back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هابنی صدر: مجلس خبرگان نیست که جانشین خامنه ای را تعیین خواهد...

بنی صدر: مجلس خبرگان نیست که جانشین خامنه ای را تعیین خواهد کرد.

banisadrParchamIranعصر جدید: سئوالی که مطرح شده است در باره نتایج گروگانگیری و درگیری های مختلف در باره انتخابات است. لطفا ارزیابی خود را در باره این دو نکته با ما در میان بگذارید.

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.

 

بنی صدر: با تبریک به مناسبت تولد مسیح به مسیحیان جهان و همچنین تبریک تولد پیامبر اسلام به مسلمانان جهان، یکبار دیگر فرصت را مغتنم میشمارم برای خاطر نشان کردن این مهم که هیچ طرز فکری، هیچ دینی، هیچ مرامی در آغاز نمیتواند بگوید که من منکر حقوق هستم، من توجیه گر زور هستم، من بیان قدرت هستم، من برای این هستم که کسی صاحب اختیار مردم بشود. چون اگر این حرف ها را بزند، هیچ کسی به آن مرام نخواهد گروید. هر مرام و دینی در آغاز سخن از حقوق به میان می آورد که انسان ها شما حقوقمند هستید، سخن از رابطه حق با حق به میان میآورد، سخن از رابطه انسان و خدا به میان می آورد، سخن از حقی که انسان دارد و حق مطلقی که خداست، به میان میآورد، سخن از دوستی و محبت و اخلاق به میان میآورد. اما قدرت در طول عمل، اینگونه بیان ها را در خود (قدرت) از خود بیگانه میکند. قرآن روش خشونت زدایی میآموزد، در حال حاضر میبینیم که به نام قرآن و اسلام هر خشونتی را مجاز میشمارند. مسیح نیز مخالف خشونت بود ولی خوب به نام مسیحیت، بساط تفتیش عقاید برقرار شد و جنگهای صلیبی براه انداخته شد و جنایتها نبود که به نام مسیحیت انجام نگرفته باشد. حتی استبداد فراگیر برقرار شد به نام دین مسیح! بنابراین انسان ها نیازمند این هستند که رفتار، کردار، پندار و گفتار خویش را، از زور خالی کنند، زور و قدرت زدایی کنند تا بتوانند حقوق خویش را بشناسند تا به حقوق خود عمل کنند. فضای عقل خود را باز کنند بر روی هستی تا دارای عقل خلاق بگردد، دین همین است! اما در باب پرسش شما: این روزها چندین مسئله مطرح است.

 سیمور هرش که روزنامه نگار و محقق امریکائی است (ایشان هر از چندی تحقیقی را انتشار میدهد)، به تازگی تحقیقی را انتشار داده است که بنابرآن سران ارتش امریکا، چون با سیاست آقای اوباما در مورد سوریه موافق نبودند و از بین رفتن رژیم سوریه را مساوی میدیدند با حاکم شدن جبهه النصره و داعش، شروع میکنند با ارتباط گرفتن با آلمان، روسیه و اسرائیل تا از طریق آن ها در باب این گروههای ضد اسد، به ارتش سوریه، اطلاعات رسانی کنند که مثلا فلان گروه در حال حاضر در چه محلی مستقر است، چه برنامه کاری دارد و چگونه باید به آنها ضربه زد. از 2013 بدین سو، این محقق از قول مقامات ارتش امریکا گفته است: نه گمان کنید که ما قصد مقابله با دستگاه اوباما را داشتیم، خیر. ما آنچه را که صحیح میدانستیم، عمل کردیم. این در مورد همه روسای جمهور امریکا صادق است. حال شما میبینید که خوب در ایران نیز همین گونه است. یعنی سپاه پاسدار از دوره آقای خمینی تا به امروز، از هر 10 غلط کاری که انجام میدهد، گمان نمیکنم که یکی یا دوتای آن را به اطلاع آقای خمینی میرساندند! این رفتار به ما نکته مهمی را میگوید. هم برای فرماندهان و افراد سپاه، هم برای مردم ایران و هم برای مردم امریکا. آن نکته مهم این است که قدرت تمایل دارد به متمرکز شدن و سپس بزرگ شدن. در یک کانونی باید متمرکز شود و سپس بزرگ شود و اگر غیر از این باشد منحل خواهد شد. این انحصارها که بوجودآمده است، ماورا ملی ها که بوجود آمده اند، ابر قدرت ها که بوجود آمده اند، در طول تاریخ همگی بنابر این قانون بوجود آمده اند. اما وقتی این قدرت متمرکز شد، در مقام به کار رفتن، چون کار سختی است و آقای خامنه ای نمیتواند هر روز برود بجای همه مامورین رژیم عمل بکند. پس قدرت او را مقام های رژیم بکار میبرند. یعنی هر کدام در جایگاه خود به مقداری که قلمرو دارد، آن قدرت را بکار میبرد. این همان هشداری بود که در مجلس خبرگان به آقای منتظری دادم. متنی را به امضای آقای حسن آیت و خود ایشان صادر شده بود و 15 یا 16 اختیار برای آقای رهبر قائل شده بودند. در تجدید نظر قانون اساسی، 11 اختیار برای رهبر گنجانده شد. به آقای منتظری گفتم: فرض کنید که این 16 اختیار تصویب شد و شما هم رهبر شدید! آیا مطمئن هستید که تمام کارگزاران حکومت، پاسبان ها در شهرها، در روستا ها، ارتشیان در مرزها، دولتیان در دستگاه ادرای و همه جا، این افراد همگی، یکایک معصوم از خطا هستند؟! همه امام صادق هستند؟! این قدرتی که بر شما متمرکز میشود، چه کسانی بکار میبرند؟! مطمئن هستید که از این قدرت در جهت ظلم و ستم بکار برده نشود؟! ایشان گفتند: نه مطمئن نیستم. گفتم: پس چرا میخواهید قانونی تصویب کنید که به تعداد مامورین دولت، صاحب اختیار مطلق درست کنید؟! قدرت متمرکز میشود، صحیح. در یک شخص جمع میشود، صحیح. اما وقتی میخواهد به کار برود، همین قدرت مطلق را هر ماموری بکار خواهد برد. این مسئله است که فاجعه بزرگ را درست میکند، کشور را به بیابان تبدیل میکند و جامعه آن را تبدیل میکند به بیابان اخلاق و شنزاری که هر چقدر پول به آن جاری میشود، انگاری که هیچ اتفاقی نیفتاده است و همان فقر بر جا میماند. دلیل اصلی آن این است که قدرت در مقام بکار رفتن، هر ماموری  قدرت ولایت مطلقه  را بکار میبرد. در امریکا نیز چنین است. در غیر اینصورت چگونه ممکن است که ارتشیان یک دولتی، بدون اطلاع فرمانده کل قوا، سیاست اعمال کنند، آن هم در خارج از مرزها، آن هم از طریق روسیه و آلمان و اسرائیل! اگر این کارها را انجام میدهند که حتما هم انجام میدهند، بنابر همین قاعده است. قدرت ریاست جمهوری امریکا، امریکا به مثابه ابر قدرت، در سطح جهان توسط مامورین امریکائی بکار میرود. حال شما میبیند که در انقلاب ایران، در اسناد سفارت امریکا و هم در خاطرات آقای سلیوان میگوید: آن آقای سفیر هم بدون اطلاع ریاست جمهوری، در ایران سیاست خودش را پیش می برده است. چون خود او به این نتیجه رسیده بود که رژیم شاه بر جا ماندنی نیست، راه حل بختیار هم شدنی نیست، در منزل آقای فریدن سحابی با نمایندگان آقای خمینی یعنی مرحوم بازرگان و آقای موسوی اردبیلی، توافق نامه ای را انجام رساندند که ما بدون اینکه در آن زمان از کم وکیف آن خبر داشته باشیم، آن را به اتحاد چکمه و نعلین تعبیر کردیم، ایجاد رژیمی با اتحاد ارتشیان و روحانیون. البته آنان سپاه پاسدار را ساختند و از ارتش بی نیاز شدند. این قاعده قدرت است. سفیر اسبق فرانسه درباره مسئله اتم از قول دوستان آقای روحانی  در کتاب خاطرات خود میگوید: وقتی که آقای روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی شد، متوجه شد که پاسداران در صدد تولید بمب اتمی هستند، به نزد آقای خامنه ای رفته است که آیا شما خبر دارید؟ او نیز گفته است که من خبر ندارم! حال همین مسئله است شما چگونه ولایت مطلقه ای دارید که از بلایی که دارند برای کشور می سازند خبر ندارید؟ ممکن است که خبر هم نداشته است، گر چه بعدها آقای هاشمی رفسنجانی قضیه را لو داد و معلوم شد که نه خیر خبر داشته است! منتها از اینکه سپاه پاسداران تا کجا پیش رفته است را شاید نمیدانسته، آن هم می گویم شاید. مسئله گروگانها و گروگانگیری هم همینطور، در امریکا آقایان کیسینجر و راکفلر و بعضی از مقامات سی آی ای که کارتر تصفیه کرده بود، طراح گروگانگیری بودند. بردن شاه به امریکا و پیامد او، طرح گروگانگیری بود که منتقل شد به داخل ایران. به دست دانشجویان رسید بی خبر از همه جا که به عنوان یک طرح انقلابی به اجرا گذاشته شد و تا امروز دست از سر ایران بر نداشته است. به محض اینکه گروگانگیری انجام گرفت، امریکا شد محور سیاست داخلی و خارجی رژیم ایران، تا امروز هم هست. اینکه هر گروگان بابت آن باید چهار میلیون و خورده ای بگیرد که جمعش میشود 212 میلیون که شاید با آن خرده های آن بشود 215 میلیون دلار. آن جنگی که به دنبال آورد و به قول آقایان یک هزار میلیارد دلار خسارت ببار آورد، یک نسل ایرانی چون فرصت رشد را از دست داد قربانی شد، استبدادی به ایران تحمیل شد که تا امروز دمار از روزگار مردم ایران در آورده است و ایران را تبدیل کرده است به بیابان. اینها همه پیامده های آن گروگانگیری است و ول کن هم نیست. شما می بینید هر دفعه که انتخابات امریکا می شود،مسئله اکتبر سورپرایز به میان می آید که آیا یکی از دو طرف طرح عملیات محرمانه ای دارد که طرف مقابل را به اصطلاح ضربه فنی بکند یا ندارد. واینکه از دید جامعه آمریکایی در این تبلیغات دوران طولانی، ایرانی مساوی با تروریست شد و اینکه هر گونه فشار به ایران از سوی افکار عمومی امریکا حمایت می شود.نمونه اش هم همین برنامه ویزا است. حالا این رژیم جیغ بنفش می کشد که این ویزا با برجام، همان قرارداد اسارت بار وین را می گوید،می گوید این طرح ویزا، آن را لغو کرده و به اصطلاح به آن ضربه زده است. اول بپرسیم ،خوب شما اول می گفتید ،این شیطان بزرگ است،سفر به امریکا چه اهمیت دارد که این گونه فغان بر آورده اید، این به لحاظ این است که در طول این مدت شما  این را در کله های خودتان کرده اید و افراد این رژیم امریکا را به صورت یک قدرت مطلوب ،نه نا مطلوب می دانند ،چون اگر نا مطلوب بود که اینقدر وا ویلا راه نمی انداختید بابت ویزا .می گوید این هایی که در خارجند هر کس آمد به ایران ،بخواهد بر گردد باید ویزا بگیرد. از دید ما، بله این رفتار تبعیض آمیز، خلاف ادب و توهین به یک ملت با فرهنگ است،این بجای خود . اما شما چه می گوئید؟ شما از دید خود می بینید،بی خودی نیست که هر کدام از افراد این رژیم همچه که پایشان را بیرون می گذارند، بسان قبله، سر می سایند به آستان امریکا! چون شما این را کرده اید در سر های این ها، آقای روحانی که امریکا را می گوید کدخدای دنیا! آن آقای خامنه ای زبان باز می کند با دشمن و خودش هم می گوید یعنی امریکا.محور فکر و خیال و سخن و عمل شما امریکا است. مصیبت بزرگ آن گروگانگیری این است، تا وقتی که ایران از این محور رها نشود، مردم روز خوش نخواهند دید. حالا شما بیائید ببینید که به عنوان پیامد همان گروگانگیری،این انتخاباتی که قرار است مهندسی بشود،دفعه پیش هم در باره اش صحبت کردیم. عده ای رفته و نام نویسی کرده اند برای مجلس خبرگان این آقای شیخ محمد یزدی معلوم الحال که رئیس آن مجلس خبرگان هم هست، آمده و می گوید این همه نامزد برای چیست و کی ها چه نقشه هایی دارند و آن آقای امام جمعه تهران آمده و  گفته این اعتدالیون و اصلاح طلبها برای مجلس خبرگان نقشه ها دارند. آن آقای شجونی را آورده انددرتلویزیون که به اصطلاح از آقای هاشمی رفسنجانی احوالپرسی بکند و سوابق او را از دوره شاه باز گو کند. خوب محور در این انتخابات چیست؟ نفوذ.نفوذ کی؟ دشمن. دشمن کیست؟ امریکا. آن پیامد اصلی ایران ویرانگر همین است که هر چه در این کشور بشود مستقیم یا غیر مستقیم باید به امریکا وصل بشود.(مجری: البته آقای رسایی در قزوین در یک سخنرانی گفته است بقیه فتنه ها را ول کنید الآن فتنه اکبر در راه است).

بنی صدر: بله دیگر، اکبر وصل شده است به امریکا و فتنه اکبر در راه است. اکبر هاشمی رفسنجانی. آن یکی، رئیس دفتر آقای مصباح یزدی هم که از آقای هاشمی رفسنجانی یک احوالپرسی آن چنانی و باید و شاید کرده است و نوه آقای خمینی را هم ویروس کرده است. یک مقداری از اینها برای گرم کردن تنور انتخابات است. اما یک مقدار دیگر هم دو طرفی در آن رژیم هستند که هر دو فاسدند، وقتی فرصتی از این نوع پیش می آید، اینها شروع می کنند فسادهای یکدیگر را رو میکنند. اگر قرار بود که مردم ایران آزاد باشند و قرار بود انتخابات آزادی انجام بگیرد، اولا مجلس خبرگان که بکلی بی معنا بود برای اینکه مردم آزاد بودند یعنی ولایت مال مردم باشد، حاکمیت مال مردم باشد، پس ولایت فقیه بی معنی می شد و می رفت پی کارش. اما راجع به آن مجلس، اگر قرار بود آزاد باشند و آزادانه انتخاب کنند و نامزد شدن هم آزاد بود، اگر این طور بود این نظارت استصوابی چه معنا پیدا می کرد؟ یعنی چه که تعداد زیادی بروند نامزد بشوند، بعد یک دستگاهی که اسمش شورای نگهبان است، ببیند که صلاحیت کدام یک از اینها را تصویب می کند، و مردم مجبور باشند بروند به او رای بدهند. این چه معنی دارد؟ انتخابات یعنی اینکه صلاحیت را مردم تشخیص بدهند، وقتی شما دستگاهی دارید که غربال می کنید ،دیگر انتخابی برای مردم وجود ندارد. چون این مسئله روشن است، می آیند تقلب می کنند. چگونه؟ با ایجاد ترس. یک عده می گویند مصباح یزدی برنامه دارد، که دارد. نه خیال کنید تنها آقای هاشمی رفسنجانی برنامه دارد و به قول رسایی فتنه اکبر را می خواهد بکند، آقای مصباح هم برنامه دارد. تمام دست پروده های این آدم در ظرف این سی و پنج سال، الآن برای مجلس خبرگان نامزد شده اند، خوب او هم برنامه دارد. پس این دو دسته باید بترسانند. آن می ترساند و می گوید نکند پای صندوق های رای نیائید و رای ندهید به مصباح یزدی و آن ابواب جمعیش اگر  این کار را نکنید آن فتنه اکبر برنده می شود. مجلس خبرگان می افتد به دست علی اکبر هاشمی رفسنجانی و رهبر و اختیار رهبری از دست ما بیرون می رود، پس بروید پای صندوق ها رای بدهید تا فتنه اکبر روی ندهد آن دسته هم می ترساند از اینکه  مبادا فرقه مصباحیه برنده شود. پس بخشی از جامعه از ترس باید پای صندوق برود. در مورد مجلس هم همین است و خوب این ذره ای اعتبار ندارد، چون آنهایی که می روند در مجلس میدانند که انتخاب نشده اند، میدانند که مامورین ترسند. با ترس رفته اند در مجلس. غیر از اینکه ترس هم کفایت نمی کند مهندسی هم انجام می گیرد. شما نگاه کنید، از این اعضای شورای نگهبان پنج تای آنها نامزدند شاید هم تعدادیشان برای مجلس نامزد شوند. اینها، هم قاضی اند و هم مدعی، آقا خودش نامزد است، بنا براین رقیب خودش را که ممکن است نگذارد این آقای انتخاب بشود را چگونه تصویب کند؟ آن وقت حالا از کی می پرسند؟ از دستگاه آقای شیخ صادق آملی لاریجانی می پرسند بعد از واواک بعد از سو سابقه و… یعنی دستگاهی که صلاحیت می دهد دستگاهی است که خود مزاحم آزادی مردم است بعنی دستگاه آقای خامنه ای است. این هم از پی امدهای گروگانگیری است که بخاطر آن و جوی که ایجاد کردند توانستند پیش نویس قانون اساسی را کنار بگذارند.

و تا امروز اینها همه پیامد گروگانگیری است.

عصر جدید: هموطنی از طریق فیس بوک از شما می پرسند آیا توافق بروی گروگانها جلوی ضرر را نگرفت؟

بنی صدر: خیر. دروغ گفته اند. آنها اول در جریان اکتبر سورپرایز با جمهوریخواهان معامله کردند که تا انتخابات ریاست جمهوری امریکا گروگانها آزاد نشوند تا بعد آنها به ایران اسلحه دهند تا با اتکا به آن اسلحه کودتا بکنند که در خرداد 60 اینکار را کردند. بعد از این زد و بند امدند و گفتند گروگانها جنس بنجل بود و درست در زمانی که ریگان سوگند ریاست جمهوری را می خورد گروگانها را آزاد کردند.  یعنی ما با آنها معامله کردیم.

هر گاه مردم بر حقوق خود بیاستند و به حقوق خود عمل کنند با دستگاه زور و ستم هم از در تسلیم بر نیایند. ترساندن به کار نخواهد آمد. در انتخابات پیشارو، که مهندسی خواهد شد چه اعتدالیون و اصلاحطبان پیروز شوند چه نشوند آزموده را آزمودن خطاست. اتفاقی نخواهد افتاد نه مجلس کاره ای نه مجلس خبرگان تازه اگر خامنه ای هم برود و قرار شود که رهبر انتخاب شود مجلس خبرگان نیست که رهبر انتخاب خواهد کرد. بلکه ستون فقرات اسنتبداد یعنی سپاه پاسدار است که عمل خواهد کرد. مانند دوران خلافت عباسی شده است. لشکر ترکان حاکمیت داشتند خلیفه می اوردند و خلیفه می بردند.

پس می ماند به اینکه شما مردم هستید که حق دارید. حاضرید که برحق خود بیاستید؟ خواندم عده ای هم می گویند مطالبه گر هستند آنها می گویند باید فرصت را برای مطالبه مغتنم شمرد. من به اینها عرض می کنم که لطف کنید وسط بازی را کنار بگذارید. چون مطالبه فرصتش همه روز است. مطالبه را باید همه روز صبح تا شام مطالبه کرد.  حق را نمی شود اظهار نکرد. حقوق انسان، حقوق شهروندی مردم ایران و حقوق ملی مردم ایران را باید همواره مطالبه کرد. همه می باید به اینها عمل کنند تا رژیم یعنی نظام اجتماعی خودشان و رابطه هاشون عوض شود تا در نتیجه استبداد بی محل شود. اینکه بگوئیم که حالا مهم نیست که حقوق داریم یا نه باید برویم پای صندوف رای تا مطالبلتمان را اظهار کنیم نه این درست نیست.  از طریق رای دادن مطالبه بدست نمی آید. مطالبه حق است باید بروی حق ایستاد تا بدست آید.

شاد و پیروز باشید.

 

برگرفته مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر  جمعه  ۱۳۹۴/۱۰/۰۴

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید