back to top

نیاز و عشق؟

banisadr 2014پرسشها از ایرانیان و پاسخ‌ها از ابوالحسن بنی‌صدر

 

٭ پرسش هشتاد و یکم:

81- نظر شما در باب روابط آزاد زن و مرد که در جهان امروز و همچنین در جامعه ما رایج است، چیست؟ چرا رابطهی تن با تن، باید در خانواده باشد؟

 

● پاسخ پرسش هشتاد و یکم:

    نخست خاطر نشان کنم که دلیل حقانیت حق را در خود آن باید جست و نه در رفتار غرب و یا شرق. و سپس یادآور می‌شوم که در یافتن پاسخ، باید واقعیت‌ها و حق‌ها را لحاظ کرد:

 

1. واقعیت اول این‌است که «روابط جنسی آزاد» سبب استثمار جنسی و کار مضاعف زنان شده‌است. هم‌اکنون، در برخی از جامعه‌ها، یک سوم زنان نقش پدر و مادر، هر دو را بر عهده دارند و هم استثمار جنسی می‌شوند و هم بعنوان نیروی کار استثمار می‌شوند. و

 

2. واقعیت دوم پی‌آمدهای روانی قطع و وصل‌های جنسی در جامعه‌های غرب است که در شمار مسئله‌های مهمی هستندکه دیر می‌پایند بی‌آنکه راه‌حل بجویند. و

 

3. واقعیت سوم این‌است که حقوقمندی با مسئولیتمندی همراه است. در غرب، که اصالت با فرد است، فرد و جامعه، هریک برابر حقوقی که دارند، مسئولند. از جمله، زن و مرد حق دارند به یکدیگر علاقه بیابند و بایکدیگر آمیزش جنسی بجویند. اما پی‌آمدهای این آمیزش را هم ( بارداری و به دنیا آمدن فرزند و معیشت زن در دوران بارداری و بارآوردن کودک و از دست دادن کار و…)، در حد مسئولیت خویش، باید برعهده بگیرند. در غرب، یک زمان، دختران و پسرانی که «روابط جنسی آزاد» داشتند، از مسئولیت برعهده گرفتن اغلب پی‌آمدها رها بودند. اما بتدریج، با وضع قانون، این مسئولیت‌ها را به پای آنها نوشته‌اند و می‌نویسند. و 

 

4. واقعیت چهارم این‌است که انسان‌ها استعداد دوست داشتن و حق دوست داشتن دارند. و زن تا اعتماد نکند، همبستر نمی‌شود. پس هرگاه بنا بر عمل به حق باشد، آمیزش جنسی باید ترجمان حق دوست داشتن باشد. ایراد اساسی که بر صیغه مقرر در فقه شیعه وارد است، این‌است که این حق غایب است و بیشتر نیاز جنسی مرد است که برآوردنش، آن‌هم از راه خرید زن بطور موقت، موضوع حکم فقهی گشته است. و

 

5. واقعیت پنجم این‌است که «روابط جنسی آزاد» مسئله همزمان دو و یا بیشتر رابطه را بوجود آورده و این مسئله، آسیب‌های اجتماعی و نابسامانی‌های روزافزونی که گسترش خشونت یکی از آنها است را بوجود آورده است .

 

6.  واقعیت اجتماعی ششم این‌است که محیط‌های بس آلوده که این‌گونه رابطه‌ها در آنها آغاز و بسا پایان می‌پذیرند، بیماریها و اعتیادها و دیگر آسیبهای اجتماعی را در سطح نسل جوان گسترش می‌دهند. و

 

7. واقعیت اجتماعی هفتم این‌است که وقتی هم خانواده تشکیل می‌شود، بنیاد استواری نمی‌یابد. خوکردن ذهن به آمیزش‌های جنسی «آزاد» و عوض کردنهای مکرر همبستر، یکی از عوامل آن‌است. و 

 

8. واقعیت هشتم این‌است که عشق کوتاه مدت کسی ندید و هرکس را یک دل است و یک دل و دو معشوق داشتن، اعتماد را ناممکن و همبستری را در «رفع نیاز» ناچیز، بنابراین، التذاذ جنسی را ناقص می‌کند. بخشی از آسیب‌های اجتماعی پی‌آمد این نقص التذاذ جنسی است. و

 

9. واقعیت نهم این‌است که، به قول فوکو، فیلسوف فرانسوی، دیکتاتوری سکس پدید می‌آورد. زیرا نابرابری در زیبائی و سن و موقعیت اجتماعی و اصل شدن رقابت در همه قلمروها، وضعیتی را پدید می‌آورد که هم‌اکنون غرب با آن رویارو است. و  

 

10. واقعیت دهم این‌است که علاقه نیاز به اندیشه راهنما دارد. اگر زن و مرد یک اندیشه راهنما نیز نداشته باشند، در اندیشه راهنمای هریک از آنها، حقوق انسان، بخصوص حق دوست داشتن باید پذیرفته شده باشد. به یمن داشتن چنین اندیشه راهنمائی است که آمیز ش جنسی حقی می‌شود که دو نیاز، یکی نیاز جنسی و دیگری نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن، ترجمان آن‌است. به سخن دیگر، تزاحم نیاز با حق، جای به توحید حق (آمیزش جنسی) با حق (دوست داشتن) می‌سپارد.

 

    هرگاه بنابر غافل نشدن از واقعیت‌های بالا و رعایت حقوق و بر عهده گرفتن مسئولیت‌ها باشد، به سخن دیگر، رابطه جنسی نه نتیجه «مخ‌زنی» که حاصل دوست داشتن باشد و این دوست داشتن بمثابه حقی از حقوق انسان پذیرفته شده‌باشد، آمیزش جنسی خودانگیخته (= مستقل و آزاد) می‌شود. اگر هم در آغاز، برای تجربه کردن زندگی مشترک، زمان کوتاه در نظر گرفته شده‌باشد، بنابراین که زمان عشق بی‌نهایت است، کوتاه مدت، دراز مدت و بسا تا پایان عمر می‌شود. یکی از نقش‌های خانواده دائمی کردن توحید حقوق در محیط اعتماد و امن و برخورداری از التذاذ جنسی و ببار نیاوردن مسئله‌ها است که یک‌چند از آنها را برشمردم. از این‌رو، هم اصل راهنما و هم اندیشه راهنما بس مهم هستند. هرگاه اصل راهنما موازنه عدمی و اندیشه راهنما بیان استقلال و آزادی باشد، رابطه از هرآنچه غیر دوست داشتن است، خالی می‌شود. چراکه بر اصل موازنه عدمی، مدار پندار و گفتار و کردار آدمی، مدار باز انسان خدا بنابراین، همه ترجمان دوستی و عهد دوستی و همدمی شناسی می‌شود، عقل خوداننگیخته می‌ماند و اندیشه راهنما روش زندگی در خودانگیختگی را می‌آمورزد.

     بدیهی است زن و مردی که یکدیگر را دوست دارند، ولو در کشوری زندگی کنند که قانون، تکلیف پی‌آمدها را معین نکرده باشد، از راه مسئولیت شناسی، میان خود، قرار تصدی آنها را می‌گذارند. 

٭ پرسش هشتاد و دوم:

82- شما تا چه میزان با نظر فعالان حقوق زنان موافقید؟ این که آنها اساسا به گفته خودشان دین اسلام را مخالف برابری حقوق زنان میدانند و مایل به اجرای قوانینی مانند غرب در ایران هستند و گویا از هم پاشیدگی خانواده در غرب را از یاد میبرند، نظر شما چیست؟

 

● پاسخ پرسش هشتاد و دوم:

    فعالانی که می‌کوشند زنان حقوق خویش را بازیابند، آنچه با آن سر و کار دارند، فقه تکلیف‌مدار است که، در آنچه به زن و مرد و رابطه این دو مربوط می‌شود، بر پایه سلطه مرد بر زن، بنا شده‌است. پس، هرگاه همواره واقعیت‌های بالا را در خاطر داشته باشند و در پندار و گفتار و کردار لحاظشان کنند، می‌توانند از حقایق و واقعیتهای زیر نیز غافل نشوند:

 

1. هرگاه بدانند قرآن دربردارنده کامل‌ترین مجموعه حقوق انسان است (مراجعه به کتاب حقوق انسان در قرآن می‌تواند بی‌فایده نباشد). و

 

2. هرگاه بدانند که حقوق ذاتی حیات انسان است و برآنها است که به حقوق خویش عمل کنند تا زندگی آنها عمل به حقوق بگردد. و

 

3. هرگاه بدانند که برای زیستن در حقوقمندی، نیاز به رابطه حق با حق، میان زن با مرد – و نه رابطه قوا – است و هرگاه زنان دوست داشتن و دوست داشته شدن را حق بشناسند و زناشوئی تحقق این حق بگردد. و

 

4. هرگاه بدانند رابطه قوا از انسجام و همبستگی، بنابراین سرمایه اجتماعی می‌کاهد و اثر آن بر رشد جامعه همین اثر ویرانگری است که جامعه امروز ایران بدان گرفتار است و در غرب نیز، سرمایه اجتماعی در کاهش است. و

 

5. هرگاه بدانند که خودانگیختگی (= استقلال و آزادی) حق و ذاتی حیات است و غافل نشدن از خودانگیختگی و برخورداری از دیگر حقوق ذاتی حیات نیاز به مدار باز مادی معنوی، بنابراین، نیاز به بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما دارد. و 

 

6. هرگاه بدانند که، در غرب، اسطوره رشد شکسته است و اینک سخن از «جان بدربردن از رشد» و «رشد زدائی» و … و «پیش از آن‌که دیر شود، رشد انسان را جانشین رشد قدرت (سرمایه و دیگر اشکال آن) کنیم»، هشدارهائی هستند که مرتب تکرار می‌شوند. و

 

7. هرگاه بدانند که وقتی زندگی عمل به حقوق نیست، عمل به اوامر و نواهی قدرت می‌شود و رابطه‌ها وقتی رابطه حق با حق نیستند، رابطه قوا می‌شوند و در رابطه قوا، نابرابری بر نابرابری افزوده می‌شود. در غرب نیز این نابرابریها، از جمله میان زن با مرد وجود دارد. بتازگی، رئیس جمهوری و نخست وزیر ترکیه گفته‌اند زن با مرد برابر نیستند. نخست وزیر ترکیه گفته‌است غرب دارد تاوان برابر کردن نابرابرها را می‌پردازد. هردو برخطا هستند. در غرب، بنابر روابط قوا است. از جمله نابرابریها که برهم افزوده می‌شوند حاصل روابط قوا هستند. زن، بلحاظ موقعیتش در نظام‌های اجتماعی قدرتمدار، نقش گره زننده روابط شخصی قدرت را پیدا می‌کند.از این‌رو

   آزادی انسان با آزادی زن آغاز می‌شود از جمله، با آزاد شدن زن از این نقش و زندگی را عمل به حقوق کردن و رشد نمودن. هرگاه زنان خود را از روابط قوا آزاد کنند، در رابطه حق با حق، نابرابری‌ها بی‌محل می‌شوند. 

 

8. هرگاه بدانند که اگر قرار شود جامعه ما و بسا همه جامعه‌های دیگر مستقل و آزاد شوند، همان‌سان که در طول نیم قرن تکرار کرده‌ام، استقلال و آزادی آنها با استقلال و آزادی زنان آغاز می‌گیرد و در جامعه‌ها، بخصوص جامعه امروز ایران، زنان مهم‌ترین نیروی محرکه تغییر دهنده نظام اجتماعی هستند،  کار را با تغییر خود آغاز می‌کردند. بازیافتن زندگی خودانگیخته و حقوقمند را هدف و روش می‌کردند. هرگاه چنین کنند، درجا، در می‌یابند که رشد نیاز به نقد داشته‌های خود و تدارک نیروهای محرکه و بکار انداختن آنها در رشد انسان دارد. با بیگانه شدن از خود کسی رشد نمی‌کند. برآن‌ها است که در طرز فکر قرن نوزدهم غرب نمانند. به غرب امروز بنگرند. در این غرب، دارد پذیرفته می‌شود که هرجامعه و در هر جامعه، هر انسان باید هدف، بنابراین، جهت و مسیر رشد خویش را بیابد و، با بکار بردن روش تجربه، رشد کند. 

٭ پرسش هشتاد و سوم:

83- آیا شما نیاز نوزایی فلسفه اسلامی را ضروری میبینید؟ آیا نوزایی فلسفه اسلامی باید از اصول و ضوابطی پیروی کند؟ مثلا همان تاکید همیشگی شما بر ثنویت و توحید آیا باید از اصول باشد؟

 

● پاسخ پرسش هشتاد و سوم:

    نیاز به رهائی از فلسفه قدرت است. نیاز به رها کردن دین از فلسفه قدرت و منطق صوری است که روش غفلت از حقوق و جانشین کردن آنها با تکلیف‌های قدرت فرموده‌است. نیاز  به بازجستن دین بمثابه بیان استقلال و آزادی است. نیاز  به دینی است که مدار عقل انسان را باز نگاه دارد. قاعده‌های خشونت‌زدائی را به انسان‌ها بیاموزد و انسان‌ها این قاعده‌‌ها را بکاربرند.اگر غرب امروز می‌گوید در بن‌بست فکری است بدین‌خاطر است که نیاز را درمی‌یابد اما هنوز به اندیشه راهنمائی که او را از فلسفه قدرت، بنابراین، از ویران شدن و ویران کردن برهد دست نیافته‌است. آرام آرام، دارد در می‌یابد که هرگاه بخواهد از رشدی جان سالم بدربرد که بیشتر رشد قدرت است و ویرانی بر ویرانی می‌افزاید، نیاز به دین، به خدا دارد تا مگر مدار عقل‌ها مدار باز انسان خدا بگردد تا که انسانها بتوانند از تولیدهای ویران‌گر بکاهند و خویشتن را از نیازهای مجازی برهند و تولید فرآورده‌ها و کالاها را تابع نیازهای واقعی انسان در جریان رشد بگردانند. با آن‌که رشد بر پایه استقلال و آزادی و تسهیم و مشارکت که در این سال‌ها، در غرب، تبیین می‌شود و از دید اقتصاددانان مسئولیت شناس «رشد پایدار» نیز فریب است، غرب هنوز از اقتصاد توحیدی که افزون بر چهاردهه از تألیف آن گذشته‌است، عقب است. ای کاش، ایران دوران انقلاب فرصت برای رشد مغتنم می‌شمرد. هرگاه چنین می‌کرد نیاز به عدالت اجتماعی، بنابراین، اقتصاد توحیدی می‌شد.

    بدیهی است که رها شدن از فلسفه قدرت، هرگاه بنابر این شود که عقل خودانگیختگی خویش را بازیابد، نیازدارد به:

 

1. موازنه عدمی بمثابه اصل راهنما تا که عقل کار طبیعی خویش که ابتکار و ابداع و کشف و خلق است را بازیابد چنانکه در مقام خلق، با هستی هوشمند این‌همانی بیابد. و

 

2. موازنه عدمی بیان می‌شود در توحید و این اصل جانشین ثنویت می‌شود در رابطه انسان با انسان و رابطه انسان با تولید و مصرف: تضادهای اجتماعی که از میان برخیزند، به یمن توحید اجتماعی، سرمایه‌ اجتماعی و سرمایه انسانی و نیروهای محرکه به حد مطلوب میل می‌کنند و همه فعالیتها عمل به حقوق ذاتی و حاصل بکاربردن هم‌آهنگ استعدادها و فضل‌ها، بنابراین، در خدمت رشد، رشد انسان می‌شوند. و

 

3. توحید بیان می‌شود در اصل امامت بدین معنی که هرکس خود خویشتن را رهبری می‌کند و خودانگیختگی هرکس می‌گوید او خود را رهبری می‌کند و تابع قدرت نیست. بنابراین،

 

4. خط عدالت راست راه مستقیم حق و عمل به حق و تمیز دهنده حق از ناحق است، میزان پندار و گفتار و کردار آدمیان می‌گردد. بنابراین،

 

5. هرجمع و هر فرد عضو جمع، هدف و مسیر رشد خویش را بر می‌گزیند. چنان‌که خودانگیختگی خویشتن را کامل‌تر و کرامت خود را روزافزون‌تر بگرداند. در نتیجه،

 

6. نیاز به بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما، در بردارنده این اصول راهنما دارد. این اصول، بنوبه خود، در اصول راهنمای هریک از بعدهای تشکیل دهنده واقعیتی که جامعه است (بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نیز محیط زیست) بیان می‌شوند. چنین اندیشه راهنمائی در بردارنده حقوق ذاتی جمع و فرد و بشارت و هشدار و انذار نیز می‌شود.

 

٭ پرسش هشتاد و چهارم:

84- آیا علاوه بر آنچه که در کتاب اقتصاد توحیدی در باب اقتصادی که به فرموده شما در خدمت انسان باشد و نه انسان در خدمت آن، یافتید؛ یافته های جدیدی بر آن افزوده شدهاند؟

 

● پاسخ پرسش هشتاد و چهارم:

    روش کار علمی، از جمله، این‌است که هیچ یک از رشته‌هائی که آدمی به آنها می‌پردازد، به حال خود رها نشوند. بدیهی است که اقتصاد را نیز به حال خود رها نکرده‌ام. غیر از رشته‌کارها در باره اقتصاد ایران که بطور مستمر انجام می‌دهم و منتشر می‌کنم، این کارها نیز انجام گرفته و در حال تکمیل برای انتشار هستند:

 

1. رشد چیست؟ که قسمت پنجم از مطالعه درباره دموکراسی است که چهار جلد کتاب را در بر می‌گیرد:

1.1. کتاب اول در باب رشد شامل آرائی که در باب رشد تا پایان سال 2014 میلادی انتشار یافته‌اند.  بدیهی است که کتاب هم مجموعه نظرها و هم انتقاد آنهارا دربر می‌گیرد. و

1.2.  کتاب دوم شامل نظر خود من است در باب رشد با نام رشد بر میزان موازنه عدمی و

1.3. کتاب سوم عقل آزاد است که منتشر شده‌است و 

1.4. کتاب چهارم درباب فلسفه عقل در غرب شامل آرای فیلسوفان قرن بیستم است. و

 

2. حاصل این کار مستمر، برنامه عملی شد که در مهرماه سال جاری انتشار یافته‌است شامل منشور اقتصاد تولید محور و تدبیرها که درچهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی باید به اجرا درآیند. هرگاه بنابر ادامه حیات ملی باشد، اقتصاد تولید محور می‌باید به وجدان همگانی درآید و این وجدان بخواهد برنامه جامعه‌ای برای تحقق آن به اجرا درآید. چنانکه اقتصاد و سیاست و فرهنگ در نظام اجتماعی باز و تحول پذیر، به خدمت رشد انسان درآید.

 

٭ پرسش هشتاد و پنجم:

85- شما در سخنرانی مدار بسته و باز فرمودید رهبری زمان به زمان باید نو بشود، اگر چنین است نقش قرآن یا به ویژه امام چیست؟

 

● پاسخ پرسش هشتاد و پنجم:

    پرسش در خور این زمان و همه زمانها است و پاسخ آن می‌تواند بکار نسل امروز و نسلهای آینده بیاید:

 

1. یکبار دیگر خاطر نشان می‌کنم که امرهائی که در قرآن موضوع حکم و یا رهنمود شده‌اند، امرهای واقع مستمر هستند. بنابراین، در حال حاضر  وجوددارند و در آینده نیز وجود خواهند داشت. امرهای مستمری که دست ساخت قدرت هستند، هر زمان از میان برخیزند، راه‌کار پیشنهادی به نتیجه رسیده و زندگی نو شده‌است. از آن پس نیز راه‌کار بکار انسان می‌آید در جلوگیری از باز تولید و استمرار این‌گونه امرها. برای مثال، در جامعه‌های ما، حدود 5 هزار سال پیش، دموکراسی برقرار بوده‌است، عواملی جمع آمده‌اند و به عمر آن دموکراسی پایان بخشیده و از آن پس، استبداد یک امر واقع مستمر گشته‌است. هرگاه این استبدادها از میان بروند و دموکراسی برقرار گردد، مجموعه‌ای از امور مستمر که سامانه استبدادی را می‌سازند، از میان بر می‌خیزند. اما دموکراسی همواره در معرض فساد و از خود بیگانه شدن در استبداد است. سرمایه‌داری جهان‌خوار در غرب و شرق و استبداد در کشورما، دلیل واضح و مبرهن بر امکان از خود بیگانه شدن دموکراسی هستند. پس حقوق و روشهای ایجاد و نوکردن دموکراسی با هدف رسیدن به دموکراسی شورائی همواره می‌باید بکار روند. 

 

2. اما امامت آن نوع رهبری است که ممکن می‌شود وقتی عقل خودانگیخته‌است. زمان عمل عقل خودانگیخته، زمان استقلال و آزادی، یعنی از ازل تا به ابد است. این رهبری بطور مداوم نو به نو می‌شود. زیرا زمان عمل را زمان بهم پیوسته از ازل تا به ابد گرداندن و، در این زمان، هدفهای دراز و میان و کوتاه مدت را تعیین کردن، امامت همین است. 

     در جهان امروز، روابط قوا، زمان بی‌نهایت که زمان عمل عقل خودانگیخته و رهبری از نوع امامت است را یکسره از یاد برده‌است. بلند مدت و حتی میان مدت را نیز رها کرده و کوتاه مدت را زمان هدف سنجی و عمل هدفدار کرده‌است. بدین‌خاطر است که محیط زیست به مرگ تهدید می‌شود و منابع موجود در طبیعت دارند از بین می‌روند و پویائی نابرابری مهار می‌گسلد.  

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید