روش شناسی – بخش چهارم- ویژگیهای حق که بکار روزانه انسان می آیند: مصاحبه تلویزیون سپیده استقلال و آزادی
خانم ژاله وفا: بینندگان گرامی تلویزیون سپیده استقلال و آزادی، سلام عرض میکنم خدمت همه شما، همچنین خدمت شما جناب آقای بنی.
آقای بنی صدر : سلام بر شما و شنوندگان و بینندگان فارسیزبان در ایران و جهان.
خانم ژاله وفا: بینندگان محترم، بخش چهارم سلسله گفتگوهایی با آقای بنی صدر تحتعنوان روششناسی داریم که مختصری عرض میکنم خدمتتان: در بخش اول آقای بنی صدر به علت تقاضایی که از ایران شده به خاطر اینکه برای جوانها یک روشهایی را بیان کنند که چگونه میشود عقل را خودانگیخته کرد و عقل خودانگیخته خلاقیت خودش را بازیابد، در گفتگوی اول که یک مقدمهای بود روش کار را آقای بنی صدر بیان کردند. در بخش دوم و سوم پرداختیم به یکسری از واژههایی که بسیار بعداً به کار برده میشود و خصوصاً اندیشه راهنما، اصل راهنما، موازنهها توضیح داده شد، پنج اصل بیان شد، تعریف قدرت بهدستداده شد، ثنویت توضیح داده شد، ثنویت تک محوری و چند محوری یا دومحوری یا چندمحوری، و همچنین قدرت و حق برنامه دوم بود که ویژگیهای قدرت را بیان کردند آقای بنی صدر ، حتی چهار تا ویژگی قدرت را هم بیان کردند و معتقدند که سیودو ویژگی حق را تا به امروز بدان دست یافتهاند، چهار تای آن را در بخش سوم بیان کردند. از نو ما این جلسه را به بخش حق اختصاص میدهیم یعنی بخش چهارم روششناسی را و میپردازند به ویژگیهای حق. بفرمایید.
آقای بنی صدر: بله از اینجا شروع کنیم که یک زمانی در ایران و بعضی کشورهای نظیر ایران هر از چندی یک چیزی مد میشود. مد شده بود که همه چیز نسبی است. حق هم نسبی است؛ من یکجور میفهمم حق را، شما یکجور میفهمی حق را. البته در غرب هم بود؛ به خصوص پستمدرنها، اینها که حق یک تعریف دارد و هستیشمول است این تعریف و همه باید از آن… را بردند زیر سؤال و گفتند همچین چیزهایی نیست و این حرفها. این در غرب مد شد برای این بود که میخواستند مطلقها را بشکنند، نه خودش را بکنند یک مطلقی؛ که شما دیگر هر چه میگوید آقا این آب تمیز نیست این را باید آب تمیز بهش بدید، بگوید آقا همه چیز نسبی است. مواظب سلامتت باش، همه چیز نسبی است. مواد مخدر مصرف نکن، میگوید همه چیز نسبی است. این به این شوری نیست، نبود، در غرب هم به این شوری نشد. پستمدرنها هم اینقدر شور نکردند مسئله را. برای اینکه اگر فرض کنیم که حق یک ویژگیهایی ندارد، به آن ویژگیها تعریف نمیشود و در واقع برداشتهای ما به آن تعریف نزدیک نمیشود اصلاً خودبهخود معنایش این است که حقی در کار نیست.
خانم ژاله وفا: در آن نسبیگرایی که انسان میگوید من برداشتم نسبی است میشود حتی تعاریف متضاد را هم بگوید.
