برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.
بنی صدر: قبل از انتخابات ریاست جمهوری عرض شد که دو ماموریت در ریاست جمهوری آینده صورت خواهد گرفت یکی توافق و دیگری خذف “مزاحمها”. در باره این دو ماموریت چندین بار توضیح داده ام. در حال حاضر یکی از ایندو در حال انجام در حال انجام شدن است بلحاظ اینکه در کنگره امریکا معلوم نیست و در خود ایران هم در ابتدا خواستند که گفتگو را ممنوع کنند که نتواستند و حالا جمله هایی بر زبان ها می آید که بسیار روشن گر هستند، اما این خود محتاج این است که به این جملات کسانی توجه کنند و به مانند نوری که بر واقعیت می تابانند با هموطنان خودشان در میان بگذارند.
مثلا آقای صالحی که وزیر امور خارجه در حکومت آقای احمدی نژاد بوده، هم اکنون هم رئیس انرژی اتمی ایران است، میفرماید که با موافقت آقای خامنه ای، گفتگوهای محرمانه ای را با امریکائی ها در مسقط انجام میدادند و رسیده بودند به زمان بندی و تشخیص مراحل توافق ها. آقای خامنه ای به آن ها گفته است: این داستان را متوقف کنید به بعد از انتخابات، تا حکومت جدید این گفتگوها را انجام بدهند. دقت بفرماید که جمله ای از زبان ایشان خارج شده است که مذاکرات محرمانه ای بوده است که از دید آقای خامنه ای می باید ادامه میافته تا به نتیجه میرسیده است و این کار را هم باید رئیس جمهوری جدید و حکومت او انجام میداده است. آن چه بوده است؟ همین قرارداد وین که بدتر ازقرارداد ترکمن چای است. این جمله کاملا وضعیت را روشن می کند برای کسانی که نمی خواستند واقعیت را همانطور که هست ببینند و برای مردمی که اصلا اطلاعی نداشتند از آن چه می گذشت و هم زبان آن کسانی را میبندد که چون نمیتوانند بجا بودن توافق وین را مدلل کنند،زبان به ناسزا گشودند و دروغ پردازی! اینگونه آدم ها، از دوران سال های آخر شاه که به این نتیجه رسیده بودند که گویا آزادی بر استقلال مقدم است، پس میشود با قدرت خارجی به کنار آمد که آن قدرت خارجی هم آمریکا بود! تا امروز هر رویدادی را از دید وابستگی به امریکا مینگرند، نه از دید استقلال ایران که از آزادی انسان ایرانی جدایی ناپذیر است.
باز هم از این جمله های کلیدی که میشود مثل نور تاریکی ها را روشن کند، جمله آقای محمد جواد لاریجانی است، مشاور رئیس قوه قضایه و متصدی حقوق بشر (بیچاره حقوق بشر!)، گرچه این آدم ربطی به حقوق بشر ندارد چرا که خود در شمار متجاوزان به حقوق بشر قرار دارد. اما ما با ما قال سر و کار داریم و نه با من قال و آن جمله این است که هر گاه خود ایران غنی سازی را متوقف کند از زیان پرهیز خواهیم کرد و هزینه های زیاد هم نخواهیم پرداخت و سود هم خواهیم کرد. پس در واقع معنای این جمله این است که این توافق وین پر از زیان است و حق با آنهای می بوده است که میگفتند که این مسئله باید با مردم ایران حل شود. هر گاه این مسئله با مردم ایران حل میگشت، سال ها پیش مسئله حل شده بود، بحران اتمی وجود پیدا نمی کرد، تحریمی در کار نمی آمد. امروز هم بابت این که تحریم ها به حالت تعلیق در بیاد، کشور تحت قیمومیت 7 که یک قاره و 6 کشور بزرک جهان باشد، در نمیآمد.
باز از این جمله های کلیدی که به ما اجازه ورود به بحث اصلی را میدهد، جمله آقای هاشمی رفسنجانی است، ایشان گفته است که از آقای رهبر تقاضا کرده است که یک قاضی با سواد و بی طرف به کار پرونده فرزند او رسیدگی کند. این آقا خود خاطرات خود را هم انتشار داده است از جمله در عبور از بحران، بخصوص به یاداشت های 1360، که ایشان کارگردان آن کودتا نیز بوده اند، در آن زمان روزهای بودند که در یک روز صد ها نفر اعدام میشدند، ایشان آن زمان یادشان نبود که این دستگاه قضائی، وقتی مستقل است که قاضی بی طرف باشد و به کار خود خبره و کارکشته ! در همین حال که امروز ایشان این توقع را دارد، زندان های ایران پر است از قربانیان دستگاه قضاوت که در واقع دستگاه قساوت است. و ندیدیم که نه ایشان و نه کسان دیگر در درون رژیم یا افرادی که در حاشیه رژیم هستند و نقش خندق به خود گرفته اند، جزء وقتی پای خودشان به میان می آید اعتراضی به این دستگاه قساوت بکنند ! چه بابت اعدام ها و شکنجه ها و چه جنایت های غیر قابل توصیف، از جمله زندان ابوغریب آقای خامنه ای (کهریزک کرج) انجام داده باشند. این جمله اهمیت آن برای آن است که، آقای رفسنجانی از بابت زندان افتادن فرزندش، به یاد آورده است که مهم است که دستگاه قضائی، بی طرف و قانونمند باشد و قاضی نیز دانا و مستقل باشد. نه بلکه از این باب که یک اعتراف روشن است به 35 سال جنایت و خیانت و فساد که بدون این دستگاه قضائی ممکن نمی بود. یکی از مهم ترین متصدیان این جریان، خود آقای هاشمی رفسنجانی است. مردمی که بخواهند از یاد ببرند نه تنها گذشت های دور را بلکه از انقلاب تا دیروز خود را، روز به روز بر مردم گذشته است آنچه نباید می گذشت، حال عده ای، ثنا گوی این رژیم، می گویند: بابا حالا دیگر این گذشته است، شما دائم میگوید تابستان 67، کشتار زندانیان، آقا تمام شد، آقای خمینی هم از دنیا رفت دیگر حرف آن را هم نزنید. این جمله حرف آن را هم نزنید یعنی چه؟ اگر این چیزی بود که در گذشته و تکرار نمیشد، هنوز باید حرف ان را میزدیم، چرا که برای بیداری وجدان تاریخی یک ملت مهم است تا آن جنایت تکرار نشود. اما ما با یک امر گذشته روبرو نیستیم، از ان روز تا به امروز، همان جنایات در زندانها و همان ترورها، حتی بدتر از گذشته ادامه دارد. در این روزهای گذشته،عده ای رفته اند که شخصی از کرد ها را ترور کنند، ناکام شده است، در مسئله دیگری 29 نفر ترور شده اند چون فساد خانواده آقای خامنه ای در معرض افشا بوده است، محلی که به حزب کومله متعلق بوده است هم مورد سوءقصد قرار گرقته که آن هم ناکام شده است، در غرب ایران 5 نفر از افراد این رژیم کشته شده اند. پس میبینیم که مسئله ادامه دارد، حال این ادامه دامن کسانی از خود این رژیم هستند را هم گرفته است و آقای هاشمی رفسنجانی بطور عجیبی، به یاد آورده است که قاضی باید بی طرف باشد و دانا، به این جهت این صحبت گویایی دارد. حال ما می خواهیم استمرار وضعیت را دنبال میکنیم. از آن جای که تاریخ مجموعه امور مستمر است.
هموطنان عزیز من، فریب این جمله که می گویند: گذشته، گذشته است، فراموش کن را نخورید! برای اینکه گذشته، نگذشته است، ادامه و استمرار دارد. خوب این جریان تقسم به دو و حذف یکی، از آغار استقرار ولایت مطلقه فقیه، شروع شده و همچنان هم ادامه دارد. کدام یک را فراموش کنیم؟! کودتای خرداد 60 را فراموش کنیم؟!(بسیار خوب ، فراموش کردیم)، آیا بعد از کودتا، باز تقیسم به 2 و حذف یکی از آن ها، ادامه نیافت؟!ً پس جنایت 67 چه بوده است؟! (بسیار خوب آن را هم فراموش کردیم)، بعد از آن این جنایت ها و ترورها ادامه نیافته است؟! آن ترورهای وین و برلین را که برلین به میکونوس معروف شد، چه بوده است؟! اینها را هم فراموش کنیم، بسیار خوب. همین طور این ترور ها تا به امروز ادامه یافته است. امروز در یک مطلبی خواندم که در تبریز سالانه دویست نفر اعدام می شوند. و این تقسیم به دو هم ادامه یافته، همین طور حذف، حذف و حذف تا رسیده به انتخابات ریاست جمهوری دوسال پیش، یعنی سال 1392، خوب از آن به بعد تا به امروز چه گذشته است؟ رسیدن به آن توافق وین که یکی از دو کار بوده و حالا رسیده به کار دوم. حالا ببینیم این دومی چگونه است.
حالا یادم نیست که گوینده چه کسی بود، خواندم که گفته است قرار بود که وقتی این توافق وین به نتیجه رسید این حصری ها هم از حصر خارج بشوند. حصری ها کیانند آقای میرحسین موسوی و همسر او خانم زهرا رهنورد و آقای مهدی کروبی. خوب حالا چطور شد؟ هنوز توافق اعلام نشده سر و کله آقای ناطق نوری پیدا شد، یک مصاحبه بسیار طولانی انجام داد و در واقع نزد عده ای جوان گویا سخن می فرمودند، در آنجا گفته است این قضیه حصر به شخص مقام معظم رهبری مربوط است و به غیر او حتی به آقای روحانی اصلا مربوط نیست و اینها اصلا کاره ای نیستند. خوب به شخص ایشان مربوط است یعنی اینکه اینها باید در حصر بمانند. در واقع مسئله، مسئله حصر نیست و مسئله حذف است. معنای سخن آقای ناطق نوری این است که این آدمها از صحنه سیاسی باید حذف بشوند. حالا فرض هم کنیم که آقای رهبر آمد و گفت که حصر اینها را برداشتیم، این بدین معنا نیست که آنها میتوانند فعالیت سیاسی داشته باشند، نه. به معنای این است که اینها محکوم به سکوتند. اگر زبان باز کنند با آنها همانطور رفتار میشود که با آقای منتظری بعد از رفع حصر شد. خوب این مال آنها. آقای خاتمی هم که ممنوع القلم و ممنوع التصویر و ممنوع البیان است. دستیاران نزدیک اینها هم به همین سرنوشت گرفتارند. میماند آقای هاشمی رفسنجانی، شنیدم که، نمیدانم که حالا واقعا این طور بوده یا نبوده فرزند او آقای مهدی هاشمی که اور را تا همین چند روز پیش به زندان نبرده بودند گفته بوده است که اگر نامزد مجلس خبرگان بشوید مرا به زندان خواهند برد. او هم نامزد شده و مهدی را برده اند زندان. حالا چه این حرف را گفته باشد و چه شایعه باشد، امر واقع این است که بله، آقای هاشمی رفسنجانی نامزد مجلس خبرگان شد و بلافاصله هم فرزند این آقا را زندان بردند.
حالا در باب اینکه آقای هاشمی رفسنجانی نامزد شده چه میشود پیش بینی کرد. گفتند ایشان برای مجلس خبرگان برنامه دارد، نامزدها دارد و تنها خود او نیست و برنامه دارد کسان دیگری هم با خودش به آن مجلس ببرد. ببینید، در این رابطه چند تا رفتار باید موضوع بررسی بشود. یکی رفتار شورای نگهبان که حذف نامزد های مزاحم را به چه ترتیب انجام خواهد داد. دوم رفتار آنهایی که مامور مهندسی انتخابات هستند. چگونه این مهندسی را انجام خواهند داد. مثلا مهندسی را به گونه ای انجام خواهند داد که آقای هاشمی رفسنجانی،بر فرض اینکه صلاحیتش تصویب بشود اصلا از صندوق در نیاید یا نه میگذارند که این آقا از صندوق در بیاید ولی کسانی که ایشان میخواهد با خودش به آن مجلس ببرد از صندوق در نیایند. سوم،رفتار سپاه پاسداران، چون آنها که بی دخل و تصرف نیستند، آنهم در امور مجلس خبرگان. آیا آنها به اصطلاح با شورای نگهبان رفتار مشترکی خواهند داشت و قبلا جورشان جور میشودو یا جورشان جور نمیشود و مستقل عمل خواهند کرد و بالاخره رفتار آقای خامنه ای و نقشه او. چون این مجلسی که بوجود می آید بنا بر وضعیت مزاجی آقای خامنه ای میتواند و ممکن است در تعیین جانشین او نقش پیدا کند و از دید آقای خامنه ای ،مجلس بسیار مهمی خواهد بود. این است که دستیاران او هم مرتب از اهمیت و ویژگی مجلس خبرگان جدید سخن می گویند. خوب حالا اینها را یک به یک بررسی می کنیم. تا آنجا که به من اطلاع داده اند و ارزیابی های خود من مرا به این نتیجه رسانده این است که این مجلس خبرگان را شخص آقای خامنه ای و دستگاه او به خصوص فرزند او آقای مجتبی خامنه ای تصدی می کنند،و بر به اصطلاح انتخابات این مجلس خبرگان نظارت مستقیم خواهند داشت. پس، آن شورای نگهبان در رابطه مستقیم با این نظارت آقای خامنه ای و فرزند او و دستگاه او، هم در مرحله تعیین صلاحیت ها و هم در مرحله مهندسی انتخابات عمل خواهد کرد. آن دستگاه سپاه پاسداران، بر فرض این که وزارت کشور نخواهد همکاری کند زورشان می چربد و آنها مهندسی را تحمیل خواهند کرد. همین کاری که در حکومت آقای خاتمی در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری کردندو آقای احمدی نژاد را کردند رئیس جمهور و آن مجلس کذایی را هم پدید آوردند. خوب اگر اینطور باشد این احتمال وجود دارد که اجازه بدهند آقای هاشمی رفسنجانی به مجلس خبرگان برود. احتمالش قوی نیست اما احتمالش هست.ولی بیشتر از آنچه که در این مجلس در اقلیت بوده در آن مجلس هم در اقلیت خواهد بود . از دید واقعیت ها که نگاه کنیم، آقای هاشمی رفسنجانی در معرض حذف است، نه در موقعیت محور برای اینکه سکاندار رژیم بشود در صورتی که آقای خامنه ای از میان برخیزد، مثلا در انتخاب رهبر آینده نقشی پیدا کند. این هم که ایشان حالا این روزها صحبت از حق مردم و حق الناس و اینها می کند،همه ما میدانیم که این آقا هیچگاه به این حق قائل نبود. همان مجلس اول را رفتند پیش آقای خمینی و از او اجازه تقلب گرفتند و مجلس قلابی ساخت و خود این اقا هم شد رئیس آن مجلس. اینکه می گوید حق الناس، حق الناس، میداند که در چارچوب این رژیم و مدار بسته بد و بدتر، جامعه ایران،آنهایی که میروند پای صندوق ناچار باید بین بد و بدتر، از ترس بدتر به بد رای بدهند. پس میخواهد آنهایی که ایشان را بد میدانند بلکه بعضی هاهم می آیند تبلیغ می کنند که امید تغییر ایشان است رای به این آقابدهند. با این حال مسئله، مسئله مهندسی انتخابات است و نه رایی که مردم به صندوق می ریزند یعنی آن عده از مردمی که رای به صندوق می اندازند.
امیدوارم که مردم ایران هشیار شده باشند و بدانند که تا وقتی که یک ملتی حق حاکمیت را نیافته،به عنوان شهروند حقوق شهروند نجسته شرکت در انتخابات، به معنای،همانطور که امام جمعه های آقای خامنه ای گفتند، رای اعتماد دادن به ولایت مطلقه فقیه است. او کسی نبوده که هیج وقت اعتنایی به رای مردم داشته باشد. کسی که می گوید من به ولایت مطلقه فقیه قائل هستم، چگونه میتواند بگوید من، برای رای مردم اهمیتی قائلم،تناقض خیلی آشکاری است . منتها این حرفها را برای این میزند که برای بخش مهمی از آنهایی که می روند پای صندوق به عنوان بدی که مانع بد تر میشود برای بخش کوچکی هم بلکه وسیله تغییر، میخواهد برای خودش این موقعیت را تحصیل کند. ولی واقعیت همان است که عرض کردم. آنچه که در این دوسال گذشته است ارزیابی دو سال پیش من را تصدیق می کند. هیچ چیز که خلاف این را نشان بدهد، رخ نداده است. هر چه هم که رخ داده در تصدیق این ارزیابی بوده است. بر اساس این ارزیابی آقای هاشمی محلی در آینده نظام ندارد. در یک ارزیابی دیگر هم که یکی از تحلیلگران رژیم انجام داده، می گوید که آقای روحانی در تلاش دارد که اصلاح طلبان را در پستو نگه دارد. یعنی می خواهد آنها میدان پیدا نکنند اما حذف هم نشود. بعضی ها را به قول او با اوردنگی بیرون می کنند و به بعضی ها می گویند “بفرمائید!”. ایشان می خواهد با “بفرمائید” آنها را کنار بگذارد. این هم به آن ارزیابی که دو سال گذشته را می نگرد باید اضافه کرد. سپس به مردم و تحول و تجربیات مردم در دو سال گذشته می رسیم. آیا مردم کماکان در موقعیتی هستند که باید در چهارچوب این رژیم بین بد و بدتر انتخاب کنند؟ این سوال سختیست که جواب مستقیم و آسانی ندارد. به خاطر اینکه چیزی که قابل مشاهده باشد من مشاهده نکردم. امیدوارم که جوانان و مردم ایران به حقوق انسانی شهروندان پی ببرند و بخواهند به عنوان انسان حقوقمند سرنوشت کشور خویش را به دست بگیرند. هر گاه اینطور باشد و گزارشاتی از ایران به ما می گوید که مردم ایران بی کار نبوده اند و کار کرده اند در این مورد و کار را به جائی رسانده اند که اصولگرایان و تیم آقای خامنه ای هم ناچار شده است که از بدترین ها مانند آقای احمدی نژاد دیگر استفاده نکند و از اردوی خودشان می گویند که بهتر است آقای احمدی نژاد سکوت کند. برای اینکه جامعه فهمیده که هشت سال حکومت ایشان چه بر سر مردم آورده است. این ارزیابی را من رد نمی کنم و امیدوارم که درست باشد. اما این هم دلیل نمی شود که جامعه از مدار بسته بد و بدتر بیرون آمده و می خواهد وارد مدار باز خوب و خوبتر بشود. تحولی که جامعه باید بکند این تحول است. بنابر این یک ایران تحت کنترل بیگانه بر اساس قرارداد وین و رژیمی که کوشش حذف کسانی که برشمردم را می کند، این رژیمی نیست که بتواند با وضعیتی که منطقه دارد، کشور را از بیابانی که ایران شده است و فقر مردم کشورمان را فرا گرفته رها کند.
آقای مایکل لودین که جزو تیم فرستاده شده مک فارلین به ایران بود و در گروگانگیری و روابط پنهانی نقش داشته و در ترورها در اروپا دست داشته است و الان هم جزو محافصه کاران جدید است، یک اطلاعی را منتشر کرده که یک سناتوری در سال هشتاد و هشت حاظر شده به توسط شخصی که در وال استریت بوده، با سران جنبش سبز ارتباط برقرار کرده از جانب وزارت خارجه آمریکا وقتی که خانم کلینتون سرپرست آن وزارتخانه بوده. از آنها پرسیده ما چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم؟ آنها هم یک طرح هشت صفحه ای فرستاده اند به دست آن خانم که من آن طرح را هم در مجله فربس پیدا کردم. در آن آمده که این رژیم نه قابل اصلاح است و نه دست از تروریسم بر می دارد و دخالت در امور کشورهای منطقه و نه دست برمی دارد از بمب اتم ساختن. اینکه این رژیم قابل اصلاح نیست که درست است. رژیم ولایت مطلقه فقیه است و اصلاحی بر خلاف محور اصلی خود نمی پذیرد. اما آن دو تای دیگر می خورد به این توافق وین و اینکه در آمریکا، محافضه کاران جدید هر کار می کنند که سنا این توافق را رد کند. بنا بر این محتاج به تناقض زدائی است. سایت کیهان و یکی از سایت های سپاه به افشاگری لودین پرداخته است. اما فقط به قسمت پیام آمریکا و سران جنبش سبز پرداخته نه بیشتر از آن. بقیه چیزها زیرا به زیان تقلب بزرگ است و به زیان آقای خامنه ای می باشد و باید به این بپردازند که مردم ایران یک جنبش بزرگ انجام داده اند و در آن گفتند که ولایت آقای خامنه ای را نمی خواهند. در این زمینه رژیم می تواند این موضوع را ازش برای حذف استفاده کند. هر گاه مراجعه به قدرت خارجی شده باشد که در این مورد آمریکائی ها به سران جنبش سبز مراجعه کرده اند، و در آن مداخله موضوع گفتگو بشود، همانطور که بعضی از اصلاح طلبان تشدید تحریم ها را خواسته بودند، و در مورد ایران گیت آقای روحانی این پیشنهاد را به طرف خود که به خیال او آمریکائی بوده و اما او اسرائیلی بوده است؛ داده بود و گفته بود که با آقای خمینی باید سخت گرفت تا او کوتاه بیاد. هر موقع هر کس در هر کشوری این کار را کرد، زیانش را آن مردم کشور دیدند. بنگرید به آنکسانی که در لیبی این کار را کردند. بنگرید به کسانی که در سوریه و عراق و افغانستان این کار را کردند. بنگرید به کسانی که در کودتای 1332 در ایران این کار را کردند. آنها که به آمریکائی ها دست به دامن شدند که چاره کار مبارزه با مصدق کودتاست! و بنگرید به آنهائی که با توافق با آمریکائی ها در خرداد سال 60 کودتا کردند و از آنروز تا امروز می گذرد بر شما آنچه که می گذرد. به اینها میدان ندهید! به هیچ عنوان نپذیرید که کسانی به خود اجازه بدهند و به عنوان اینکه شما اسیر یک نظام استبدادی هستید، به قدرت خارجی مراجعه کنند. این شمائید که باید خود را مستقل و آزاد کنید. اگر بنا را بر توانائی بگذارید می توانید. اگر بنا را بر ناتوانی بگذارید نمی توانید. آنوقت سرنوشت شما می شود همین که دارید.
شاد و پیروز باشید.
23 مرداد 1394