برای شنیدن صدای این مصاحبه اینجا را کلیک کنید
مصاحبه خانم وفا با اقای بنی صدر :موضوع : سلسله اول روش شناسی بخش اول –واژه شناسی
خانم ژاله وفا: با عرض سلام خدمت بینندگان و همچنین شنوندگان تلویزیون استقلال و آزادی. این هفته در خدمت آقای بنی هستیم تا یک سلسله گفتگوهای جدیدی را تحت عنوان روششناسی با ایشان ترتیب بدهیم. در واقع روششناسی برای اینکه ذهن خودانگیخته، عقل خودانگیخته بتواند خلاق بشود و برنامه عملی را خدمتتان توضیح میدهیم که براساس آن برنامه پیش میرویم و این مقدمه است، در واقع بخش اول به معرفی این برنامه خواهیم پرداخت و به ترتیب در شمارههای بعدی، سعی میکنیم دو گفتگو را به واژهشناسی اختصاص بدهیم و بعد مطابق برنامهای که در همین بخش مقدمه خدمتتان ارائه میشود ما پیش خواهیم رفت. خیلی ممنون آقای بنی که وقتتان را در اختیار میگذارید تا این برنامه جدید را به علت نیازهایی که درداخل ایران خصوصاً برای نسل جوان نیازمند این روششناسی هستند را شما پذیرفتید و وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.
آقای بنی صدر: با سلام به شنوندگان و بینندگان فارسیزبان هر جای جهان که هستند.
خانم ژاله وفا: این برنامه اول است شما محبت کنید توضیح دهید در مورد روششناسی به چه ترتیب برنامه عملی ارائه دادید که به آن ترتیب پیش برویم…
آقای بنی صدر: یعنی بر مبنای آنچه که از داخل انتقال داده شده است ، یک روشی را میخواهم پیشنهاد کنم. اول ما بزرگ میشویم درخانواده و اینها، کسی به ما وبه بچه از ابتدا نمیگوید ببینید من این اصل راهنما را به شما تعلیم میدهم. ضمن تعلیم و تربیتی که در محیط خانه و در بیرون خانه، مدرسه، میآموزد ،ناخودآگاه یک اصل راهنما پیدا میکند. بسیاری فکر میکنند این اصل راهنما با تولد آدمی متولد میشود یعنی چسبیده به آدمی! نه اینجور نیست.
خانم ژاله وفا: یا ذاتی اش است…
آقای بنی صدر: انتخابی است. منتهی انتخاب یک جورش این است که از طریق تجربه همان که در زندگی رفتارهایی که میکنند، رفتارهایی که خود او میکند با این بار میآید. هر چه شما بگویید به این آدم که یک اصل راهنما پیدا کرده، او اول انطباق میدهد آنرا با آن اصل راهنما. بعد بهش معنا میدهد؛ چگونه آنرا فهمیده ؟شما یک چیز میگویی او یک چیز دیگر میفهمد. به احتمال زیاد دو تا اصل راهنما با هم سازگار نیست. خیلی پیش میآید؛ آدمی طرف یک حرف میزند و طرف مقابل یک چیز دیگر گفت. ماتش می برد که من که این حرف را نزدم . این چه جور این را میگوید . می پرسی آقا شما چرا اینجور فهمیدی؟ میگوید برداشت من این است. برداشت من یعنی او میدهد به آن محک عمومی که دارد و با آن میسنجد؛ آن محک عمومی این را فوراً به اصطلاح تجزیهوتحلیل میکند و جا میدهد و یک معنا بهش میدهد. همه مرامها همینجور است؛ حالا اسلام و قرآن یک چیزی گفته، یک میلیارد و نیم حالا بیشتر یا کمتر مسلمان ، هر کدام یک جور میفهمند. این برمیگردد به همان اصل راهنما. خب حالا این اصل راهما چه باشد؟ میشود مسئله اول عقل. اگر عقل بخواهد خودانگیخته باشد به معنای اینکه مستقل باشد در گرفتن تصمیم، آزاد باشد در انتخاب توع تصمیم در همین حد کوتاه و ساده یک اصل راهنما میخواهد و هر اصل راهنمایی عقل نمیتواند خودانگیخته باشد. اگر آن اصل راهنما با خودانگیختکی سازگاد نباشد این بچه از ابتدا جوری بار میآید که عقلش خودانگیخته نیست. این عقل چه جوریه؟ فقط یک عده کمی از بشریت عقلشان خلاق است ؟ هفت میلیارد انسان روی زمین است، آخر هفت میلیارد عقل حالا بچهها را شما نصف بکنید، سه میلیارد و نیم عقل، اینها بخواهند خلاق باشند دنیای دیگری پیدا میشود. خب چطور است که میگویند در اتاقهای فکر، آزمایشگاهها، استادها! اینها یعنی یک اقلیتی هستند! میگویند جامعه چقدر مترقی است ؟چقدر پیشرفته است؟ به تعداد دانشمندانش باید سنجید. خب بقیه چی؟ اکثریت عظیمی که آن دانش را هم نمیتواند مصرف کند. چرا اینجور است؟ از آقای ارسطو بپرسید به شما میگوید که اصلاً طبیعت اینگونه خلق کرده است؛ یک اقلیت نخبه خلق کرده است .اینها میتوانند فکر کنند و باید هم رهبری کنند، بقیه هم خلق شدهاند برای اطاعت کردن ! اما اینطور نیست! بسیاری از همین لیبرالها هم بپرسید به شما همین حرف را میزنند، نه اینکه تنها ارسطو گفته. میگویند خب استعدادها نابرابر است، یک چیز عمومی است. مسئله برابر و نابرابربودن استعداد ها ولی نیست؛ مسئله یکسان و نایکسان است. زمینهها فرق میکند، اصلهای راهنما فرق میکند، تعلیم و تربیتها فرق میکند .نتیجه این است که شما خیال میکنید استعدادها هستند که با هم فرق دارند. نه! یک آدمهایی هستند که اگر عقلشان خودانگیخته باشد فرض کنید عقل همه این سه میلیارد و نیم که گفتیم عقل خودانگیخته داشته باشند؛ خوب مجموعه استعدادهای هر کدام از اینها یک زمینه عمل دارد، در آن زمینه این عقل خلاق است. یکی بیشتر در زمینه هنر، یکی بیشتر در زمینه دانش، یکی بیشتر در زمینه فن، یکی بیشتر در زمینه ادب و قلمروهای مختلف دانش بشری و فنون که فراوان است.
خانم ژاله وفا: زمینهها و شرایط را اگر از او گرفته باشند امکان خلاقیت این استعدادها هم کمتر میشود ولی با این وجود انسان میتواند خودش امکانات را بیافریند…
آقای بنی صدر: اگر علاقه باشد آن امکانات هم ایجاد میکند. شما در زندان هم او را بگذاری در همان محدوده خلق میکند. برای اینکه عقل میتواند با هستی اینهمانی بدهد و از آن محدوده زندان بیاید بیرون و در فضای لایتناهی شروع کند به خلق. بوعلیسینا بعضی از کتابهایش را در زندان نوشته.
خانم ژاله وفا: پس اجازه بفرمایید من این را برای بینندگان محترم توضیح بدهم. این روششناسی که شما اینجا حکم تقریباً تدریس دارد مربوط به داشتن مرام و دین خاصی نیست. این را میتواند عقل خودانگیختهای با انواع و اقسام مرامها داشته باشد …
آقای بنی صدر: حالا یکی یکی پیش میرویم. بله اینجور است. یکی یکی پیش میرویم. اول اینکه پس عقل برای اینکه خودانگیخته باشد محتاج یک اصل راهنما است که سازگار باشد با خودانگیختگی عقل. پس کار دوم یعنی توضیح اهمیت اصل راهنما مسئله اولی که هر عقلی باید به اصطلاح باید حل کند این است که من کدام اصل راهنما را باید برگزینم؟ اینجا میشود بحث موازنهها. شد؟ حالا از اینجا که میآید به پایین، یک قلمرو عمل داریم یک قلمرو نظر داریم. فرض کنید این موازنه عدمی که بعد خواهیم گفت چی هست، گفت این با خودانگیختگی سازگار است و این را به عنوان اصل راهنما برگزید، تمرین کرد و عقلش دیگر به اصطلاح از آن محدودیتهایی رها شد؛ کاملاً رها و حالا میخواهد خلق کند. حالا تمرینهای دیگری هم لازم دارد . این تمرینهای دیگر را اسمش را میگذاریم اخلاق. اخلاق لازم برای اینکه عقل خودانگیختگیاش از یاد نبرد و دائم به عنوان خودانگیخته فعال و خلاق باشد. یک رشته کتابها در این مورد وجود دارند مثل کیش شخصیت، عرض کنم به خدمت شما مثل شهادت، مثل اخلاق استقلال و آزادی، فرهنگ استقلال و آزادی و عقل آزاد .که در عقل آزاد صدوچهلوچهارروش آمده است.آن زمان که این کتاب نوشته شده ما برای حق دوازده ویژگی یافته بودیم حالا سی و دو ویژگی دارد. یعنی الان بخواهیم بازنویسی کنیم آن کتاب را، میشود حدود نهصد روش که عقل آزاد به کار میبرد و عقل خودانگیخته به کار میبرد و نهصد روش که عقل قدرتمدار به کار میبرد. اینها در آن کتاب یعنی کتاب عقل آزاد صدوچهلوچهار روش عقل خودانگیخته و عقل قدرتمدار توضیح داده شده ااست. این را هم شنوندگان و بینندگان توجه بکنند خود نه خود را فریب بدهید و نه بگذارید دیگری شما را فریب بدهد. این کتاب عقل آزاد روش است. بعضی میگویند عقل! آزاد! فلسفه عقل! تمام دنیا توش مانده و آخر هم رسیده به بنبست! مگه ما میتوانیم این را بفهمیم؟ نه جانم این یک روش است. عقلی که خو کرده باشد مثلاً به ثنویت تکمحوری که خواهیم گفت، این اصلاً نمیتواند به اینها توجه بکند. اول، آن موازنهها بهش کمک میکند. عقلش که به تدریج آزاد شد، مثلاً اگر به عقل قدرتمدار هزاربار هم بگوییم که مواظب باش نباید با روش تخریب شروع کنی واگر با تخریب شروع کردی همه میدانند که عقل قدرتمدار داری، باز هم با تخریب شروع خواهد کرد. برای اینکه او طبق اصل راهنمایی که به آن خو گرفته و هر رابطهای را رابطه قدرت میداند درجا این رابطه را برقرار میکند یعنی با تخریب شروع میکند
خانم ژاله وفا: پس در واقع جدا از موازنه عدمی، آن اصل راهنمای درخور عقل خودانگیخته نیازمند تمرین است و تمرین است و تمرین.
آقای بنی صدر: دقیقاً! که این تمرینها در زمینه اخلاق است، در زمینه روش خود عقل است که تا اینجا گفتیم و زبان. ما چه زبانی به کار میبریم؟ مثلاً این را فرض کنید داشها در فیلمها هم که درست میکنند یک زبان دارند؛ حال و احوالشان از آن فحشهای داشی به هم میدهند یا میگویند فحشهای چاروداری. خوب این زبان قدرت است. چون عقل قدرتمدار با تخریب شروع میکند پس زبانی به کار میبرد که آن تخریب را بیان میکند دیگر! آن یک ویژگی دارد. زبان قدرت یک ویژگی هایی دارد و زبان آزادی هم یک ویژگی هایی دارد. مثلاً زبان قرآن زبان آزادی است، اگر شما بخواهید آن را با زبان قدرت بخوانید میشود همین ولایت مطلقه فقیه.
خانم ژاله وفا: که کاملاً از خودبیگانه میشود با قرآن.
آقای بنی صدر: بله! برای اینکه زبان آزادی اولش این است که کلمهها، جملهها بنمایه از زور نداشته باشند. این زبان قرآن است. حالا اگه شما گفتی که نخیر قرآن میگوید زور به کار ببر، خوب میشود همان که مرتب میگویند قتلوا، قتل، قاتلوا و … همه قرآن قتلوا و قاتلوا است؛ معاندانی که احتجاج میکنند. این عقل قدرتمدار است، زبانی هم که میشناسند زبان قدرت است. اینکه کلمهی قتال چه معنیای میدهد مسئله او نیست. او میخواهد تخریب کند .پس این را آنجور که دلش میخواهد میفهمد. یعنی آن زبانی که دارد به آن زبان ترجمه میکند و میگوید. نمیگوید که این در مقام خشونتزدایی است که قرآن میگوید اگر کسی به شما تجاوز مسلحانه کرد ،شما چه روش با او به کار ببرید. توجه شد؟ این یک برداشت است از قرآن، یک برداشت دیگر این است که نخیر بُکشید.
خانم ژاله وفا: یعنی درست عکسش میشود؛ لاتجسسوا میشود تجسسوا.کلا خلاف نص قرآن
آقای بنی صدر: آقای خمینی گفت دیگه تجسس سی و شش میلیونی. خب این زبان هم در دو جا ویژه گیهایش بیان شدهاند؛ یکی در “ارکان دموکراسی” یکی در “رهبری در دموکراسی”. خوب پس تا اینجا اگر این زبان را تمرین کرد آن وقت عقل ابزار اصلیاش زبان است دیگر، علامتهاست و با علامتها کار میکند دیگر. اگر به علامتهای غلطی عادت کرد خود دیگر نمیتواند و ابزاری ندارد که چیزی را بیرون از آنها ببیند. شما آقای خامنهای را ببینید؛ برای اینکه روزانه با مردم حرف میزند از این جهت مثال میزنم؛ از زمانی که این آقا رهبر شده تا امروز، کلماتی که به کار برده، در غرب هم این کار را میکنند مثلاً میگویند در مبارزات انتخاباتی فلان نامزد این کلمات را بیشتر به کار برده یا فلانی این کلمات را بیشتر به کار برده، حالا شما کلماتی که این آدم به کار برده را خارجنویس کنید .ببینید بنمایه این کلمات زور است یا نیست ؟بگویید زبانش زبان آزادی است یا نیست، اگر این بنمایه کلماتی که به کار برده زور است، ویژه گیهای دیگری هم دارد بیان قدرت، معنیاش این است که او عقلش ابزار دیگری برای اندیشیدن ندارد. در واقع از خودانگیختگی خویش غافل است. عقل خودانگیخته نیست، قدرتمدار است. نمیتواند خلق کند، دائم در پی توجیه است. یک روز لازم است که با امریکایی معامله محرمانه کند ،میگوید نرمش قهرمانانه، بعد که معامله انجام میگیرد حاضر نیست مسئولیتش را برعهده بگیرد، میاندازد گردن مجلس، آن هم حاضر نیست مسئولیتش را برعهده بگیرد و … اصلاً لوث میشود. یک قراردادی امضا شده، صدوپنج تعهد به پای ملت گذاشتهاند هیچ مسئولی هم ندارد، تازه بعد از چندی آنجور که مدنظرش بوده نشده میآید میگوید عجله کردید، کلاه سر ایران رفت. در حالی که روز اول گفت زودتر تمام کنید. این عقل دائم توجیه میکند؛ توجیههای ضد و نقیض. خود یک روز میگوید روز بعد عکس آن را میگوید.
خانم ژاله وفا: در واقع عقل خودانگیخته که نیست فرمان میبرد از قدرت که مرتب تغییر میکند.
آقای بنی: دقیقاً! زبانش هم ابزار است دیگر، علامتهایی که دارد بنمایهاش قدرت است. پس این عقلش محدود است؛ قلمرواش محدود است. بیرون آن را اصلاً نمیبیند تا بتواند خلق بکند. توجه شد؟ پس این هم تا اینجا!
خانم ژاله وفا: در قلمرو عمل فرمودید، حالا در قلمرو نظر
آقای بنی صدر: هنوز در قلمرو عمل هستیم. بعد میآید حقوق. آن اخلاق که گفتیم این حقوق اساسش است. ما مثلاً میگوییم وجدان اخلاقی؛ یعنی چی وجدان اخلاقی؟ سؤال مهمی است. یک انسان این وجدان را دارد؛ گاهی از بچگی که بار میآید به او میگویند که وجدان چیست .غالباً نه! جامعه دارد این وجدان را جامعه بشری هم دارد این وجدان را . به این اهمیت که روزمره قضاوت و داوری کارهای را ما را میکند. پندار ما، گفتار ما، کردار ما! این وجدان یعنی دادگاه؛ یک دادگاهی در ذهن ما است که اعمال ما را میسنجد. شما میخواهید یک عملی را انجام بدهید این وجدان میگوید که این عمل حق است، ناحق است، بکن، نکن. آنجا قضاوت میکند؛ کارش این است. خوب ابزار آن برای سنجش چیست؟ ترازو است دیگر؛ یک کفه عمل من و شماست، میخواهم این کار را بکنم. یک کفه دیگر چیه؟ این کفه اگر حقوق بود با حقوق سنجیده میشود، اگر نبود این خلا را قدرت با زور پر میکند. میشود کفهها چیزهایی که قدرت میخواهد، بله که من باید مقام داشته باشم، بله که من باید پول داشته باشم، بله که من باید هر چیزی که هوس کردم باید برآورده شود، همین بله بلهها برای خودش پیش میرود و آن وجدان اخلاقی هم فوراً میگوید بله صحیح است بکن! یا میگوید ضرورت ایجاب کرده است! یکی ازمثالهای معروف مثال شاهعباس اول است که میگویند شاهعباس بزرگ. او سر پسرهایش را میبُرید، وجدان اخلاقیاش به او میگفت که بچه ات است آخه چرا پسرهایت را سر میبری؟ سؤال طبیعی این است. اما وجدان اخلاقی او میزان این بود که سلطنت باشد. او به جلادش میگفت اگر هزار تا پسر هم داشتم برای یک روز بیشتر سلطنت کردن سر هزار نفرشان را میبُریدم. اینجا وجدان اخلاقی چرکین است. با چی میسنجد؟ با سلطنت. پس این سلطنت میگوید آقا این را بکشم این ممکن است مزاحمت ایجاد کند برای سلطنت من. میگوید ضرورت این مقام ایجاب میکند که شما او را بُکشید.
خانم ژاله وفا: و به جلاد هم میگوید پسرهای خودت را هم بکش تا مطیع این قدرت من باشی.
آقای بنی صدر: گفت بکش با ببینی چه دردی دارد! درد را تحمل میکنم ولی این کار را هم میکنم. مهمتر از این آن شریح قاضی که فتوا بر خارجی بودن علیبنابیطالب داد. خوب این وجدان اخلاقی اینجا از حقوق غافل است، خالی از حقوق است. جایش چه نشسته است؟ اشکال مختلف قدرت! نشسته آنجا داوری میکند. پس شعور آدمی، آگاهی آدمی، وجدان آدمی به حقوق نه تنها به او امکان میدهد که با عمل به حقوق ذاتی حیات خویش زندگی کامل داشته باشد، بلکه عقل او را خودانگیخته نگه میدارد، استعدادهایش را به عنوان مجموعه به کار میاندازد ومیشود انسان خلاقِ فعالِ و مفید برای خود و برای تمامی موجودات هستی، انسانها و غیرانسانها. خوب تا اینجا وجه عمل.
حالا وجه نظر: خب عقل درست است که فرض کنیم خودانگیخته و آزاد و مستقل شد. اما علم میخواهد، فن میخواهد. اینها را هم لازم دارد دیگر. بدون اینها نمیتواند یکی از استعدادهایش که استعداد خلاق است این را به کار بگیرد. خوب فرض کنیم آن اصل راهنمایی که متناسب با عقل خلاق است، عقل خودانگیخته است، موازنه عدمی باشد، کتاب اصول راهنما به عقل امکان میدهد که ببیند این موازنه عدمی در عمل چه میشود. حالا اینها یکی یکی توضیح داده میشود. پس با مطالعه آن کتاب نه تنها اصول دینش را میشناسد ،مهمتر از آن این است که موازنه عدمی ملموس میشود در زندگی روزمره. مثلاً فرض کنید که حالا میخواهد عملی کند آدمی، این را من طوری بکنم که در آنچه که من از آن برخوردار میشوم دیگری هم برخوردار بشود؟ این یک سؤال است. من برخوردار بشوم جوری که دیگری غبطه بخورد به من. این هم یک برداشت است. دو تا برداشت است دیگر.
خانم ژاله وفا: یا عملی بکنم که هدفی داشته باشد در واقع به مواردی برسد یا نرسد.
آقای بنی صدر: آن هدف چه باشد؟ میزانی که به کار میبرم کدام باشد؟ من خود خویشتن را رهبری کنم یا بگذارم دیگری من را رهبری کند؟ من دیگری را رهبری کنم و هر چه گفتم بیچونوچرا اطاعت کند؟ این سؤالها وجه عملی آن موازنه عملی را به آدمی نشان میدهد .از جمله اندیشه راهنما اینجا محل پیدا میکند. شما میخواهید که فرض کنید وارد قلمرو علم بشوید، فنشناس شوید، فن اختراع و ابداع کنید. اینجا روش میخواهد. آن کتاب تضاد و توحید هم به کار این میآید که هم به عنوان داوطلب این روش را بشناسد. خوب یک قسمتش را ممکن است بگوید سخت است، بحثهایی راجع به روش تحققیها شده، به اصطلاح اصالت پوزیتیویستها، یک قسمت مربوط به دیالکتیک است، یک قسمت مربوط به نقد منطق صوری است که آن هم یک بحث جداگانهای است. ولی قسمت آخرش حاصل یک بحث است. ببینید نقد این نیست که تخریب نیست. همان کتاب تضاد و توحید، بله دیالکتیک یک به یک نظریههایی که هگل چه میگوید راجع به دیالکتیک، تناقض چیست؟ مارکس چه میگوید؟ لنین چه میگوید؟ مائو چه میگوید؟ اینها همه آمده است. اما هیچکدام تخریب نشدهاند. کار علم تخریب نیست. کار علم این است که ببیند از این که گفته شده، تجربه به کار ببرد، خود آن هم ببیند که این گیرش کجاست؟ گیر دارد؟ ندارد؟ به کار ببرد ببیند که این به کار بردنی است و وقتی به کار میبری چه نتیجهای میگیری؟ شناسایی میکنی؟ نمیکنی؟ مشکل خود من هم همین بود دیگه! ما با یک فیسلوفی میخواستیم عضو کمیته سارتر بشویم. من رفتم با او صحبت بکنم. او به من گفت که اگر این شاه راست میگوید که کشور را دارد رشد میدهد دیکتاتوریاش قابل فهم است. خوب حالا شما به من بگویید که رشد میدهد یا نمیدهد؟ اتفاقاً آن کتاب نفت و قهر هم جواب این سؤال این استاد فلسفه شد. آنجا من دیدم روشی که اینها به کار میبرند خصوصاً این آقایان مدعی دیالکتیک، شاه یک چیزی هم طلبکار میشود. خوب نقد روش را از اینجا شروع کردم؛ پانزده سال هم وقت برد. آن کتاب کار یک روز دو روز نیست، کار یک دوره کاوش و تحقیق پانزده ساله است. که نقد و نقد حاصلش شده است آن قسمت آخر کتاب به عنوان روش شناخت. آن هم آسان است و حتی میتوانند به کار ببرند. چند نفر هم در آن وقت اینجا دکترا میگذراندند از ایرانیها، آن روش را با موفقیت به کار بردند. خود من هم به کار بردم و میبرم. این هم راجع به روش. عرض کنم که ما گفتیم عقل مستقل و آزاد. ویژه گیهای استقلال و آزادی کداماند؟ به چی تعریفش کنیم؟ تا بخواهید آزادی تعریف دارد! کدام تعریف با عقل خودانگیخته جور است و واقعاً آزادی است؟ اینها هم اولاً در کتاب “بیان استقلال و آزادی” یک فصلش به ویژه گیهای این بیان اختصاص یافته، خود آزادی ویژه گیهایش و تعریفهای استقلال در ارکان دموکراسی آمده است و آن طالب، طالب راه و روش البته این هم کار سادهای نیست، اما خوب فرق هست بین آدمی که یک عمری گذاشته برای اینکه اینها را یافته و کسی که میخواهد این روش را به کار ببرد زحمتش بسیار کم شده، او فقط کافی است که اینها را بیاموزد و بگذارد به تجربه. من خواندم آن کتاب را، n تا کتاب آدم میخواند، آنها تا به عمل در نیاید، در حافظه است و بعد از مدتی پاک میشود میرود یعنی فراموش میشود. همین الان که من دارم با شما صحبت میکنم چند کتاب را دارم با هم میخوانم؛ یکی مربوط است به تاریخ فلسفه، تازه برای من آوردهاند، یکی مربوط میشود به نظریهها در دوران قاجار، یک کتاب تازه خواندم آماده شده برای انتشار در باب ارتداد، یک هموطنی در داخل نوشته، اینجا تصحیح شده و آماده است برای انتشار که نشان میدهد کارهایی که انجام میشود باروراست چونکه دنباله پیدا میکند یعنی اینکه به ما میگوید که موفقیت داشته کارهای ما.
خانم ژاله وفا: یکی هم تاریخ ایل قشقایی بود که دیدم دارید میخوانید.
آقای بنی صدر: تازه آوردهاند اما هنوز نخواندهام، شروع نکردهام. وقتی من بخواهیم کاری را بخوانیم حاشیه مینویسم. وقتی که میخوانم اگر ببینم تعریفی هست. یک فکری هست یک نظری هست .یا یک نظرغلطی است که قابل نقد است در حاشیه کتاب یادداشت میکنم. fه اصطلاح وقتی شروع میکنم به کار، بخواهم به کار ببرم آنوقت آن برای من زنده میشود، مثل ماده اولیه است، به کار میبرم. اما اگر نه، برای آیندگان اگر کسی حوصله کند ببیند بنی صدر چه کتابهایی میخوانده، حاشیه هر چه نوشته ممکن است به درد او بخورد. ولی خوب بسیاری از اینها هم من وقت پیدا نمیکنم. ولی با این حال اگر بخواهیم نتیجه بگیریم از بحثمان این میشود که خواندن وقتی عقل خودانگیخته است به خواندن مصرف کردن بسنده نمیکند. جوان خود را قانع نکن که پنج دقیقه یک چیزی بخوانی، دو خط بخوانی تلگرافی، این میشود مصرفکننده، عقلت را به کلی عاطل و باطل میکنی. ما یک معلمی داشتیم در دبیرستان میگفت بیانصاف من این را میکنم لقمه میگذارم در دهنت اقلاً ببلع ! معلم جبر ما بود.
خانم ژاله وفا: هستند روشهایی آقای بنی که به شما پیشنهاد میشود مسائل را خیلی کوتاه، فشرده، دو دقیقهای، سه دقیقهای. شما کلاً با این روش مخالفاید یعنی میگویید میشود یک تعریف داد اما باید این باز شود، پخته شود، خود آن طرف کوشا باشد، مطالعه کند. سؤالهایی در زندگی برایش پیش میآید، به تجربه زندگی بزند. غیر از این نمیشود خودانگیخته بشود، دستوری نیست که ببلعد و عقلش خودانگیخته شود.
آقای بنی صدر: همینطور است. نسلی نمیباید در همه چیز خودش را به مصرف معتاد کند حتی در مقام اندیشه. اندیشه وعقل خود را هم معتاد کند به مصرف کردن. موازنه عدمی چیست؟ خوب دو خط. بعد حالا میخواهی به کار ببری. به کارت میآید اگر بخواهی به کار ببری؟ این سؤال است. آها عجب تعریف قشنگی است! این هم موازنه عدمی است! یک چنین تعریفی دارد! خوب عقل خلاق این است که بتواند این را به کار ببرد. ممکن است یک جمله باشد شما بتوانید به کار ببرید این مصرف نیست؛ کارایی دارد در خلاقیت شما. ممکن است یک کتاب شما بخوانید وهیچی به کار شما نیاید که شما خلاق بشوید. بلکه شما را مشغول کند مثل اینکه داستان میخوانی. خوب داستان را هم چند جور میشود خواند. میتوانی بخوانی ببینی چه رابطههایی بوده، نبوده، چرا اینجور بوده چرا اینجور نبوده! یکی اینکه میخواهی سرگرم بشوی.یا فیلم میبینی. یا ده جور میتوان فیلم دید. بدترین نوع اعتیادی که عقل میتواند پیدا کند اعتیاد به مصرف است. میگوید اکثریت جامعه بشری خلاق نمیشوند آنهایی هستند که میروند در دانش هزارتا یکیاش خلاق نمیشود برای اینکه عقل اعتیاد پیدا میکند به مصرف. شمای جوان میتوانی هنوز خود را از این اعتیاد برهی. آقا نسل امروز دیگه حوصله ندارد و وقت ندارد! چی داری ؟ اگر نخواهی عقلت را خلاق کنی؟ وقت نداری برای چه چیزی وقت داری؟
شاد و پیروزی شما مردم ایران را باد خصوصاً جوانان