آقای بنی صدر : بله گفتم آن باید باشد تا یکی نتواند بگوید منی که زور میگویم، همین زورگویی را حق میدانم. آن هم بقیه حرفها شعر و غزل است، آنچه به کار میآید زور علیهسلام است. به کار بنداز، نتیجه بگیر، این حق است. آنهایی که میگویند اینها حق نیست و فلان، آدمهای بیچاره و بدبختی هستند که دستشان به جایی بند نیست، ، چسبیدند به حقی که معلوم نیست چیست. میشد به کلی حق بیمعنی. پس باید یک حق با ویژگیهایی که دارد یک تعریفی داشته باشد که انسانها برداشتهایشان با آن سنجیده شود. درست است که برداشتها یکسان نیست، معنایش هم این نیست که اگر ما آن را با آن ویژگیهایش بسنجیم به این تعریفها به هم نزدیک نشوند. همه اینها به آن تعریف اصلی نزدیک میشوند. و الا دانش بشری چطوری ممکن بود پیشرفت بکند اگر بگوییم که مثلاً در فیزیک همه چیز نسبی است. آقا این آب ترکیب هیدروژن و اکسیژن نسبی است. همه اینها میشد بیمعنی. آن برای این بود که یک مطلقی درست نشود. یک آدمی بیاید بگوید این دیالکتیکی که من میگویم علم قطعی است چونوچرا هم برنمیدارد. طبق آن یک نظر درست کند و حقیقت را بریزد در آن قالب. هر کس هم جلویش ایستاد به عنوان اینکه شما جلوی حق ایستادید بُکشد. مثل همین ولایت مطلقه دیگر، میشود از این نوع نظریهها، لباس مطلق میپوشند. این را بخواهی بشکنی میگویی اولاً تعریف حق باید به ویژگیهایش باشد، ثانیاً اینکه هیچکدام از این برداشتهای ما بله آن تعریف که قطعاً دارد نیست برای اینکه ما هم به علم قطعی هم هیچچیز نداریم، ولی به تدریج به آن نزدیک میشویم. این توضیح برای اینکه اهمیت هم تعریف حق معلوم میشود، ویژگیهایش معلوم میشود، هم اینکه جامعه که شنوندگان ما را تشکیل میدهند، از جوان و غیرجوان، متوجه بشوند که این حق خصوصاً در آنچه که به حقوق ذاتی انسان مربوط میشود، اگر بهش عمل بکنند و اگر این حق را به ویژگیهایش بشناسندریال انسجام با یکدیگر، دوستی با یکدیگر بنابراین نیرومند شدن، توانا شدن امکان پیدا میکند. یک جامعهای که الان احساس ناتوانی میکند، میشود جامعهای که احساس توانایی میکند. میتواند جزم بکند آن به اصطلاح قوای سرکوبی که بر ضد او به کار میرود. این به خود جزم بکند.
خانم ژاله وفا: ولی همهاش هم که در بخش نظری نیست آقای بنی صدر . در بسیاری از اعمال انسان، روابط طبیعی، مثلاً مادر و پدری که بیشائبه بچهاش را دوست دارد، عشق و التفات و دوستی و مهر و خود دانش و رفتارهایی که انسان دارد که از جنس حقاند و همبستگی ایجاد میکند، همگرایی ایجاد میکند و انسان فالهمها فجورها و تقواها، درکش میکند که این از جنس حق است و عشق است این نیاز درست است با همان ویژگیهایش میشود محکش زد و سنجیدش ولی همه آنها قابل استفاده و تجربه است.
آقای بنی صدر : معلوم است؛ ویژگیهایی که دارد غیرواقعی نیستند. برای چه میگوییم تعریف به ویژگیها؟
خانم ژاله وفا: نه منظورم این است که درک آن حق این نیست که صرفاً نظری باید آن ویژگیها را بداند.
آقای بنی صدر : نه میدانم مسئله میخواهیم از نظری خارجش بکنیم به آنچه که در دسترش همه باشد و ملاک باشد که اگر یک گفت آقا من اینجوری میفهمم، بشود از او پرسید که این ویژگیهای این چیزی که شما میفهمید کدام است؟ دارد این ویژگیهای حق را، ندارد این ویژگیهای حق را.
خوب گفتیم که اولش از خودش هستی دارد؛ هستیمند است. دو در خودش تناقض ندارد و هیچ حقی با حق دیگر در تضاد نمیشود. اینکه اگر به شما گفتند آزادی بر امنیت، امنیت بر آزادی مقدم است و نمیدانم فلان حق بر فلان حق مقدم است، دروغ به شما میگویند. حقها همدیگر را ایجاب میکنند؛ در خود تناقض ندارند، با یکدیگر هم تضاد ندارند که شما یکی را بگیری، یکی را رها کنی. سه گفتیم که خالی از زور است. چهار گفتیم که شفاف است. پنج میگوییم که این حق به محض اینکه شما قبول کردی که به حق عمل کنی و حقوقت را داشته باشی این ویژگی را دارد که تبعیض به حق راه ندارد. اگر در جامعهای تبعیض بین زن و مرد شد، تبعیض بین فرزند و پدر و مادر شد، تبعیض بین فرزندهایشان شد، تبعیض بین اقوام شد، تبعیض بین عرض کنم به خدمت شما…
خانم ژاله وفا: فقیر و غنی شد…
آقای بنی صدر : فقیر و غنی شد، نژادی شد، ملی شد، اینها خلاف حقاند. اینها همه زور فرمودند. غیرممکن است شما یک تبعیض را بتوانی تصور بکنی که بنمایهاش زور نباشد.
خانم ژاله وفا: همان بحث منافع ملی که ضدحقوق ملی است یعنی با منافع ملی نمیشود به حق ملی رسید.
آقای بنی صدر : بله حق ملی حق است، منافع ملی مال آنهایی است که بر جامعه حاکماند. این خیلی مهم است؛ یعنی چیزی عملی است. الان در خانوادهها، در جامعه، در رابطهها، اینها انسانها میبینند هر تبعیضی را تصور بکنند حتماً بنمایهاش زور است و چون گفتیم، سومی بود دیگه ویژگی سوم، در حق زور راه ندارد. پس تبعیض بنابر اینکه بنمایهاش زور است این خلاف حق است. این همه که تأکید قرآن است بر اینکه نفی تبعیضها، به خاطر این است که این میگوید من کتاب حقام. اگر گفت من کتاب حقام پس تبعیض نمیشود قائل بشود در این کتاب بین زن و مرد و بین انسانها. اگر کسی به نام این دین به تبعیض قائل شد، دروغگوست چون خلاف حق میگوید. ویژگی ششماش این است که همه زمانی است. یعنی نمیشود گفت که یک چیزی امروز حق است، فردا میشود ناحق. آنی که امروز یک چیز است و فردا یک چیز دیگر حتماً بنمایهای از زور دارد. بله او امروز توقعاش یک چیز است یک کاربرد دارد، فردا نمیتواند آن کاربرد را داشته باشد میگوید آن دیروزی بله آن اقتضای دیروز بود. مثل حرفهای آقای خمینی میشود که از راه مصلحت من دیروز یک حرفهایی زدم حالا هم خلافش را میگویم. نه! حق همه زمانی است. چون همه زمانی است، همه مکانی هم است. پس این هفتمی؛ همه مکانی است. یعنی اگر منِ انسان حقوقمندم، انسانِ آلاسکایی هم حقوقمند است. قطب شمالی هم حقوقمند است. هر موجود زندهای حقوقمند است. چون فرض کردیم که این ذاتیِ حیات است. پس هر ذیحیاتی حقوقمند است.
خانم ژاله وفا: پس انسانها بر اساس حقشان در مکانهای مختلف، زمانهای مختلف با هم رابطه برقرار میکنند. ملتها هم به همچنین.
آقای بنی: اگر بکنند دنیا میشود همان بهشت موعود؛ جامعه آرمانی در سطح جهان به وجود میآید. خوب پس این هم شد تبعیض هفتم. تبعیض هشتم، هِی میگوییم ذاتی ذاتی، این ذاتی حیات است. میگوییم حق نفس کشیدن؛ همین عادیست همه نفس میکشند دیگر. خوب این ذاتی حیات من است دیگر، برای اینکه من اگر نفس نکشم میمیرم. این ذاتی هر چیزی است که شما میگویید که مثلاً فرض کنید این کتابخانه، وجود دارد دیگر، به معنا به مثابه کتابخانه این حقی که شما میگویید حق کتابخانه این است که کتاب در آن تنظیم بشود و و و … این ذاتی این کتابخانه است. وگرنه بهش نمیتوان گفت کتابخانه. دوربین عکاسی کارش عکس گرفتن است؛ این ذاتی آن دوربین است. ذاتی به این معنا، میخواهم توجه جلب شود، بعضیها فکر میکنند ما میگوییم ذاتی به معنایی که بعضیها در فلسفه ذاتی عرضی میکنند و حرفهایی میزنند که این با حق سازگار نیست. یعنی آنچه که ما میگوییم حق اگر شما از آن غافل شدی این به آن چیزی که از او هست آن را سکته بهش وارد میکند، نقص بهش وارد میکند، گاهی سبب مرگ میشود. شما یک نفس کشیدن، یک مدت بیشتر از اندازه شما نفس نکشید، مرگ میآورد.
خانم وفا: یعنی اگر انسانها واقعاً آقای بنی صدر ، مجموع حقوقشان را به اندازه حق حیات، ذاتی وجود یعنی درکش را داشته باشند که چقدر اینها هر کدامش نقصی در حیاتش ایجاد میکند اگر از او صلب شود، حق آزادی بیان، آزادی فکر، اندیشه راهنما داشتن، اینها را اگر عین نفس کشیدن برایشان اهمیت قائل شود نمیتواند به شکل مجموعه بهش عمل نکند.
آقای بنی صدر : معلوم است. در حال حاضر برای نفس کشیدن هم خیلی اهمیت قائل نمیشوند؛ این آلودگیهای شهرها را ببینید. اصلاً مثل اینکه برای نفس کشیدن خودشان هم حق نفس کشیدن هم بهجانمیآورند متأسفانه. حالا به هر حال پس این ذاتی هر پدیده است. هر موجود زندهای حقوقی که دارد ذاتی حیات اوست. نسبتش اینجوری است. نسبتش عارضی نیست که شما بگیرید حالا مثل اینکه شما فرض کنید که آقا من این پیراهن را پوشیدم، حالا درمیآورم یک پیراهن دیگر میپوشم. نه! نمیتوانی دربیاوری. خوشبختانه ها! و الا اگر میتوانستی مرتب انسانها بدون زحمت زندگی هم را از بین میبردند و زندگی خودشان هم از بین میبردند.
خانم ژاله وفا: بنابراین چون ذاتی است نه دادنی است، نه گرفتنی، بلکه داشتنی است.
آقای بنی صدر : بله. بنابراین من حقام را گرفتم، آزادی دادنیست و گرفتنیست، اینها چیزهایی از نادانی است و توجه نکردن به رابطه حق است با حیات. هر پدیدهای حقوقی که دارد ذاتی حیات آن پدیده است. نهم اینکه حق با مَجاز، با خیال، با دروغ رابطه برقرار نمیکند؛ با واقعیت رابطه برقرار میکند. یکی از به اصطلاح روشنترین ویژگیها و ضابطههاست برای تشخیص حق از ناحق. میگوید آقا من خیالاتی فرموده بودم یا من شب خواب دیده بودم که فلان امری رخ خواهد داد؛ حتماً اینجور خواهد بود. خوب ممکن است بشود ممکن است نشود. ممکن است احساس قبل از وقوع شما قوی بوده است در خواب، یک احساسی قبل از وقوع به شما دست داده است و واقعیت را هم پیدا کرده است. ربطی به این ندارد که این خواب شما حق است. میتواند راست دربیاید میتواند راست درنیاید. اما حق راست درمیآید. خوب ما موجود زندهایم واقعیت داریم؛ حق با ما رابطه برقرار میکند. با قدرت به لحاظ اینکه گفتیم آن رابطه است دیگر، بعد آن ترکیبی که در آن رابطه بهکارمیرود. شما برای اینکه این رابطه را برقرار بکنید، خیالاتی میکنید که من اگر بر طرف مسلط بشوم و کذا و کذا، من این موقعیت را پیدا میکنم. این خیال است؛ تصورات شماست. به قولی من برنامهگذاری کردم دزدی کنم، برنامه ریختم قشنگ، طرح ریختم، اجرا کردم، رفتم گاوصندوق طرف را باز کردم و پولهایش را بردم و شدم ثروتمند. این برنامهگذاری شما، تصور ذهنی است که شما ساختهاید برای خالی کردن گاوصندوق یکی دیگر. هر قدرتی، هر رابطهای بخشیش مَجاز است. تصورات ذهنی شماست و برای اینکه خودت نمیخواهی کار کنی، زحمت بکشی، میخواهی از دیگری بخوری. و بسیاری از این نظریهها؛ آقا میگوید که تاریخ بشری از اول اینجوری شروع میشود و تا آخرش هم این است. یک قالب نظری است؛ ساختی. یک وقت هست این را میگذاری به تجربه، تجربه ببیند که این راست است، دروغ است. یک وقت نه! میگویی این چون و چرا ندارد، جبر تاریخ است. واقعیت باید خودش را با این تطبیق بدهد. حق با این رابطه برقرار نمیکند؛ حق با واقعیت رابطه برقرار میکند.
خانم ژاله وفا: ولی میشود براساس واقعیت و ارتباط با واقعیت و شناخت هرچه با کیفیتتر و با کمیتتر واقعیت، تاکتیک و استراتژی سنجید و یک برنامهریزی کرد.
آقای بنی صدر : آن تاکتیک و استراتژی بحث علیحدهای است.
خانم ژاله وفا: نه یعنی کلاً برنامهریزی.
آقای بنی صدر : دو جور نظر هست؛ یک نظر هست که از واقعیت میآید، این را میتوانی شما به اجرا بگذاری، روش تجربی هم بهکارببری، نقد هم بشود در ضمن عمل و این روشی است که جواب میدهد. یک وقت نه، شما نظریه از پیش ساخته داری میگویی خداوند به من ولایت مطلقه داده برای مردم. این مردم هستند که باید خود را با این ولایت مطلقه تطبیق بدهند. تجربه هم برنمیدارد، امری است. هر کس بگوید بالای چشم این نظریه ابروست، این با احکام مخالفت کرده و دیگر بزنید گردن را. نه، این به اصطلاح حق با واقعیت ارتباط درمیآورد، واقعیت آنطور که هست. با ذهنیات رابطه برقرار نمیکند. یک آدمی میتواند بسنجد ذهنیات خودش را، همیشه این ویژگی به او میگوید که با واقعیت بسنج؛ تحمیل نکن به واقعیت. ببین آن واقعیت چه میگوید. از آن واقعیت یک کسی مثلاً آقا در ذهنش است که درمان همه، پدر من یک پسرعمو داشت هر مرضی را میگفت آقا این درمانش جوش شیرین است. پدرم میگفت حصبه؛ میگفت حصبه هم درمانش جوش شیرین است. یک دوا داشت برای همه دردها. این خاص او نیست ها! متأسفانه بیشتر بشرها اینجوراند. یک ذهنیت پیدا میکند هر واقعیتی را میخواهد با آن تطبیق دهد. حق به شما میگوید که نه! با ذهنیت شما من رابطه برقرار نمیکنم؛ با آن واقعیت برقرار میکنم. این شد نُه تا. دهم این است که قبلاً هم گفتیم که حقوق یک مجموعه را تشکیل میدهد. یک حق تنها نداریم. حق نفس کشیدن همراه با حق غذا خوردن، حق خوابیدن، حق کار کردن، حق اندیشیدن و … . اینها یک مجموعه است؛ شما یکی را که برداری به آنهای دیگر هم سکته وارد میشود. خوب البته بعضیها را که برداری دیگه بقیه هم نیست. مثلاً نفس نکشی الفاتحه، دیگه بقیهای نیست که شما ببینی چه میشود چه نمیشود. به قولی اگر شما غذای بد بخوری، خوابت هم بد میشود، تنفست هم خراب هم میشود، فکر کردنت هم خراب میشود، کار کردنت هم خراب میشود و … . اینها مجموعهاند. این شد ده تا. یازدهم اینکه حق ویران نمیشود و ویران هم نمیکند. ای انسانها که شما به نام دین این کشت و کشتار میکنید، آدم میکشید، انتحاری میکنید، برای هیچ و پوچ حکم اعدام میدهی، بدانید حق ویران نمیشود، ویران هم نمیکند.
خانم ژاله وفا: زبان تخریبی که ویران میکند بقیه را…
آقای بنی صدر : بله آن هم حق نیست. دوازدهم اینکه حق محدود نمیشود، محدود هم نمیکند. آزادی به مثابه حق، با موازنهها گفتیم دیگه موازنه عدمی یعنی رها شدن از محدودکنندهها، آن دو محور باشد رها بشویم و واقعیت آنگونه که هست، ببینیم . خوب آزادی اگر محدود بشود، چه کسی آن را محدود میکند؟ قدرت. چیزی به جز قدرت برای محدود کردن آزادی نیست. این خود به معنای تقدم دادن به قدرت است و حاکم کردن قدرت است بر آزادی. به این جهت لیبرالیزم دروغ میگوید در تعریف آزادی. سارتر هم به این جهت میگوید که نه، آزادی بیرون رفتن است از تعیّن و در آن فضای نامتعیّن به اصطلاح عقل در آنجا به پرواز دربیاید میشود آزادی. حالا ما آن را هم نقد کردیم، به جایش یک بحث دیگه کردیم یک موقع. پس حق محدود نمیشود و محدود نمیکند. خوب حق علم است؛ ظن و گمان نیست. من خیال میکنم حق این است… خیال بیخیال. هر وقت علم پیدا کردی این حق است. اهمیت علم هم برای همین جهت است که علم از ویژگیهای حق است.
خانم ژاله وفا: به خاطر همین قرآن میگوید در آنچه علم ندارید محاکمه نکنید.
آقای بنی صدر : نکنید، نایستید، توقف نکنید، جلو بروید. این برای این است که هر چه شما علم شما به قطعی شدن نزدیکتر باشد این حقتر است. این شد چندتا؟ حسابشان از دست ما رفت. حالا زمان ما هم کوتاه شد.
خانم ژاله وفا: دوازده تا.
آقای بنی صدر : مدتهاست از دوازده تا گذشته. خوب عرض کنم به شما دلیل حق، حالا اگر بگوییم این پانزدهم شنوندگان خودشان میشمارند میفهمند چون حساب از دست من دررفت، دلیل حق در خودش است، دلیل ناحق در بیرونش است. حالا همین ولایت مطلقه را بگیر، دلیلش کجاست در خودش؟ میگوید این را پیامبر گفت. دو تا روایت از امام صادق نقل میکند که هیچ به این معنای… آقای منتظری هم پذیرفت که این دو تا روایت دلالت نمیکند بر اینکه فقیه ولایت دارد. بعد آمد گفت که معقول نیست که شارع فکر حکومت را نکرده باشد. شارع که به عقل سرکار که شرع مقرر نمیکند. شارع جامعه برخوردار از دموکراسی شورایی را مقرر فرمود. محلی برای این ولایت باقی نگذاشت. به هر حال این دلیل در خودش نیست. شما میگویی عقل اینجور، عقل سرکار دیگه! آن یکی میگوید آقا امام صادق گفت. عقل باید دلیلش در خودش باشد. آفتاب آمد دلیل آفتاب… میگویند آفتاب نور میدهد، کسی قبول میکند؟ نمیکند که! نگاه میکند ببیند که آفتاب نور میدهد؛ میگوید بله این آفتاب نور میدهد. پس دلیل حق باید در خودش باشد. حالا اگر آن پانزدهم بود این شانزدهم، رهبری حق هم در خودش است. ناحق رهبری در بیرونش است. پس اگر کسی گفت که من بر شما ولایت دارم، خلاف حق است برای اینکه باید من به عنوان موجود زنده که هستم حیاتمندم رهبری باید در خودم باشد، به دلیل این ویژگی مهم حق. به این جهت است که قرآن میگوید هر کس خود خویشتن را رهبری میکند. به پیامبر میگوید اگر هم بخواهی تو نمیتوانی یک نفر را هم رهبری کنی. به این دلیل است که رهبری حق در خودِ حق است. خوب حالا میرسیم به خودانگیختگی. از قرار به اینجا رسیدیم زمان گفتگو سرآمد؛ یعنی نیم ساعت ما. برای آن یک دقیقهای که مانده از این گفتگو این را صرف این بکنیم به اینکه خودانگیختگی از ویژگیهای حق است. حق محرک ندارد که از بیرون تحریکش کنی. مثل اینکه شما مُرده را از بیرون هِی بگو زندهای زندهای؛ خوب نمیشود زنده. زندگی، حیات این خودانگیخته است. به این میگویند موجود زنده. بله شما از این ماشینهای کوکی درست کن، یک قوهای بهش بده، یک راهی میرود. قوه که تمام شد، آنم تمام میشود. این محرکش در خودش نیست، در بیرونش است. خودانگیخته یعنی خود خویشتن را به اصطلاح به فعالیتهای حیاتی برانگیزد، که استقلال داشته باشد در گرفتن تصمیم، آزادی داشته باشد در بهکاربردن نوع تصمیم. که اینجا یک بحث مهمی است راجع به استقلال و آزادی. این در گفتگوی بعدی وقتی که ویژگیهای دیگر حق را میشماریم، آنجا بهش میرسیم.