back to top
خانهتحلیل و وضعیت سنجیژاله وفا - وضعیت سنجی ۳۷۶ -نقش بدیل و رابطه آن با...

ژاله وفا – وضعیت سنجی ۳۷۶ -نقش بدیل و رابطه آن با نیروی محرکه سیاسی( ۳)

badil-2 

۱در پاسخ به سوالهای مهم یک زوج جوان، بویژه در دو وضعیت سنجی قبل (۳۷۴ و ۳۷۵) به نقش بدیل در بر انگیختن جامعه به جنبش همگانی پرداختم.

دراین وضعیت سنجی به نقش بدیل و رابطه آن با نیروی محرکه سیاسی خواهم پرداخت.

 

نقش بدیل و رابطه آن با نیروی محرکه سیاسی

 

۲-.  ا۱-از ابتدای تاریخ تا اکنون انقلابها در همه جای جهان دو دسته «رهبری» به خود دیده‌اند

۳-.  (تاکید می کنم منظور از رهبری فرد نیست بلکه محتوای رهبری مد نظر اینجانب است ): رهبرانی که در عمل «اندیشه راهنمای ناطق» بوده‌اند. یعنی در طول زمان، خود و پیروانشان، از راه عمل به اندیشه راهنما، جامعه جدید را ساخته اند.

و آن دسته از رهبران که «اندیشه راهنمای ناطق» نبوده‌ا

هر زمان، جریان انقلاب، به یک جنبش همگانی و یا خیزش سازمان یافته بخشی از جامعه سرباز کرده اما انقلاب با تغییرکردن و تغییر دادن، یعنی بازیافتن خودانگیختگی و رابطه‌ها را رابطه‌های حق با حق کردن روزمره، به پیش نرفته‌ و تحقق هدفهای انقلاب به بعد از پیروزی، یعنی استقرار دولت جدید، بازگذاشته شده‌است، بازسازی نظام اجتماعی قدرت محور میسر گشته و نوع دوم رهبران، دولت را قبضه کرده‌اند.

افلاطون این دسته از «رهبران»، را بخوبی توصیف می کند : از دیرگاه این دسته از رهبران، فهرست خواستهای مردم را امضاء و خویشتن را بدان متعهد می‌شمارند. اما چون به قدرت می‌رسند، آن کار دیگر می‌کنند.

در حقیقت، جز این نیز نمی‌توانسته‌اند انجام دهند. هم بخاطر قدرتمداری خویش و هم بدین‌خاطر که قدرت، هدف و روش خویش است. امر بدیهی که انسانها همواره از آن غافل می‌شوند این‌است که هر زمان قدرت روش بگردد، یعنی مردم و یا گروههای سیاسی بخواهند دوباره رابطه مسلط – زیرسلطه برقرار شود ( حتی اگر تحت نامی دیگرو با افرادی جدید ) وباز بخواهند بین نیروهای محرکه با زور ترکیب کنند و آنرا در حل و فصل امور جامعه بکار گیرند،نبایستی شک کرد که بلافاصله و درجا، تمرکز و بزرگ شدن قدرت، هدف شده‌است. و چون روش و هدف از هم جدا ناپذیرند ،روشی که قدرت است، هدفهای خوب را با هدفی که قدرت است جانشین می‌کند. و از همه مهم تر: بکاربرندگان خویش را به عکس هدفی که در سردارند، می‌رساند. قدرت وسیله نمی‌شود، بلکه بکار برندگان خود را وسیله و تخریب می‌کند.

بدین سبب انقلابهائی که اندیشه‌های راهنمایشان بیان استقلال و آزادی بوده‌اند و یا به قول فوکو، بیان قدرتی دموکراتیک بوده‌اند و فراگرد انقلاب، فراگرد تحول جامعه و بدیل بوده و جامعه در پیدایش بدیل شرکت کرده وخود آن را برگزیده‌است، بدیل ویژگی‌هائی را جسته که یک‌چند از آن‌ها بدین قرارند:

۲-،بدیل مردمی در جریان پیدایش و پذیریش اندیشه راهنما و سمت‌یابی نیروی محرکه‌ که انسانها هستند، متولد می‌شود.

این بدیل داخل و یا خارج از کشور ولی از بطن مردم و برای مردم در بطن این نیروی محرکه ملی و در جریان تحول خواست تغییر ، پرورده می‌شود. و این بدیل هیچ‌گاه از جامعه بیگانه و با قدرت یگانه نمی‌شود. به کشورهمسایه خود افغانستان که از حوزه فرهنگی خود ماست نگاه کنیم که چگونه جامعه در بیرون راندن نیروهای ارتش متجاوز شوروی هم نظر بودند و مقاومت کردند، اما گروههای متنوع سیاسی که هر کدام نه وحدت افغانستان را در استقلال و آزادی خواهان بودند بلکه سهم خود را از قدرت می خواستند، نتوانستند حول محور استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی وحدت خود را حفظ کنند واز اینرو باز یک نیروی خارجی ( طالبان ) اینبار ساخته دست پاکستان عربستان و امریکا بر آنها 5 سال حکومت کرد و به محض اینکه مهار طالبان از دست امریکا خارج شد ، باز با حمله ارتش متجاوز امریکا و اشغال کشور، مردم افغانستان فرصت نیافتند بدیلی درخور خود در درون وطن بسازند و حکومت کرزای نیز ساخته امریکا و نیروهای متجاوز بعنوان بدیل به مردم افغانستان تحمیل شد و اکنون نیز بعد از خروج نیروهای خارجی، باز یک گروه بیگانه با ملت همان طالبان با ظاهری متفاوت بر مردم حکومت می کند.و تنها بدیل نسبتا مستقلی که مردم افغانستان بدان امید بسته اند نیروهای باز مانده از احمد شاه مسعود است که در پنجشیر مستقرند و با طالبان و سلطه خارجی به مقابله برخاسته است.

     ایران دوران معاصر، نیز دو نوع بدیل را آزموده است: از جنبش تحریم تنباکو تا انقلاب 1357، ایران، نوعی از بدیل را به خود دیده‌است که فرآورده جنبشها بوده‌است. و نیز شاهد پیدایش و عمل بدیل نوع دیگری بوده‌است که فرآورده جنبش نبوده‌است. اولی‌ تا حد زیادی«اندیشه راهنمای ناطق» بوده‌است و دومی‌ عمله قدرت گشته‌ و در سه کودتا بر ضد سه انقلاب (مشروطیت، نهضت ملی کردن صنعت نفت، انقلاب 1357) شرکت جسته‌ است. انقلاب‌های دیگر نیز این دو بدیل و دو دسته از «رهبران» را به خود دیده‌اند.

۳-رابطه نیروی محرکه سیاسی با بدیل تعیین کننده‌است.

در جنبش‌هائی که روی داده‌اند، هیچ‌گاه نیروی محرکه سیاسی نتوانسته نقش بدیل را نیز خود برعهده بگیرد. از این‌رو، جانشین کردن قدرت جدید به جای قدرت میرنده و حتی حفظ دولت قدرتمدار، با تغییر رأس آن ( ایران و مصر و تونس و یمن و لیبی)، گویای ناتوانی نیروی محرکه سیاسی و نیز سازگار نبودن ترکیب بدیل با هدف انقلاب و نبود انسجام لازم میان نیروی محرکه سیاسی و جامعه‌ایست که در جنبش شرکت می‌کند. و

۴-تحول اساسی با بدیلی به مثابه نماد استقلال و آزادی ممکن می گردد.

هرگاه بدیلی توانمند وجود داشته باشد و این بدیل نماد استقلال و آزادی باشد، یعنی بخواهد رابطه مسلط – زیر سلطه را با رابطه حق با حق جانشین کند و نظام اجتماعی را باز و تحول‌پذیر بگرداند و اگر جامعه مدنی خود بدیل خویش شده‌باشد و یا بدیلی با این ویژه گی ها را در میان خود شناسایی کند ،تحول اساسی ممکن می گردد. و هنوز، اگر سازمان سیاسی وجود داشته باشد یا مجموعه‌ای از سازمانهای سیاسی وجود داشته باشند که در عملکرد خود نماد استقلال و آزادی باشند و به حقوق پنجگانه انسان و حقوق شهروندی و ملی و طبیعت و نیز حقوق ملی ایران به مثابه عضوی از جامعه جهانی در عمل پایبند باشند و بتوانند بمنزله نماد جامعه دلخواه مردم، الگو باشند و نیروی محرکه سیاسی با با آنها هم‌سو باشد، جنبش همگانی می‌شود و می‌تواند تا پیروزی (واﮊگون کردن دولت قدرتمدار) ادامه بیابد. و بازسازی جامعه باز را تحقق بخشند.کوتاه و یا طولانی شدن زمان تغییر اساسی و ساختاری، همانا انقلاب، بمعنای برقرار شدن رابطه‌های حق با حق و باز و تحول‌پذیر شدن جامعه، بستگی به توان جبش همگانی دارد. اگرنه، یا پیش از این مرحله و یا بعد از این مرحله، نیروی محرکه کم نقش و یا بسا بی‌نقش می‌شود. جنبش‌‌های جامعه‌های عرب اغلب متاسفانه این سرنوشت را یافتند.

۵-بدیل می‌باید تجسم نفی هر آنچه نزد جامعه مردود است و همه آنچه می‌باید از میان بروند ،باشد.

بدیل مردمی بایستی تجسم نفی ستون پایه‌های دولت جبار و رهائی از روابط مسلط – زیر سلطه، بنابراین، از میان برخاستن پویائی‌های این‌روابط و پایان یافتن تخریب نیروهای محرکه ( که در وضعیت سنجی شماره 374 و375 آنها را به تفصیل بر شمردم ) باشد و به ویژه تجسم هر آنچه نزد جامعه مقبول است و همه آنچه می‌باید ساخته و جایگزین شود (استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی به یمن حق با حق شدن رابطه‌ها و برنامه جامع رشد، بنابراین، بنای همه روزه جمهوری شهروندان) باشد. اکثریت بزرگی از جامعه می‌باید وجدان همگانی به مردودها و مقبول‌ها پیدا کند و موفقیت انقلاب بستگی تمام پیدا می‌کند به اندیشه‌های راهنمائی که، در آنها، مردودها و مقبول‌ها تعریفهای شفاف یافته باشند. اگر گرایشهای فکری متعدد راهنماهای شرکت کنندگان در جنبش باشند، موفقیت جنبش به این‌است که آن گرایشها بر سر مردودها و مقبول‌ها اشتراک جسته باشند و جمهور مردم از آنها برداشتهای مشابه و روشن پیدا کرده باشند.

بنابر صورت، در انقلاب‌ها، بدیل‌ها چنین بوده‌اند. اما بنا بر سیرت، آنها که خود را به قدرت از خود بیگانه‌ساز سپرده‌اند، چنین نبوده‌اند. انقلابهایی که استبداد بعد از انقلاب را به خود ندیده‌اند، در کشورهائی روی داده‌اند که، در آن‌ها، جامعه بر مردودها و مقبول‌ها وجدان داشته‌است و انقلاب از راه جانشین شدن دست کم بخشی از مردود‌ها با مقبول‌ها، انجام گرفته و ساخت‌ها تا جائی که باز سازی نظام اجتماعی پیشین ناممکن شود، تغییر کرده‌اند. در حقیقت، شرکت مردم در پرورش بدیل می‌باید با ایفای نقش بدیل از سوی مردم همراه باشد:

۶-در انقلابهای موفق یا نسبتا ˝ موفق، تحول از راه شرکت مردم در تشکیل دموکراسی شورائی، انجام گرفته است.

برای مثال، بنابر قرآن، پیامبر منتخب گروندگان به اسلام بود. اما دولت تأسیس نکرد. در قرآن حتی یک آیه نیز در باره دولت وجود ندارد. جمهوری شهروندان و یا دموکراسی شورائی را در مدینه پدید آورد. تاریخ ایران نیز، جنبشهائی با این نوع بدیل به خود دیده‌است. طول عمر اینگونه دموکراسی‌ها نسبت مستقیم داشته‌است با:

۷ عبور جامعه از تنظیم رابطه با قدرت به تنظیم رابطه با حقوق و جانشین کردن روش دستوری با روش تجربی.

بنابراین، نقد و تصحیح پذیر بودن جنبش . بدیلی از این نوع هیچ پیشنهادی که ناقض حقی باشد، نمی‌دهد. هیچ دستوری که بی چون و چرا اطاعت شود و وجدان بر آن و تجربه کردن درستی و نادرستی آن، میسر نباشد، صادر نمی‌کند و مصلحت سنجی مامورو معذور بودن را برسمیت نمی شناسد. معتقد به وجود دیکتاور صالح و اعمال دیکتاتوری صالح نیست.

۸-بدیل می بایست از ابتدا خود فرآورده بسط آزادیها در جامعه و برخوردار بودن اکثریت بزرگ جامعه از استقلال باشد.

بدین معنا که شهروندان هرکدام در رهبری خود استقلال جویند و در رهبری جامعه خود شرکت کنند.استقلال و آزادی، بویژه استقلال و آزادی زنان و جوانان بلحاظ اهمیتی که در تغییر ساخت‌های اجتماعی دارند،حائز اهمیت بسیار است. در جامعه‌هائی که، در پی انقلاب، نظام سیاسی جدید، نخست زنان را به موقعیت زیر سلطه باز می‌گرداند و سپس جوانان را، بمثابه نیروی محرکه، با نیروهای محرکه دیگر و زور ترکیب می‌کند و در ویرانگری بکار می‌برد، به ضرورت، انقلاب تجربه‌ای نیمه تمام می‌شود و روابط مسلط – زیر سلطه، در جامعه و میان جامعه با جامعه‌های دیگر، بازسازی می‌شود. انقلاب الجزایر و انقلاب 57 ایران از این نوع هستند.  

۹ یک انقلاب موفق، نیازمند بدیلی است که در همان‌حال که «اندیشه راهنمای ناطق» است، با دولت جبار هیچ وجه اشتراک نداشته باشد.

در حقیقت، نماد مردودها و مقبول‌های جامعه شدن نیز ایجاب می‌کند که بدیل، در قدرتمداری با دولت و گروه بندیهای قدرتمدار مشترکات نداشته باشد. در عوض، بدیل معرف مشترکات گرایشهای شرکت کننده در انقلاب باید باشد. بخصوص وقتی هدفها استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی، بنا بر این، استقرار جمهوری شهروندان هستند.

     انقلاب‌هایی که از این واقعیت غافل شده‌اند که «شخصیت‌ها» و سازمانهای قدرتمدار و بناچار در تعامل با قدرت خارجی سلطه جو، در اساس، با دولت جبار مخالف نیستند، فرجام نیک نجسته‌اند. این نوع «شخصیت‌ها» و سازمانها از جنس جباران هستند. عضویت دادن آنها در بدیل، محکوم کردن جنبش انقلابی به شکست است.

۱۰ انقلابها، بخصوص انقلابهائی که بعد از موفقیت در سرنگون کردن دولت جبار، استبداد را به خود دیده اند،فاقد بدیلهائی که الگو باشند و در وجود خود، آینده را بنمایانند بوده اند.

یا این‌گونه بدیل‌ها را داشته‌اند اما در اقلیت بوده‌اند و در بنای دولت جدید نقش نجسته‌اند. بسیار جنبش‌هائی که در مرحله اول (سقوط رﮊیم جباران)، قرین توفیق بوده‌اند، اما از ایجاد دولت حقوقمدار ناتوان شده‌اند. انقلاب‌هائی که، در آنها، تعیین دولت جانشین به بعد از انقلاب بازگشته شده‌است، گرفتار بازسازی دیکتاتوری شده‌اند. در عوض، انقلابهائی که دولت جانشین، در دوران جنبش، واقعیت جسته‌است، این دیکتاتوری را به خود ندیده اند.

   ایران سه انقلاب به انجام رساند و هنوز دولت حقوق‌مدار را نیافته‌است، چه رسد به جمهوری شهروندان. از جمله، بدین‌خاطر که زمان شرکت جنبش کنندگان در خلق فرهنگ استقلال و آزادی کوتاه بوده‌است و در جامعه، رابطه با حق جانشین رابطه با قدرت نگشته و هدف سازمانها و «نخبه‌ها» قدرت بوده و برای از آن خود کردن قدرت، پای قدرت خارجی را به میان آورده و تعادل قوا را به سود خود و به زیان مردم و انقلاب و هدفهایش، کرده‌اند.

در شماره آینده به ادامه این نقش خواهم پرداخت .

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید