خبرنگار: من سوألم از شما اینست که انتظار شما بعنوان یک فرد ایرانی از رئیس جمهور آینده چیست؟
جوان دانشجو: برایم فرقی نمی کند. برویم رأی بدهیم که چه بشود؟
خبرنگار: فرض کنید که بعنوان یک شهروند یک مسئولیتی دارید که در سرنوشت خودتان سهیم می شوید. آنوقت بعنوان یک شهروند چه انتظاری دارید به کسی که می خواهید به او رأی بدهید؟
جوان دانشجو: آقای محترم، ما ۴ سال پیش این مسئولیت را اجرا کردیم، در ٢ خرداد رفتیم رأی دادیم، ولی چیزی تغییر نکرد. چه از ما عوض شد؟ وضعیت جامعه ما؟ وضعیت اقتصادی نابسامان ما؟ وضعیت جوانان ما؟ هیچ چیز عوض نشد. خودم یک جوان هستم، کامپیوتر می خوانم، دانشجوی کامپیوترم. ولی می دانم هیچ آینده ای ندارم. هیچ چیز در زندگی من تغییر نمی کند. جامعه من گرفتار است، گرفتار باندبازی و پارتی بازی. جامعه من بیمار روابط و ضوابط خویش است. من نمی توانم کاری بکنم. چقدر امثال من لیسانس بیکار در این خیابان ها ریخته است؟ چقدر مثل من هستند؟ بیاید چند تا لیسانسیه و فوق لیسانسیه بشما نشان بدهم که بخاطر فقر، بخاطر نداری و بدبختی در شرکت های خصوصی زیر نظر یک مدیر بیسوادی کار می کنند که بعد هزارتا چیز دیگر از درونش در می آید. بیاید ببینید چقدر جوان مثل من ریخته اینجا؟ هیچ چیز نداریم. ما خیلی حسرت ها در دلمان مانده که برآورده نشده؟ کدام دولتی جواب می دهد؟