برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.
بنی صدر: صحبتهای ایشان فرصتی می دهد تا واقعیتی را در باره ولایت فقیه بشکافیم. ایشان در این جلسه گفته است که ولایت فقیه برای اجرای احکام دین است. در صورتیکه ولایت فقیه، چه مطلقه آن و چه غیر آن کاربردی جز زور ندارد. آنچه ایشان نمی داند و فرآن معین می کند حفوف انسان است.
یعنی اینکه در درجه اول انسان خود می باید به این حقوق عمل کند تا حیات و زندگی او کامل باشد. این حقوق را نه دیگری میتواند به جای شخص انجام بدهد و نه دیگری اگر زور در کار آورد، قابل اجراء می شود. فرض کنید شما به شخص دیگری بگویید: شما این رشته حقوق را دارا هستی و شخص مورد نظر نخواهد به این حقوق عمل کند و شما بخواهید به زور این حقوق را شخص مورد نظربه عمل در آورد، خوب، خود این زوری که شما به کار می برید، ناقض حقوق خود شخص مورد نظرخواهد بود. آنچه که شما میتوانید انجام بدهید این است که خود الگوی عمل به حقوق باشید تا او ببیند که اگر به حقوق عمل کند، چگونه زندگی پیدا خواهد کرد. اگر شخص مورد نظر ببیند که خود شما شخص زورگوئی هستید و به او میگویید که چون تو به حقوقت عمل نمی کنی، من تو سرت می زنم تا به حقوقت عمل کنی، شخص مورد نظر، آنچه را که خواهد فهمید این است که زور هم تقدم دارد و هم تسلط و حاکمیت دارد بر حق و حقوق! یعنی درست نقض غرض خواهد شد. هر انسان به عنوان عضوی از جامعه، یکسری حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دارد. تصدی این حقوق هم با خود فرد است. غیر از فرد هیچ کس نمیتواند این حقوق را تصدی کند. فرض کنیم که یک ایرانی در کشور سوئد، تا وقتی که تابعیت شوئد را نپذیرفته است، شهروند سوئدی به شمار نمیرود. این شخص نخواهد توانست به حقوق شهروندی یک سوئدی عمل کند. دسته سوم از حقوق، حقوق ملی هستند. هر جامعه ای مرکب از شهروندان حقوقمند ، دارای حقوق جمعی هستند، بنابراینکه این افراد دارای سرزمین و وطن هستند، ملت به شمار میروند و دارای حقوق ملی میشوند، این حقوق ملی را هم جمهور مردم باید عمل کنند. هر ایرانی در این حقوق شریک است و هم مسئول عمل کردن به این حقوق. مثلا اگر به وطن ایرانی ها حمله شد، این جمهور مردم ایران هستند که میباید به این حقوق عمل کنند، کشور دیگری نمیتواند به جای ایرانیان، به این حقوق عمل کنند. حال شما بیایید و بگوید که آقای رهبر شما برو بجای ملت وقتی که کشور مورد تهاجم قرار گرفته،دفاع کن! چرا نرفتی؟ چونکه شدنی نیست و نخواهد بود. پس سه دسته حقوق هستند که انسان باید به آن ها عمل کند. پس انسان ایرانی به عنوان شهروند باید به حقوق خود عمل کند و باز بعنوان عضو جامعه ایرانی، دارای حقوق ملی است که باید به آن عمل کند و تصدی داشته باشند. در خارج از این حق و حقوق، هیچ چیز دیگری به جزء زور وجود ندارد. بدانید که خارج از حق مساوی است با ناحق! نا حق یعنی زور. پس اسلام اگر دین حق است، که چنین ادعای نیز دارد، باید در بر دارنده این حقوق باشد و درست از همین رو است که مخاطب دین خود انسان است. به همین دلیل هم است که به پیامبر می گوید: وکیل مردم نیستی، وصی مردم نیستی، پدر مردم نیستی، صاحب حقی بر مردم نیستی، مالک چیزی بر مردم نیستی، نصیر و پیروزی آور نیستی، به این خاطر است که میگوید: هر کس خود خویشتن را رهبری می کند، برای اینکه اگر زندگی عمل به حق باشد، شخص دیگری نمیتواند به جای او این کار را تصدی کند. پس هر کس خود خویشتن را رهبری می کند، میشود هر کس باید خود به حقوق خود عمل کند.
خوب حالا خارج از حقوق چه چیزی می ماند برای اینکه ولایت مطلقه فقیه آن را تصدی کند؟! از آقای خامنه ای کسی بپرسد که آقا خارج از حقوق چه چیزی هست که شما مسئول تصدی آن هستی؟! زور و بس. پس اگر آقای خمینی از وقتی که مدعی ولایت شد(در نوفلوشاتو، دائم از استقلال و آزادی و حقوق انسان و اینها حرف میزد) و از زمانی که آقای خامنه ای رهبر شده است تا به امروز، لطف فرموده یک مورد را بگویند که ایشان بعنوان ولی امر، زور به کار نبرده باشد؟! یک مورد متذکر شوند که خود رهبر به حقوق خود به عنوان انسان عمل کرده باشد؟! یک مورد که از حقوق انسان، حقوق شهروندی ایرانیان، حقوق ملی، دفاع کرده باشند؟! نه تنها نیست بلکه نمیتواند باشد، چرا که، زمینه عمل ولایت زور است و زور هم ناقض حق است. یک امر مبهم و پیچیده و فرمول ریاضی که نیست که همه از آن سر در نیارند! انسان است و زندگی او. شهروند است و زندگی او در جامعه و وطن خود، جامعه است و حقوق ملی آن. اینها چیز های واضح و روشن برای انواع جامعه ها در روی زمین است. شما به عنوان ولی امر کدامیک از این حقوق را تصدی می کنید؟ پر واضح است که هیچکدام. چون غیر ممکن است. اینطور است که ولایت فقیه چه مطلقه و چه غیر آن، یک ضدیت آشکاری است با دین، با خدا، با انسان و با حقوق او. مبنای ولایت، فلسفه قدرت یونانی است در غرب که در این مورد یک کار تحقیقاتی انجام دادم (سیر تحول دین در غرب)که امیدوارم بزودی به نشر برسد. تا یک دوره افلاطون حاکم بر اذهان بوده است(فلسفه قدرت افلاطونی) از یک زمانی ارسطو جای آن را گرفته است. در هر دو زمان، پاپ خود را صاحب ولایت مطلقه میدانسته است. ولایت مطلقه از فلسفه یونانی به کلیسای کاتولیک رفته است و سپس از آن به ایران آمده است. هموطنان عزیز من بدانید، وقتی این دو فلسفه وارد مسیحیت شد، میگفتند که افلاطون، نخستین فیلسوفی است که قبل از خود مسیح به مسیحیت گرویده است، یهودیان نیز میگفتند که افلاطون قبل از موسی به دین او گرویده است، بعد هم همین مقام را به ارسطو دادند. بعد از این مسیحیت، این فلسفه وارد ایران شده است، در ایران جزء دوره قاجار مقبولیت پیدا نکرده است، آنهم به صورت نظریه توسط ملا احمد نراقی طرح شده است و دلیل آن هم توجیه مشروعیت سلسله قاجار، به این ترتیب که چون فقیه ولایت دارد پس میتواند شاه را از سوی خود نایب کند و شاه تبدیل شود به قائم مقام فقیه و سلطنت او مشروعیت دینی پیدا کند. آقای خمینی وقتی به قم رسید، مخالف ولایت فقیه بوده است (بنابر خاطرات آقای منتظری) در نجف ولایت فقیه را تدریس کرده بود و هیچ صحبتی از مطلقه نکرده است و تنها گفته بود:” ولایت فقیه یعنی اجرای قانون اسلام”. خوب اگر بخواهد قانون حق باشد و اجرای قوانین اسلام، اجرای حقوق باشد، خود آقای فقیه باید الگو باشد. حال این فقه های محترم و گرامی، کدامشان به این حقوق انسان عمل می کنند؟! حتی در زندگی خودشان تا بتوانند الگوی برای جامعه و مردم باشند؟! اگر عمل میکردند که این زورگوئیها وجود نداشت! بعد آقای خمینی در نوفلو شاتو در روز ورود ایشان، گروهی 19 مطلب مهم که برای مطبوعات آن روز مهم بود مطرح بود را با پاسخ های مناسب برای آقای خمینی مهیا کردم و به او گفتم: این سوالات مطرح است و این هم پاسخ های آن. اگر میخواهی اینجا به عنوان پناهنده ماندگار شوید، هر چه می خواهید بگویید. اگر می خواهید انقلاب موفق شود بیان استقلال و آزادی است که باید ازائه شود……
… اما بترس از اینکه این افراد نیروهای مسلح هم یکوقت بخود بیایند، به خود بعنوان انسان پی ببرند. خود را به عنوان انسان حقوقمند کشف بکنند و شرمنده بشوند که وسیله زورگویی به این مردم شده اند، شرمنده بشوند از اینکه ستون فقرات استبداد ویرانگری شده اند که جز خیانت و فساد و جنایت نمی تواند و نمی کند. شرمنده بشوند از اینکه یک ملتی که گل را بر گلوله پیروز کرده بود اینسان اسیر زور کرده اند. شرمنده بشوند از این که ایران را خفیف کردند در جهان، تحقیر کردند وقتی تن داد به قظعنامه 598 و تن داد به قطعنامه 2233 و تن داد به این توافق وین، آن وقت چه میکنیدشما؟ شما افراد نیروهای مسلح نمی خواهید به خود بیایید!؟ “شرم” همیشه یک احساس انسانی است، همیشه بارور است. از شرمنده شدن نترسید، شرمنده شدن را آغاز بازیافتن خویش به عنوان انسانهای حقوق مند بدانید و بازبایستید از ایفای نقش ستون فقرات این استبداد جنایت و خیانت و فساد.
به این ترتیب حاصل سخن آنکه، شما مردم ایران بدانید اگر تجربه ندارید، شما اینها را در چند فرقه دیده اید: یک دوره می گفتند دوره استقرار ولایت فقیه و جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان، بعد شد دوره سازندگی که دیدید. بعد شد دوره اصلاحات، بعد هم دوره اصولگرایی و حالا هم که دوره اعتدال و امید (تدبیر و امید) که می بینید! اگر اینهمه تجربه رنگارنگ که ظاهرآ رنگ دیگری هم نمانده که بکار ببرند! هنوز کافی نیست و لازم است که باز تجربه کنید،خود دانید! ولی توجه داشته باشید که یک عیب ما ایرانیها از دیر پا اینست که کار تا به استخوان نرسیده میگذاریم که بماند وخرا بی روی خرابی بیاید تا جایی که بعد دیگر نشود درمان کرد. تا آنجا نمانید، برخیزید. این ننگ است واقعآ برای ملتی که در دهه دوم قرن بیست و یکم مسیحی بگویند یک آدم، که گیریم علامه دهر هم باشد بر این ملت ولایت مطلقه دارد! ننگ است. این ننگ را نپذیرید. برخیزید.
شاد و پیروز باشید.
بر گرفته از مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر بتاریخ جمعه 13 شهریور 1394