سخنرانی دکتر محمد مصدق درمجلس شورای ملی، دوره چهاردهم (روزهای واپسین)، یکشنبه ۱۲ اسفند ماه ۱۳۲۴:
آقایان محترم، اجازه میخواهم امروز توجه همکاران خود را به یک مسئله معطوف نمایم که برای مقدرات آینده ما برای استقلال و تمامیت ما و برای موجودیت ما کمال اهمیت را دارد و خدا را شاهد می گیرم که در بیانات امروزی جز ایفای وظیفه نمایندگی، جز احترام به افکار عمومی و جز نگرانی از آینده کشور محرکی ندارم … اگر سکوت بکنیم، شاید فرصت، فوت شود و آیندگان سکوت ما را بزرگترین خیانت ها محسوب بدارند. حاجت به تذکار نیست که ملت ایران از شهریور ۱۳۲۰، قریب ۴ سال دچار بزرگترین مصائب گردیده و انواع دشواری ها و محرومیت ها و قربانی ها را به خاطر عملیات جنگی متفقین بزرگ خود تحمل نموده است. ما با اینکه یک ملت ضعیف و صلح جو هستیم و نفع مستقیمی در جنگ نداشتیم، فقط و فقط به ملاحظۀ اینکه وضعیت جغرافیایی ما ایجاب می کرد که در مقدرات همسایگان بزرگ خود شریک و علاقمند باشیم و به پیروزی آنها کمک کنیم، تمام وسایل حیاتی خود را در اختیار آنها گذاشتیم، در زیر بار مفاسد قهریِ ارتش بیگانه رفتیم و پیمانی را که برای بنیۀ ضعیف ما کمرشکن بود، قبول نمودیم و در عمل تمام تعهدات خود را مافوق قوۀ خود اجرا کردیم و از مزایای اقتصادی آن، به معاذیر جنگی، محروم ماندیم و در طی تمام این شداید، به یک امید دلخوش بودیم و آن این بود که دیر یا زود جنگ تمام می شود و پس از آن همسایگان بزرگ ما این فداکاری های ما را فراموش نخواهند کرد و اگر پاداشی به ما ندهند، لااقل به پاس این سابقه، ما را عزیز و محترم خواهند شمرد و مجال خواهند داد که در روزگار صلح ما هم با فراغت بال بر جراحات خود مرهمی بگذاریم و به زندگانی آشفتۀ خود سر و سامانی بدهیم و آسایشی را که ملل ضعیف و صلح جو استحقاق دارند، برای خود فراهم سازیم و اگر در حصول این مقاصد مشروع برای ما گرفتاری پیش آید، در رفع آن با ما کمک خواهند کرد.
در این امیدواری راه خطا و مبالغه نه پیموده بودیم، زیرا متفقین ما، همیشه رسماً و علناً اعلام می کردند که بر علیه بیدادگری و برای حفظ ملل از تجاوزکاران می جنگند و در منشور آتلانتیک، جزء ایده آل های مقدس آیندۀ بشر، اطمینان داده بودند که پس از برانداختن ظلم و جور نازی، صلحی که بتواند وسایل زندگی و امنیت داخلی تمام ملل را تأمین نماید، برقرار خواهد شد و هرکس و در هر کشور، خواهد توانست، فارغ از ترس، زندگی نمای، و تعهد نموده بودند که تمام ملل دنیا، خواه به علل مادی، و خواه معنوی، باید از استعمال ترور، دست بردارند.
اکنون بیش از شش ماه از خاتمۀ جنگ می گذرد، نه فقط خاک کشور ما، هنوز از نیروی بیگانه تخلیه نشده است، بلکه نغمه هایی برای ما ساز کرده اند که موجودیت و تمامیت و همه چیز آیندۀ ما را هم تهدید می کند، و برای ما اوضاع ناگواری پیش آمده است که ما را به طرف تجزیه و جنگ های داخلی و برادرکشی سوق می دهد. برای ما کمیسیون نظارت خواب می بینند، یعنی بجای احترام به استقلال و تمامیت و وحدت ما، نقشۀ قیمومت و تفرقه را می کشند.
میهمانان گرامیِ ما، بجای اینکه از صاحبخانه با اظهار امتنان خداحافظی کنند و به او مجالی بدهند، از خستگی میهمان نوازی طولانی بیاساید، پی در پی انجمن می کنند و مقدرات ما را از انجمن پوتسدام، به انجمن لندن، و از انجمن لندن، به مسکو، و از آنجا، نمی دانم که به کدام انجمن، حواله می نمایند. تازه برای قانون اساسی ما، غمخواری می کنند و اظهار تأسف می نمایند. تازه برای ما، دارند موضوع زبان و اقلیت را پیش می کشند. مگر فرانسه و بلژیک مطابق قانون اساسی شان، انجمن ایالتی و ولایتی ندارند؟ آیا هرگز این دو کشور را کسی کشور متحده، خوانده است؟ مگر در این دو کشور به زبان های محلی تکلم نمی شود؟ آیا هرگز کسی بعنوان این زبان ها، برای این دو کشور، موضوع اقلیت را طرح کرده است؟ خبرگزاری شوروی، ابلاغیه منتشر می کند که قرائت آن، هر ایرانی را دچار شگفتی و نگرانی می نماید!
ما تخلیۀ ایران را یک مسئلۀ حل شده و مقطوع می دانیم، زیرا تکلیف آن، به موجب فصل پنجم پیمان اتحاد سه جانبه معین شده و این فصل صراحت دارد به اینکه پس از متارکۀ جنگ، دول متحده، در مدتی که زیاده از شش ماه نباشد، قوای خود را از خاک ایران بیرون خواهند برد. بنابراین، مطابق این پیمان، بایستی در تاریخ دوم مارس در خاک ایران، یک نفر سرباز بیگانه نباشد، و عنوان کردن آغاز تخلیه از روز دوم مارس، آنهم نسبت به قسمتی از خاک ایران، به هیچوجه، با این تعهد قطعیِ دولت شوروی، مطابقت ندارد. وقتی که می گوییم، ما تخلیۀ ایران را یک مسئله مقطوع می دانیم، مراد ما این است که ما راجع به این مسئله دیگر به هیچ وجه حاضر برای گفتگو و مباحثه نیستیم.