back to top
خانهدیدگاه هانیما حق پور: یوسف و هیاهوی زنان

نیما حق پور: یوسف و هیاهوی زنان

Haghgoo nimaدر پاسخ به پرسش دوستی در این مجال می‌کوشم به گروه آیات 23 تا 35 سوره یوسف بپردازم:

«وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ»، و کام خواست زنی از یوسف آنکه یوسف در خانه‌اش بود، «وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ»، و بست درها را، «وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ»، و گفت مهیا شده‌ام برای تو، «قَالَ مَعَاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ»، یوسف گفت پناه بر خدای که همانا اوست پروردگارم نیکوتر می‌دهد پاداش مرا، «إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»(23)، همانا اینگونه رستگار نمی‌شوند ستمکاران. «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ»، و هرآینه آهنگ یوسف می‌کرد و یوسف هم آهنگ او کرده بود اگر ندیده بود برهان پروردگارش را، «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء»، این چنین بود تا باز داریم از او بدی و زشتکاری را، «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (24)، همانا او بود از بندگان مخلص ما.

در اینجا باید توجه کرد که «دیدن برهان پروردگار» در «عدم ارتکاب به بدی و زشتکاری» حاصل رشد و ایتاء حکم و علم است چرا که پیش از روایت این داستان در آیه 22 همین سوره می‌فرماید: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَیْنَـٰهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَ‌ٰلِکَ نَجْزِى ٱلْمُحْسِنِینَ».

«وَاسُتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِن دُبُرٍ»، و هر دو شتافتند به سوی در (اول یوسف و در پی او آن زن) و آن زن شکافت پیراهن یوسف را از پشت (تا او را از رفتن بازدارد)، «وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ»، و برخورد کردند با آقای آن زن در آستانه در، «قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوَءاً إِلاَّ أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (25)، آن زن (پیش دستی کننده) گفت: چیست سزای آنکه اراده کند به اهلت به بدی جز اینکه زندانی شود یا عذابی دردناک؟ «قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَن نَّفْسِی»، یوسف گفت او کام خواست از من! «وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا»، و گواهی داد گواهی از اهل آن زن، «إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ»، اگر بوده باشد پیراهن یوسف شکافته شده از جلو، «فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الکَاذِبِینَ» (26)، پس زن راست گفته و مرد بوده از دروغگویان، «وَإِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ»، و اگر بوده باشد پیراهنش شکافته از پشت، «فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِینَ» (27)، پس زن دروغ گفته و مرد بوده از راست گویان، «فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ»، پس چون دید آقای آن زن که پیراهن یوسف شکافته شده از پشت، «قَالَ إِنَّهُ مِن کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» (28)، گفت همانا این ادعای تو ای زن از کید زنانه شما زنان است که همانا کید زنانه شما زنان بسیار بزرگ است.

در این داستان واژه «کید» پنج بار آمده است؛ دو بار در همین آیه، یک بار در آیه 31 و دو بار هم در آیات 33 و 34. اینجا آن را معنا نکردم تا در آیه 31 درباره بار معنایی بحث کنم.

«یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا»، ای یوسف! بگذر از این واقعه، «وَاسْتَغْفِرِی لِذَنبِکِ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ» (29)، و تو ای زن آمرزش بخواه از گناهت که همانا تو بوده‌ای از خطاکاران!

جالب توجه است که عزیز مصر در این واقعه شدت و حدتی نشان نمی‌دهد و با زنش برخورد نمی‌کند! شاید به جهت حفظ آبرو و اقتدار خود یا به جهت نرم خویی و سعه صدر یا به هر دلیل دیگری.

«وَقَالَ نِسْوَهٌ فِی الْمَدِینَهِ»، و گفتند زنانی در شهر، «امْرَأَهُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ»، زن عزیز مصر کام خواسته است از خدمتکار جوانش، «قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً»، هرآینه دل ربوده از او دوست داشتنی، «إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ» (30)‏، همانا ما هرآینه می‌بینیمش در گمراهی آشکار. «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ»، پس چون شنید آن زن کید آن زنان را فرستاد بسویشان (فرستاده‌یی را).

رسیدیم به واژه «کید» در آیه 31. اگر «کید» را در آیه 28 به نیرنگ و فریب و امثال اینها معنا می‌کردیم که معنایی رایج است در اینجا آیه بی‌معنا می‌شد چون آن اظهار نظر زنان مصداق نیرنگ و فریب و امثال اینها نبوده که می‌فرماید «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ». دقت کنیم اینجا «کید» شنیدنی است. نمی‌گوید از کید آنها مطلع و باخبر شد بلکه می‌گوید کید آنها را شنید. از طرف دیگر در قرآن شایسته نیست که در یک گروه آیه یک واژه پرتکرار به بیش از یک معنا آمده باشد. از این رو باید به لغت مراجعه کرد و دید که در معنای «کید» چه بارهای معنایی دیگری هست.

فرهنگ المعجم الوسیط علاوه بر بار معنایی فریب و نیرنگ و امثال اینها می‌نویسد: «کید الغُراب: کلاغ بشدت غار غار کرد، کاد الزَّندُ: آتش زنه روشن شد». از نظر بنده با توجه به این بارهای معنایی و با توجه به آیه 31 بار معنایی «هیاهو» برای واژه «کید» گویایی دارد. این معنا در آیه 28 و آیات 33 و 34 نیز با موضوع داستان تناسب دارد:

ـ آیه 28: قَالَ إِنَّهُ مِن کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ، آقای آن زن گفت همانا این ادعای تو ای زن از هیاهوی زنانه شما زنان است همانا هیاهوی زنانه شما زنان بسیار بزرگ است.

ـ آیه 31: فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ، پس چون شنید آن زن هیاهوی آن زنان را فرستاد بسویشان (فرستاده‌یی را).

ـ به آیه 33 و 34 نیز متعاقباً خواهم پرداخت.

 «وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِّنْهُنَّ سِکِّیناً»، و مهیا کرد برای آن زنان نشیمنگاهی با تکیه‌گاه (تا جا خوردنشان از دیدن یوسف بارز باشد) و داد به هر یک از ایشان سکینی را، «وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ»، و (به یوسف) گفت درآی بر ایشان، «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ»، پس آنگاه که دیدندش بسیار والامقام دیدندش و بریدند دستانشان را.

گویا «سِکِّین» را به قرینه «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» به «کارد» معنا کرده‌اند اما به نظر می‌رسد که معنای «سِکِّین» به قرینه «وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً» و بار معنایی غالب در ماده «سکن» که «سکونت گزیدن» است به معنای «محل نشستنی راحت» باشد و مراد از «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ»؛ «عنان از کف بریدن» باشد. حال معنای «سکین» و «قطع ایدی» هر یک از این دو باشد بار معنایی «از خود بیخود شدن» آن زنان در آیه هست.

«وَقُلْنَ حَاشَ لِلهِ مَا هَذَا بَشَراً» (31). حاش از ماده «حوش» است و «حاش الدَوّاب» یعنی چهارپایان را جمع آوری کرد و راند، و «حاش القوم الصید» یعنی آن قوم، شکار را به طرف هم رم دادند که آن را بگیرند. با این بار معنایی به نظر می‌رسد؛ «حاش لله»؛ در اصل یعنی «رماند برای خدا» و در اصطلاح یعنی «پناه به خدا». بنابراین ترجمه این عبارت می‌شود: و گفتند پناه به خدا نیست این بشری! «إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ»، نیست این مگر فرشته‌ای بزرگوار.

«قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ»، زن عزیز مصر گفت پس این همان کسی است که سرزنش می‌کردید مرا درباره او، «وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسَتَعْصَمَ»، و هرآینه کام خواستم از او پس خویشتن‌داری کرد، «وَلَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُوناً مِّنَ الصَّاغِرِینَ» (32)، و هرآینه اگر انجام ندهد آنچه را که فرمان دهنده او هستم هرآینه حتماً به زندان افکنده می‌شود و هرآینه حتماً می‌باشد از خارشدگان.

جالب است که پس از اینکه خطاکاری زن عزیز مصر برای آقایش آشکار شده اما او همچنان در پی کامجویی از یوسف است و هنوز هم یوسف را به خدمت او گمارده اند! و یوسف همچنان در منگنه عفیف بودن و فشار آن زن است.

«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»، یوسف گفت پروردگارا زندان دوست داشتنی‌تر است برای من از آنچه دعوت می‌کنند مرا به سویش! «وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ»، و اگر باز نگردانی از من هیاهوی آنها را کشیده می‌شوم بسویشان، «وَأَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ» (33)، و می‌باشم از نادانان. در این آیه «کید» باز هم بار معنایی «هیاهو» را دارد چرا که در هیاهو هم نوعی فریب و نیرنگ وجود دارد و هم اینکه هیاهو کوششی است برای بزرگ و مهم جلوه دادن چیزی. دقت کنیم در این آیه ضمیر هم در «کیدهن» جمع است و هم در «اصب الیهن» و این بدان معناست که حال دیگر فقط زن عزیز مصر در پی کامجویی از یوسف نیست بلکه پای دیگرانی هم در میان است و چه بسا مراوده با برخی از آن دیگران تنگناها و محذورات مراوده با زن عزیز مصر را هم نداشته است مثلاً زنی که شوهر نداشته است. و سخن یوسف هم گویای این است که او هم در معرض قبول وسوسه و خواست آنهاست که می گوید «وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ”، و اگر باز نگردانی از من هیاهوی آنها را کشیده می‌شوم بسویشان. «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (34)، پس اجابت کردش پروردگارش پس باز گرداند از او هیاهوی آنها را که همانا او شنوای داناست.

اینجا قرآن نمی‌گوید که چطور خدای تعالی هیاهوی زنان را از یوسف باز گردانده است ولی احتمالاً این امر توسط برخی صاحب منصبان انجام شده که در جریان و معرض تبعات چنین ماجرائی قرار گرفته‌اند چرا که می‌فرماید «ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ» (35)، سپس آشکار شد برای ایشان پس از اینکه دیدند نشانه‌ها را که باید به زندان افکنند یوسف را تا مدتی. دقت کنیم می‌فرماید «ثم» و این «ثم» گویای فاصله زمانی است و نیز ضمیر در «بَدَا لَهُم» جمع مذکر است و سوم اینکه «آیات» با ال آمده و این گویای این است که ما وقع برای دیگرانی هم آشکار شده است. ترکیب مندرجات این آیه نشان می‌دهد که برخی صاحب منصبان ابتدا با تحکم قائله را می‌خوابانند و بعد هم بهتر می‌بینند تا مدتی یوسف را زندانی کنند تا او را مقصر جلوه دهند و زنان نزدیک و منسوب به خود را مبرا کنند.

اما روایت این داستان در قرآن به همین جا ختم نمی‌شود بلکه آیات 50 تا 53 سوره یوسف هم به ادامه آن می‌پردازد. پس از اینکه یوسف خواب پادشاه را به خوبی و گویایی تاویل می‌کند، «قَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ»، گفت پادشاه که یوسف را بیاورید نزد من. توجه کنیم عزیز مصر فرمانروا و پادشاه مصر نبوده بلکه یکی از مقامات بوده چرا که در اینجا از واژه «ملک» به معنای پادشاه استفاده شده است و نه «عزیز».

«فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ»، پس آنگاه که آمد پیش یوسف فرستاده پادشاه، «قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ»، یوسف گفت بازگرد به سوی اربابت، «فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَهِ اللاَّتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ» (50)، پس بپرس از او چه بود داستان آن زنان که عنان از کف دادند که براستی پروردگار من به هیاهوی آنها داناست. «قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ»، پادشاه گفت ای زنان! ماجرای شما چه بود آنگاه که از یوسف کام خواستید؟ «قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ»، گفتند پناه به خدا! ما ندانستهایم در او هیچ بدی، «قَالَتِ امْرَأَهُ الْعَزِیزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ»، زن عزیز مصر گفت اینک آشکار شد حق، من کام خواستم از او، «وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ» (51)، و همانا او هرآینه از راستگویان بود. «ذَلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ»، گوینده این عبارت یوسف نیست چرا که اگر گوینده آن یوسف باشد ضمیر در «أَخُنْهُ» باز می‌گردد به عزیز مصر و حال آنکه عزیز مصر به عدم خیانتکاری یوسف واقف بود و به خطاکاری زن نیز. پس گوینده این عبارت زن عزیز مصر است و این با ترتیب روایی داستان نیز همخوانی دارد اما ضمیر در «أَخُنْهُ» به یوسف باز نمی‌گردد بلکه به عزیز مصر باز می‌گردد و زن عزیز می‌گوید این اعتراف برای این است تا عزیز مصر بداند که من دیگر خیانت نمی‌کنم به او پنهانی. با این عبارت زن عزیز مصر پرده از دلدادگی خود به طور شفاف بر می‌دارد و «لَمْ أَخُنْهُ» گویای این است که از آن واقعه به بعد تا امروز و از این پس به او پنهانی خیانت نکرده و نمی‌کنم. «وَأَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ» (52)‏، و اینکه (به تجربه بگویم) خدا هدایت نمی‌کند هیاهوی خیانتکاران را. «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (53)، و مبرا نمی‌کنم خودم را که همانا نفس هرآینه فرمان دهنده به بدی است مگر اینکه رحم کرده است پروردگارم همانا پروردگار من آمرزنده‌ای رحم آور است. عبارت اخیر گویای این است که زن عزیز مصر می‌گوید من اگر مرتکب خیانت نشده‌ام نه بدین معناست که نخواسته‌ام بلکه پروردگارم رحم کرده است که با زندانی شدن یوسف من مرتکب خیانت نشده‌ام. مراد از خیانت در این آیات ورای خطاکاری و بالاتر از آن است.

 

نیما حق پور ـ 15 بهمن 1400

nima.haghpoor@gmail.com

آرشیو کتابهای نیما حق پور در تلگرام:

www.t.me/Haghpoor_Books

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید