back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هاجنگ "علامه"ها حسن خمینی و مجتبی خامنه ای، در مصاحبه با بنی...

جنگ “علامه”ها حسن خمینی و مجتبی خامنه ای، در مصاحبه با بنی صدر

Banisadr1عصر جدید: در جنبش 88 این شعار داده شد “مجتبی مجتبی بمیری رهبری را نبینی” و اکنون دوباره مسئله آینده رهبری بنوعی مطرح شده است و آقای رفسنجانی نیز در سخنان اخیر خود حسن خمینی را علامه خوانده است. این موضوع را چگونه بررسی می کنید؟

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.

 

 

بنی صدر: خشونت در قاعده، خشونت در راس هرم را بوجود می آورد و آن خشونت در راس، باز می گردد و تشدید می کند خشونت در قاعده را. بنابراین اگر مردم ایران هیچکار نکنند و محیط خانواده های خود را خالی از خشونت بکنند، قلمرو ولایت مطلقه فقیه و خشونت از بالا را از بین می برند. و می توانند جامعه ای مستقل و آزاد بشوند و رشد کنند. پس نه از این و آن گله کنند، نه آسمان و زمین را مقصر اعلام کنند، نه این خشونتی را که بکار می برند به پای دین بنویسند، اینها باید خود در رفتار و پندار و گفتار و کردار و عقل خود تجدید نظر کنند و عقل را به حالت طبیعی خود رها کنند که خود انگیخته است، یعنی  آزاد و مستقل است. مستقل تصمیم می گیرد و آزاد نوع تصمیم را انتخاب می کند. این کار مشکلی نیست فقط تمرین می خواهد. اگر در سطح خانواده ها این انقلاب صورت بگیرد و این خشونت زدائی انجام بگیرد، از بلائی که ولایت مطلقه است رها می شوند . حال در حالی که کشور در آتش این ولایت مطلقه می سوزد، ایران هنوز از بحران اتمی نیا سوده، مردم ایران گرفتار فقر و خشونت هستند و در منطقه نیز ایران در همه این درگیریهای مسلحانه در گیر است گفت خواجه در نقش بند ایوان است. و دعوا بر سر جانشینی است.

 

 در همان زمان که گفتند 40 عضو مجلس خبرگان به آقای رفسنجانی نامه نوشتند که شما بیا و خود را معرفی کن، ما به شما رای می دهیم و او را به دام انداختند و کمرش را شکستند، روشن بود که مسئله ریاست مجلس خبرگان مسئله جانشینی هم هست. از قول خود آقای هاشمی شنیده شده بود که آقای خامنه ای دو سال بیشتر زنده نخواهد بود و بیماری ایشان وارد مرحله ای شده که حیات وی را تهدید می کند. بعد از آن هم حمله های مستمر به آقای هاشمی رفسنجانی و محکوم کردن فرزند او ادامه داشت. و بعد از خاطره گوئی وی که گویا ایشان تخصصی هم در این زمینه دارد ـ البته ایشان در دروغ گوئی هم تخصص دارد و یکی از دروغ گوهای قهار است و از اول انفلاب ایشان با همین دروغ سازی و دروغ گوئی یکی از عوامل خیلی مهم و تعیین کننده بازسازی استبداد در ایران بوده است. از جمله با نقل خاطره دروغ از آقای خمینی، آقای خامنه ای را رهبر کرد ـ حالا هم از همان دروغها و خاطره ها می سازد و می گوید، حالا گیریم که در این مورد دختر آقای خمینی هم تصدیق کرده که مادر وی چنین حرفی را به آقای هاشمی رفسنجانی زده است. حالا ایشان ناگهان بیاید و یک جوان با سن و سال آقای حسن خمینی را علامه بخواند، خوب باید از این آقا پرسید آیا علم خود شما در حدی هست که تشخیص دهی که این آقا علامه است یا علم ایشان چنان اجتهادی در جهان پیدا کرده که جمله جهانیان بر اینند که ایشان علامه است؟ شما که به این آسانی از این لقبها به هم می دهید روشن است و شما بیخود که نمی گوئید که ایشان علامه است و بعد هم اینکه ایشان آگاه به امور و وضعیت روز و وضعیت کشور و جهان است. همه اینها یعنی اینکه این آقا، صلاحیت رهبری دارد. این را هم از قول آقای سردار مشفق می دانیم که زمانی که در آن جلسه می خواسته برای افراد، بصیرت ایجاد کند گفته بود که آقای حسن خمینی نزد آقای خامنه ای رفته و به آقا (آقای خامنه ای) گفته است حق را به صاحب حق برگردانید. یعنی رهبری را به من برگردانید. پس به قول آقای مشفق خود آقای حسن خمینی هم اینرا از آقای خامنه ای خواسته است و خواسته که وی کنار برود و جای خود را به وی بدهد. بنابراین معلوم شد که ایشان نامزد جانشینی است. صحبت آقای هاشمی رفسنجانی یک گویائی هم دارد و آن اینکه جانشین آقای خامنه ای کسی از میان روحانیان سن بالا نخواهد بود و در سن آقای حسن خمینی قرار است جانشین برای رهبر انتخاب شود . پس یک منظر نزاع و رقابت میان نوه اقای خمینی و فرزند آقای خامنه ای خواهد بود.

 

 آیا کسی در سن و سال این دو نامزد رهبری هست و مشاهده می شود؟ قبلا شاهد این بودیم که آقای هاشمی شاهرودی و آقای شیخ صادق لاریجانی هم نامزد شمرده می شدند. ولی آقای هاشمی شاهرودی را که نگذاشتند رئیس مجلس خبرگان بشود و بعید است که بگذارند رهبر شود. همینطور آقای شیخ صادق لاریجانی هم بعید می نماید که رهبری به او برسد. حالا یک تحرکاتی هم مشاهده می شود و تنها صحبت های اقای هاشمی رفسنجانی و انتخابات مجلس خبرگان نیست. در سپاه یک تحرکاتی مشاهده می شود از جمله اینکه آقای محسن رضائی را به سپاه برگردانده اند. گرچه می گویند کار ایشان در آنجا آموزش دادن است. ولی نفس اینکه یک فرد مخالف آقای رفسنجانی را به سپاه بر می گردانند، بنابر اطلاعی که به من داده اند که قرار بر یک تغییراتی در سپاه هم هست، معنایش این است که برای اینکه هرگاه مسئله جانشینی پیش آمد بتواند نقش خود را بازی کند. ستون فقرات رژیم را آماده می کنند همانطور که نقش خود را بعد از مرگ آقای خمینی بازی کرد. اطلاع سومی هم هست در مورد زمینه سازیهای رژیم که در قم در حال انجام گرفتن است. مثلا اینکه آقای هاشمی رفسنجانی گفته که درس خارج آقای حسن خمینی در قم برجسته است! در واقع در خود قم کسانی که در حال حاضر مرجع به شمار می ایند بجز وابستگان به دولت بقیه با ولایت مطلقه فقیه موافق نیستند. این هم راست است که کسانی که موافق نیستند هم سکوت گزیده اند و لب فرو بسته اند. اما اینکه کسی بخواهد جانشین آقای خامنه ای بشود باید دم حوزه های دینی را هم ببیند. آنجا چه کسی زمینه دارد؟ این برای کسی که بخواهد جانشین اقای خامنه ای بشود بی نقش نخواهد بود. هر چند خود ایشان را هم که انتخاب کردند در قم و حوزه های دینی زمینه نداشت، اما رفتند و به آنها وعده دادند. به یاد شما می آورم که رفتند و وعده دادند که ایشان در مسئله مرجعیت، در مسئله حوزه ها و در مسئله استفتا و فتوی نخواهد کرد. البته بعد از اینکه انتخاب شد هیچکدام از این کارها را نکرد ولی آن زمان این تعهدات را دادند. خوب پس با این حساب حوزه ها نگران می شوند. اگر امروز این آقا علامه شد پس لابد طرفداران آنطرف هم فردا پسر اقای خامنه ای را هم علامه خواهند کرد و اگر علامه رهبر بشود، طبیعی است که حوزه ها استقلال خود را از دست می دهند. پس نگرانی اولی که دارند این است که چیززیادی از آن استقلال باقی نمانده اگر آنهم از بین برود دیگر چیزی نمی ماند. براساس اطلاعاتی که من یافته ام  این سئوالی است که هم اکنون در حوزه های علمیه خصوصا قم مطرح است. چند بار هم در دوره آقای خامنه ای، ایشان به قم رفتند و به قول امام جمعه مشهد از عصیان قم نگران بودند و وامصیبتا اگر در قم انفجار میشد. پس ایشان رفت تا آن انفجار رخ ندهد. خوب این توضیحات برای شما هموطنان عزیز است تا ببینید چگونه در حالی که کشور شما  با مسائلی که عرض کردم روبرواست هنوز می خواهند ریشه فساد و جنایت نخشکد و این بماند تا خدای ناکرده ایران نماند. این توضیح وضعیتی است که در پاسخ سئوال شما عرض کردم.

 

برای اینکه  خیلی به اختصار وضعیت سنجی به عمل بیاید. اما  حالا، برسیم به مسئله مهم دیگری و آن اینکه، در دفعه پیش تناقض ها و دروغهای آقای خامنه ای را باز کردیم و رفع کردیم و از آن حقیقت بدر آمد. در آن بحث از یک نکته که به درد بحث امروز ما می خورد غفلت شد. عرض کنم به شما، آن نکته این است. ببینید در لوزان توافقی  که اینها می گویند تفاهم، به عمل آمده است. تفاهم کنندگان کیانند؟ یک طرف آقای ظریف، وزیر خارجه رژیم است. یک طرف هم وزرای خارجه شش دولت هستند. خوب آیا آقای ظریف بدون اطمینان از اینکه این وزرایی که آن توافق و یا تفاهم نامه را امضا می کنند و نمایندگی از مقام تصمیم گیرنده در کشور خود دارند حاضر است این را امضا کند؟ آیا حاضر بود امضای آنها را بپذیرد؟ قطعا نه. وزیر خارجه امریکا از سوی رئیس جمهور امریکا میتواندتوافق را امضا کند چون تصمیم گیرنده او است. وزیر خارجه فرانسه هم از جانب رئیس جمهور فرانسه میتواند امضا کند. همینطور وزیر خارجه انگلیس و وزیرخارجه آلمان هر دو از سوی نخست وزیران این دو کشور میتوانند امضا کنند و بالاخره وزرای خارجه روسیه و چین از طرف رؤسای این دو کشور، والا حق امضا ندارند. همینطور آنها تا وقتی که مطمئن نشوند آنچه آقای ظریف می پذیرد و امضا می کند را آقای خامنه ای پذیرفته و امضا کرده، امضای او را البته نمی پذیرفتند. نمی آیند خودشان را مسخره کنند و بنشینند به قول خودشان گفتگو های فشرده بکنند و صبح تا شب بنشینند و گفتگو کنند و بعد آخر سر معلوم بشود که آقای ظریف اختیار امضا ندارد و بعد آن آقا بیاید و بگوید که من نه مخالفم و نه موافق ! پس ایشان چگونه آن تفاهم نامه را امضا کرده است. تفاهم نامه هم، امضا می خواهد چگونه بدون اجازه شما آقای ولی مطلقه امضا کرده است؟ خوب حالا این سئوال دز عین حال که معلوم می کند این آقا دروغگو است و بدون تصویب او ممکن نبوده آقای ظریف متنی را امضا کند گویایی بسیار مهمی هم دارد.

 

یک رژیمی که محورش بر این است که یک آدمی بر یک ملتی اختیار مطلق دارد، و به قول خودشان بر جان و مال و ناموس مردم بسط ید دارد در واقع قدرت مطلقه است و این قدرت مطلقه، بنا بر اینکه قدرت اساسا از تضاد و تخاصم ودشمنی پدید می آید، بحران می سازد، مسئله می سازد حالا که می رود پای حل مسئله باید تسلیم بشود. وقتی مسئله تسلیم پیش می آید این را باید به گردن کسی بیاندازد یا از پذیرفتنش در برابر جمهور مردم طفره برود، همین کاری که در این قضیه اتم شده است. فردا در مسئله فاجعه ای که گرفتار ایران است در جنگهای منطقه هم، چنین خواهد شد چنانکه در مسئله اقتصاد، مگر این آقا می پذیرد که مسئولیت با اوست؟ نه. تازه طلبکار هم هست و می گوید چرا ما در فلان علم پیشروی کردیم و در نمیدانم چی پیشروی کردیم و یک مقدار دروغهایی از این نوع می سازد و بعد می گوید چرا نتوانیم در اقتصاد پیشروی کنیم. مثل اینکه این آقا، اصلا کشوری نبوده و اینها نبودند که کودتا کردند و اقتصاد تولید محور را تبدیل کردند به اقتصاد مصرف محور پر فساد و رانت خواری. حالا ناگهان می گوید چرا این اقتصاد را رشد نمی دهید! این ویژگی خاص هر گونه استبدادی است وقتی دم از مطلقه می زند دیگر کاملا از ویژگی آن است. حالا نمونه برای شما می آورم. رضا خان آن استبداد سیاه را بر ایران حاکم کرد. وقتی قشون بیگانه به کشور حمله کرد و ارتشی که او برای سرکوب مردم ساخته بود نه برای مقاومت در برابر تجاوز خارجی. سربازان را فرماندهان مرخص کردند و خوب او چه گفت؟ تقصیر به عهده گرفت؟ نه. گفت به من خیانت شده. گفت سیاستمداران و سران ارتش به من خیانت کردند، این مال او .فرزند او، وقتی که در کتاب پاسخ به تاریخ نوشت به قول یکی از امرای ارتش نوشت که مرا یعنی شاه سابق را مثل موش مرده از کشور بیرون انداختند، حاضر شد بپذیرد که تقصیرات بر عهده او بوده است؟ با اینکه در گفتگو با پنیاتوفسکی ،فرستاده ژیسکاردستن پذیرفته بود اما علنا نیامد این را بگوید  که آقا من خطا کردم. استبداد سر انجام به بن بست می کشد و سر انجام به این ترتیب به پایان می رسد که سلطنت پایان پذیرفت. این هم مال او. حالا بیائیم آقای خمینی را ببینیم، وقتی جام زهر را سرکشید گفت تقصیر او بوده که این طور شده است؟ نه ،حتی در منبر رفتند و گفتند که ایشان جام زهر را برای این سر کشید که ملت به دولت خیانت کرده بود! از آن شگرف سخنان ماندگار در تاریخ بشری از سخافت فکر استبدادی. ملت به دولت خیانت کرده که دولت نتوانسته جنگ را ادامه بدهد تا ویرانی کامل ایران! این هم مال او که این طور شد. حالا این آقا، حاضر است بپذیرد که تقصیر با اوست؟ نه! می گوید من نه موافقم و نه مخالف! اقتصاد هم می گوید چرا این اقتصاد مقاومتی که من گفتم شما انجام نمی دهید؟ خیال کرده به محض اینکه ایشان فرمان فرمودند اقتصادی که خود این آقا یکی از متصدیان ویرانی آن است، در جا می شود اقتصاد تولید محور و تحریم ها هم بی اثر می شوند. این است مشکل این گونه رژیم های استبدادی. اینها به این خاطر است چون قدرت از تخریب و قدرت مطلق از تخریب مطلق پدید می آید، پس فساد گستری، جنایت گستری، خیانت گستری نمیتواند روش همه گانیش نباشد. هموطنان من خوب گوش بدهید، ریشه فساد این ولایت مطلقه است. اینکه آقای حسن خمینی جانشین آقای خامنه ای بشود و یا فرزند او  جانشین بشود و یا غیر اینها بشود هیچ چیز عوض نخواهد شد. برای اینکه نمیتواند عوض بشود مگر اینکه اینها به اصطلاح آن ولایت مطلقه را رها کنند و به قول فرزند آقای هاشمی رفسنجانی که به یو اس تو دی گفته بود رهبر بشود پادشاه انگلیس و فقط عنوانی از او بماند. ممکن است شما را فریب بدهند و بگویند خوب، ایشان هم ما میخواهیم عنوان رهبری داشته باشد و چون طرفدار اصلاحات است و غیره، دخالت در امور نمیکند و می گذارد آدمهای با صلاحیت کشور را اداره کنند. دروغ است. قبول نکنید. شما این دروغ را قبول نکنید. چرا؟ به دلیل اینکه پادشاه انگلیس را از یک زمانی به این طرف بنا بر سنت، به تدریج آرام آرام چند قرن طول کشیده تا شده شاه کنونی، و یا ملکه کنونی. این هم نه اینکه خیال کنید در امور هیچ دخالت نمیکند، اما آن طور نیست که جامعه احساس کند من باب قدرتمداری اوامر و نواهی صادر  می کند. شما آمده اید و بنام دین، ولایت مطلقه قائل شده اید. اگر عمل نکنید یعنی به دین عمل نشده است. بدبختی که بر سر خود و اسلام و کشور  آورده اید این است. آمده اید و می گوئید دین، رکنش ولایت مطلقه فقیه است، حتی مقدم است بر احکام. می تواند احکام  دین را تعطیل کند. این ادعا را دارید. این ولایت هم مطلقه است. اگر از این دست بردارید، مثل این است که از دین دست بر داشته اید اگر دست بر ندارید خوب باید به آن عمل کنید علاوه بر اینکه این رژیم را هم، چنان ساخت داده اید که در راس هرم و مرکز قرار بگیرد. گر چه هر کس به نام این رهبر و این مرکز هر کاری بخواهد می کند هر فسادی بخواهد میکند و هر زوری بخواهد می گوید. هر جنایت و خیانت که بخواهد می کند اما بنام این مرکز می کند. اگر بیائید بگوئید دروغی آقای خمینی ساخت و بابت آن ولایت مطلقه شد و کودتا کرد و در واقع به هدف انقلاب، به اسلام، به کشور خیانت کرد و دم از ولایت مطلقه زد. اگر بخواهید این را بگوئید، خوب، به شما خواهند گفت بسیار خوب ،پس تشریف ببرید کنار.

 

بر ولایت مطلقه پایان دهید و قانون اساسی را بر اساس ولایت جمهور مردم و شهروندان از نو نوشته بشود و در برگیرنده حقوق انسان و حقوق شهروندی ایرانیان و حقوق ملی و ارکان دموکراسی جمهوری شهروندان و هر سه قوه به علاوه مطبوعات و جامعه مدنی حقوقمدار باشند و این نقشی که این جامعه باید بازی کند تا اینکه بازسازی استبداد ناممکن بشود. جامعه باید خود را حقوقمند بشناسد و بر اساس حقوقش نیز عمل کند. به عنوان شهروند و همراه این جامعه. پس شما نمی توانید بگوئید که ولایت مطلقه هست و شما مانند پادشاه انگلستان می خواهید بشوید. بخواهید بگوئید که نیست که دیگر اصل آن هم باید بردارید. هر اندازه هم که تردید شود، فرصت های رشد مردم می سوزد و استعدادها و سرمایه ها و منابع ثروت شما مانند نفت و گاز از بین می رود. سزمین شما بیابان می شود. نسل آینده و نسل جوان کنونی یک زمان به خود می آید و می بیند که در یک بیابان در حال زندگی است. مگر می شود یک جوان بدون آرمان؟ بدون هدف و اندیشه راهنما؟! آیا یک نسل بی تفاوت شدنیست؟ خود را در مدار بسته سرگرم بکند به اینکه از هر جائی کمتر زیان وارد شود بهتر است! این معنیش اینست که از زیان بیرون بیائیم! نه در زیان بمانیم! اگر در زیان ماندیم دیگر برگشتی در آن نیست. با این نوع فکر تنها می شود رفت پای صندوق رای که بدتر انتخاب شود تا بدتر از آن نشود! آیا انسان خود را یک عمر مشقول این مدار بسته می کند؟ این جبر است و ایرانیت هیچ زمان با جبر سازگار نبوده است. اگر ایران تن به جبر می داد که دیگر ایرانی نمی ماند. مرکز دنیاست! مشاهده می کنیم که در تمام قرنها به ایران حمله شده. تاریخ ایران شاهد اینست که هر پنج سال جنگ بوده است. الان هم ایران را مشغول جنگ در منطقه کرده اند و در درونش هم زلزله و سیل و خوشکسالی بوده است. اگر هم جنگ و بلای طبیعی زمین را نمی سوزانده، خود هموطنان به محیط زیست خود زیان می رسانند. اگر در این سرزمین، ایرانیان اندیشه راهنما و بیان استقلال و آزادی را نداشتند، چگونه می توانست ایران را ایران کند؟ پس به استقلال و آزادی خود به عنوان انسان بها بدهید! به عنوان یک ملت نگذارید کشور شما ویرانه گردد. عده ای مانند قمارباز وطن شما را به بازی گرفته اند و شما مردم را هیچکاره کرده اند. از کودتای شصت تا به امروز شما چه زمانی تصمیم گیرنده بودید؟ آیا در همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری شما این نامزدها را انتخاب کردید؟ آقای خامنه ای و شورای نگهبان چند نفر را انتخاب کرد و گفت که از بین اینها هر کسی گزینش شود برای ما قابل قبول است. معلوم هم بود که چه کسی انتخاب می شود. روشن بود و از توافق لوزان هم که پنج شنبه اعلام شد و من روز قبل آن تمام نکات آنرا با شما در میان گذاشتم زیرا از قبل معلوم شده بود. در مورد انتخاب آقای روحانی هم سه روز قبل از انتخابات گفتم که یا آقای ولایتی و به احتمال بالای نود درصد آقای روحانی می شود به خاطر ویژگی هائی که با شما در میان گذاشتم. پس مهندسی شده بود و شما از ترس انتخاب بدتر و آقای جلیلی رفتید به پای صندوق های رای. آنهائی که نرفتند لا اقل روی یک خط و ربطی ماندند. در انتخابات قبل از این هم این شما نبودید که آقای احمدی نژاد را انتخاب کردید.

 

یک دوره بود که قتلهای میکونوس و دیگر قتلها در خارج از کشور بود و آقای خامنه ای می خواست آقای ناطق نوری رئیس جمهور بشود و آقای خاتمی نامزد شد و شما به خاطر اینکه آقای ناطق نوری نشود به آقای خاتمی رای دادید و او هم آمد و به شما گفت که رئیس جمهور در این رژیم یک تدارکاتچی می باشد. خوب این آقای روحانی به غیر از تدارکاتچی چه کار می کند؟ یک مقدار به خود آئید و از خود اینها را بپرسید! بپرسید در کشور خود چه کاره هستید؟! یک عده ای برای شما برنامه محرمانه اتمی چیده اند و شما هزینه اش را می دهید. تا به امروز هم بسیاری از مردم هیچ چیز از ابعاد این برنامه اتمی نمی دانند. مگر اینکه کسانی از خارج از کشور که به وطن و حقوق ملی پایبند هستند مردم را مطلع کنند. آنها مرتب پنهان را آشکار کردند و به شما هشدار دادند. نباید نشست و تماشا کرد تا آنها بحران جدیدی دوباره بسازند و شما باز هم تنها نقش تماشاچی را داشته باشید.

 انسان آزاد منتظر مرگ یک مستبد نمی نشیند. برخیزید! حاکمیت مال شماست! اینها سر هست و نیست شما دارند قمار می کنند!

 شاد و پیروز باشید!

برگرفته از مصاحبه با عصر جدید بتاریخ جمعه ٢٨ فروردین ٩۴ برابر با2015-04-17

 

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید