back to top
خانهدیدگاه هاآشفتگی و فقر گفتمان در یک میز گرد!، از تقی روزبه

آشفتگی و فقر گفتمان در یک میز گرد!، از تقی روزبه

Rouzbeh-Taghi-1 بطور کلی سطح گفتگوها، چندان رضایت بخش نبود. بجز یکی از دوستان که آن هم بدون آشفتگی نبود، بقیه، تقریباً همان حرف هایی را زدند که چهل سال پیش هم می گفتند. انگار نه انگار که جهان و شرایط کشورها در این فاصله زیر و رو شده است و طرحی نو در تناسب با آن می طلبد. آقای خسرو پارسا، حرف اصلی شان این بود که بهتر است به مناسبات حاکم سرمایه داریِ خرد تزریق کنیم و در واقع چیزی برای گفتن نداشت. خانم میظر نیز همان مواضع دیرینه خود را آن هم به شکل پراکنده، بیان داشتند. آقای سعید رهنما نیز جز تکرار همان مواضع قدیمی اش چیز تازه ای نداشت. من قبلاً در نوشته و مناظرات دوجانبه* با ایشان مواضع وی را نقد کرده ام و اینجا نیازی به تکرار آن نیست. اما در مورد آقای نیکفر که در مورد مواضع جامعه گرایی ایشان نیز قبلاً نوشته ام*، باید گفت که گرچه مواضع او از مواضع دیگر گرایش ها، متفاوت و فرموله شده تر بود، اما متأسفانه آنهم آشفته بود و فاقد انسجام لازم. در این مختصر به رئوس آن ها اشاره می کنم: 
 
در مورد چپ «دولت یا قدرت محور و جامعه محور» و این نوع دوگانه سازی ها، مثل شمار دیگری از مقولاتی که بکار می برند، گسیختگی وجود دارد. انگار که قدرت و دولت از آسمان آمده اند و هیچ نسبتی با جامعه ندارند. بر عکس، قدرت و دولت، برساخته و برآمده از خود جامعه هستند، ولو برای کنترل آن. بنابراین، در تقابل قرار دادن آن ها، بدون در نظر گرفتن رابطۀ درونی آن ها، معضل آفرین است. مسألۀ اصل، جدایی سوژه و اُبژه- جامعه، و انباشتِ قدرتِ منفک شده از آن است که آن را به نیرویِ سرکوبگر، تبدیل می کند. برون رفت از این دو گانگی گسیخته و بدون وساطت، تنها در راستای پیوند بین سوژه و ابژه قدرت ممکن است که بیان خود را در تقویت دمکراسی مستقیم، بجایِ دموکراسی نیابتی و مبتنی بر بازنمایی، پیدا می کند. 
 
در جایی ادعا می شود که آینده، چراغ راه گذشته است، و نه برعکس. این نیز یک گزارۀ شبه ترانسندنتال (transcendental یا ترافرازنده/ تعالی گرا) است. گویی که آینده ای بیرون از حال وجود دارد و سوء تفاهم زا ست. در حقیقت بد فرموله شده است، و گرنه زمینه های ساختن آینده از درون روندهای گذشته و موجود و تجربه شده و نقد و راستی آزمایی پروژه ها و فرضیات، و از قضا به شیوه ای درون ماندگار و به شکلی ترافرازنده برخاسته از متن و روندهای موجود در آن، فراهم می شود و در پراتیک اجتماعی به محک آزمون گذاشته می شود. وگرنه تخیل کردن و انتزاع سازی آینده در خلاء، بیشتر به کشف و شهودِ باطنی، شباهت پیدا می کند. احتمالاً مقصود، بیان این نکته بوده است که تاریخ، یعنی متفاوت بودن و تأکید بر تاریخ مندیِ تحولات تاریخی، در تمایز کیفی با نگاه قهقرا گرایانه و بازگشت به گذشته. به این اعتبار، آینده قاعدتاً فربه تر از گذشته است، و نه مکرر شدن آن. یکی بر فلسفه شدن استوار است، و دیگری بر بودن. 
 
در مورد تقدم تبعیض ها بر استثمار نیز، این نوع دوگانه سازی ها و تقدم و تأخر ها، اول مرغ یا تخم مرغ، نادرست است، و اساساً از متد تحلیل بر پایۀ مقولات انتزاعی و ناب که وجود واقعی ندارند، نشأت می گیرد (و پیشاپیش فقدان رابطه و پیوندِ پیچیدۀ اشکال را نادیده می گیرد. جهان را در تجردهای خود می بیند، و نه در ترکیب هایش). جهان واقعی، جهان انضمامی/ ترکیبی و متکثر و چندگونه است. و در همین رابطه، طبقه هم یک تکثر است و یکدست سازی مقولۀ طبقه نیز، یک برخوردِ تعالی گرایانه است (و به لحاظ سیاسی، سرکوبگرانه و ایدئولوژی تمامیت خواهانه). در حقیقت، طبقه در واقعیتِ وجودی خود، انضمامی و مفهومی است، بسیار متکثر و چندگون و متداخل. در جهان متکثر، به لحاظ پیشینه، همۀ این تبعیض ها بصور گوناگون، وجود داشته اند و دارند، گرچه همه شان، همواره به شکل انضمامی. اما این یک سوی واقعیت است، سوی دیگر آن است که همواره در دوره های مختلف، این تبعیض ها، بواسطۀ یک نظام قدرت (اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک)، مفصل بندی می شوند. عناصرِ جوامع بشری، هیچگاه اجزایِ منفصل، نبوده اند و با نسبت هایی، درهم تنیده بوده اند. برخورد اینترسکشنال (intersectional) در مورد طبقه، آن است که، هم زنان، هم سیاه پوستان، و هم سفیدپوستان (کارگر) و …، جملگی، بخش هایی از یک طبقۀ متکثر و چندگونه بشمار می روند و روابطشان با هم، نه بیرونی و خارجی، از جنسِ ائتلاف و همدردی، بلکه به شکل درونمان و به عنوان اجزایِ متکثر طبقه ای واحد، هستند. در عین حال که سطوح مختلفی از استثمار جنسی و یا خشونت نژادی را تجربه می کنند. اگر مفهومِ طبقه را متکثر، در عین داشتن اشتراک، حولِ وجه عامِ استثمار، در معنای جامع خود، یعنی نیروی کار یدی و فکری و بدن و حوزه های بازتولیدی، و از جمله بازتولید نسل و کارهای مراقبتیِ رایگان و …، در نظر بگیریم، آنگاه ترکیبِ تبعیض ها و استثمار، منافاتی با استقلالِ نسبی، ضمن هم پیوندیِ آن ها باهم، نخواهد داشت … . نه اینکه انواع تبعیض ها وجود ندارند، و یا همه مثل هم هستند و همه شان را می توان به یک مفهومِ واحد، تقلیل داد (یا مستقیماً از آن بیرون کشید) که خود یک رویکردِ تعالی گرایانه است. بلکه همانطور که اشاره کردم، بدان دلیل که آن ها ضمن تمایزها و پیشینۀ تاریخی شان، اما توسط نظام قدرت (اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیکی) مسلطِ هر دورۀ تاریخی، مفصل بندی می شوند و در خدمت آن قرار می گیرند. از آنجا که نظام سرمایه داری در عصر جهانی شدن، کلِ جهان را اشغال کرده و زندگی و جامعه را، همچون یک کارگاه گستردۀ تولید و انباشت و بازتولید، کنترل می کند (زیست سیاست)، و همه چیز، کالایی می شود از جنس و رنگ و …، سایر تبعیضات را (در حالی که خودِ استثمار و بردگی مزدی و نظایر آن نیز، به تعبیری، نوعی تبعیض است)، به عنوان دالِ مسلط به اشکال گوناگونی در خدمت خود و برای انباشت سرمایه، بکار می گیرد و مفصل بندی می کند، و حتی آن ها را در اشکالِ نوین، بازتولید می کند. بهرحال، مسألۀ اصلی، روابط آن هاست، نه تک بنی کردن آن ها، یا مستقل و قائم به ذات انگاشتنِ آن ها. در رویکردِ اینترسکشنال، نه فقط وجودِ انواع تبعیض های متفاوت و مضاعف در صفوفِ کارگران، نفی نمی شوند، بلکه بدون آنکه خارجی بمانند، هم چون عناصرِ مشترک و درون ماندگارِ یک طبقۀ متکثر و چندگون، عمل می کنند. 
 
همانطور که نیکفر، به درستی واژۀ انقلابِ ناتمام را چالش برانگیز می خواند، باید به آن اضافه کرد، مفهومِ چپ را، که جملگی، حول آن طرح، بحث می کنند. واقعیت آن است که چپ به عنوان مقوله ای قائم به ذات و بدون پیوندش با جنبش های کارگری و زحمتکشان و در صفوف آن، خود مقوله ای است چالش برانگیز که در جدایی اش، رسوب کرده و نهادی شده است، و کاربرد آن در تحلیل های کلان، راه به خطا می برد. بجای آنکه بحث را رویِ ریل واقعیِ خود، یعنی نقد و بررسی جنبش هایِ واقعاً موجودِ کارگران و زحمتکشان، و چپ به عنوان بخشی از آن، هدایت کند، بحث را با رسالتی که پیشاپیش برای آن قائل می شود، پیش می برد. بجای تمرکز، حولِ جنبش ها، هم چون اهرم های تغییر و پیشروی، و تبدیل آن به مرکزِ ثقل بحث ها و عمل مشترک، که بهتر می توان به هم گرایی و بستر سازی برای تفاهم بیشترِ نظری رسید، تا عکس آن. 
 
و نیز درک های آشفته و کهنه شده از سازمان یابی و سازماندهی، بسیار محسوس بود. در حالی که امروزه، من باب مثال، در اشکال نوین سازمان یابی های شبکه ای، که گاهاً آکسیون های میلیونی صورت می گیرند و قادر به پیوندِ عمیقی بین فضای واقعی و فضای مجازی اند، در حقیقت کمتر کسی را، از جمله در ایران، می توان یافت که امروزه خارج از این نوع شبکه ها، باشند. امروز، هر کسی، در یک یا چندین شبکه قرار دارد، حتی چوبانی که گوسفندها را در کوه ها به چرا می برد! یا در مورد سازمان یابی پروژه ای نفت، آنهم نیروهای ناپایدار و غیر رسمی و پیمانی را شاهدیم که چگونه درس سازمان یابی می دهند … . با این همه، این «چپ»، هنوز هم از پشت درختان، در جستجویِ جنگل است … . در حالی که سازمان یابی شبکه ای، فقط مجازی نیست، بلکه در عینیت هم، به عنوانِ نوعِ جدیدی از سازمان یابی در عصر شبکه ها است، و بین واقعی و مجازی، دیوار چینی وجود ندارد. در پایان، سوای اشکالات، باید از تلاش و زحمات این دوستان، برای دامن زدن به گفتگوها، از جمله بین داخل و خارج، تشکر کرد.  
 
تقی روزبه، 
۱۵سپتامبر ۲۰۲۱
 
لینک منابع:
 
– میزگرد “چپ و انقلاب های ناتمام”:
 
 
– پاسخی کهنه به یک سؤال کهنه!:
 
 
– مناظره:
 
 
– آیا در ایران انقلاب رخ نخواهد داد؟ و رابطه «راهی دیگر» با چپ سنتی!:
 
 
– تنوع در سازمان یابی را برسمیت بشناسیم:
 
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید