back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هابنی صدر: واکاوی باخت بزرگ و برد کوچک آقای خامنه ای در...

بنی صدر: واکاوی باخت بزرگ و برد کوچک آقای خامنه ای در اظهارات اش در مشهد

                                                                              banisadr-abolhasssan

عصرجدید: پس از سخنرانی نوروزی آقای خامنه ای در مشهد و یورش مستقیم به آقایان رفسنجانی و روحانی، شاهد واکنش آقای روحانی، و سپس هجمه دستگاه تبلیغاتی خامنه ای به این آقایان بوده ایم، ارزیابی شما از این نزاع چیست و اهداف اصلی این دو جناح در این نزاع را چه می دانید؟
 
 
بنی صدر: آقای روحانی در پیام نوروزی خود از برجام ۲ سخن گفته است و اینکه مراد او از برجام ۲، آشتی است. اما این پیام با هدفی که آقای خامنه ای با مهندسی ای که در انتخابات ریاست جمهوری کرد و منجر به انتخاب آقای روحانی شد سازگار نیست. آقای خامنه ای دو هدف را مشخص کرده بود یکی حل بحران اتمی که به قرارداد اسارت بار وین انجامید و دومی حذف “سزان فتنه”. دومی را خودش را تصدی می کرد غیر از اینکه آقای روحانی باید یک رویه فعل پذیری در پیش می گرفت که از قبل گرفته بود و او (آقای خامنه ای) می توانست این کار را خود تصدی کند که این کار را هم میکرد. یعنی از انتخاب مهندسی شده آقای روحانی به این سو، حمله به سران فتنه روزمره در ارگان های تبلیغاتی آقای خامنه ای انجام شده است. در این انتخابات هم، آن ترکیبی که مجلس شورای به اصطلاح اسلامی پیدا کرد، در واقع حذف سران فتنه است بطوریکه کسی از آنان در این مجلس نیست. مجلس خبرگان هم یکدست، در دست آقای خامنه ای است. پس به وضوح، آن عمل حذف انجام گرفته است. حال صحبت ایشان از آشتی، بعد از اینکه آقای خاتمی گفت: این انتخابات رای به نظام بوده است و حذف شدگان هم و رای دهندگان نیز خود را در درون نظام تعریف می کنند و به نظام پایبند هستند، انتظار داشتند که آقای خامنه ای بگوید که “حالا که تسلیم شده اید، شما هم در این خانواده نظام پذیرفته هستید”، اگر چه خیلی خودی نیستید. دیدیم که اینچنین هم نشد و در آخرین دیدار مجلس خبرگان که در آن روز پایان یافت، این افراد را نانجیب خواند که یکی از این نانجیب ها خود آقای رفسنجانی بود. چون گفته بود که در انتخابات صحیح ۸۸ آن ها گفتند که تقلب شده است و انتخابات صحیحی برگزار نشده است و مردم را به خیابان ها کشاندند و برای نظام هزینه های سنگین به بار آورده اند. به آقای رفسنجانی دو بار حمله کرد. یکبار به بهانه جسارت ایشان به شورای نگهبان، یکبار هم به عنوان نانجیب ها. با این همه آقای رفسنجانی بعد گفته است: رهبری انتخابات را تایید کرده اند! خب آدم حسابی! اگر تایید ایشان کافی بوده، سال ۸۸ هم ایشان تایید کردند؟! چطور شد که آن تایید، قبول نیست و این تایید قبول است؟ معنای این حرف این است که مقصر خود آقای رفسنجانی بوده است! با این وجود وقتی آقای روحانی از بر جام ۲ حرف زد، امید داشت که آقای خامنه ای نرم برخورد کند! اما اینطور نشد و در مشهد بطور مستقیم و بلافاصله بعد از پیام آقای روحانی، او و هاشمی و سایرین را مخاطب قرار داد و روشن و سرراست اعلام کرد که عامل نفوذی هستند، نفوذ فکر خطرناک، آمریکا گرایی و قصد دارند که برجام ۲ و ۳ و ۴ را اجراء کنند و در هر صورت صحبت آشتی در کار نیامد! حذف شوندگان باید حذف بشوند.
 
