عصر جدید: ارزیابی شما در باره تشکیل سپاه نامحسوس 7000 نفری در تهران چیست؟
برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید
بنی صدر: در تاریخ دولت استبدادی بدون سازمان جاسوسی سرکوبگر وجود نداشته است. هر دولت استبدادی دارای اینگونه سازمانها بوده است. روسیه استالینی که داستانها دارد اینگونه مامورین مخفی. خوب آقای خمینی هم گفت یک دستگاه اطلاعاتی 36 میلیونی دارد. برخلاف نص قرآن که تجسس را ممنوع می کند، تجسس را واجب کرد. گفت مادرها بچه های خود را لو بدهند، در مدرسه ها شاگردان معلمان خود را لو بدهند، یکدیگر را لو بدهند. دلیل این چیست؟ بطور واضح و روشن این علت را توضیح میدهم. قدرت یک رابطه است بین شخص یا گروهی که می خواهد موقع مسلط داشته باشد و کسی که می خواهد بر او موقعیت زیر سلطه تحمیل شود. در این رابطه چه بکار می رود؟ ترکیبی از نیروهای محرکه که عبارتند از زور، پول، فن و دانش و مواد مختلف مانند اسلحه های مختلف و کارمایه است. بعلاوه اگر حوصله کنید می بینید ترکیبی از روابط مسلط زیر سلطه است که اگر اینها را شناسائی کنید می بینید بسته به مورد این نیروهای محرکه گوناگونند و یکجور نیستند. آنکه موقع مسلط پیدا می کند باید کاری کند که این گروهی که تحت سلطه قرار می گیرند هیچوقت نتوانند از این موقعیت بیرون بیایند. اولین کاری که می کنند این است که بعنوان یک جمع نیرو پیدا کنند. فرد گردانی کار هر قدرتی است و اگر میل پیداکرد به توتالیتر یا استبداد فراگیر دینامیک فرد شدن یعنی نیروهائی که بکار می برد برای اینکه نگذارد هیچ دو نفری با هم جمع شوند، این نیروها بیشتر می شود. قوای سرکوبگرش بیشتر می شود و تاسیساتی که برای مهار جامعه لازم دارد بیشتر می شود. کار به جائی می رسد که اگر این اجتماع غیر سیاسی باشد، عروسی، عزا یا جلسه ادبی باشد، سعی او این است که نگذارد انسانها روانشناسی جمعی پیدا کنند و بگویند من عضو جمع هستم بلکه همه باید همه خود را فرد بدانند و ترسان در برابر این قدرت و دستگاههایش و از من چه کاری ساخته است. اگر هم بخواهم با کسی حرف بزنم از کجا معلوم که عضوی از این هفت هزار نفر نباشد. در شهر تهران فقط هفت هزار نفر خوب شهرهای دیگر هم هستند. پس این جریان فرد کردن در آن رابطه مسلط و زیر سلطه و هرچیزی که در این رابطه بکار می رود این ضرورت متمرکز شدن، بزرگ شدن و ادامه حیات یافتن هر قدرتی است.
سرمایه داری هم همین کار را می کند. اندویدوالیسم یعنی چه؟ یعنی اینکه هر انسانی خود را فرد می بیند در برابر قدرتی که دستگاه سرمایه سالاری است و خود را ناتوان می بیند. این رابطه انسان با قدرت است. اگر این را بهم نزنی همیشه همین آش و همین کاسه است. اینکه جامعه در این ماجرا نقشی ندارد فعل پذیر است و به او تحمیل می شود مقداری همین طور است، فعل پذیر است و به او تحمیل می شود اما مقدار دیگرش نه، می پذیرد و اعتیاد پیدا می کند به اطاعت از عوامل و نواحی قدرت چون معتاد می شود قضیه برایش عادی می شود. رئیس نیروی انتظامی گفته مردم خودشان خواسته اند. این مردم چه کسانی هستند آقای رئیس نیروی انتظامی؟ آیا شما رفراندوم و مراجعه به آرای عمومی کرده ایدو یک اکثریتی گفتند پلیس مخفی بین مردم بگمارید؟ دروغ می گویند و اینکار را نکرده اند و مردم تهران نرفته اند اجتماع کنند و بگویند برای ما پلیس مخفی قرار دهید که ما را بپاد. مردم عقل فردی و جمعی دارند، تازه بدون این در عذابند حالا شما به آن مخفی هم اضافه کرده اید که عذابشان را مضاعف بکنید و بعد هم می گویید خودشان خواستند! خودشان نخواستند اما چرا مردم می گذارند اینطور بشود؟ اول آن جریان تمایل پیدا کردن به فرد شدن، دوم فرایند خو کردن به عادی شدن برای آدم معتاد که باید با قدرت کنار آمدو سوم ترس. حاصل این سه اینست که انسان لاقید می ماند به تجاوزهای آشکار هم به حقوق انسان، هم به حقوق شهروندی هم به حقوق ملی او. انسانی که نتواند هیچگونه اعتمادی بکند و نتواند با کسی سلام و علیکی بکند از ترس اینکه نکند او یکی از آن ماموران مخفی باشد این چه زندگی است؟ دین برای زندگی در اطمینان خاطر بود! دین قرار بود برای دوستی و محبت باشد! کی دین اجازه چنین کاری را می دهد؟ هنگامی که دین گفت تجسس نکنید، غیبت نکنید، آنچه که سالب اعتماد است و سالب دوستی است یک به یک در قران نفی شده است. اما حالا به نام اسلام اینها دارد یک به یک انجام می گیرد. ظاهرا فکر می کنند اینها از اسلام است. اما اسلام دین است و آن رابطه ای که گفتم را بطه است و آن ترکیبی هم که بکار می رود در آن رابطه دین نمی تواند در آن ترکیب شرکت کند. چون عنصری ندارد که بدرد آن ترکیب بخورد و فقط توجیه می کند. برای اینکه توجیه کند باید آنرا به ضدش بدل کنی وگرنه غیر قابل ممکن است که بتواند توجیه کند. این که می گویند قران را کنار گذاشته و به یک آیه قران مراجعه نمی کند، تکلیف مدار است بلحاظ این است که شده بیان قدرت. حالا همین بیان قدرت هم همان نیست که مانده. شما ببینید این اسلامی که انقلاب ایران با آن ممکن شد، گل بر گلوله پیروز شد، بیان استقلال و آزادی از خود بیگانه شد ، شد اول ولایت فقیه به معنای نظارت، بازهم از خود بیگانه شد و شد ولایت مطلقه فقیه و آقای خمینی مدعی شد که احکام دین را هم می تواند تعطیل کند. باز هم از خود بیگانه شد و شده این که الان می بینیم. الان دیگه چیزی از آن نمانده حتی اسلام فیضیه یعنی اسلام حوزه های دینی هم چیزی از آن در این رژیم باقی نمانده. یک قدرتی بنیان شده با یک دین توجیه گر خالی! دلیل بر اینکه این رژیم در مرحله انحطاط و سقوط است همین است که اینقدر هراسان و از سرنوشت خود نگران است که انواع دستگاههای اطلاعاتی دارد. یک واواک، آن کفایت نکرده دارد اطلاعات سپاه ، کفایت نکرده دارد اطلاعات نیروی انتظامی ، این هفت هزار نفر هم که فقط در تهران بصورت مخفی گذاشته، کفایت نکرده اطلاعات قوه قضائیه، کفایت نکرده اطلاعات دستگاه رهبری، اینها همه کفایت نکرده هر چند وقت یکبار مانور هم می دهد در شمال و جنوب و شرق و غرب کشور. چنانکه پنداری با این ملت دشمنی دارد و دائم می خواهد ملت را در ترس نگه دارد.
با این توضیحاتی که دادم باید قسمت دوم توضیحات برای شما روشنتر باشد. هر رژیمی از این نوع که در اقلیت است و در راس هرم اجتماعی قرار می گیرند چون با آن قاعده هرم رابطه مسلط زیر سلطه برقرار می کنند و بین این دو آشتی نیست و در واقع دشمنی هست این باید مرتب جو ترس را سنگین نگه دارد. مثلا می گویند شاه فضای باز سیاسی درست کرد و رفت و یا مثلا می گویند گورباچف در روسیه کار شفاف گردانی کرد و رژیم شوروی رفت، این مربوط به سنگینی جو ترس است. رژیم برای اینکه جو سنگین ترس را نگه دارد از چند وسیله استفاده می کند یکی از آنها زنها و حجاب آنهاست. مراقبت می کنند مبادا کسی روسریش عقب رفته باشد و سرکوب مرتب زنان کشور وسیله ایجاد ترس و سنگین کردن جو ترس در جامعه هستند. تنها مسئله حجاب هم نیست و دیدید که در سال 88 قصاوت ترین شکنجه ها با زنها شد. از لحاظ کار، در خانواده و تحمیل کردن موقعیت دون به زن تنها جنبه این ندارد که زن مسلط باشد این بخشی از آن است ولی بخش عمده آن این است که جو ترس در جامعه سنگین باقی بماند. یک دسته اقلیت ها هستند. در ایران سنی ها ، بهائی ها ، اقلیت های قومی دلیل عمده سرکوب آنها، سنگین نگه داشتن جو ترس است. دسته سوم دانشجویانند بلحاظ اینکه جوانند و با دانش سروکار دارند به محض اینکه سطح دانش خود را بالاتر از سطح دانش حاکمان بطور متوسط می بینند، می شوند معترض رژیم پس باید سرکوب بشوند. سرکوب آنها یعنی جلوگیری از بعمل در آمدن نیروهای محرکه جامعه است که مهمترین آنها همین نیروی جوان است. یک دسته از این سرکوبها هم مربوط به قشر ارازل و اوباش است آنها هم در عین حالی که از آنها استفاده می شود در سرکوبها مواردی هم مانند اعدامها و به دار کشید نهای خیابانی اینها همه برای خشن نگه داشتن جو و سنگین کردن ترس در جامعه است تا جامعه تکان نخورد چون هر جامعه ای خصوصا وقتی که در رابطه مسلط زیر سلطه قرار گرفت و نیروهای محرکه آن راس هرم بخش عمده خود را به قوه قهریه تبدیل کرد و بر ضد خود این جامعه بکار برد یعنی برا ی حفظ آن نظام هرمی شکل بکار برد اول در رویی که می خواهد پیدا کند آن است که در جامعه بدیل ایجاد کند، دستکم یک نیروی تعدیل کننده بوجود بیاورد. در دوران استبداد روحانیت این نقش را داشت در عین حالی که تعامل داشت با رژیم، نیروی تعدیل کننده هم بود که فشار دستگاه سلطنت استبدادی بر جامعه از اندازه بیشتر نشود و جامعه ازطریق بنیاد دینی فشار را مقابله و تعدیل می کرد.
خوب، آن دستگاه سلطنت که رفته، ستون پایه هایی هم که تعدیل کننده بودند، مثل بزرگ مالکی که نیست. اقتصاد شهری، بازراهای سنتی هم که نیست، رژیم است و پول نفت و واردات. در همچه وضعیتی که یک رژیم یک محوری است و پایه های دیگر هم نیستند تا تعدیل و در عین حال حفظش بکنند، این دو کار باید بکند، یکی با قدرت خارجی دائم باید در زد و بند باشد که هست و دوم اینکه در درون باید همه چیز را در اختیار ستون فقراتش قرار بدهد که در اختیار سپاه و قوای سرکوب دیگر قرار گرفته و سنگین نگه داشتن جو ترس و جلو گیری از پیدایش بدیل. در مواردی که نمیتواند بدیل را پیدا کند تا حذف کند تمام زورش را می زند تا او را سانسور کند و به جای آن بدیل بدلی بسازد.حالا این بدیل درست می کند. برای اینکه شما این مزاحمت را توجه کنید این یاد آوری بد نیست. در دوران شاه بدیل وجود داشت که خط مصدقی بود. آنها علیه حکومت مصدق کودتا کرده بودند ولی خوب مردم جانبدار مصدق بودند و یک دولت حقوقمدار و جامعه مستقل و آزاد را می خواستند. خوب، او را سانسور می کرد اما نتوانست حذف کند . عده ای را اعدام کرد مثل شهید حسین فاطمی . اما به حذف توانا نشد و سانسور کرد و خودش سعی کرد که یک بدیل جعلی جانشین درست کند . دو تا حزب درست کرد. اول حزب ملیون بود و مردم و بعد شد ایران نوین و مردم . حالا خاطرات علم را بخوانید زمانی رسید که شاه از همان دو حزبی که ساخته بود نگران شد که اگر عمل بکند و بتدریج جا بیفتد، او را به عنوان مستبد همه کاره بی محل می کند. پس،چکار کرد؟ یک روزی خیالات فرمود و دستور داد حزب رستاخیر تشکیل بشود و امر کرد همه ایرانیان موظفند در آن عضو بشوند و هر کس نمیخواهد عضو بشود باید چکار کند؟ پاسپورت بگیرد و ایران را ترک کند. حذف بدیل یعنی این . طوری شد که آن زمان این حزب معروف شد به حزب پ.پ.پ . پ اول پیوستن است و پ دوم پاسپورت و پ سوم پپسی کولا! علامت اینکه می برند در زندان و شکنجه می کنند. حالا این رژیم را نگاه کنید. این هم همین بازی را راه انداخت. اصول گرا و اصلاح طلب. خوب یک دفعه این اصلاح طلب در 88 خطر شد. دیدید که آن جنبش با چه خشونت و به چه ترتیب وحشیانه ای سرکوب شد و کسانی که رژیم ولایت مطلقه فقیه خطر می دید قبل از این انتخابات به عنوان استصوابی حذف شدند. اینها هم که پذیرفته شدند خیالش راحت است که درون رژیمند . پس با این توضیحاتی که برای شنوندگاه شما عرض کردم حالا معلوم می شود که چه مخفی می نمایند و چرا جو ترس را سنگین می کنند . جریان فرد شدن را که گفتم،جریان خذف بدیل را گفتم که وقتی ناتوان می شود چکار می کند . با این همه، همین ها که گفتم ضعف رژیم را هم آشکار می کند، معلوم میشود رژیمی است که خودش بیشتر از آن جامعه در ترس است دیگر. از آن انقلاب به این طرف مرتب این دستگاه های سرکوب را اضافه کرده است. مرتب و بدون انقطاع. در دوره خاتمی اضافه شده در دوره قبل از خاتمی اضافه شده ،در دوره احمدی نژاد اضافه شده،حالا هم در دوره آقای روحانی اضافه شده است . چون ترس از اندازه بیرون است. حالا اگر آن جامعه مدنی،که در اینجا مراد جمهور مردم است، بتواند با هم رابطه حق با حق بر قرار بکند ،جو ترس فرو می ریزد یعنی بدون تنش میشود و دیگر نقشی ندارد. دوم اینکه آن جریان فرد شدن متوقف میشود و سوم اینکه بدیل در بطن آن جامعه مدنی قوت می گیرد. چهارم رابطه ملت و دولت استبدادی تغییر می کند، این دفعه این ملتند که میتوانند تغییر را به آن دولت تحمیل بکنند . پس راه حل وجود دارد دست مردم است و این گونه نیست که دستگاه های سرکوب موثر باشد که اگر این گونه بود، در طول تاریخ نباید هیچ جنبش و انقلابی رخ میداد و هیچ تغییر رخ میداد . انقلاب هیچ چیز جز این نیست که مردمی میخواهند زندگی را باز بیابند. زندگی حقوقمند را باز بیابند . همین.خوب حالا شما در باب اعدام ها پرسیدید. گفتید که شیخ صادق لاریجانی گفته که قاچاقچیان مواد مخدر و این گونه آدمها را اعدام می کنند. این طور است؟ هرگاه این طور است خوب ایشان دروغ می گویند . اولا ،خوب چرا آنها را اعدام می کنید؟ آقای خمینی در نجف یک سخنرانی کرد و گفت این شاه برای چند گرم مواد مخدر آدم می کشد خوب شما هم دارید همین کار را می کنید . چرا می کنند نه برای مبارزه با مواردمخدر است که اگر چنین بود چرا باید الان ایران در مصرف مواد مخدر مقام اول را در دنیا داشته باشد؟ پانزده در صد مواد مخدر دنیا در ایران مصرف میشود ،با روسیه برابر است اما روسیه جمعیتش چند برابر ایران است بنا بر این ایران مقام اول را دارد. پس دروغ است که این برای مبارزه با مواد مخدر است.بخشی از این مواد مخدر در تصدی خود رژیم است.نیروهای پاسدار و اینها این را در تصدی دارند . یک، اینکه اولا در این اعدامها مزاحم ها حذف می شوند و دوم اینکه آن جو ترس سنگین میشود،گفتم که اینها از کسانیکه ارازل و اوباش و قاچاقچی میخوانند استفاده می کنند و انحصار خودشان را تحکیم می کنند و سوم اینکه اعدام های سیاسی را هم می پوشانند ،راحت می گویند ما اینهایی که مواد مخدر می فروشند و آدم می کشند حکمشان اعدام است و ما اعدام را اجرا می کنیم، خوب دروغ می گوئید . اولا اعدام یک عمل غیر انسانی است ،ضد انسانی است . برای احقاق هیچ حقی اعدام مقرر نشده است . کار شما خلاف است. دو اینکه برای جرم هایی از این نوع، اعدام کردن فقط به درد این می خورد که شما جو ترس را در جامعه سنکین نگه دارید و انحصار مال خودتان باشد. وگرنه این چگونه است که شما هم اعدام می کنید و هم به قول خودتان بیشترین کشف مواد مخدر در ایران است و هم در مصرف مواد در دنیا اول هستید این تناقض چگونه حل می شود؟ حالا که وزرات کشور در گزارش به آقای رهبر می گوید ، مواد مخدری که مصرف میشود مواد صنعتی، شیمیایی است که در خود ایران تولید می شود و مصرف می شود و به زنان و نوجوانان هم سرایت کرده است. با وجود این همه اعدام باز این رها شده است؟ پس یک دروغی توی این قضیه هست و آن دروغ این است که شما راست نمی گوئید که می خواهید مواد مخدر از ایران بر افکنده شود،مواد مخدر به یک نیازی جواب می دهد و آن نیاز را استبداد شما ایجاد می کند. آن را باید برداشت تا این انسان، شهروند بشود حقوقمند بشود،آزاد و مستقل بشود،خود انگیخته بشود آن وقت البته نمی رود دنبال مواد مخدر که بعد شما قاچاقچیش را اعدام بکنید. با همه این توضیحاتی که دادم به عنوان حاصل سخن،دوباره یاد آور می شوم که جامعه مدنی نباید فعل پذیری را بپذیرد. این یک ستم بزرگ است که به خود می کند . یک دستیاری بزرگ است که به زیان خودش انجام میدهد و دستیار رژیم سرکوبگر میشود به زیان خود . اقل کار این است که این دستیاری را نپذیرد و دستیارش نشود . خوب شما خانواده ها میتوانید برای جوانان خود محیط های خود انگیخته ایجاد کنید، میتوانید آنها را بازور بار نیاورید،میتوانید حوزه هایی درست کنید که در آنها زور و ترس بی حاصل بشوند،میتوانید با هم دوستی راه بیاندازید و میتوانید این کارها را بکنید و رژیم را فلج بنمائید.
شاد و پیروز باشید
مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر بتاریخ 95-02-02