بیادآوردم که به یک پرسش از پرسشهای شما پاسخ ندادهام (مقصود آقای هادی قدسی است که با او در مباحثهایم بر سر تأویل). موضوع بحث تأویل آیههای متشابه بود و پرسشی که بدان پاسخ ننوشتهام این بود که آیا تفسیرهای پرشمار از قرآن سبب پیدایش فرقهها گشتهاند؟ اما تأویل معنی دادن به آیه با رجوع به ذهنیت خویش است. این کار است که قرآن، در آیه 7 سوره آل عمران، خاص خدا میگرداند چرا که خداوند حق محض است و از ناحق مبری است. یک نمونه را بررسی میکنم. این بررسی علاوه بر اینکه معلوم میکند تأویل موجب پدیدآمدن فرقهها میشود، بلحاظ آموزش روش علمی اهمیت دارد و ما را از حق بس مهمی آگاه میکند که در لحظه به لحظه زندگی بکارمان میآید:
٭ دو آیه قرآن که تأویلشان سه فرقه را پدیدآوردهاست:
● فیضل الله من یشاء و یهدی من یشاء و هو العزیز الحکیم (ابراهیم، آیه 4)
جماعتی این آیه متشابه را با مراجعه به ذهنیت خود معنی کردند و قائل به جبر شدند. آیه را بر وفق ذهنیت خود دال بر جبر گمان بردند. اما آیه میگوید خداوند کسی را که بخواهد به «ضلالت» گرفتار میکند و کسی را که بخواهد هدایت میکند. پس جبر به خداوند راه ندارد. میماند آفریدههای او. جماعت جبریه مدعیند ضلالت و هدایت آنها بدست خداوند است. آنها از خود اختیاری ندارند.
عمل جبریه تأویل است. زیر نه تنها آیه دلالت بر جبر انسان ندارد، بلکه این فرقه، با وجود هشدار آیه 7 سوره آل عمران، بیتوجه به آیههای دیگر قرآن، ساخته ذهنی خویش را قول خداوند کردهاند (زیغ قلب). از آن جملهاند این دو آیه:
● فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها (یونس، آیه 108)
● انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً (انسان، آیه 3)
آیه 108 سوره یونس که، بنابر آن، هرکس خود خویشتن را هدایت میکند و یا به ضلالت میاندازد را کسانی با مراجعه به ذهنیت خود تأویل کردند و جانبدار خودکامگی انسان شدند و جماعت «مفوضیه» را بوجود آوردند. حال اینکه در آیه، از به حال خود رها کردن آفریدهها، هیچ نیست. این جماعت نیز بر آیههای دیگر قرآن، از جمله، آیه 4 سوره ابراهیم و آیه 3 سوره انسان که بنابر آن، هدایت خداوند به همگان، از شاکر و کفور داده شدهاست، چشم بستند.(زیغ قلب).
در حقیقت، از حق مطلق که خدا است جز حق صادر نمیشود پس حق تمامی هستی آفریده، از جمله انسان را فرا گرفتهاست و هیچ لحظهای و هیچ محلی خالی از حق و هدایت به او نیست. راست راه هدایت که راه حق است، آفریدهها را به حق میخواند و بطورمداوم، تذکار غفلت آنها از حق است.
● باوجود این، فرقه سومی پیدا شدند و همچنان هستند که مدعی میشوند: قرآن، کتابی سرشار از تناقضات است. اینان نیز با مراجعه به ذهنیت خود، به آیه معانی سازگار به آن را میدهند و دو آیه یضل من یشاء و یهدی من یشاء و فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه را متناقض و این دو را با آیه 3 سوره انسان نیز متناقض گمان میبرند و منکر قرآن، بمثابه قول خداوند میشوند.
هریک از این فرقهها نیز شعبهها جستهاند. نیک که در مدعای آنها تأمل کنیم، بنمایه آنها را قدرت مییابیم. هرسه در قدرت باوری اشتراک دارند. هر سه تمایل ناقض اصول راهنما هستند: ثنویت تک محوری یا خودکامگی مطلق را جانشین توحید میکنند. اولی خداوند را خودکامگی مطلق میگرداند و دومی انسان را و سومی خودانکارکننده را. هرسه تمایل ناقض کتاب بمثابه بیان استقلال و آزادی هستند. هرسه تمایل ناقض اصل امامت هستند که رهبری خودانگیخته متصل به خودانگیختگی مطلق، خدا است. هرسه تمایل ناقض عدالت بمثابه میزان هستند. و هر سه تمایل ناقض اصل معاد بمثابه یکی از فرجامهای عمل به حق و یا عمل به ناحق هستند.
اینک ببینیم هرگاه نخواهیم ذهنیت خویش را، هرچه باشد، در فهم آیهها دخالت دهیم، این سه آیه در رابطه با یکدیگر چگونه به فهم میآیند. هرگاه در رابطه بایکدیگر فهم کنیم ما را از کدام حق بسیار مهم آگاه میکنند که همچنان از آن غافلیم؟:
٭ فهم آیه متشابه با مراجعه به محکمات:
1. سنتهای پایدار و حقوق ذاتی حیات محکمات هستند. از سنتها، یکی ایناست که عمل برخود افزا است. عمل حق بر خود میافزاید و عمل ناحق نیز بر خود میافزاید.
2. بنابر قرآن، از ویژگیهای حق یکی اینست که جاذب حق و دافع ناحق است. و دیگری ایناست که از حق مطلق جز حق صادر نمیشود. بنابر این ویژگیها:
3. از خداوند ضالت صادر نمیشود. هدایت یا رهنمون شدن به حق صادر میشود معنی آیه 3 سوره انسان شفاف و سرراست گویای این ویژگی است. پس از چه رو آیه 4 سوره ابراهیم میگوید: یضل من یشاء؟ پاسخ ایناست:
4. بنابراین که عمل بر خود افزا است، عمل به حق بر خود میافزاید و بنابر اینکه حق جاذب حق است، پس عمل حق، با برخود افزودن، توان جذب شدن به حق مطلق را بیشتر میکند. حق مطلق جاذبهاش اندازه نمیشناسد، عمل کننده به حق را به خود جذب میکند: یهدی من یشاء و «تو یک قدم بسوی خدا بردار ، خداوند ده قدم بسوی تو برمیدارد».
5. باز، بنابر اینکه عمل برخود افزا است، عمل ناحق نیز برخود میافزاید. و بنابر ویژگی حق که دافع ناحق است، عمل کننده به ناحق را دفع میکند. دقیق سخن ایناست که ناحق هم دفع میشود و هم حق او را دفع میکند: یضل من یشاء
بدینسان، سه آیه، وقتی با مراجعه به محکمات معنی میشوند، نه تنها با یکدیگر تناقض پیدا نمیکنند و گویای اصول راهنما میشوند و نه تنها گویای جبر و یا به خودواگذار شدن نیستند (هر سه فرقه بیمحل میشوند) و نه تنها بنمایهای از قدرت ندارند بلکه گویای یک واقعیت و یک حق هستند: واقعیت رابطه حق با حق و رابطه حق با ناحق و حقی مهم که همواره از آن غافلیم: انسان، تنها در رابطه با حق مطلق، از خودانگیختگی یا استقلال و آزادی برخوردار میشود.
انسان که حقوق او ذاتی حیات او هستند، در رابطه با خداوند، حق مطلق، است که از حقوق خویش غافل نمیشود و به عمل به این حقوق، رشد میکند. بدون حق مطلق، حق نه قابل تعریف است و نه انسان بریده از خداوند عامل به حقوق خویش میتواند شد. چرا که نبود استقلال و آزادی مطلقی که خداوند است (توحید)، یعنی جبر هست و با وجود جبر، استقلال و آزادی انسان، خودانگیختگی او نیست (ثنویت). بدون او، اندیشه راهنمائی که بیان استقلال و آزادی باشد، بیمحل است (پیامبری) . بدون او، انسان خود خویشتن را، خودانگیخته، رهبری نمیکند زیرا آلت قدرت است (امامت) و چون نیاز به میزان (عدالت) نیست تا که پندار و گفتار خویش را به حق بسنجد، گرفتار رابطه مسلط – زیرسلطه میشود و در این رابطه، ترکیبی از نیروهای محرکه بازور کاربرد دارد و نه حقوق. بدون او، مسئولیت عمل به حق و رشد برمیزان عدالت، بیمحل میشود و عمل قدرت فرموده انسان، نه آرمانشهر که جهنم شهر پدید میآورد.
به یمن تذکر، آویزه گوش باید کرد که برخورداری از هر حق از حقوق انسان، در حقیقت، مجموعه حقوق، نیز نیازمند وجود حق مطلق و برقرارکردن رابطه حق با حق با او است.
و نیز، بنابراینکه از خداوند جز حق صادر نمیشود، پس او آفریدههای گرفتار ضلالت را به حال خویش رها نمیکند. رحمن و رحیم دو ویژگی از ویژگیهای حق هستند. این دو ویژگی ما را آگاه میکنند که صدور حق از حق مطلق هرگز قطع نمیشود. و این نور فراگیر همواره انسانِ در ضلالت را به خود میخواند.
پس ای «انسانها» از خداوند شرم کنید و به نام او نکشید. بگذارید این نور علی نور کسانی را که دشمن میدارید و شما را به خود آورد و به عمل به حق برانگیزد. تا مگر، به یمن خودانگیختگی، استعدادهای خویش را بکار اندازید و زندگی را بارور بگردانید.