کارگران عزیزم،
بجا میبینم یک چند از واقعیت های جهان امروز را خاطر نشان کنم:
١. واقعیت اول این است که در ایران و در همه دیگر کشورهای جهان– هر چند در شماری از آنها نارضایی بسیار کمتر از نارضایی در کشورهای استبداد زده است-، نارضایی افزایش می یابد. اما، در برابر، در ناراضیان میل به جنبش کاهش می یابد.
٢. واقعیت دوم این است که در ایران احساس نا امنی و ترس از بیکاری و فقر از کشورهای استبداد زدۀ دیگر بسیار شدیدتر است. این نا امنی و ترس، پدیده ای جهانی گشته است. طرفه اینکه نا امنی و ترس را قدرتمدارها ایجاد می کنند و قشرهای مردمی به قدرتمدارهایی پناه می برند که زبان فریب شان درازتر است!
٣. واقعیت سوم این است که در ایران، در طول ۵۸ سال، با صدور نفت و گاز و ثروت های دیگر و کالاها، ۲۰۰۰ میلیارد دلار، سرمایه حاصل شده است. اگر چین با سرمایه گذاری ۳۵۰ میلیارد دلار، صاحب اقتصاد امروز خود شده است، دو رژیم استبدادی و وابستۀ پهلوی و ملاتاریا، با خرج این سرمایۀ عظیم، فقر را گسترش داده و ایران را بیابان کرده اند. بزرگی رقم به شما می گوید، استبدادِ زیر سلطه، چه اندازه سوخت بر است. از این استبداد، جز تخریب نیروهای محرکه ساخته نمی شود؛
۴. واقعیت چهارم این است که استعدادها از ایران مهاجرت می کنند و سرمایه هایی که رانت خواران از آن خود میکنند، نیز، از ایران فرار می کنند. و
۵. واقعیت پنجم ایناست که اقتصاد ایران مصرف محور و رانت محور است. بدینخاطر شهروندان بیشتر از راه فعالیت های تخریبی، درآمد بدست می آورند و استعدادهای شما کارگران و قشرهای مردمی جامعه و دیگر نیروهای محرکه، تخریب می شوند.
هرگاه در این ۵ واقعیت بیاندیشید، علت سه واقعیت پسین را، از جمله، در دو واقعیت اول و دوم می یابید. پس، شما کارگران ایران باید از خود بپرسید،
● چرا با وجود مشقت بارتر شدن زندگی و افزایش نارضایی، میل به جنبش کاهش می یابد؟ پاسخ پرسش را شما بهتر از هر کس دیگر می توانید بدهید. زیرا شما در شمار قربانیان اولِ وضعیتی هستید که بطور مدام، بدتر می شود. با وجود این، پاسخ خود را به این پرسش با شما در میان می گذارم: نارضایی وقتی با احساس نا امنی و ترس همراه شود و اندیشۀ راهنمایی در سر، انگیزه پدید نیاورد، ناراضیان را فعل پذیر تر می گرداند. جهان امروز گرفتار بن بست اندیشۀ راهنما است. از آنجا که اندیشۀ راهنما، انگیزه را ایجاد می کند، ناتوانیش در ایجاد انگیزه، سبب فلج عمومی می شود.
● در بارۀ واقعیت دوم، جامعه شناسان و روانشناسان تحقیق های گسترده انجام داده و حاصل کار آنها این است:
– نتیجۀ تحقیق ۵۰ جامعه شناس در ۵۰ کشورِ دارایِ دموکراسی، از جمله، این است که کارگران و دیگر قشرهای مردمی، از چپ روی گردان شده و به اقتدارگرایان رأی می دهند؛
– حاصل کار گروه های روانشناس این است که مردمان، از جمله قشرهای مردمی، به میزانی که احساس نا امنی و ترس می کنند، به اقتدارگرایان پناه می آورند. زیرا گمان می برند، قدرت از آنها در برابر خطرها، نگهبانی می کند.
محققانِ جامعه شناس، علتی که بن بست اندیشۀ راهنما است را خاطر نشان می کنند. راستی این است که وقتی اندیشۀ راهنما، انگیزه پدید نمی آورد، خلاء انگیزه را احساس نا امنی و ترس، و تمایل به حمایت طلبی از زور، پر می کند. چنان می شود که کارگران و قشرهای مردمیِ دیگر، به بهره کشان و نا امنی آفرینان و ترس آفرینان، پناه می برند.
اینک بر شما است که حقوقِ ذاتیِ حیات خویش را بشناسید، حقوق پنجگانه (حقوق انسان، حقوق شهروندی او، حقوق ملی، حقوق طبیعت، و حقوق هر کشور بمثابۀ عضو جامعه جهانی) را بشناسید، حقوند بگردید تا انگیزه مند شوید و شجاعت برخاستن برای تغییر نظام اجتماعی زیرسلطه را بازیابید.