back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هااشتراکات 7 روایت از نوروز، و حق رهبری از دیدگاه بنی صدر

اشتراکات 7 روایت از نوروز، و حق رهبری از دیدگاه بنی صدر

banisadr 20130423عصر جدید:  نظرات خود را در باره ملی شدن نفت و علل پیدایش نورزو با ما در میان بگذارید.

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.

 

بنی صدر: در باره نوروز فراوان روایت وجود دارد. آنچه در روایتها و تاریخ مشترک است، این است که ایرانی ها زندگی در استقلال و آزادی و به یمن همبستگی با هم سرزمین ایران را آبادان کنند و با دانش به آبادی سرزمین بپردازند جشن نوروز شد. این جشن جشن انسانی است که می خواهد در استقلال و آزادی و در کشوری آباد زندگی کند. می گفتند آنزمان که ایران را چنین ساختن نه مرگ بود نه پیری بود نه بیماری و نه گرسنگی بود و تندرستی و جوانی و زندگی در استقلال و آزادی و رشد و عدالت بود. برخی گفته اند که بعد از رهائی از سلط ضحاک نوروز را تاسیس کرده اند و ایرانی ها نوروز را جشن گرفته اند اینهم یعنی استفرار آزادی و استقلال. برخی گفته اند که چون هوشنگ راه و روش زندگی را به ایرانی ها اموخت از طریق کشاورزی و پارچه بافی و فنون، این جشن ماندگار شد. دانش و فن باعث آبادانی ایران شد. و این همان راه رشد است که با دو زوایت پیشین اشتراک دارد. و برخی گفته اند که ایرانی ها که اقوام پراکنده بودند با یگدیگر اتحاد کردند و با سلطه اشوری ها مبارزه کردند و آزاد شدند. این روایت هم با روایات قبلی در رشد و استقلال و آزادی اشتراک دارد. اینکه از دوران قاجاری تا به امروز جنبش های ملی ایرانیان استقلال را، آزادی را، رشد بر میزان عدالت را  که در مشروطه اصلا با عدالت خانه شروع شد، این ها را اصول راهنما و هدفها گردانده اند نه امری تازه  است. بنا بر همین نوروز اینها امری مستمر در تاریخ کهن این سرزمین است. حالا بازهم گفته اند که زاد روز تولد زرتشت را ایرانیان جشن گرفته اند و این جشن، نوروز شد و ماند و اگر این هموطنان ما  در همین روایت یک مقدار توجه و تامل بکنند متوجه می شوند که زرتشت پیامبر آزادی بود و او به استقلال و آزادی انسان بها میداد و به این جهت این روز در این روایت هم اشتراک دارد در این دو اصل و دو حق با روایت های پیشین و بالاخره،در 5 هزار سال پیش از این، در همین ایلام دموکراسی بر اصل مشارکت وجود داشته، یعنی نه از نوع دموکراسی های کنونی که بر اصل انتخاب است و مردم می روند پای صندوق های رای،البته نه مثل ایران که آزادی انتخاب وجود ندارد، در جاهایی که آزادی انتخاب وجود دارد، نمایندگان بر می گزینند و آنها به نمایندگی از مردم اعمال حاکمیت می کنند. در آن دوره، 5  هزار سال پیش از این، در سرزمین ما و همینطور در سومر دموکراسی بر اصل مشارکت وجود داشته، یعنی مردم مستقیم، خودشان اعمال حاکمیت میکردند و ولایت به معنای شرکت در رهبری بر میزان برادری، برابری، دوستی، در آن دموکراسی وجود داشت چون بدون آن هم مشارکت میسر نمیشد. یک همبستگی کامل، به آن مردم امکان داده بود که یک دمو کراسی را بر پا کنند و سازماندهی جامعه به این ترتیب است که نوروز خواندند و جشن گرفتند و ماندگار شد و می گویند در آن روزگار است که بنا بر آن روایت که گفتم ، نه مرگ بود و نه سرما بود و نه گرسنگی بود و نه بیماری، مال آن دوران است. بعد می گوید در آن دوران، ایرانی های آن زمان به دو کار نابجا و ناسازگار مبتلا و معتاد شدند. دروغ گفتن و خوردن گوشت. دروغ که امر واقع مستمر است و الآن هم بیشتر از هر زمان رواج دارد، آن بهشت را از دست دادند. چون آن بهشت را از دست دادند نوروز را برای اینکه ما برگردیم به آن روزگار، به آن بهشت،به ایران مستقل و مردم مستقل و آزاد در ایران مستقل، این را نوروز خواندند و نوروز یاد آور اراده این ملت بوده برای اینکه آن دوران را باز بسازند. حالا روایت های دیگر هم راجع به نوروز هست ولی این اندازه به نظرم کفایت می کند در اینکه ما اهمیت نوروز را در یابیم. و یک روایت دیگر هم عرض کنم، چون این عدالت همیشه شعار این ملت بوده و هر جنبشی کرده، عدالت خواهی محرک بوده  و هدف آن مردم استقرار عدالت بوده است. این را هم بگویم برای اینکه میدانید ایرانی ها رسمشان این است که در آخر سال به حساب خودشان می رسند، ضعف ها و قوت های خود را می سنجند، حساب دخل و خرجشان را می کنند اینکه ضعف ها را چه جوری جبران کنند اینها را به اصطلاح می آورند روی کاغذ ذهن، اگر کاغذ نوشته نباشد می آورند روی کاغذ ذهن که حالا چه باید بکنند که آن ضعف ها در سال جدید نباشد. بنا بر این، میزان  سال است. نوروز روز میزان است. بر اصل موازنه عدمی تعریف عدالت می شود میزان، یعنی اینکه ما بسنجیم،نه افراط بکنیم یعنی زیاده روی که لاجرم بن مایه اش زور می شود، نه تفریط بکنیم که کمبود های ما را این زور پر می کند یعنی تابع زور می شویم. آن خطی که ما نه زور بگوئیم و نه زور بشنویم ،آن میزانی که نه زور بگوییم و نه زور بشنویم، آن میزان، میزان استقلال و آزادی است و نوروز است. هر زمان که ما چنین زندگی را بجوئیم آن زندگی ما می شود نوروز.

 خوب حالا در ایران امروز بنگریم ببینیم که از این نوروز چه بر جاست؟ دید و بازدید بر جاست. آنهایی که دارند، لباس نو پوشیدن، جشن گرفتن، بساط میوه و شیرینی و هفت سین و اینها  راچیدن، بر جاست. اما اکثریت بزرگ جامعه در فقر است و آنها متاسفانه این امکانات را ندارند. پس این نوروز آن نوروزی نیست که بود. من به اینهایی که زیاد حرص می زنند،گروه بندی ها درست کرده اند، شبکه های روابط شخصی قدرت ایجاد کرده اند تا این ثروت نفت را هر کدام متناسب با قدرت به جیب بزنند و کاخها برای خودشان می سازند می گویم که شما این هموطنان خودتان، به اندازه رنگ در و دیوار خودتان جلوه ندارد؟ این زیباست که شما در کشوری زندگی کنید که از در و دیوار آن فقرو خشونت  می بارد؟ آسیب های اجنماعی فراگیر و زور روش عمومی شده است. اینها زیباست؟ آن روزگارانی که ایرانیها نوروز را جشن کردند این چیزها زشت بود و یکی دیگر ازویژگیهای آن دوران آرمانی، زیبائی بود. همانطور که می دانید زیبائی یکی از ویژگیهای حق است حق زیباست و خود زیبائی است. ناحق، ستم، فقر و خشونت زشت است آن دوران کسی که داشت روا نمیدید و زشت می دید که نادار را در داشته خود شریک نکند. سخن سعدی سخنور بزرگ ایرانی که می گوید:

بنی آدم اعضای یک پیکرند              که در آفرینش زیک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار        دگر عضوها را نماند قرار 

تو کز محنت دیگران بی غمی            نشاید که نامت نهند آدمی

امر واقع و مستمر در تاریخ ایران بود،  پیام نوروز بود. در دوران بچگی هم من یادم هست که ثروتمندان شهر روا نمی دیدند در ایام نوروز کسانی که ندارند شب نوروز را بد بگذرانند. جمع می شدند پول روی هم می گذاشتند بر اساس امکاناتشان و خوراک و لباس تهیه می کردند برای کسانی که نداشتند. گمان نکنید ان زمانی که ما از آن یاد می کنیم ایران بهشت ارمانی بود خیر داراها برای میزان کردن عدالت چنین می کردند بدین ترتیب که کسی بیکار نماند، کسی ار استثمار دیگری نخورد بلکه به استعداد و توانائی خود تکیه کند. دستها در جیب هم نباشد، یک اقلیتی اکثریت بزرگی را استثمار و بهره کشی نکند برای اینکه در کوتاه ترین فرصت بیشترین سود را به جیب بزنند، کشور را بیابان نگردانند و به این روشها.

 آن دوران دوران برادری و برابری و دوستی بود و عدالت به مثابه میزان هرکس را بر آن می داشت که اندازه  نگهدارد و ما از آن بهشت، در حال حاضر این وضعیت را ساخته ایم. چقدر از آن بهشت دوریم و مثل اینکه به جهنم نزدیک شده ایم. می شود گفت که در جهنمیم. استبداد که داریم، نابرابری که داریم وطن که در کام بیابان فرو می رود . هم اکنون بحران اتمی و تحریم اقتصادی روی دست این ملت است که تازه اگر این مسئله حل بشود ایران برای مدتی دراز ناگزیر تحت قیومیت می رود و می ماند. خوب شما مردم از خود نمی پرسید چگونه است که این رژیم حاضر است باقدرت های خارجی تا تحت مهار قرار دادن ملت ایران برای مدت 10 سال که آنهم تازه اروپائی ها گفته اند که کم است (مثل ضرب المثل شاه بخشیده شاهغلی خان نبخشیده) آمریکا به 10 سال راضی شده حالا اروپائی ها را ضی نشده اند. پس چرا این رژیم حاضر نیست با شما مردم این مسئله را حل کند؟! از خود بپرسید؟ چون حل مسئله از طریق شما به معنای به حساب آوردن شماست، تن دادن به این واقعیت است که انسان حقوقمند است، ایرانی حقوق انسانی دارد، حقوق شهروندی دارد، حقوق ملی دارد. این حقوق را باید تصدیق کند، هرگاه این حقوق را تصدیق کرد، باید بر طبق آن نیز عمل بشود، در اینصورت ایران نه تحت مهار گروه 5+1 میرود و می ماند و نه محلی برای تحریم ها باقی میماند و نه ثروت های ایرانیان را همسایه ها می خورند و ایرانی ها هم فرصت پیدا می کنند تا وطن و سرزمین خود را از کام بیابان بیرون بکشند. من از سه دسته حقوق صحبت کردم: حقوق انسان، حقوق شهروندی و حقوق ملی. وجه مشترک این حقوق، کدام حق است؟ آن حقی که در هر سه دسته از این حقوق مشترک است، حق رهبری است. هر انسان حق دارد که امور خویش را، خود تصدی کند، آن هم بصورت خود انگیخته، یعنی مستقل و آزاد. هر انسان به عنوان عضو جامعه، حق دارد در رهبری جامعه شرکت کند. هر شهروندی که دارای این حق است، در جامعه ای عضویت دارد که به مثابه جامعه هم حق ولایت و حاکمیت دارد. میگوئیم که ولایت با جمهور مردم است به این لحاظ ولایت می گوئیم که بن مایه اش قدرت و زور نیست، از حاکمیت رساتر است، ولو اینکه این ملاتاریا، محتوای این کلمه را درست وارونه آنچه کلمه است، کرده است. زور مطلقه را که بن مایه این کلمه نیست کرده است. بن مایه این کلمه شرکت در رهبری است بر مبنای و میزان دوستی، برادری و برابری است.(میزان عدالت) یک ملتی ولایت دارد یعنی هیچ قدرت خارجی، شریک این ولایت با ملت نیست. یک ملتی ولایت دارد بر خویش ، یعنی در درون مرزها هم، هیچ گروه و سازمانی، شخصی به عنوانی از عناوین، شریک حاکمیت با مردم ایران نیست (معنای آزادی در سطح ملی). به این ترتیب میبینیم که این حق رهبری در سه دسته حقوق مشترک هستند، در سه دسته حقوق این رهبری معنا پیدا نمیکند مگر اینکه انسان در گرفتن تصمیم استقلال و آزادی داشته باشد در انتخاب نوع تصمیم خودش. حال با فهمیدن این دسته از حقوق، میتوانید متوجه بشوید که نه حاکمیت شاه نه حاکمیت آقای فقیه که آقای خامنه ای آن هم نیست، سازگار با هیچ یک از این سه دسته حقوق نیست و درست ضد آن حق مشترک، در همه این سه دسته حقوق است. قطعا با نوروز به مثابه روزیکه ایرانیان این سه دسته حقوق را داشتند و به کار میبردند  بنابر آنچه گفتم: که ایرانیان حدود 5000 سال پیش در بخش های از ایران، دمکراسی بر حسب اشتراک بوده است این ولایت ضد نوروز است. حال کسانی میگویند بر اینکه  اصلاح طلبان در واقع استمرارطلبند و خود را حق طلب می خوانند. می گویند که فرق می کنند با آن استمرارطلبانی که می گویند این نظام باید ادامه پیدا کند حتی اگر حکومت گوش به حرف ما ندهد و اصلاحات را نکند. یک گروه را هم انحلال طلب می خوانند و می گویند که آنها تا این رژیم منحل نشود کار به سامان نمی رسد. ما اما حقوق را می گوئیم و یادآور می شویم و از مردم می خواهیم که به حقوق خود عمل کنند. این روش را هم از زمان شاه تا امروز پیشه گرفته ایم و پیشنهاد کردیم. حق باید شفاف باشد. تا زمانی که این مردم حق خویش را نیابند، همین مشکلات را خواهند داشت. حق وقتی نیست، جای آن زور است. اما این سه دسته حقوق به ترتیبی که عرض کردم، اشتراک دارند در حق ولایت و یا همان حاکمیت. هر گاه من ایرانی نه در اداره امور خویش حق رهبری داشته باشم و نتوانم مستقل و آزاد تصمیم بگیرم، نه شهروند حقوقمند به حساب بیآیم و نه عضو جامعه ای باشم که از این حقوق برخوردار است، عنوان کردن اینکه به طور مثال زن ایرانی هم در زندگی زناشوئی حقوق برابر می خواهد، فایده ای ندارد. البته باید حقوق را گفت و درخواست کرد اما باید شفاف بود زیرا اگر زن ایرانی حق رهبری نداشته باشد آیا باز هم می شود این حق را پیدا کند؟ امیدوارم که با شفاف صحبت کردن جمهور ایران بداند که چه می خواهد و بایستند تا آنچه که می خواهند به دست آورند و روز و روزگار خود را نو کنند. نوروز را آن کنند که بود. یعنی همه بخواهند حق رهبری را و تمام این سه دسته حقوق را. مشترک آن سه دسته حقوق نیز حق رهبریست که خود این رهبری اساسش بر اصل استقلال و آزادی انسان است. پس آنچه که اشتراک داشت و نوروز به این خاطر پدید آمد، در واقع این جشن انسان است. جشن پیروزی یک قدرتمدار نیست. جشن سلطه بر یک جائی هم نیست. جشن سلطه بر طبیعت هم نیست. جشن انسان است. جشن انسان مستقل و آزاد و در حال رشد بر میزان عدالت اجتماعی. ایرانیان برخیزید. پیام من به شما اینست. حق هر انسان است که مستقل و آزاد در رهبری خویش به عنوان شهروند در جامعه و ملت در سرنوشت خویش شریک باشد و آنرا رقم بزند. برای احقاق حق خویش برخیزید! و روز خویش را نو کنید! نوروز را آن کنید که به خاطر آن جشن گرفته شد و این جشن پایدار ماند تا بر شما بشریت بیاموزد و تا انسانیت بیاموزد زیستن در استقلال و آزادی را.

 شاد و پیروز باشید. 

بر گرفته از مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر بتاریخ   93-12-29

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید