إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون،
سید ابوالحسن بنی صدر نخستین منتخب تاریخ ایران، استاد و معلم و الگوی ما در زیست با استقلال و آزادی بر اساس موازنۀ عدمی، از میان ما رفت.
او که از پیروان صدیق دکتر محمد مصدق بود، در جریان سال ها مبارزه، اهمیت موازنۀ منفی را دریافت و به تدوین آن پرداخت و روش و منش خود را بر آن اساس قرار داد.
کرامت انسانی را بسیار محترم می شمرد. آزادی و استقلال را ذاتی انسان می دانست و حق حیات را گرامی میداشت. از این رو بود که با اعدام مخالفت می کرد و کتاب حقوق پنجگانه که تمامی انسان ها، حتی طبیعت از آن برخوردارند را نگاشت و تدوین کرد.
از بنیانگذاران انقلاب مردمی ایران بود و به اصول آن پاینبد. وی تا آخر عمر در تفکیک انقلاب مردم ایران از نظام استبدای حاکم که با نقض اصول انقلاب و انحراف از اهداف آن استقرار یافت، تأکید داشت و راه حل را در بازگشت به آن اصول و هدف های انقلاب، می دانست.
پس از اینکه در یک انتخابات آزاد با رأی قاطع مردم به ریاست جمهوری انتخاب شد، پاسداری از استقلال و آزادی وطن و مردم در مقابل استبدادی که می رفت تا بازسازی شود، دغدغۀ اصلی او شد. وی بارها و به تکرار اعم از نوشتاری و گفتاری، خطر بازسازی استبداد را ممکن و هشدار داد. از جمله در همان آغاز ریاست جمهوری، در دانشگاه در حضور جمع کثیری از روشنفکران، دانشجویان و …، گفت:
«وقتی حاکم می شوند و خود را مقدس می کنند، مثل استالینیسم، مثل بعضی از انواع حکومت های مذهبی، برای اینکه جامعه پیروی بکند از حکومت استبدادی کامل، به عنوان ما به ازای استبداد سیاسی، برابری اقتصادی را طرح می کنند …، اما این غیر ممکن است. برای اینکه استبداد سیاسی، بدون تبعیض ممکن نیست. برای اینکه باید یک کانونی بوجود بیاید و قوا در او جمع بشود و بین این کانون و دیگران، تبعیض است، اختلاف است و به دنبال، اختلاف اقتصادی را هم تحمیل می کند … مرض استبداد یک چیزی است که زود عود می کند، از همه چیز زود تر عود می کند، زود هم رنگ عوض می کند، قرمز می شود، سفید می شود، همه رنگ می شود، در گذشته هم ما همه رنگش را داشته ایم… همه رنگش را این ملت امتحان کرده است. ما رنگی نشویم میان رنگ های دیگر، یک محتوایی بشویم غیر محتوای استبداد. استبداد به همه رنگ در می آید، بنابر این به رنگ اسلام هم می تواند در بیاید، به چه ترتیب؟ به ترتیب حاکم کردن چماق و ما به ازاء تراشیدن برای این حکومتِ چماق …».
او با تمام توان کوشید تا چنین نشود. در مقابل وسوسۀ قدرت ایستاد و به پیشنهاد آقای خمینی که استبدد دینی را تدراک می دید و به آن راه رفت، “نه” گفت. خمینی به او پیشنهاد کرد ۸ گروه سیاسی که قطعاً سرکوب آنها را در پی داشت، محکوم کند و در عوض رئیس جمهور، عزیز و فرمانده کل قوا بماند، انتخاب نخست وزیر و وزیران به دلخواه او باشد. اما وی که به آزادی و استقلال انسان و به تبع آن سازمان ها و گروه های سیاسی باور داشت، قاطعانه این پیشنهاد را رد کرد و گفت، من برای مقام، رئیس جمهور نشدم، برای متحقق کردن اهداف انقلاب، قبول مسئولیت کردم. وی به مخالفت با ولایت فقیه ادامه داد، در پی آن، کودتا چیان قدرت طلب، روند کودتا را سرعت بخشیدند.
این مقاومت در مقابل استبداد فقیه بود تا آقای خمینی را که در فرانسه میزان را رأی مردم می دانست و اظهار می داشت، وا دارد تا بگوید: «اگر سی و پنج میلیون نفر بگویند، آری؛ من می گویم، نه»، در واقع این حرف آقای خمینی، یعنی یکی، در مقابل ملت.
ابوالحسن بنی صدر، پس از حملۀ صدام حسین به ایران که با چراغ سبز آمریکا و حمایت های آنها صورت گرفت، با دو جبهه مواجه شد، یکی در مرزها برای دفاع از تمامیت ارضی و استقلال کشور، و دیگری جبهه ای که از سوی کودتاچیان مستبد در درون کشور گشوده شده بود.
او که از روابط سلطه گر- زیر سلطه به خوبی آگاه بود، اشغال سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن اعضای سفارت را مغایر اصل استقلال دانست و تمامی سعی خود را به عمل آورد تا بدان خاتمه دهد. اما ملاتاریا با توافق و حمایت آقای خمینی، طی زد و بندی با گروه ریگان- بوش که رقیب کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری بودند، مانع این کار شدند، تا پس از شکست کارتر در انتخابات، آزادی گروگان ها را به ریگان هدیه دهند.
حضور دائمی او در جبهه ها و صحنه های نبرد که اغلب جان او را به خطر می انداخت، دو فرصت را فراهم کرد:
– پایان جنگ و پذیرفتن پیشنهاد صلح سران کشورهای عضو عدم تعهد که از جانب صدام پذیرفته شده بود و این امکان را فراهم می کرد تا جنگ با کمترین خسارت در ۶ ماه اول به پایان برسد و در سوی دیگر،
– فرصت تحکیم استبداد برای کودتاچیان– در رأس آنها سران حزب جمهوری اسلامی تحت حمایت آقای خمینی- که درد وطن و نگرانی از هم پاشیدگی آن را نداشتند.
دسیسه ها در پایتخت ادامه یافت، از حضور هیئت مذاکره کنندۀ صلح در ایران ممانعت به عمل آمد. اما او این بار نیز دفاع از استقلال و آزادی را به جنگ قدرت ترجیح داد و گفت با هر گونه تحدید آزادی ها و سانسور، بویژه سانسور مطبوعات و بسته شدن آنها که استبدادیان اصرار داشتند، حتی در وضعیت جنگ، مخالف است.
مستبد که استقرار ولایت مطلقه را هدف کرده بود، کردار و رفتار و منش او که مانع این کار بود را بر نتافت و سرانجام در ۳۰ خرداد ماه ۱۳۶۰ کودتا را انجام داد.
پس از کودتا، رژیم کودتا اعلام انتخابات ریاست جمهوری کرد. آقای بنی صدر که در مخفی گاه بود، انتخابات و نتیجۀ آنرا رصد می کرد و بر این عقیده بود که اگر مردم در آن شرکت کردند، بدین معنی است که کودتا را پذیرفته و تأیید کرده اند. اما از وزرات کشور، که هنوز افراد بسیار در آن به رأی خود وفادار بودند، اطلاع حاصل کرد که انتخابات با تحریم گسترده مردم روبرو شده است، بنابر این، خود را متعهد یافت تا از رأی مردم و اعتماد آنها به او صیانت به عمل آورد. پس میدان مبارزه را در هجرت به خارج دانست و ایران را ترک کرد و گفت “ما می رویم، تا بمانیم”.
با خروج از ایران، منش و روش دفاع از استقلال و آزادی را همچنان پی گرفت. زد و بند های پشت پرده آقای خمینی با قدرت های سلطه گر را افشا کرد که ایران گیت و اکتبر سور پرایز، از نتایج آن است. افشای کشتار زندانیان در سال ۶۷ که از سوی دفتر آقای منتظری به او اطلاع داده شده بود و شهادت او در دادگاه میکونوس، از دیگر اقدامات وی در جهت احقاق حق و اجرای عدالت است. با اطلاع رسانی به موقع به افرادی که از سوی استبداد مطلقه تهدید به مرگ می شدند، جان بسیاری از آنها را نجات داد و … .
بنی صدر، فرصت زیست در هجرت را برای تدوین اصول اهداف انقلاب و برنامۀ عمل برای ادارۀ ایرانی حقوند، در چهار بعد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و نیز قانون اساسی بر مبنای حقوق پنجگانه، برای ادارۀ وطنمان ایران، بعد از استبداد و در مردم سالاری و دموکراسی مغتنم شمرد و به ملت ایران پیشنهاد کرد، و بیش از ۷۳ جلد کتاب در این زمینه ها به رشتۀ تحریر در آورد، تا در اختیار ایرانیان، خصوصاً نسل مسئول امروز ایران و نسل های آینده قرار گیرد.
در عین حال نه تنها تسلیم وسوسۀ قدرت های خارجی که پیشنهاد حمایت از او را می دادند، نشد، بلکه با تمام قوا کوشید تا مانع شکل گیری “آلترناتیو” های وابسته که سرنوشت ایران را داو بازیِ قدرت طلبی خود قرار داده بودند، بشود. از این رو همواره، از سوی این گروه ها و نحله های فکری که به استقلال اهمیت نمی دادند و هدف را به قدرت رسیدن خود به هر قیمت قرار داده بودند، مورد انواع حمله ها و دروغ پراکنی ها و …، قرار می گرفت.
در دو نوبتی که آقای خمینی در تنگنا قرار گرفته بود، به او پیغام آشتی داد و از وی خواست تا به ایران برگردد و تصدی امور را در دست بگیرد و گفته بود هرچه بنی صدر بخواهد را می پذیرد. آقای بنی صدر، اما پاسخ داد، لزومی به بازگشت او برای اینکه آزادی ها استقرار یابند، نیست. کافی است که آقای خمینی قدرت را ترک گفته و از مردم ایران پوزش بطلبد. در این صورت، مانعِ بازگشت او به ایران برداشته می شود و در آن صورت، این بازگشت معنا می یابد.
از این رو بود که وصیت کرد تا زمانی که رژیم استبدادی بر ایران حاکم است، حتی جنازۀ او به ایران نرود. بنا بر وصیت خواسته است تا به طور امانت به خاک سپرده شود و پس از برقراری مردم سالاری، به ایران انتقال یابد و هر کجا مردم ایران مایل بودند، به خاک سپرده شود.
مجامع اسلامی ایرانیان که از آغاز تأسیس تاکنون، در محضر این استاد بزرگ آموختند و وی را الگویِ زندگی خود در استقلال و آزادی و حقوندی، قرار داده اند، متعهد می شوند که راه آن بزرگ مرد و اهداف و آرمان وی را پاس بدارند و ادامه دهند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
مجامع اسلامی ایرانیان،
١٩ مهر ماه ۱۴۰۰،