back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هابنی صدر: شش غفلت در "رای اعتراضی" بر علیه برخی اعضای مجلس...

بنی صدر: شش غفلت در “رای اعتراضی” بر علیه برخی اعضای مجلس خبرگان

banisadr

 

 

عصر جدید: در هفته ای که گذشت، شاهد رد صلاحیت آقای حسن خمینی، واکنش آقای رفسنجانی و واکنشها به اظهارات وی، بروز توجیه نخ نمای “رای اعتراضی” بر علیه برخی اعضای مجلس خبرگان، و البته تکمیل مهندسی انتخابات خبرگان از طریق تعیین صلاحیتها بودیم، این رویدادها، چه گویایی هایی می توانند برای مردم ایران داشته باشند؟ براستی؛ وجود یا عدم وجود برخی افراد در این مجلس، یا تعیین اشخاص مورد نظر خامنه ای، یا رفسنجانی برای جانشینی خامنه ای می تواند نقشی در برخورداری ایرانیان از حقوقشان داشته باشد؟

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید

 

بنی صدر: واقعیت نخست؛ تمام شکلهای استبداد فراگیر، یک زبان دارند و بر یک ستون پایه ها، استوارند و یکی از آن ستون پایه ها این است که پیشوا یا رهبر، ولایت مطلقه دارد. در آلمان نازی هم همین بود، نظریه سازانی که هیتلر به فلسفه آنها استناد کرد و “نبرد من” را نوشت و بعد هم به اجرا گذاشت، از جمله در نظریه هگلی، دولت، کُل به شمار می آمد و یک آلمانی خوب باید، کاملا مطیع این دولت باشد و دیگران تفصیل دادند که وقتی که آن پیشوای اهورائی (به تعبیر پیشینیان ما) پیدا بشود که ویژگیهای بایسته را داشته باشد، ولایت مطلقه پیدا می کند و اطاعت از او بر جمهور مردم، واجب می شود، نازیسم این بود. آقای هیتلر، پیشوا شد و  آن زمان، در وسایل ارتباط جمعی و مدارس تبلیغ می کردند که هیتلر، موجودی مقدس و برتر از عیسی مسیح است. در ولایت مطلقه ایران چطور؟ آیا از این حرفها نمی زنند؟ همین تازگی آقای محمد یزدی گفت: “رای مردم ملاک نیست!”، در واقع جمله “مردم رای ندارند” را تمام استبدادهای فراگیر گفته اند. فرعون در مصر هنگامی که جادوگرانش به موسی گرویدند، همین را گفت: “شما بدون اجازه من به موسی گرویدید!؟”، از دید او، او خدا بود و بقیه هم باید از او اطاعت می کردند. بعد در استبداد فراگیر کلیسا در قرون وسطی، عینا همین بود؛ پاپ تجسم تثلیث شد، و اطاعت از او واجب، و جمهور مردم می باید مطیع محض او می بودند. استالینیسم و نازیسم آلمانی هم همین بود. پس رای شما مردم بنابر آنچه که خود اینها می گویند ارزش ندارد. آقای محمد یزدی رئیس مجلس خبرگان است که این فرمایشات را فرموده اند! آقای خمینی هم به خود من گفت: «مردم رای ندارند و محض مصلحت که در دنیا نگویند استبداد بر پا کرده ایم می گوییم مردم بروند رای دهند». اما حالا رای مردم، نقش و وظیفه ای پیدا کرده است، مردم باید پای صندوقها بروند تا اظهار اطاعت عملی کنند؛ پای صندوق می روند تا بگویند ما فاقد هرگونه حقی هستیم، حقوق انسان، حقوق شهروندی و حقوق جمعی و ملی نداریم، ما فاقد هرگونه حق، و آقای رهبر واجد همه اختیارات است و ما مطیع محض او هستیم. به این دلیل است که می گویند پای صندوقها بیایید وگرنه از دید آنها رای شما مردم ایران، فاقد اثر است.  

 

واقعیت دوم دقیقا همین است؛ وقتی که آقای خمینی در نوفل لوشاتو بود، ایرانیها هم حقوق انسان داشتند، هم شهروند بودند و حقوق شهروندی داشتند، هم به مثابه یک ملت دارای حقوق ملی بودند و از زبان خود این آقا، ولایت هم با جمهور مردم بود. قبلا هم که مطلقا فکر اینکه روزی صاحب قدرت شود، حتی در ذهنش نمی آمد، حق را گفت: «نه نبی، نه وصی، نه فقیه، بر مردم نافذ الحکم نیستند». در نوفل لوشاتو هم چون باصطلاح دخترش که به آقای احمد خمینی نامه نوشته بود: «شما پدر من را به پاریس برده اید که آنجا مرجع پاریسی شود»، می ترسید که در پاریس، ماندگار و “مرجع پاریسی بشود. در ایران وقتی ایشان دم از ولایت مطلقه زد کلمه حق از قاموس رژیم، محو شد و بعد از اینکه در مجلس اول (که تقلب در انتخابات، از همان مجلس، شروع شد که 70 درصد انتخاباتش، قلابی بود) به 9 دلیل رای بر ضد بنی صدر دادند که از جمله آن دلایل، همین حقوق است که بنی صدر طرفدار حقوق انسان و حقوق شهروندی ایرانیان و حقوق ملی مردم ایران، و با ولایت فقیه مخالف و خواهان دمکراسی از نوع غربی است؛ کسی صحبت از این سه دسته حقوق نکرد، الا اینکه در انتخابات، آقای روحانی صحبت از حقوق شهروندی به میان آورد، طرحی هم تهیه کردند و انتشار دادند که از آن حقوق، چیزی در این طرح نیست، اما فعلا همان هم مسکوت مانده است. اصلا مجلس خبرگان یعنی اینکه شما مردم ایران، فاقد رای هستید چون تناقضش آشکار است، نمی شود هم آقای رهبر، ولایت مطلقه داشته باشد هم شما مردم رای داشته باشید؛ چون رای، یعنی من رای دهنده، صاحب ولایت و حاکمیت هستم. اگر حاکمیت نداری پس چه رای ای داری؟ این یک تناقض است، اگر ایشان ولایت مطلقه دارد شما صاحب رای نیستی. اگر شما صاحب رای هستی، یعنی ولایت مطلقه باطل است. کسانی چون شیخ محمد یزدی و شیخ مصباح یزدی که می گویند: “مردم رای ندارند”، متوجه این تناقض هستند چون در حوزه ها، هر روز، این بحثها هست که «اگر ولایت مطلقه است پس رای مردم یعنی چه؟ اگر مردم رای دارند پس ولایت مطلقه یعنی چه؟»، این دو با هم سازگار نیست. 

 

واقعیت سوم این است که مجلس خبرگان را آقای خامنه ای به ترتیبی مهندسی کرده که بقول نماینده او در سپاه، مجلسی تشکیل شود که آن کسی را که سپاه می خواهد، برای یک نسل دیگر، جانشین آقای خامنه ای کند. گفتند: «کسی بار شیشه داشت. شخصی به او رسید و چوبدستی خود را بر بار او زد و گفت: “بار تو چیست؟”، صاحب بار پاسخ داد: “اگر یکبار دیگر بزنی هیچ!”» حکایت مردم ایران، هم همین است، اگر قرار باشد یک نسل دیگر هم تحت ولایت مطلقه باشد دیگر از ایران، چه می ماند؟ فعلا که بیابان است. با مهندسی که کرده اند و در سایت انقلاب اسلامی دقیقا محاسبه و شناسائی شده است، اگر بگذارند آقایان حسن روحانی و هاشمی رفسنجانی به مجلس بروند، مسلم است که 80 نفری که از صندوق در می آیند، از دسته آقای خامنه ای هستند، پس رای دادن یا ندادن، هیچ اثری ندارد. یک عده دارند که با شناسنامه هایی که در اختیار دارند پای صندوق می روند و تعدادی رای به صندوقها می ریزند و بسته به انصافشان، مطابق قراری که دارند در 3 یا 5، ضرب می کنند و می گویند مردم این تعداد رای دادند و این افراد، عضو آن مجلس شده اند. آن مجلس انتخاب شد، تمام اعضایش هم معلوم است و آنچه که می خواهند به عنوان انتخابات انجام دهند، در واقع، نمایش است و هیچ محتوی واقعی ندارد.

 

برای اینکه این نمایش، قابل مشاهده و پز دادن به قدرتهای خارجی باشد که این همه مردم آمدند و ولایت مطلقه فقیه را تصدیق کردند و قبول کردند که مردم ایران مطیع امر ولی فقیه هستند، دلیلی تراشیده اند و آن اینکه اگر پای صندوق بیایید و به نامزدهای دیگر، جوری رای بدهید که چهار نفر رای نیاورند، کمر آقای خامنه ای می شکند! این چهار نفر هم آقایان مصباح یزدی، شیخ محمد یزدی، احمد جنتی و شیخ صادق لاریجانی هستند؛ به لحاظ سِمَتهایی که آن سه دارند و آقای مصباح یزدی هم که نظریه سازِ “اسلام، مساوی با خشونت است” است. این دلیل تراشیِ پر از فریب، با منطق صوری ساخته شده و کسی که آن را ساخته و کسی که آن را می پذیرد، حداقل از شش واقعیت، غفلت کرده است:

 

واقعیت اول: رئیس قوه قضائیه، رئیس مجلس خبرگان و دبیر شورای نگهبان، سه عنوان است وگرنه از نظر طرز فکر و واقعیتی که این آدمها هستند با بقیه نامزدها، سر سوزنی فرق ندارند، همه اینها مصباح یزدی هستند! مهندسی، یعنی این که ترتیبی داده اند که غیر از مصباح یزدی، نامزد نباشد اتفاقا در این نامزدها، چندین نفر از شاگردان اقای مصباح یزدی هستند. پس خود را نفریبید، به هر کسی که رای دهید او، آقای مصباح یزدی است.

 

واقعیت دوم: آیا رای ای که به صندوق می اندازید، امنیت دارد؟ یعنی همان رای ای که می اندازید را می خوانند؟ قبلا مگر چنین استدلالی نبود و با همین استدلال، در سال 88، پای صندوق نرفتید؟ آیا رای شما را خواندند؟ نخواندند! تقلب در مقیاس 10 میلیون و 20 میلیون شد، بعد بیرون آمدید، نگفتید “حق من کو”، بلکه گفتید “رای من کو!”. آقای خامنه ای مطمئن شد که شما تا پای “حق من کو” و “خامنه ای برو” نمی روید و سرکوبی به شدیدترین شکل، انجام داد. آنهایی هم که جنبش “رای من کو” را تصدی داشتند، نایستادند روی اینکه بگویند “این ملت صاحب حق حاکمیت است”، در نتیجه بدیلی که بیان کننده حق حاکمیت مردم ایران بود، بوسیله آنها خنثی شد و خودشان هم قربانی، حصر، محاکمه و زندانی شدند. اینرا که قبلا تجربه کرده اید، پس اگر بخواهند و لازم ببینند؛ یک وقت دیدید که فردا گفتند: “آقای هاشمی رفسنجانی رای نیاورد، چون سر فتنه بود، مردم به او رای ندادند”. مگر در انتخاباتی ریاست جمهوری سال 1384، همین کار را با او نکردند؟ مگر نگفت: “به خدا پناه می برم”؟. پس هم چوب را می خورید و هم پیاز را! هم رای میدهید و هم رای شما را نمیخوانند.

 

واقعیت سوم: این دلیل در چه موقعیتی ساخته شده است؟ یعنی اگر جامعه، آزاد و صاحب این سه دسته حقوق بود، اصلا این حرفها معنا می داد؟ نه. چون دستتان از هر جا کوتاه است، استصواب مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی بصورتی انجام گرفته که دستتان به جایی، بند نیست، از ناتوانی و از موضع ضعف در مدار بسته بد و بدتر، می گوئید: “بیائیم کاری بکنیم و ضربه ای بزنیم، به این چهار نفر رای ندهیم”. وقتی خود را در این مدار، زندانی می کنید و دلتان خوش است به اینکه گاهی، لگدی هم به در و دیوار این زندان زدیم، یا بر دیوارش، یادگار نوشته ایم، تا وقتی دلتان نمیخواهد از این زندان بیرون بیائید، هر چه به شما بگویند: «اصل قضیه این است که از این مدار بیرون بیایید، راه بیرون آمدن از این مدار هم این است که به سه دسته حقوق، وجدان همگانی پیدا کنید و به این حقوق عمل کنید»، گوش نمی دهید و توی آن زندان مانده اید و دلتان به این خوش است که اینجا، جیغی می کشم! خود این استدلال به آن دستگاه حاکم یعنی دستگاه آقای خامنه ای می فهماند که بر اوضاع مسلط است و بیشتر از این توانایی ندارید. نه اینکه در واقع، توانایی ندارید، هر انسانی که حقوقمند باشد توانا است، اما این استدلال یعنی هم مایوسید، هم خود را ناتوان می بینید و می خواهید از موضع ضعف و ناتوانی، اعتراضی بکنید. با این کار، خیال او را تخت می کنید که در جایش استوار است و جانشین خودش را هم خودش معین خواهد کرد و به قول نماینده اش در سپاه، یک نسل هم ادامه خواهد داشت. در همین حالی که شما از موضع ضعف، این گونه دلیلهای صد تا یه غاز می سازید، خامنه ای، در کار کامل کردن مهار و کنترل یکایک مردم ایران است، غافل بودید از طرحی که در مجلس مافیاهای نظامی-مالی در باب تقویت بسیج، تصویب کردند؛ آقای خامنه ای در کار تبدیل بسیج به اِس اِس هیتلری است که مجموعه های مسکونی و کوچه و محله به جای خودش، در درون خانه ها هم شما را کنترل بکند. فردا دیر است، امروز هم که وقت عمل است شما مثل بچه ها، دنبال این گونه استدلالها می روید که می گویند “بیا با هم بازی کنیم و به او اعتنا نکنیم تا آن دور بایستد و غصه اش بگیرد!”.

 

واقعیت چهارم: فرض کنیم مردم ایران، پای صندوقها آمدند و جوری رای دادند که این چهار فرد رای نیاورند، آنها هم رای ها را خواندند و در خواندن تقلب نکردند و این چهار تا از صندوق، بیرون نیامدند و مجلس خبرگان با 88 نفر مثل این آقایان تشکیل شد؛ شما تحت ولایت مطلقه فقیه باقی میمانید و مردمی هم که پای صندوق رفته اند در مدار بسته بد و بدتر بر جا میمانند، گرفتار بدترین که آقای خامنه ای و ولایت مطلقه فقیه است هم هستند. از لحاظ آنها، چه چیزی تغییر می کند؟ هیچ چیز. دلشان خوش است که ما رفتیم و نگذاشتیم این چهار تا انتخاب شوند. شما دلتان را خوش کردید که پای صندوق رای رفتید که جلیلی نشود، روحانی بشود. ببینید که در دو دوره بطور مشخص، آنچه از ولایت مطلقه عمل نشده بود، عمل شد؛ یکی در دوره آقای خاتمی، و دیگری هم در دوره آقای روحانی؛ طرح بسیج که تازه تصویب شده و اینکه آقای خامنه ای، آن بخش از سیاست خارجی را به این ترتیبی که الان کاملا تحت اختیارش است، نبود و حالا هست، بسیجی هایش را می فرستد، سفارت سعودی را به آتش می کشد، بحران می سازد، حکومت می گوید: “اینها باید محاکمه بشوند”، خامنه ای می گوید: “چرا به اینها گفتید افراطی؟ اینها حزب اللهی اند و در سختی ها به کار ما می آیند”.

 

واقعیت پنجم: که مهمترین مورد از این واقعیتها است، این است که مجلس شورا را اگر بگوییم پوششی است مجلس خبرگان، اصلا پوششی نیست؛ رای به مجلس خبرگان یعنی، من ولایت مطلقه فقیه را قبول دارم و نمایندگانی را انتخاب می کنم که اگر آقای رهبر از دنیا رفت، برایش جانشین معین کنند. آنوقت دنیا به شما چه می گوید؟ می گوید شما ملت زنده ای هستید که حقوق خود را می شناسید و به حقوقتان عمل می کنید؟ نه! عین ضرب المثل خودمان هست که می گوییم “برای دستمالی، قیصریه را به آتش کشید”، برای اینکه شیخ محمد یزدی، رایش کم بشود یا نشود، آیا بخوانند یا نخوانند، قیصریه ای که حقوق ملی شما است، را آتش می زنید. پای صندوق می روید و می گویید: “من بعنوان انسان، حقوق ندارم، بعنوان شهروند حقوق ندارم، بعنوان ملت حقوق ندارم”، فقط دلخوش به این هستید که شیخ محمد یزدی و مصباح یزدی بروند یا نروند به آن مجلس؟ ببینید که این استدلالها، چقدر بی پایه است، با غفلت از چه واقعیتهای مهمی ساخته می شوند.

 

واقعیت ششم: هم به همان اهمیت واقعیت پنجم است. چرا؟ به دلیل اینکه فرق است بین «یک مجلس یا اصلا یک رژیمی که ملت به او، “نه” می گوید و دنیا می بیند که این “نه” را گفته است» و «یک رژیمی که، برای خاطر اینکه چهار نفر به مجلس نروند، ملت به پای صندوقها رفته و رای داده، آن رژیم را تثبیت کرده و بر خودش سوار کرده است»، شما همه چیز را از دست می دهید، هیچ چیزی به دست نمی آورید، وقتی دلیل میتراشید، اقلا دلیلی بتراشید که چیزی به دست بیاید. شما حقوق انسان، حقوق شهروندی و حقوق ملی، اعتبار و حیثیت و غرور ملی را از دست می دهید، خود را نزد ملتهای دنیا، هیچ و پوچ می کنید، چون معنای این کار، این است که “من مطیع آن مطلقه هستم” و برای یک ملت مطیع امر آقای خامنه ای، کسی در این دنیا، وقر و اعتبار قائل نمی شود، او هم در ازای این کار شما، بسیج را اِس اِس می کند و به جانتان می اندازد. شنوندگان گرامی؛ الان وقت ندارم برای مردم بگویم که اِس اِس در آلمان، چه کار می کرد، ولی شما که میدانید که این آقایان در ایران چکار می کنند، با این حال برای آنهایی که نمیدانند، توضیح دهید که “بسیج را اس اس کردن” یعنی چه.

 

تا وقتی هم که به حقوق خود، وجدان پیدا نکنید و این وجدان، همگانی نشود، این شب تیره به صبح استقلال و آزادی نخواهد انجامید. بنا را بر توانایی خود بگذارید، بر امید بگذارید، بر حقوقمندی بگذارید، بر بکار بردن حقوق بگذارید، اگر این کار ها را بکنید، زور نگویید، زور نشنوید، قلمرو این رژیم را تنگ می کنید، اگر به راستی با نرفتن به پای صندوقهای رای، جنبشی همگانی بکنید، آنجا است که بجای اینکه شیخ فلان برود یا یکی مثل او نرود، به خودتان و دنیا می گویید که صاحب حاکمیت ملی شدید، چون حق در شما، ذاتی حیات شما هست. از آن به بعد، قوای سرکوب رژیم باید حساب کنند که رژیم، ناپایدار است، شما ملت پایدارید، آنها هستند که باید بنشینند حساب بکنند اگر با شما مردم، مقابل بشوند، چه از دست میدهند، چه به دست می آورند. خیال نکنید هر چه پاسدار است، بنده زور است، اینجور نیست، شما فرصت ایجاد کنید، آنوقت می بینید که چقدر از اینها هم دلشان خون است از اینکه آلت فعل چنین رژیم تبهکاری هستند. تبهکاری بالاتر از این؟ که به عنوان انتخابات، آقا، پیشاپیش، ترکیب مجلس را ترتیب داده، تمام کرده، بعد می گوید بیایید بروید پای صندوق!؟ بعد برای اینکه شما حاضر بشوید پای چنین صندوقهایی بروید، می گوید، اگر بیایید و جوری رای بدهید که شیخ فلان نرود، در رژیم زلزله می افتد!

 

به هلاکو گفتند: “اگر خلیفه عباسی را بخواهی بکشی، آسمان به زمین می آید و زمین به آسمان می رود”، او هم آدمی خرافی بود و نگران شد و ترسش گرفت، به خواجه نصیرالدین گفت: “این حرف چیست؟ نکند این طور شود؟”، او هم گفت: “ما ترتیب دیگری می دهیم، نمدمال می کنیم هر وقت که دیدیم آسمان می خواهد به زمین بیاید و زمین به آسمان برود، دست نگه می داریم”. شما مردم ایران، هم نمدمال بفرمایید، اقلا با نرفتن پای صندوقها، بگویید که این مسخره بازی نظارت استصوابی را تمام کنید. خودم در مجلس خبرگان اول بودم، کی چنین اجازه نظارت استصوابی را به این شورا دادند؟ می گویند که شورای نگهبان، خودش آمده و گفته که “چون تفسیر با من است، تفسیر می کنم که نظارت، استصواب را اضافه دارد”، این کار، جعل است، تفسیر نیست، تفسیر، چیز مبهم را روشن می کند، اضافه نمی کند، استصواب، مال مردم است. بعد هم می نشینند و می گویند: “در همه دنیا، اینجور است، هر جا به یک ترتیب!”. یک جا، ترتیبش بدین صورت است که خود مردم، این کار را انجام می دهند، یک جا، آقای خامنه ای و اطلاعات سپاه! اطلاعات من، دقیق است؛ اطلاعات سپاه و بیت آقای خامنه ای، برای هر دو مجلس، لیستهایی تهیه کرده اند، پیشاپیش، تکلیف انتخابات، معلوم است و مشخص است که چه کسانی از صندوق، بیرون می آیند. آنهایی که این استدلالهای دروغ را تبلیغ می کنند، لطفا هر نقدی که بر واقعیتهایی که برشمردم، دارند، را طرح کنند، با هم بحث آزاد می کنیم، تا ببینیم که چه کسی راست، و چه کسی دروغ می گوید، علاوه بر اینکه نقد و نقد متقابل می تواند حقیقت را آنجور که هست، آشکار و عیان کند.

 

شاد و پیروز باشید

 

برگرفته از مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر در تاریخ جمعه 16 بهمن 1394

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید