عصر جدید: 20 سپتامبر 1980 عراق به ایران حمله کرد. پیامدهای جنگ و رابطه اش را با ایرانگیت توضیح دهید.
برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید
بنی صدر: نخست سخن با جوانان را بمناسبت آعاز سال تحصیلی چنین شروع می کنم. به آنها عرض می کنم که تحصیل علم برای افزایش توانایی هاست و به همان نسبت باید احساس مسئولیت بیشتر بکند زیرا محل اجتماعی نقش جوان ساختن آینده است و این مسئولیت بسیار سنگین است. این مسئولیت ایجاب می کند که سطح آگاهی را تا ممکن است بالا برد و نگذاشت سانسورها او را از شناختن واقعیت آنگونه که هست باز دارد. معنای گریز از مسئولیت این است که نسلی نسبت به سرنوشت خویش و کشور خویش احساس مسئولیت نمی کند، سرنوشت خود را در دست جباران می گذارد و برای مسائل جمعی دنبال راه حلهای فردی می رود که وجود ندارد و نتیجه وضعیت کنونی ایران می شود یک نسل مسئولی نسبت به آنچه که به او هشدار داده می شود، نسبت به سرنوشتی که این یا آن تدبیر سیاسی پدید بیاورد و به موقع عمل نمی کند خوب فردا دیر است و بهایی که باید بپردازد فوق العاده بزرگ و چه بسا مصیبت بار و غیر قابل پرداخت است. نگاه کنید اگر گروگانگیری و جنگ که در آن زمان هشدار داده شده بود نسل آن زمان به موقع عمل کرده بود امروز ایران بیابان نداشتید! نه سرزمین ایران بیابان می شد نه جامعه ایران بیابان اخلاق، فعل پذیر و از مسئولیت گریز می گشت! ببینید رئیس جمهور، کسی که مدعی است شما به او رای داده اید رفته به سازمان ملل و در آنجا چه می گوید؟ (راست و دروغش به جای خود) می گوید قرارداد وین را که در آن موقع هشدار داده شد به شما که اینها دروغ می گویند مسئله اقتصاد ایران یک مسئله داخلی است، در داخل می بایست برایش راه حل پیدا کرد، می بایست یاقتصاد مصرف محور و رانت محور را تبدیل کرد به اقتصاد تولید محور. شماهمه هیچ نشنیدید و گفتید ممکن است خدای ناکرده اگر امضا نشود و چنین و چنان نشود ایران چنین و چنان می شود. یکی از شما به خود زحمت داد که زمانی که تحریمها بود دولت بودجه خود را از کجا می آورد؟ باید این را از خود می پرسیدید! دولت پول چاپ می کرد و بانک مرکزی وامهای دولت را بالا می برد وگرنه دولت که بدون بودجه نمی ماند، خرج می کرد و نتیجه اش تورم بود و فقر شما! حالا فرض کنیم تحریمها هم برداشته شده و پول نفت را هم دودستی تقدیم این رژیم می کنند، خوب چکار می کند ؟ سابق بدون اینکه دلار به بانک مرکزی بفروشد پول چاپ می کرد و خرج می کرد و به اصطلاح مقروض می شد حالا دلار می فروشد. و گرنه بودجه همان بودجه است و چگونه فکر کردید که در کار اقتصاد شما فراخی پدید می آورد. این قرارداد ننگینی که 150 تعهد را روی دست شما گذاشته. حالا این آقا رفته به سازمان ملل و می گوید طرف آمریکائی به تعهدات خود عمل نکرده. حالا کرده یا نکرده یک مسئله است اینکه ما بنا بر اعتراف این آدم در سازمان ملل همچنان گروگان آمریکا هستیم و همینطور آقای خامنه ای روزه خوان که تا دهان خود را باز می کند دشمن دشمن می کند ، اعتراف دارند که ایران در گروگان آمریکا است.
مجری: 37 سال پیش شما گفتید ولی متاسفانه شنیده نشد!
بله شما درست می گویید. 37 سال پیش وقتی آقای خمینی گفت گروگانگیری انقلاب دوم است من گفتم گروگانگیری ایران را به گروگان آمریکا درآورده است و نسبت به پیامدهای آن هشدار دادم. بعد هم رفتم با آقای خمینی صحبت کردم که در انقلاب ایران ملتی جنبش همگانی کرد و جنبش گل را بر گلوله پیروز کرد، جهان را وارد عصر جدیدی کرد شما این را با رفتن و گرفتن یک سفارت خارجی مقایسه می کنید و افراد آن را گروگان می کنید و می گویید این بزرگتر از اولی بود! خوب آن هشدار گروگانگیری را نه آقای خمینی شنید و نه مردم ایران شنیدند. هرچند صحیح نیست بگویم نشنیدند بلحاظ اینکه همه آنهایی که رای آوردند مخالف گروگانگیری بودند، این را باید انصاف داد ولی باید ایستاد. نشد و بعدا شد معامله پنهانی! الان که داریم حرف می زنیم آمریکا دارد به انتخابات ریاست جمهوری خود نزدیک می شود. آن زمان هم در چنین وقتی مردم آمریکا آماده می شدند برای رای دادن، آقای ریگان کاندیدا بود و آقای کارتر می خواست برای بار دوم کاندید بشود و عراق هم به ایران حمله کرده بود. آن گروگانگیری و به دنبال آن متلاشی کردن ارتش توسط ملاتاریا که آقای بهشتی طرح انحلال ارتش را هم به شورای انقلاب آورد و اینکه ایران در محاصره اقتصادی هم بود، در چنین زمانی عراق به ایران حمله کرد. در کرمانشاه من شورای نظامی ترتیب دادم. از شهید فلاحی که جانشین رئیس ستاد ارتش بود پرسیدم در صورت حمله عراق به ایران چند روز می توانید مقاومت کنید (ارتش زمینی متلاشی بود) گفت چهار روز. گفتم شما این چهار روز را با تمام توان بجنگید روز پنجم مسئولیتش با من است. چراکه مردم به من رای داده اند و من شدم رئیس جمهور و مسئولیت فرمانده کل قوا هم با من است. ملت زنده ای باید بیاید و از وطن خود دفاع کند. زیر ضربات دشمن آن علاقه وطنی و دمکراسیزه کردن ارتش یعنی توزیع اختیار و مسئولیت از رده اول نظامی تا سطح سرباز، این دو عامل سبب شد که ارتش ما زیر ضربات دشمن خود را بازسازی کند و تجدید سازمان کند و آقای صدام که می خواست ظرف یک هفته کار ایران را بسازد ارتشش در همان ماه اول زمین گیر شد و ابتکار عملیات به دست نیروی ما افتاد. در همان زمان طبق گفته خود آقای خمینی مجلس می بایست کار گروگانها را یکطرفه می کرد و مسئله آنرا حل می کرد.
اما خیر؛ چون آنها تدارک سازش پنهانی می کردند؛ بین نوزده تا بیست و یک اکتبر این توافق به طور محرمانه در پاریس انجام گرفته است. خوب، آقای خمینی هم به طور محرمانه آقای طباطبائی را برای گفتگو با امریکائی ها به آلمان فرستاده بود، نه قانون اساسی به او اجازه میداد، نه حق داشت بدون اجازه ریاست جمهوری این کار را بکند و او کرده بود. به طوریکه آقای گاری سیک که در آن زمان مسئول شورای امنیت ملی امریکا بود در کتاب خود می نویسد، طرف امریکائی گفته بود از کجا ما بدانیم که شما از طرف آقای خمینی آمده اید؟ این آقا هم گفته بود ،خوب شما آن شرایطی را که طرف ایرانی بتواند بپذیرد را بگوئید، آقای خمینی همان ها را اعلام خواهد کرد. آنها هم چهار تا شرط معین کرده بودند. خوشمزه است که آنهاشرط معین کرده بودند که طرف ایرانی اگر این شرایط را بگوید ما می پذیریم. او هم آورده و به آقای خمینی داده بود و آقای خمینی هم همان چهار شرط را را اعلام کرد. برای اینکه امروز شما شنودگان گرامی بدانید معنای کار آقای خمینی چیست عرض می کنم. قبل از این ماجرا، قبل از اینکه این آقا این ماموریت را به مرحوم طباطبائی داد، سفیر آلمان نزد من آمد و پیامی از کارتر آورده بود که بنا بر آن پیام کارتر به ما می گفت، بالاخره جنگ شروع شده بود و او می گفت ما آماده ایم خرید های نظامی ایران که توقیف است را به ایران بدهیم و اگر ایران بخواهد اسلحه بخرد بازهم می فروشیم، آماده ایم اظهار تاسف کنیم از سیاست گذشته امریکا در قبال ایران، یعنی همان کودتای بیست هشت مرداد که بعدها آقای کلینتون این کار را کرد و آماده ایم راجع به اموال شاه و اطرافیان که به امریکا آورده اند برای شناسائی این اموال و باز گرداندن آنها به مردم ایران همکاری کنیم. من هم این را به آقای خمینی اطلاع دادم که آقای کارتر می گوید حاضر است این سه کار را بکند و از این بهتر فرصت نمیشود. این آقا جوابی به این قضیه نداده و سه یا چهار روز بعد آقای طباطبائی را برای گفتگو به آلمان فرستاده است. هیچ کدام از این سه کار که آقای کارتر حاضر شده بود بپذیرد در آن شرایط نیست. ما در حال جنگیم، آقای گاری سیک گفته است، ما حاضر بودیم اسلحه و قطعات یدکی که برای ایران حیاتی بود را به ایران تحویل بدهیم ولی طرف ایرانی از ما نخواست! خوشمزه است، چون زده بند کرده بودند اول باید به تاخیر می انداختند، باید این گروگانها را نگه میداشتند تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری این کار را بکنند تا کارتر شکست بخورد و ریگان رئیس جمهور بشود. عملا هم این گونه شد. در مجلس گفتند باید کمیسیون انتخاب کنیم، آن کمیسیون شرایط معین کند. کمیسیون انتخاب کردند،همین طور معطل کردند و هیچ کار نکن و هیچ کار نکن، بعد تذکر داده شد پس چه شد؟ آقای خمینی که گفته بود این کار را زود تمام کنید. بعد در دوم نوامبر یعنی دو روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری در امریکا آمدند گفتند نه، آن کمیسیون بیخود است، وقتی امام شرایط معین کرده دلیلی ندارد دیگر ما بنشینیم راجع به شرایط جلسه کنیم،خود مجلس تصمیم بگیرد. خوب توجه می کنید؟ اول کمیسیون انتخاب می کند که باید شرایط معین کند، با وجودیکه آقای خمینی معین کرده بود، بعد می آید می گوید خوب حالا نه دیگر خود ایشان تعیین کرده است. در همان مجلس پیشنهاد شد اقلا این قطعات یدکی را هم اضافه کنید، نه، نه بی کم و کاست! بعد هم در روز انتخابات امریکا با توجه به تفاوت ساعت با وجود اینکه هنوز نتایج در امریکا اعلام نشده آقای هاشمی رفسنجانی در مجلس گفت در آینده خواهند گفت، ما سبب شکست کارتر شده و ریگان را رئیس جمهور امریکا کردیم. ماجرای آن سازش پنهانی این است.
خوب حالا چون سازش پنهانی کرده اند چرا نمیخواستند که قطعات یدکی گرفته شود، چون اگر گرفته می شد اینها دست ارتش می آمد، تعادل نظامی به نفع ایران زودتر و بهتر تحول می کرد و زودتر جنگ تمام میشد. آنها باریگان و بوش زد و بند کرده بودند و آن میماند روی دستشان بنا بر این باید کلک رئیس جمهور را می کندند. از این رو است که شما می بینید درست یک روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، افراد حزب جمهوری اسلامی نامه ای را در مجلس به امضا می رساندند که در آن نامه از آقای خمینی بر کناری رئیس جمهور تقاضا می شد. حالا اگر تاریخ هائی که از همین روز یعنی روز چهار نوامبر تا روز بیست ژانویه که گروگانها درست در لحظه ادای سوگند آقای ریگان رها شدند، تاریخ هائی که اینها آزاد کردن گروگانها را به تاخیر می انداختند تا در آن زمان آزاد نشوند و در واقع به کارتر تحویل داده نشوند و برای اینکه به او تحویل داده نشوند هی بهانه می آوردند و به تاخیر می انداختند، این تاریخ ها ،تاریخ های اقداماتی است برای ترور بنی صدر و برای برکنار او . یک به یک. حالا این ماجرای ترور بنی صدر و برکناری او بعد از ادای سوگند ریگان باز هم ادامه یافت، به لحاظ اینکه آقای ریگان در دو نوبت گفت ایران دولت ندارد، معنای این حرف چیست؟ معنایش این است که به این طرف می گفت آقا، این رئیس جمهور شما حاضر نیست، اگر او حاضر نباشد نمیشود توافق را عملی کرد، پس باید من، یا با این خیانت موافقت کنم و یا باید کلک من کنده بشود.
باز هم به شما نسل امروز عرض می کنم،در بهار 1360(1981) که در همان بهار کودتا شد. این بار ریگان رئیس جمهور است و با دوستان رئیس جمهور تماس می گیرد که ما می خواهیم در مورد جنگ و دیگر مسائل با آقای رئیس جمهور ایران طرف گفتگو باشیم، گفتگو داشته باشیم. چرا آقای ریگان می خواست در این مورد با من گفتگو داشته باشد؟ برای اینکه حالا رئیس جمهور است و اگر این قضیه لو می رفت و علنی میشد برای او هم خطرناک بود، پس می خواست به آن، صورت رسمی بدهد محتاج این بود که به این، رسمیت داده بشود. از دوطرف به بنی صدر فشار بود، طرف امریکا از این طریقی که گفتم، طرف ایرانی هم، در بیست و پنج اسفند در خانه آقای خمینی، به دعوت آقای خمینی جلسه شد. من پیشنهاد بحث آزاد کرده بودم با این آقایان، آقای خمینی گفت که شما می خواهید بروید کاری بکنید که در این دنیا بگویند اینها همه فاسدند خرابند؟ گفتم نه اینطور نیست آقا، می خواهیم برویم بگوئیم یک طرف بر حق ایستاده و یک طرف فاسد است، این انقلاب و این نظام فاسد تحمل نمی کند. حالا، در آن جلسه آقای خمینی گفت هر کدام از حاضران پیشنهاد خود را کتبا بنویسد و به او بدهد. شروع کردند به نوشتن و خود آقای خمینی هم بلند شد و رفت! نوشتند و دادند و آقای احمد خمینی هم آنها را برد داد به آقای خمینی و برگشت. گفتم حالا من می گویم که آقای بهشتی و آقای هاشمی رفسنجانی چه نوشته اند. احمد خمینی گفت خوب،چه نوشته اند؟ گفتم نوشته اند یک طرف بماند و یک طرف برود، آن طرفی که هماهنگ است بماند و آن طرفی که هماهنگ نیست برود، یعنی بنی صدر برود. عینا همین را نوشته بودند. در دوازده فروردین من به آقای خمینی نامه نوشته ام که در کتاب نامه ها هست. چون من هنوز باور نمی کردم که آقای خمینی خود دست اندر کار است. می گفتم دروغ است یک مرجع تقلیدی چه نیازی دارد وارد همچه زد و بند کثیفی بشود, در آن نامه نوشته ام الآن دیگر اطلاعات دارم در پاریس بر سر گروگانها توافق محرمانه ای انجام گرفته است، آن زمان هیچ کس در هیچ کجای دنیا هیچ اطلاعی راجع به این موضوع منتشر نکرده بود. البته قبل از انهم در 23 یا 24 اکتبر با دوستان خودم که جمع بودیم و اینها هم که رسیدگی به گروگانها را عقب می انداختند، آنجا گفتم که اینها معامله بر سر گروگانها را طوری انجام داده اند که کارتر شکست بخورد و ریگان پیروز بشود، آن زمان گفته بودم، اینرا هم در کارنامه 4 نوامبر آورده ام که من هفته پیش این گفت و گو را با دوستان خودم داشته ام، امروز جواهیم دید که همینجور میشود یا نه، من میگویم اینطور خواهد شد. همینطور هم شد یعنی آقای ریگان شد رئیس جمهور.
در مهر ماه 1359 من یک خطابی هم در کارنامه به آقای خمینی نوشتم که آدمی که افتاد روی خط قدرت مداری میرود میرود تا کارش به جایی میرسد که این همانی میان خود و قدرت قائل میشود به طوری که خواهد گفت ملت اگربگوید بله من میگویم نه، نماد زور کامل میشود و در خرداد 60 آقای خمینی سه نوبت این حرف را زد، سه نوبت. من نه پیشگو بودم نه غیبگو، تجربه از خود بیگانه شدن آدمی در رابطه با قدرت تازه نبود. همه آنهایی که این مشی را کرده بودند به این نگون بختی رسیده بودند. اگر این آقا در مهر ماه هشدار را شنیده بود کارش در خرداد 60 تصدی کودتا نمیشد.
حالا سند ها رو شده است همه چیز آشکار است، آنروز نبود، امروز سندهایی که مربوط است به وزات خارجه انگلستان میگوید در چهارمین ماه جنگ عراق شکست سیاسی و نظامی خود را پذیرفته بود. هیئتی که به ایران آمدند، هیئت کنفرانس اسلامی آقای یاسر عرفات هم جز این هیئت بود آنجا گفتند کار ارتش ایران حماسه نبود معجزه بود. یک ارتش متلاشی موفق بشود به تجدید سازمان و ارتش محاجم را زمینگیر بکند بعد شروع کند به عقب نشاندن، در محاصره اقتصادی، در تحریم تسلیحاتی، در وقتی که از پشت خنجر زده میشود و حتی حاضر نیست این رژیم خریدهای نظامی خودمان را تحویل بگیرد، آن طرف حاضر است بدهد این طرف میگوید نمیخواهم، آقای هاشمی رفسنجانی در 23 اکتبر به روزنامه لوموند گفته بود که ما اسلحه نمیخواهیم پولش را میخواهیم پس بگیریم. آقا شما چه کاره بودی که بگویی میخواهی یا نمیخواهی. اینها همه شد.
من هشدار دادم، در 22 خرداد هشدار نامه در مجلس خوانده شد که این کودتا برای ادامه جنگ است و این هدف ها را دارد، آن هدفها را دوباره در کتاب خیانت به امید بطورکامل باز آوردم. وقتی آن معامله پنهانی شد یک هشدار دادم که این سه تا هدف دارد. طرح گروگانگیری در آمریکا ریخته شد، در ایران به عنوان یک طرح انقلابی اجرا شد کسانی که سبب شدند، عامل بودند شاه را به امریکا ببرند آقای راکفلر، آقای کسینجر و خانم اشرف پهلوی بودند. آن دو نفر طراح گروگانگیری هم بودند، با آن کسانی که کارتر از سیا تصفیه کرده بود، یک دو هزار نفری بودند، آنها داشتند برای آقایان ریگان و بوش کار میکردند. آنجا گفتم این 3 هدف دارد حالا شما امروزه ببینید این سه هدف واقعیت پیدا کرده است یا نه؟
1 ـ یک هدفش ادامه جنگ است
2 ـ هدف دومش مهار انقلاب ایران است به ترتیبی که خود انقلاب سبب برانگیخته شدن یک احساس و طرز فکر و رفتار ضد انقلاب بشود
3 ـ اقتصاد ایران جریان انحطاط را طی کند به ترتیبی که امریکا از نظر اقتصادی خصوصا در مسئله نفت بر منطقه سلطه کامل پیدا کند
حالا بعد از این همه مدت آقای روحانی میرود به سازمان ملل و میگوید که پیش بینی آن زمان دقیق بوده است، حالا غیر از اینکه آلن کلارک وزیر دفاع خانم تاچر دردادگاه ایرانگیت انگلیسی گفت جنگ در سود انگلستان و غرب بود اسباب ایجاد و ادامه اش را فراهم کردیم.
هرگاه یک ملتی اگر قرار بود به مسئولیتهایی که دارد در حفظ حیات ملی خود عمل بکند، چون همه مسئولیت را که نمیشود به گردن آن آدمها انداخت، این فاجعه ها رخ نمیداد، مسئولیت آقای خمینی سنگین است بجای خود، برای اینکه واضح است، مسئله نادانی و دانایی تنها نیست، مسئله این است که یک کسی بخود اجازه بدهد صاحب اختیار یک ملت باشد و یک ملت بپذیرد که این آدم صاحب اختیار او باشد، این آن مسئولیت شما مردم ایران است که نپذیرید. یک ملتی باید اختیارش دست خودش باشد، هر انسان شهروند ایرانی باید اختیار دست خودش باشد. وقتی اختیار از دست دادی و گذاشتی به دست یک کسی، آقا آنجا بنشیند امروز بهران برایت بسازد، فردا این بهران را تصحیح کند، پس فردا بیاید بنشیند معامله بکند.
در 22 خرداد 60 گفتم این جنگ را هم مثل گروگانگیری ادامه میدهند تا روزی خواهند آمد و خواهند گفت جز تسلیم چاره ای نبود تسلیم را امضاء کردیم، آیا آقای خمینی غیر از این گفت؟ تازه جام زهر را هم اضافه کرد، چاره نبود جز اینکه جام زهر شکست را ایشان سر کشید، این مال استبداد است. مسئولیت استبداد تنها با مستبد نیست، که هست و سنگین، اما ملتی که استبداد یک فرد را بر سرنوشت خویش تحمل میکند به بحران گروگانگیری گرفتار میشود، بعد به بحران جنگ گرفتار میشود، بعد به بحران اتم گرفتار میشود، امروز هم بحران جنگ اقتصادی، جنگ نظامی، جنگ تبلیغاتی، جنگ مذهبی، جنگ دیپلماتیک، چه خبر؟ هنوز ما در گروگان امریکا هستیم. و الا یعنی چه؟ طرف مقابل به تعهدات خود عمل نکرده بود، چه تعهد کرده بود که عمل بکند یا نکند؟ شما تعهد کرده بودی، شما ایران را تحت سلطه اینها برده بودی هنوز هم هست، تازه میگوید که تعهداتش را که برداری یعنی هواپیما به ایران یفروشند، گفت که دیروز اجازه دادند. ما آن زمان برنامه داشتیم که ظرف همون دوره اول ریاست جمهوری یک کارخانه کامل اتومبیل سازی داشته باشیم و ظرف ده سال هم یک کارخانه تولید هواپیما، حالا از آن زمان 37 سال گذشته است ما باید بگوییم امریکا چرا تاخیر کرده است در اجازه فروش هواپیما به ایران، این وضعیت کشور است.
دوباره بعنوان پایان سخن، مسئولیتهای شما مردم ایران خصوصا نسل جوان امروز را یادآور میشوم، اینکه شما اختیار خودتان را دست خودتان بگیرید کار مشکلی است؟ بله اگر آدم عادت نکرده باشد، خو کرده باشد که دیگری برایش تصمیم بگیرد مشکل است اما تمرین کنید، صاحب اختیار خودتان بشوید هیچ مشکل نیست، تحول هم انجام میگیرد بدون اینکه هیچ خشونتی لازم باشد. معاون وزیر این آدم گفت یک سوم مردم ایران گرسنه هستند، نمیرود آنجا بگوید آقا کشور من در دوره ای که من حکومت میکردم فقیر شد، میگوید تورم یک رقمی شد. همین دیروز یکی از ایران آمده بود، پرسیدم این آقا میگوید یک رقمی شد، گفت این آقا دروغگوی بزرگی است، چه چیز یک رقمی شده است؟ گوشت یک رقمی شد، نان یک رقمی شد، چیزهایی که مصرف روزانه مردم است یک رقمی شد؟
امیدوارم که جوانان این سال تحصیلی را نخست سال تحصیل حقوق خود کنند، تحصیل هم لزومی ندارد هر کس به حقوق ذاتی خودش عمل بکند، تحصیل بکنند معرفت و آگاهی را بر حقوق خویش و به این حقوق عمل کنند، وآنگاه تحصیل شخصیت ملی و مسئولیت شناسی کنند و در نتیجه دانش روز را بیشتر بیاموزند، با عقل خلاق دانش بسازند و ایران را سرزمین دانش و آبادانی بگردانند
شاد و پیروز باشید
مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر جمعه ۲ مهر ۱۳۹۵