صحبت های آقای خامنه ای سه محوری داشته است: برجام، اقتصاد و دیگری سخن بسیار عجیبی که بر زبان آوردند و آن اینکه ما رژیم شاه را برداشتیم و مردم ایران رژیم شاه را برافکندند و اصل اساسی حاکمیت مردم را برقرار کردند! همه تعجب باید بکنند که خوب آقای مدعی ولایت مطلقه که بنا بر آن ادعا، خداوند این ولایت را مقدر کرده است! و مردم حاکمیتی در آن نمیتوانند داشته باشند، چطور میتواند از حاکمیت مردم سخن به میان می آورد! آیا به این نتیجه رسیده است که ولایت مطلقه فقیه دروغ بوده است؟! حق با آنهایی است که در طی مدت طولانی، از توضیح باز نایستادند که این جعل در اسلام است، این ننگ را نباید به نام اسلام نوشت! به این نتایج رسیده است؟ خیر. اگر به این نتایج رسیده بود باید میگفت: “مردم ایران، درست است و ما یک کار غلطی کردیم. ایران را به این روز انداختیم و یک دروغی هم به پای اسلام نوشتیم. خشونت زدایی که دین ترویج میکند به خشونت گرایی تبدیل کردیم و حالا به این نتیجه رسیدیم که ولایت با جمهور مردم است، من هم استعفاء میدهم.” اما ایشان که این کار را نکرده است. پس چرا این را گفته است؟ چون واضح است که اگر حاکمیت متعلق به مردم است پس سرکار چه کاره هستید؟ اینکه نمیشود که دین گفته باشد: ولایت مطلقه با پیامبر است و بعد با امام است… در حالیکه قرآن عکس ان را میگوید: به پیامبر میگوید هیچگونه ولایتی نداری. بعد از امام میرسد به فقیه. اگر این است پس حاکمیت مردم دروغ است. اگر مردم حاکمیت دارند ولایت مطلقه چیست؟
 
در اصل آقای خامنه ای یک باخت بزرگ کرده است و یک برد کوچک. به همین علت ناچار شده است به حاکمیت مردم توسل کند. هموطنان عزیز من خوب توجه کنید: هرگاه انتخابات آنگونه بود که این رژیم مدعی است و ۶۲ درصد مردم شرکت کرده بودند، پس آقای خامنه ای هم رای مردم را داشته است (رای به خبرگان) معنای آن این است که مردم اصل ولایت مطلقه را قبول دارند و گر نه این مردم هستند که باید تناقض خودشان را حل کنند! شمائی که حاکمیت نداری چگونه به پای صندوق رفته اید؟! خود ایشان میداند که این دروغ است و آنچنان شرکتی وجود نداشته است. مسئله بعد اینکه: امروز دیدم که در سایت ها یک سنجش افکاری وجود دارد که در آن ۶۵ درصد از کسانی که رای داده اند، رای سلبی و اعتراضی داده اند. از این ۶۵ درصد رای دهندگان، حدود ۲۷ درصد از کسانی که حق رای در استان تهران داشتند به آقای رفسنجانی رای داده اند. اگر ۶۵ درصد رای اعتراضی بوده باشد و نه به نفع این آقا، بلکه به زیان نظام ولایت مطلقه، از آن کم کنید به رقم ۹ درصد یعنی یک سوم خواهید رسید. رای آقای جنتی را هم به آن اضافه کنیم به جمع ۲۰ درصدی خواهیم رسید اگر ارفاق هم بکنیم میشود ۲۲ درصد. پس ایشان میداند که مردم ولایت مطلقه فقیه را نمیخواهند. حال آقای رهبر می گوید که ولایت مطلقه من متکی است به آرای مردم، چون مردم مجلس خبرگان را انتخاب کرده اند! این فاجعه است، اینکه مردمی دو بار زیان میکنند، یعنی این. کسانی که رای اعتراضی داده اند، اگر میخواستند که اعتراضی کرده باشند، میبایست به جمع تحریم کنندگان میپیوستند و در آنصورت وضعیت بسیار روشنتر از امروز می بود. دیگر آقای خامنه ای هم جرات نمیکرد وانمود کند که نماینده حاکمیت مردم است و بباید و خط و نشان بکشد. پس اینکه ایشان میگوید که حاکمیت مردم مستقر شد میخواهد بگوید که من فقیه مطلقه، نمایندگی از این حاکمیت دارم. برای اینکه مردم به مجلس خبرگان رای داده اند با اینکه میدانستند برخی از کسانی که بر میگزینند از جنایتکاران هستند و بسیاری از آنان فاسدان و مفسدان! آقای هاشمی رفسنجانی که گفته رهبر تصدیق کرده یعنی ایشان به تصدیق این آقا اهمیت داده، آقای خاتمی هم که گفته رای با نظام و رهبری بوده! آقای روحانی هم که گفته رای به رهبری و نظام بوده. همه اینها او را تصدیق کرده اند او هم مخبریش گرفته و می گوید من که ولایت مطلقه را از خدا دارم، نمایندگی حاکمیت مردم را هم که از مردمی دارم که آمدند و به من رای دادند و همه شما هم تصدیق کردید که به من رای دادند پس حالا من می گویم فضولی موقوف. واضح و روشن این است و گرنه می بایست به او می گفتند ولایت مطلقه با حاکمیت مردم سازگاری ندارد اینها با هم ضد هستند و با هم جمع نمی شوند.
 
حال اگر توجه بکنیم به صحبت های آقای هاشمی رفسنجانی و پیامی که برای نوروز دادند و آنهم بسیار گویاست در آن پیام ایشان می گوید: روحانیت بدون مردم پر کاه هم نیست. دو بار دیگر هم گفته است که مردم معلم ایشان است. خب اگر روحانیت بدون مردم پر کاه نیست، چگونه است که این پر کاه بر آن مردم ولایت مطلقه دارد؟ تناقض گوئی تا چه اندازه؟ آیا مقصود ایشان این است که ولایت مطلقه فقیه باطل است؟ یا نه فقط در مقام تملقی بوده از مردم چون در رژیمی که کسی حتی خود ایشان پایگاهی ندارد و مجلس خبرگاه هم چیزی که می خواست نشد، باید متوصل به تملق شد. دیدم یکی از این تبلیغاتچی های آقای خامنه ای خطاب به ایشان و آقای روحانی و آقای حسن خمینی خط و نشان کشیده که خواهید دید آنچه را که باید ببینید. خب در مجلس خبرگانی که امید داشته رای اکثریت را بیاورد، دیده که تبدیل به اقلیت ناچیز شده، سپاه هم که ضد اوست و امروز دیدم که سپاه هم ضدش مطلبی نوشته که ایشان ضد امنیت ملی صحبت کرده و صحبت آمریکائی ها را تکرار کرده وقتی که گفته “امروز دیگر صحبت از موشک نیست و دنیای گفتمان است”. دستگاه تبلیغاتی همدست آنطرف است پس بناچار باید نیروئی را تدارک ببیند و این نیرو را کجا باید تدارک ببیند؟ این است که ناگهان غمخوار مردم می شود و می گوید که مردم معلم هستند و روحانیت بدون مردم پر کاه است.
آیا هاشمی رفسنجانی، در مقام تملق و دلبری از مردم این حرفها را زده یا خواسته بگوید که دوره ولایت مطلقه، سر آمد. در هر حال معنای صحبتش این است که دوره ولایت فقیه سر آمده است. برای اینکه آن مردمی که می شنوند که روحانیت بدون آنها پر کاهی هم نیست، شنیده بودند که آقای خمینی سه نوبت گفت: “سی و پنج ملیون نفر بگویند بله من می گویم نه!” یعنی مردم پر کاهند و اصل ولی امر است که منم! خوب این نقض قول اقای خمینی است. دوم اینکه، همانطور که الان گفتم که وقتی که روحانیت بدون مردم، پر کاهی است، پس هیچ عاقلی در روی زمین نمی پذیرد که پر کاه آنهم یکی از این افراد پر کاه، آن  هم وقتی که اکثریت همین روحانیت با همین ولایت مطلقه حرف دارد و مرحم منتظری گفت: “ولایت مطلقه فقیه از مصادیق شرک است”، همین آقای سیستانی که در نجف است مخالف است، یک نفر از روحانیتی که اکثریتش هم با اصل ولایت مطلقه فقیه مخالف است، چگونه میتواند بر مردمی که هم معلمند ولایت داشته باشد؟ اگر مردم معلمند سرکار چه خبره ای هستی که رفتی در مجلس خبرگان برای آنها رهبر تعیین کنی؟ درماندگی مطلق است. اینها اگر بخواهند یک حرف صحیح بزنند آن وقت ناچارند کل نظریه و اصل و فرعش را به باد بدهند. مثل اینکه دو تا آدم است.
 
ببینید وقتی انتخابات شد و نتایجش معلوم شد یک مقدار از سر و صدا افتاده اند. ولی همین ها چه می کردند؟ چنان که گویی حق وجود ندارد. اینکه یک مردمی باید شهروند باشند، صاحب حقوق شهروندی باشند که مادر این حقوق، حق حاکمیت است که حالا آقای خامنه ای تصدیق می کند، بر فرض وجود حق حاکمیت اگر آن را ندارد نباید پای صندوق برود و رای بدهد، تحریم را باید اعلان “حق حاکمیت مال من است” بداند و بکند. آنجا این حق را درز گرفتند حتی کار را به جایی رساندند که بنابر واقع بینی سیاسی رای دادن به جنایتکاران را توجیه کردند که نه تنها یک انحطاط اخلاقی و فساد فرهنگی کاملی است که با نادیده گرفتن حق حاکمیت رای دادن به جنایتکاری را توجیه کنید. حقی که الان بعد از انتخابات، آقای خامنه ای که من لااقل برای نخستین بار است از زبان او می شنوم تصدیق می کند، اگر دیگرانی شنیده اند موارد دیگری این آقا گفته، آنها را در بیاورند، استخراج کنند معلوم میشود این آقا در چه مواردی به حاکمیت مردم استناد می کند. اما اگر نه همین یک مورد است، خیلی گویایی دارد. آنهایی که می گفتند بروید رای بدهید، حاکمیت ملی را درز می گرفتند. یکی از آنها نگفت مردم، شما حاکمیت دارید بروید رای بدهید که ما نداریم! حالا این دو نفر در مقام اینکه می خواهند توجیهی برای موقعیت خودشان بسازند، به محض اینکه می گوید: “حاکمیت مال مردم است”، ولایت فقیه را در اصل و فرع نقض می کند. اگر حاکمیت مال مردم است، آقای روضه خوان! سرکار چه ولایت بر جان و مال و ناموس مردم دارید؟ چه اختیاری دارید؟ حاکمیت مال مردم است، یعنی اختیار با مردم است. پس این اختیارات چیست که برای خود قائلید؟ می گویند آنچه در قانون اساسی آمده کف اختیارات ایشان است سقف را که تا ثریا بروید و خدا را هم می تواند تعطیل کند. پس وقتی که میخواهد تصدیق یک حقی را بکند، در جا، آن باطلی که ولایت مطلقه است را آگاه و یا ناخودآگاه تکذیب می کند.
 
همینطور آن یکی، وقتی می گوید: “روحانیت بدون مردم پر کاه است”، و “مردم معلم این آقای عضو مجلس خبرگان هستند”، تکذیب میکند ولایت فقیه را از مطلقه و غیر مطلقه اش. برای اینکه اگر این مردمند که همه چیزند پس این پر کاه چرا باید بر آنها حکومت کند؟ اگر مردم معلم شما هستند شما چرا خبره شدی برای این مردم رهبر معین کنی؟ این تناقض است. پس این ولایت مطلقه باطل و مجلس خبرگان هم باطل، تمام شد. به این دلیل است که گفتم اعلان ختم مجلس خبرگان است. حالا، شفافیت رای مردم، اگر آنهایی هم که رفتند رای داده اند به تحریم پیوسته بودند این حکم ابطال را خود این مردم صادر کرده بودند و وضعیت شفاف می شد. خیلی شفافتر از این میشد، الان هم شفاف است که اگر شفاف نبود نه این آقا این حرف را می زد و نه آن آقا آن حرف را. چطور این آقای هاشمی رفسنجانی وقتی که در خرداد شصت میخواستند کودتا کنند، می گفتند: “مردم نادانند و رای شان به حساب نیست”؟! حالا روحانیت بدون مردم شد پر کاه؟ مردم شدند معلم شما؟ این همان مردمند دیگر. همان مردمند که شما در خرداد شصت بر ضد حاکمیت آنها کودتا کردید. برای اینکه با حکومت ریگان زد و بند ننگین کرده بودید. بسیاری در ایران نمیدانند که شما زد و بند محرمانه کرده بودید. و با استدلال های ذهنی خودشان، رای صادر می کنند که اگر  بنی صدر درست عمل کرده بود و ملایم رفتار کرده بود، مثل اینکه من آنجا شمشیر کشیده بودم به رخ آقای خمینی. نه جانم اینها زد و بند  محرمانه کرده بودند که افشا شد و شد اکتبر سورپرایز و بعد هم ایران گیت.
 
آنها می دیدند که اگر در همان وقت جنگ تمام میشد که اخیرا هم صحبت های آقای صدام حسین را منتشر کرده اند سند خیلی مهمی است. هموطنان عزیز من گوش کنید او یک به یک مواردی را که به پای صلح رسید را بیان کرده است. پس من راست می گفتم، آقای صدام پیشنهاد کنفرانس عدم تعهد را پذیرفته بود و جنگ می باید در خرداد شصت با پیروزی ایران به پایان می رسید. کشورهای خلیج هم پذیرفته بودند به ایران غرامت بدهند. یک هزار میلیارد زیان هم به ایران وارد نشده بود. اما به قول آلن کلارک “چون جنگ در سود انگلستان و غرب بود می باید ادامه پیدا می کرد”، پس آقایان کودتا کردند بهانه هم این بود که مردم رای ندارند! نادانند. بله،اینگونه بود. حالا همان مردمی که نادان بودند و رای نداشتند شده اند معلم آقای هاشمی رفسنجانی. گذر زمان و شهادت زمان را ببینید، این تصدیق خیانت آمیز بودن کودتای خرداد شصت است. این تصدیق خیانت آمیز بودن ادامه جنگ از خرداد شصت بدین سو در سود انگلستان و غرب و اسرائیل است. این تصدیق نادرستی، خطا بودن، پر از فساد و جنایت و خیانت بودن و تحمیل ولایت مطلقه فقیه با کودتای خرداد شصت به مردم ایران است. و اینها همه شد. زمان شهادت داد. این شهادت را نمی داد اگر آنهایی که بر حق ایستاده اند نمی ایستادند. بر ما که ایستادیم بسیار سخت گذشت. اما ایستادیم. بر حقوق ملی شما مردم ایران ایستادیم، بر هدف های انقلاب ایران ایستادیم. در برابر تبلیغات دروغ “انقلاب خشونت است” ایستادیم و گفتیم و درست گفتیم، انقلاب خشونت زدایی است. آنچه شما کردید کودتا بر ضد انقلاب بود. کودتای شما، جنایت های شما، خیانت های شما، فساد های شما را چرا باید به پای انقلاب نوشت؟ حالا خودتان تصدیق می کنید که کودتاچی بودید. والا آن روز هم میدانستید که مردم معلم های شما بودند. آن روز هم میدانستید که بدون مردم شما پر کاه هم نیستید.
 
آن روز آقای خامنه ای میدانست این انقلاب برای این بود که حاکمیت مردم بر قرار بشود. همین آقای خامنه ای، در آن جلسه هیئت رهبری کننده دانشجویان پیرو خط امام وقتی در پاسخ به صحبت “موضع رهبر کدام است”، من استدلال کردم که موضع ایشان همان بیان راهنمای انقلاب ایران است که بیان استقلال و آزادی است. همین آدم گفت که خیر، بیان امام آخرین موضع او است ولو با موضع یک ساعت پیشش فرق کند! همین آدم گفت. حالا امروز می گوید مردم رژیم شاه را برانداختند تا حاکمیت مردم را برقرار کنند. برقرار نکردند، باید بکنند ما ایستاده ایم تا این حاکمیت برقرار شود. یکبار آقای خمینی به هنگام امضا حکم نخست وزیری از ولایت شرعی سخن بیان اورد که آنجا به او اعتراض شد و پاسخ داد برای بستن دهان قشری ها اینکار را کرده است. بار دوم در مجلس خبرگان بار سوم در کودتای خرداد ۶۰ و بار چهارم وقتی آشکارا دم از ولایت مطقه فقیه زد. شما این حاکمیت را دزده اید پس پس بدهید. اما مردم ایران هیچ زورمداری آنچه را که دزدیده است پس نمی دهد. شما باید هر جا که می توانید به حقوق خود عمل کنید. در خانه و محیط خانواده می توانید اینکار را بکنید. در کوچه و بازار حق دوستی را بجا آورید. خشونت زدائی بکنید. ولایت جمهوری مردم، زمانی تحقق می یابد که جامعه مدنی هدف خویش را استفرار حاکمیت مردم بکند و به این حق عمل کند.
 
در باب اقتصاد و برجام هم صحبت کرد. آقای خامنه ای امروز می گوید تحریمها برداشته نشده و پولهای ایران هم آزاد نشده اند. همه اینها را ما آنزمان گفتیم. شما مگر ولایت مطلقه نداشتید و سیاست خارجی با شما نبود. می گوید وزیر خارجه گفته: “نتوانستیم برخی از خطوط قرمز را رعایت کنیم”، شما چرا قبول کردید؟ با آن وضع افتضاح آمیر مجلس دست نشانده در ۲۰ دقیقه تصویب کرد. تحریمهای جدید هم که بخاطر فعالیتهای موشکی در راه است. اقتصاد تولید محور امنیت می خواهد امنیت سیاسی می خواهد امنیت اجتماعی می خواهد امنیت قضائی می خواهد. این حرفهائی که شما در مشهد زدید، سلب امنیت است. وقتی در مشهد می گویید: “امریکا از طریق حکومت دارد نفوذ می کند”، در درون و بیرون مرزها می فهمند که دولت که باید مجری سیاست اقتصادی باشد نمی تواند امنیت را تامین کند. ضد اقتصاد شما هستید. شما هستید که از همه سلب امنیت می کنید. در استبداد، اقتصاد عمل نمی کند. برای اینکه اقتصاد عمل کند باید استبداد کنار گذاشته شود. حتی در چین، انقلاب فرهنگی را کنار گذاشتند تا اقتصاد بتواند راه بیافتاد.
 
شاد و پیروز باشید
 
برگرفته از مصاحبه ۶ فروردین ۱۳۹۳ رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید