back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هابنی صدر: سخن آقای هاشمی در باره نوشاندن جام زهر به آقای...

بنی صدر: سخن آقای هاشمی در باره نوشاندن جام زهر به آقای خمینی چه حقایقی را می پوشاند؟

banisadr-abolhasssanعصر جدید: با توجه با سالگرد جنگ و گفته های اخیر مسئولان ایرانی مانند آقایان رفسنجانی و رضائی از شما خواهانیم که نظرات خود را با ما در این زمینه در میان بگذارید و خصوصا به این مسئله بپردازید که چرا دروعها و جنایتها  در این رژیم رواج دارد؟

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.

بنی صدر: در نوشته ای که دانشگاه هاروارد انتشار داد این امر واقع را توضیح دادم که زمانیکه یک اندیشه و یا مرامی با قدرت رابطه برقرار می کند قدرت آن را میان تهی می کند. از آنچه حق است خالی می کند و از توجیه گرهای قدرت پر می کند. انسانها چون قدرت را دوست دارند و هم از آن میترسند خطاها را به پای قدرت نمی نویسند به پای آن مرام یا آن دین می نویسند که خود قربانی اول آن است. مرامی خالی خالی شد از آنچه که دارد ، علامت آن چیست و از کجا بدانیم که این مرام را قدرت حاکم خالی کرده؟  از آنجایی که جنایت را کار افتخار آمیز بلکه معجزه! می کند چنانکه یکی از همین مقامات رژیم  که الان اسم او را به خاطر ندارم، همین چند روز پیش گفته اعدامهای سال 67 از معجزات امام بود. اینگونه است که جنایت می شود از معجزات! این یعنی اینکه این مرام خالی خالی از حق است. چون اگر حقی در این مرام این رژیم گذاشته بود باستناد آن نمیتوانست جنایتی چنین وحشتناک و سبعانه  را بگوید معجزه بود. خشونت، روش زور مداری است و هیچوقت معجزه نیست، همیشه جنایت است. خوب اگر معجزه بود چرا آنوقت که این معجزه را انجام دادید آنرا مخفی کردید؟ چرا بعد گفتید آقای منتظری باستناد اینکه نامه های خود را به آقای خمینی در باب “همین معجزه” که از دید او جنایت بود انتشار داده از قائم مقامی رهبری عزل کردید؟ این که معجزه بوده! حالا چه شده بعد از این همه زمانها. در آن زمان گویا یک فقهی در کار بود و این رژیم به یک فقهی تکیه داشت و آن فقه که آقای منتظری از منظر آن این کار را جنایت توصیف کرده است این اعدامها ناشدنی بوده پس باید مخفی می شده. اما حالا از آن فقه هم خالی شده و شده معجزه!

 ایرانیها جرات کنید و دست بردارید از این دروغ که گویا مقصر اسلام است. همین غرب هم که دارد اسلام ستیزی و اسلام هراسی می کند میداند دروغ می گوید. نه اینکه نمی داند. اما توجیه آنچه که می کند از این جنایت، نیازمند اسلام هراسی و اسلام ستیزی است. وگرنه چگونه توجیه کند شب و روز بمباران کردن سوریه و با خاک یکسان کردن آنرا؟ یا آنچه در عراق می کند یا آنچه در لیبی کرده و می کند، آنچه که در فلسطین می کند؟ بلاخره اینها را یک جوری باید توجیه کند. حقیقت را آنجور که هست ببینید و بگویید. جرات کنید و به قدرت بگویید نه. نترسید از قدرت و خود هم و عقل خود را هم از قدرت مداری بپرهیزید. از قدرتمداری رها کنید و بگذارید خود انگیخته بشود مستقل و آزاد بشود. آنوقت می بینید که چقدر توانا هستید، آنوقت واقعیت را آنگونه که هست می بینید. چگونه ممکن است که همان فقه و کسی که آقای خمینی او را فقیه عالیقدر خوانده بود، می گوید جنایت است و این آقایی که معلوم نیست کجا درس خوانده و از کی اجازه اجتهاد گرفته یا نگرفته مدعی است که معجزه بود. ادعای این یکی در واقع از منظر و دیدگاه قدرت است. بله از دید قدرت معجزه بوده چراکه از ضرب این جنایتها رژیم ولایت مطلقه فقیه توانسته تا امروز ادامه بیابد. البته نه تنها علت آن خشونت و جنایت و این چیزها بوده بلکه از اینکه آن جامعه کارپذیران، فعل پذیران تن داده به این جنایتها داشته، توانسته ادامه بیابد والا اگر تن نمی داد  همان روز اول کارش تمام بود. این هم یک دروغ دیگری است که مردم نمی باید به خود بگویند و بپذیرند. جنایت و خشونت تنها وسیله حکومت نیست مگر اینکه شما بپذیرید و تسلیم بشوید. بله اگر تسلیم شدید حتی اگر جنایت هم نکند،  حکومت می کند. گاهی لازم دید که شما یادتان نرود که باید تسلیم باشید ممکن است خشونت و جنایتی را هم لازم ببیند و الا اگر ببینی نه شما حتی خیال تکان خوردن هم ندارید و تسلیم هستید دیگر دلیلی ندارد که جنایت کند. حالا گفتم دلیل ندارد در سطح اینگونه جنایت ها، دلیل ندارد اما قدرت بدون تخریب نه بوجود می آید و نه متمرکز می شود و نه بزرگ می شود. یک رشته جنایتها و خیانتها و فسادها هست که چه شما فعل پذیر باشید و چه فعال باشید انجام می دهد و الا از بین می رود. آنهم نوعهای دیگر است مثل رانت خواری که چه شما موافق باشید و چه نباشید انجام می دهد چرا که بدون این قدرت متمرکز و بزرگ نمی شود. مثل بحران سازیها که چه کار پذیر باشید و چه اعتراض کنید و چه نکنید ادامه دارد. مثل استعداد ستیزی ادامه دارد. مثل تجاوز به حقوق و انکار حقوق ادامه دارد. اینها کارهایی است که اگر قدرت نکند چه شما کار پذیر باشید و چه نباشید او می کند و گرنه از بین می رود.

حال بیاییم روی این موضوع آقای هاشمی رفسنجانی که البته موضوع آقای رضایی جداست ولی من از آقای هاشمی رفسنجانی بعنوان مطالعه و بررسی یک ادعا شروع می کنم. امروز می گوید که افتخار ایشان است که جام زهر را به دست آقای خمینی داده و ایشان سرکشیده وگرنه جنگ ادامه میافته. یعنی  پایان دادن به جنگ را افتخار خود می داند. منطق صوری یعنی فقط این صورت را ببین و هیچ چیز دیگر را نبین. جنگ را اگر ایشان جام زهر را نمی داد هنوز ادامه پیدا می کرد و از ایران چیزی باقی نمی ماند. این ادعای ایشان است. اما اگر بخواهیم از صورت بخواهیم به محتوی برویم خوب می بینیم که یک دروغ بزرگی از آب در می آید. چرا؟ بلحاظ اینکه همین آدم در کتاب عبور از بحران یعنی به اصطلاح خاطرات سال 60 خود می نویسد که بنی صدر می خواهد به جنگ خاتمه بدهد ولی امام مانع خواهد شد. خوب اگر پایان دادن به جنگ افتخار است که در سال 60 این جنگ می توانست پایان بپذیرد بدون اینکه یک نسل ایرانی قربانی بشود، بدون اینکه هزار میلیارد دلار به ایران ضرر بخورد، بدون اینکه این استبداد خونریز بر ایران حاکم بشود خوب چرا آنوقت مانع شدید؟ تازه این جام زهر شکست بود در حالیکه آن پیروزی بود. آن یک پیروزی مسلم بود که شما فقط برای اینکه استبداد خود را بسازید از این ملت دزدیدید. کودتا کردید، جنگ را ادامه دادید برای اینکه استبداد بسازید. این پوشش یک واقعیت بسیار مهم است. در خرداد سال 60 هیات عدم تعهد پیشنهادی را که قبلا آورده بود و ما با تغییراتی با آن موافقت کرده بودیم، آقای خمینی هم موافقت کرده بود برده بود به بغداد، از بغداد اطلاع داد که آقای صدام هم پذیرفته است. قرار بود ،الآن در ذهنم نیست که 18 خرداد یا روز بعد، جواب بیاورد که در همان روز 18 خرداد کودتا وارد مرحله عمل شد و آقای خمینی به اصطلاح آن فرمان عزل از فرماندهی کل قوا را صادر کرد. آن توافق هیچ ربطی به قطعنامه 598 نداشت، برای اینکه بنا بر آن توافق عراق می پذیرفت از مرزهای بین المللی به اندازه تیر رس توپ عقب بنشیند. دو کشور از مرز عقب نشینی بکنند. دو کشور در مرزهای خود اعمال حاکمیت بکنند ولی قوای نظامی نداشته باشند. ولی وقتی که جنگ تمام شد و آقای خمینی جام زهر را سر کشید قوای عراق هنوز در خاک ایران بودند. این یک تفاوت. دوم، بنا بر آن پیشنهادها متجاوز باید مجازات را می پذیرفت، خوب در این قطعنامه 598 این کجا است؟ غرامت کو؟ هیچکدام از این ها نیست. ایران از لحاظ سیاسی و نیز نظامی در موضع متفوق بود، حال اینکه در پایان جنگ هشت ساله از هر دو نظر در موضع ضعف بود.

خوب، حالا این دروغ ایشان واقعیت دیگری را نمی پوشاند؟ چرا، شما می گوئید جام زهر را به آقای خمینی خوراندید، آقای احمد خمینی می گوید که بعد از فتح خرمشهر، امام، یعنی آقای خمینی با خاتمه جنگ موافق بود، خوب، شما که الآن دارید می گوئید دروغ می گوئید یا او دروغ می گوید؟ اگر همان وقت این جنگ پایان می یافت باز،هنوز زیانهایش کمتر بود. هنوز، باز یک نسلی میتوانست از بین نرود، هنوز، باز هزار میلیارد دلار زیان وارد نشده بود. خیلی کمتر وارد شده بود، یک دهم بلکه کمتر. خوب، کی عامل ادامه جنگ شد؟ آن که دیگران از جمله آقای رضائی می گویند، آقای هاشمی رفسنجانی سرکار عامل ادامه جنگ شدید. برای اینکه می گفتید ما باید یک جائی را در خاک عراق بگیریم و صدام را تحت فشار قرار بدهیم و امتیاز بیشتری بگیریم! این طرح را همان وقت که من فرماندهی کل قوا را تصدی داشتم همین آقای هاشمی رفسنجانی عنوان کرده بود. طرح تصرف بصره را برده بود پیش آقای خمینی که اگر ما بصره را تصرف بکنیم به اصطلاح گلوگاه آقای صدام را به چنگ آورده ایم ومیتوانیم بفشاریم تا جانش بدر آید و هر امتیازی میخواهیم را بستانیم. خوب، اینها را چه جواب میدهید آقای هاشمی رفسنجانی؟ می بینید که صورتا می شود ادعا کرد اما وقتی به محتوا می روید می بینید که این صورت یک حقایق مهمی، یک واقعیت های بسیار مهمی را می پوشاند. هنوز واقعیت های دیگری را می پوشاند. واقعیت سوم، خوب اگر در سال شصت و یا بعد از فتح خرمشهر جنگ تمام میشد چیزی به اسم حزب سیاسی مسلحی که الآن بر کشور حاکم شده است وجود نداشت. خیلی فرق معامله است. همین حزب سیاسی مسلح یعنی سپاه پاسداران و ابواب جمعیش هست که امروز شما آقای هاشمی رفسنجانی می گوئید کشور را می خورد و سیر نمیشود. این، آن روز نبود. شما این جنگ را ادامه دادید برای اینکه ارتش ضعیف بشود، سپاه را بکنید ستون فقرات نظام و نداستید که این نیروی مسلح با آن عنوانی که شما به آن دادید: پاسدار انقلاب ایران، حافظ دین، عناوینی که شما بهش دادید سوای ارتش است. نیروی مسلح دارای ایدئولوژی معین است. یعنی همه ابزار دولتمداری را دارد. شما این را ساختید. پس آن حرفی که الآن می زنید این واقعیت را هم می پوشاند. می گویند گفتن نصف حقیقت بزرگترین دروغ است،ببینید دروغی که پوشش میشود چقدر بزرگتر از آن نصف حقیقت هم هست.بزرگتر از بزرگترین است. خوب آقای هاشمی رفسنجانی، شما هنوز می پوشانید حقایقی را ،آن زمان ولایت مطلقه فقیه نبود با آن کودتائی که شما کردید، با جنگی که ادامه دادید با تجاوزات روزمره آقای خمینی به قانون اساسی که خود، بعد گفت که چون جنگ بود این کار را کرده است، ولایت مطلقه را ساختید. بلائی که الآن به جان ایران افتاده و آقای منتظری گفت از مصادیق شرک است. این فرعونیت را ادامه جنگ ببار آورد، این شما مسئولش بودید. به یک افتخار می کنم همه مسئولیت ها را می پوشانید؟ مردم باید حالا سپاسگزار سرکار هم باشند؟ و باز هنوز، شما، واقعیت و حقیقت دیگری را می پوشانید و آن این است، آقای آلن کلارک وزیر دفاع خانم تاچر در دادگاه گفت که جنگ در سود انگلستان و غرب بود و ما اسباب ایجاد و ادامه آن را فراهم کردیم. ایجادش توسط آقای صدام بود و ادامه اش را هم توسط شما، چون صدام حاضر بود جنگ تمام بشود. خوب شما، این جنگ را که ادامه دادید در مجلس چه گفتید؟ آن روزی که آن معامله پنهانی را بر سر گروگانها کردید که آنها را بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا آزاد کنید تا بعد حکومت آقای ریگان به شما اسلحه بدهد. توی مجلس نگفتید که در آینده خواهند گفت ما موجب رئیس جمهور شدن ریگان شدیم؟ چرا موجب رئیس جمهور شدن ریگان شدید؟ برای اینکه رئیس جمهور ایران را یا بکشید و یا مجبور به سازش و یا کودتا کنید. هر سه را مشغول شدید. در یک روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری در امریکا،در سوم نوامبر، شما  توی مجلس یک طرح به امضا نرساندید؟ تقاضای عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا؟ چرا می خواستید کسی را که با یک ارتش متلاشی به قول آن هیئت کنفرانس اسلامی معجزه کرد را برکنار کنید؟ بعد از آن زمان تا چهارده اسفند سه توطئه ترور بنی صدر کشف شد. آنها را چرا کردید؟ آخر سر هم که کودتا کردید. شما این سازش پنهانی با ریگان که بعد سازش پنهانی دومی که ایرانگیت باشد انجامید را هم می پوشانید. آن صد میلیارد دلار گم شده را هم می پوشانید و هنوز باز می پوشانید،چه چیز را؟ این مافیاها که شما بوجود آوردید. اینها که نبودند، اولیش خود شما که معروف شدید به پدر خوانده! اینها هم نبودند که امروز مافیاهای نظامی مالی باشند و بر اقتصاد و سیاست کشور  توسط آن حزب سیاسی مسلح حاکم شده باشند. شما این همه را بایک جمله که افتخار من آن است که جام زهر را به آقای خمینی نوشاندم می پوشانید.

حالا شما مردم اگر خود را به آن جمله قانع کنید،این حقایق دیگر به ذهن شما نمی آید و بتدریج یواش یواش از ذهن شما می گریزد و وجدان تاریخی شما مثل وطن شما بیابان می شود. آن وقت ذهن  نسل امروز و نسل فردا خالی میشود و با آن هر کار می شود کرد. با  ملتی که وجدان تاریخیش ضعیف است هر کار میشود کرد. چون، هیچ چیز از تجربه تویش نیست، هیچ چیز از آگاهی های تاریخی در آن نیست، هیچ کدام از آن حقایق و واقعیت های در ذهنش نیست و خوب، راحت می گوید خدا پدر هاشمی رفسنجانی را بیامرزد که جام زهر را دست خمینی داد والا چیزی از ایران نمیماند! حالا ایشان یک دروغ دیگر هم گفته که ار همین قماش است. می گوید،از آبادان خواسته اند با توپ های 55 میلیمتری گلوله باران بشود و نشده، بعد به آقای خمینی گفته اند و او هم از آقای بنی صدر پرسیده و آقای بنی صدر گفته گلوله توپ ها گران است و نمیشود این را همین طور خرج کرد.

“آقای بنی صدر گفته است گلوله های توپها گران هستند و آنها را نمیشود همینطوری خرج کرد” چه چیز را میپوشاند؟ اول اینکه اگر او با گلوله توپ موافق بود، و زیاد بود گلوله باران میشد، این یک واقعیت که میپوشاند پس گلوله توپ نبود، زد و بند محرمانه را ما که با غربی ها نکرده بودیم که کشتی کشتی مهمات و توپ و تانک برای ما بیاورند واقعیتی که میپوشاند پس مهم است. ما در استقلال و در عین محاصره اقتصادی که عاملش شما بودی با گروگانگیری، بعد هم معاهده الجزایر که طرف آمریکایی حاضر بود مهمات و قطعات یدکی و موشکهای خریداری شده ایران را بدهد، شما نخواستی، شما آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با روزنامه لوموند در 22 اکتبر 1980 گفتی ما چنان کینه و بیزاری از آمریکا داریم که ممکن است اسلحه امریکایی نخواهیم و بخواهیم پولش را به ما بدهند، شما چه کاره بودی این حرف را بزنی؟ خوب زدی، توافق الجزایر را کردی طرف حاضر بود بدهد شما نخواستی بعد که آقای ریگان رئیس جمهور شد، با سه برابر قیمت آنها را خواستی، اینها را میپوشانی، در ذهن شنونده این میشود که  بنی صدر خسیسی میکرده که گلوله توپ شلیک کند. یک واقعیت دیگر را نیز میپوشاند، آدمی که نمیداند جنگ چیست، فنش را نمیشناسد. مثل پاسداران آن روز که نمیتوانستند تفنگ هم دستشان بگیرند، خیال میکند که جنگ یعنی فقط شلیک کنی، حساب کتاب ندارد، اما آن که میداند جنگ چیست، فنش را بلد است و میداند چه وقت باید شلیک کند، چه وقت نباید شلیک کند، به کجا شلیک بکند به کجا شلیک نکند, هنوز هم نمیدانی و خیال میکنی که مردم هم از هیچی اطلاع ندارند، باز این دروغ را امروز هم میزنی. میبینید که یک دروغ چقدر حقیت میپوشاند، چقدر واقعیت میپوشاند، پس هر سخنی که شما ایرانی ها میشنوید اول ببنید چیزی را میپوشاند یا نمیپوشاند، اگر چیزی را نپوشاند دیگر لازم نیست که طرف بگوید من افتخار میکنم که جام زهر را نوشاندم، وقتی اینرا میگوید پس یک چیزی دارد که میخواهد بپوشاند، اگر نه، اگر میخواست حقیت را آنطور که واقع شده است، تاریخ را آنطور که واقع شده است بگوید شروع میکرد به اینکه در فلان تاریخ جنگ میتوانست تمام بشود این عوامل و این اشخاص مانع شدند، خود من هم یکی از آنها، باید حقیقت را بگوید دیگر، بالاخره کار رسید به اینجا، به اینجا که رسید من رفتم جام زهر را دادم دست آقای خمینی. آنوقت شما هم عامل ادامه جنگ بودی هم کسی بودی که جام زهر را دست آقای خمینی دادی. تازه یک واقعیت مهم دیگر هم یادم آمد، اینرا هم بگویم که این دروغ آنرا هم مبپوشاند، آن اینکه آن تابستان 1988 تابستان انتخابات بود در آمریکا، آقای بوش پدر، نامزد انتخابات بود و محتاج تابستان صلح بود، خود آنها توی آمریکا گفتند، به این جهت آن قطعنامه در شورای امنیت تصویب شد، قبل از اینهم که اعلان بشود سه ماه قبل از آن آقای علی اکبر ولایتی به آقای گنشر وزیر خارجه وقت آلمان خبر داد که ما آماده ایم آن قطعنامه را بپذیریم. پس شما حتی وقتیکه جنگ را تمام کردی از افتخارات خودت یکی دیگر هم این است که به نفع آقای بوش پدر هم عمل فرمودی، او شد کسی که در خاور میانه به یک جنگ هشت ساله پایان داده بود، و شد یکی از عوامل پیروزی ایشان در آن انتخابات.

این آدم چرا دروغ میگوید؟ برای اینکه نمیخواهد به حق عمل کند، نه میخواهد به حق عمل کند، نه میخواهد حق را بپذیرد، وگرنه راست را میگفت پس دروغ تجاوز به حق است رژیمی که زبان رسمیش را میکند دروغ رژیمی است که مدام متجاوز به حق است، به حق انسان است، به حق شهروندی او است، به حقوق ملی است، به حق طبیعت است و الا ایران بیابان نمیشد، به حقوق ایران به عنوان عضو جامعه جهانی، وگرنه ایران که اینطور در جنگهای منطقه و غیر منطقه درگیر نمیشد، وقتی همه این تجاوزها به حقوق میشود زبان میشود زبان زور چون اگر راست بخواهی بگویی دیگر نمیتوانی به حق تجاوز بکنی باید حق را بپذیری.

همینطور است در مورد آقای رضایی، میگوید به اینکه ما از آن به بعد نمیباید وارد خاک عراق میشدیم حالا بعد از وقوع هستیم آقای محترم قبل از وقوع شما میباید به این نتیجه میرسیدی، چرا نرسیدی؟ این حرف شما چه چیزی را میپوشاند؟

1 میپوشاند استبداد را، اگر آن کشور آزاد بود سخن آزاد بود و تصمیم را مردم میگرفتند شما نمیتوانستی به جنگ بدون اطلاع مردم ادامه بدهی.

2 میپوشانی این واقعیت را که اگر آن زمان جنگ تمام میشد شما به عنوان سپاه کی بودی؟ یک نیروی کوچک، و یک ارتشی با اینکه متلاشی بوده توانسته است عراق را وادار کند به تسلیم، به شکست، خوب آن ارتش اعتبار پیدا میکرد شما یک نیروی کوچکی بودی میماندی سر جایت و شما نمیخواستی سر جایت بمانی، میخواستی این بشود که الآن شده است، این را هم میپوشانی شما.

پس اگر شما مردم خودتان را قانع کنید به این پشیمانی های بعد از وقوع بازنده اید، به لحاظ اینکه اولا این حقایق را از شما میپوشانند با این اظهار ندامت اظهار پشیمانی و اینکه خود را رها میکنند از جبران، خوب آقا شما خطا کردی، خودت قبول میکنی خطا کردی پس چرا نمیروی دنبال کارت. اینجا خطای کوچکی را مقام مسئولی مرتکب میشود میگوید من این خطا را کردم، استعفا میدهد. شما یک جنگ هشت ساله را روی دست این مردم کذاشتی، یک نصل ایرانی را قربانی کردی، به قول خودتان 1000 ملیارد دولار زیان وارد کردی، حالا آمدی میگویی نمیباید این کار را میکردی، خوب اقلا ول کن برو دیگر، شما همه کسانی که تصدی داشتید بگذارید بروید، اختیار کشور را بدهید دست خود مردم، آنهم که نمیخواهید بکنید میگی شما مردم برای من کف بزنید برای اینکه من آمدم بالاخره گفتم. نه، شما نیامدی واقعیت را بگویی، چونکه نمیتوانی بگویی برای کدام هدف ها این جنگ را هشت سال ادامه دادی، سابق که میگفتی ما اگر جنگ را ادامه نمیدادیم انقلاب نابود میشد و چه میشد و چه میشد، حالا آمدی وارونه آنرا میگویی، حقیقت را اگر میخواستی بگویی باید اینرا میگفتی که ما میخواستیم  سپاه را بکنیم قدرت اول، نیروی نظامی اول، ستون فقرات ولایت مطلقه فقیه، جنگ را ادامه دادیم ولو به قیمت نابودی ایران، اینرا میباید میگفتی و چون نمیخواهی بگویی، میگویی آن وقت جنگ را نمیباید میکردی.

به نظرم این بحث خیلی مهمی شد امروز برای شما مردم ایران که اولا قدرت را ببرید زیر سوال چون اوست که فاسد میکند شما علم را بده به دستش تبدیل میکند به زور بر ضد تو بکار میبرد چنانکه عملا همین کار را میکند، قدرت کارش چیست؟ اصلا در ترکیب قدرت علم نقش اول را دارد علم و فن، البته امروز را داریم میگوییم، یک زمانی بوده است که ثروت و زور بیشتر سهم داشته است. اما الآن که داریم حرف میزنیم علم و فن در این ترکیب بیشتر سهم دارد، خوب وقتی علم را تبدیل میکند به ترکیبی که در ویرانگری به کار میرود شما فکر میکنید با اندیشه راهنمای شما این کار را نمیکند؟ با دین شما این کار را نمیکند؟ چرا، میکند، آن هم تبدیل میکند به توجیه گر خود. دین چطوری توجیه گر قدرت میشود؟ با از خود بیگانه شدن یعنی فاسد شدن.

شاد و پیروز باشید

مصاحبه رادیوعصر جدید با آقای بنی صدر . جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵

 

 

                    

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید