امرهم شوری بینهم.
ب – از این واقعیت غفلت کردهاست که عزم، مرحله ورود در اجرا است. اگر امری نباشد، عزمی وجود ندارد. مرحلهای که در آن، امر ایجاد میشود، مرحله شور و رسیدن به ایجاد امر است. در این مرحله، اطاعت نه موضوع دارد و نه ممکن است. حال آنکه در مرحله اجرا، منتخب شورا که ولی امر میشود، مجری است و مقام اجرا مقام اطاعت است. با این وجود ، در مقام و موقع اجرا نیز خداوند امر به شور میکند.
2 – و شما در باره نصب امانان و همانند بودنش را با وجوب نماز و روزه در قرآن و تشریع احکام عبادتها از سوی پیامبر میپرسید. برفرض که قیاس روش صحیحی باشد – که امام صادق روش صحیحش نمیدانست -، این نصب امام نیست که اهمیت تعیین کننده دارد و شیعه و سنی برسرش نزاع میکنند، این عمل و محل عمل او است که اهمیت تعیین کننده دارد. توضیح اینکه اگر بنابر آیه 124 سوره بقره، عهد خداوند به ظالم نمیرسد و بنابر این که استعداد رهبری در همگان هست و چون این رهبری با آرمان، بنابراین، آینده رابطه مستقیم دارد، رهبری هر انسان، در حال فطری، یعنی در استقلال و آزادی (= خودانگیختگی) از نوع امامت است. پس، باید این استعداد را پرورید تا در خور برگزیده شدن از سوی خداوند برای دعوت به امر او شد. پس کسی چون علی (ع) نیاز به نصب نداشت (بنابراین که چون حق است خدا میفرماید و نه چون خدا میفرماید حق است). هرگاه قرار براین میشد که دموکراسی شورائی مدینه استمرار بجوید، علی (ع) حق، بنابراین، مسئولیت دعوت به امر خدا، مییافت. پس اگر پیامبر (ص) او را برگزیدهاست، برای ایفای این نقش برگزیدهاست. الگوئی که او است، هم امروز هم به انسانها میآموزد هرگاه بخواهند خودانگیخته و حقوقمند زندگی کنند و جمهوری شهروندان را پدیدآورند، در آن جمهوری، آن نوع از زندگی را خواهند جست که علی (ع) داشت. بنگرید چه ستمی روا رفتهاست در بیگانه کردن اسلام در بیان قدرت و امامت در ولایت مطلقه و ولایت در «قدرت بر»!