back to top
خانهدیدگاه هابحثی در ضرورت نواندیشی دینی- فرهاد همتی

بحثی در ضرورت نواندیشی دینی- فرهاد همتی

andishe

بحث و گفتگو در مورد دین، عرفان، معنویت و امور مابعدالطبیعی و خصوصا ادیان نهادینه شده ی تاریخی چون یهودیت و مسیحیت و اسلام، با متون مقدس تورات و اناجیل و قرآن و نقش و کارکرد دین، موضوعاتی به غایت پیچیده و سخت است که موافقان و مخالفان افراطی، پیچیدگی و سختی کار را صد چندان و بل تعلیق به محال می کنند. دو دیدگاه افراطی موافق و مخالف دین در یک نقطه نظر اشتراک دارند. هر دو مدعی اند که حقیقت واحد و آسان یاب است و آنان به آن دست یافته اند. سنت گرایان و بنیادگرایان معتقدند که دین یکی است و آن هم آن چیزی است که آنان می گویند. هیچ تفاوتی میان دین و متن و فهم خود از آن قائل نیستند. سوژه و ابژه برای آنان یکی است. پاره ای از مخالفان دین، که یا دین را روبنای فرهنگی نظام های طبقاتی و مثل مارکس تریاک توده ها می دانند، یا مثل بسیاری از سکولارهای وطنی دین را مجموعه یا ملغمه ای از خرافه های اعصار دور می دانند و یا چون آرامش دوستدار مجموعه ای از تعصبات قبیله ای خشونت‌باری می دانند که فقط فرمان قتل و کشتار مخالفان را می دهد. استناد بنیاد گرایان و داعش و طالبان و مخالفان افراطی دین به یک نقطه مشترک به نام فقه و احکام فقهی است. بسیاری از مخالفان، سنت گرایان و بنیادگرایان فقهی-احکامی را نماینده دین می دانند. آنان برای نقد دین مثل مقلدین مراجع سنتی به نظریات فقهی آنان استناد می کنند. یا مثل بنیادگرایان قرائت سنتی از احکام دارند و مثل آنان به آیات احکام اجتماعی قرآن رجوع می کنند و آن احکام را مانند سنت گرایان، احکام جاویدان دینی تلقی می کنند و نتیجه می گیرند دین دستور کشتن مخالفان را می دهد و ضد آزادی است. این دو دسته با جهل معرفت شناختی خود و عدم اطلاع از مباحث معرفت شناسی مدرن و هرمنوتیک و مباحث معنا¬شناختی و نقش ابژه ی شناسا در تعبیر متون و هر سوژه ی مورد شناخت و سطح دانش و انتظار ابژه ی شناسا در هر مقطع تاریخی که قرار دارد، از سوژه ی مورد شناخت، به عنوان مالک مطلق حقیقت به قضاوت و داوری می پردازند و حکم قطعی صادر می کنند. اما این نواندیشان دینی بودند که مباحث معرفت شناسی مدرن و تاریخی و عصری دانستن معرفت و مباحث هرمنوتیکی و تعبیر متن و قرائت های مختلف از آن را بنابر شرایط تاریخی و نوع پارادایم معرفت شناختی و انتظار فاعل شناسا از متن را مطرح کردند. بنیادگرایان بدون در نظر گرفتن تحولات تاریخی و تغییر شرایط و زمینه و زمانه و عدم شناخت علوم و معارف جدید، دین را پکیج کاملی می دانند که برای سعادت دنیوی و اخروی بشر در تمامی سطوح فردی و اجتماعی طرح و برنامه و احکام جاویدان دارد. آقای خمینی می¬گفت فقه ما برای تمامی زندگی بشر از گهواره تا گور برنامه دارد. حکومت اسلامی مجری احکام اسلامی است. هر کس از آن تخطی کند، حتی اگر رسول الله باشد، از مقام خود عزل می شود. در ساحت نظری گفتن این سخنان شاید مشکلی ایجاد نکند. اما در عمل بن بست هایی از تبعیض و خشونت و عدم کارایی و عدم سازگاری با دموکراسی و آزادی و روابط عادلانه ایجاد می کند که مخالفان هم سوی معرفت شناختی آنان یا همان دین ستیزان می گویند دین اسلام همین است. احکامی ارتجاعی و قرون وسطایی که حاصلش چیزی جز این ارتجاع سیاه نیست. پس تا اسلام نابود نشود و دین از بین نرود، به آزادی و دموکراسی و عدالت دست نخواهیم یافت. شاید این طنز تلخ تاریخ است که آقای خمینی در عمل از تفکر فقهی-احکامی خود عدول کرد و برای حفظ حاکمیت و مصلحت نظام دستور تخطی از آنچه خود احکام الهی می دانست و به خاطر آن جبهه ملی را مرتد خوانده بود، را صادر کرد.

اما نواندیشان و روشنفکران دینی چند نکته ی مهم فلسفی را مطرح می کنند که با فلسفه ی علم مدرن نزدیک و هم سو است.

1.  قرائت های مختلف از دین و متون دینی.

2.  تاریخیت معرفت و به تبع آن تاریخیت دین.

3.  تغییر پارادایم های علمی و معرفت شناختی و به تبع آن تغییر پارادایم های معرفت شناختی دین.

تمامی ادیان در سرزمینی خاص با ویژگی فرهنگی و تاریخی و حتی جغرافیایی خاصی ظهور کرده اند و از شرایط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی خویش تاثیر پذیرفته اند. بنابراین گرد تاریخ و خاک جغرافیا در دستگاه اعتقادی آنان وارد و منعکس شده است. لذا تنها قرائت های ما بنابر انتظارات کنونی ما از دین، مختلف و متاثر از نیازها و پارادایم فکری-فرهنگی زمانه ما نیست، بلکه پیامبران هم تجربه ی نبوی خود را به ناگزیر در قالب فرهنگ و دانش و نیاز زمانه و به زبان قوم خود بیان کرده اند.

“بحثی در ضرورت نواندیشی دینی” (2)

“فرهاد همتی”

لذا اگر پیامبری همچون پیامبر اسلام بنابر شرایط زمانه و نیازهای اجتماعی مردم، طبق احکام اجتماعی رایج زمانه خود عمل کرده است و امور مردم را مطابق پارادایم حقوقی عربستان صحرانشین و بدوی رتق و فتق می کرده است و طبق آن بنابر نیاز و ضرورت فرمان جهاد و قتال و صلح و قصاص و حدود و دیات داده است، ما نمی توانیم بدون در نظر گرفتن کل تحولات تاریخی و انقلابات علمی و نیازها و خواسته های انسان امروزی، در 1400 سال بعد به همان احکام و قوانین بدوی و تبعیض آمیز و آکنده از خشونت به عنوان احکام الهی عمل کنیم. نداشتن بینش تاریخی ما را چون فقیهان سنتی و بنیادگرایان گرفتار«جهل مقدس»ی می¬کند که با هر تغییر و تحول علمی و فلسفی و اجتماعی که با سنت مألوف ما منطبق نیست به تقابل برخیزیم. این در حالی است که در قرآن به صراحت آمده است که دین غیر از شریعت است. شرایع متعدد و متکثر و منسوخ شدنی اند. به همین سبب قرآن می گوید برای هر قومی شریعتی قرار دادیم. «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا». موسی طبق شرایط زمان خود شریعتی داشته و ابراهیم و عیسی و… هر پیامبری طبق شرایط زمان خود و نیازهای جامعه اش شریعت و راه و روش خاص خود را داشته است. لذا فرض جاودانگی احکام اجتماعی در دین نه سند نقلی دارد و نه دلیل عقلی. بر عکس، هم در تناقض با نقل است و هم در تعارض با عقل.

اما قرائت های متعدد و متکثر از دین به احکام فقهی ختم نمی شود. اساسا با توجه به سرمشق های علمی و فلسفی و انسان شناختی هر مردمی در هر جامعه ای قرائت آنان از دین و هستی و خدا و قیامت و رستاخیز و وحی و بسیاری دیگر از مقولات دینی متفاوت بوده و خواهد بود. دین هر مردمی و هر جامعه ای با همه ی ویژگی های خوب و بد و زشت و زیبایش، همانی است که به آن فکر می کنند و پیرامونش می اندیشند و به آن عمل می کنند. مثلا در پارادایم انسان مدرنی که حقوق بشر را تدوین کرده است، دینداری یک وظیفه ی ناگزیر و اجباری نیست، یک حق است. بستگی به دانش و درک و نیاز و خواسته و حتی سلیقه ی فردی او دارد که در زندگی برای خود دین اختیار کند یا غیر دینی باشد، یا از ایمان و اعتقاد به دینی تغییر عقیده دهد و به دین دیگر یا بی دینی کوچ کند. در تداوم بحث خود باید گفت که در پارادایم حقوق بشری انسان مدرن، انسان در عقیده و ایمان به دین خود مکلف به هیچ وظیفه ای در مقابل مراجع و سازمان های رسمی دینی و یا سایر انسان ها نیست. او فقط در مقابل ایمان خود، خویشتن را مکلف می داند. با این قید که ایمان و تکالیف دینی او آسیبی به دیگران نرساند. زیرا وقتی دینداری یک حق باشد، آن دیگری نیز محق است که دین دیگری داشته باشد یا حتی ناقد و فاقد دین و لائیک باشد. زیرا دین در پارادایم غالب مدرن چیزی جز نوعی رویکرد و نحوه ی سلوک مومنانه در پاسخ به دغدغه های وجودی فردی نیست.

دیگران حق دارند که دغدغه های دیگری داشته باشند و یا اصلا چنین دغدغه ها و رویکردی نداشته باشند. دیگر چون دوران گذشته و اعصار کهن نیست که مومن خود را نجات یافته و ایمان دینی را فضیلتی بداند که غیر دینداران فاقد آن فضیلت هستند.

 لذا ایمان دینی فضیلت نیست، بلکه رویکردی شخصی است که شخص غیر دیندار آن رویکرد را ندارد و دغدغه های او چیز دیگری است که متناسب آن رویکرد دیگری را پذیرفته است. در نتیجه دین نه به دولت و سیاست و نه به شهروند جامعه ی سیاسی، که فقط به فرد و حقوق فردی او مربوط است. تنها با احترام به حقوق یکدیگر و حق انتخاب فردی و رعایت تساهل و مدارا می توان دنیایی بهتر ساخت. اما مهمترین مشکل تفکر سنتی و بنیاد¬گرا این است که دیگر آیین است و باورش این است که شرع عامل تعیین خوب و بد¬اخلاقی است. هر آنچه در شرع آمده چون حکم خدا است خوب است. این اشعری گری عملا در تمام فرق اسلامی تفکر غالب است. لذا داعش طبق احکام الهی و تبعیت از شرع مقدس و برای رسیدن به رستگاری و اطاعت از اوامر وحیانی آدم می کشد و ترور می کند و منکر و منتقد را مرتد و مهدور الدم و قتلش را واجب می داند. اما در تفکر نواندیش مدرن هر حکمی از هر منبعی صادر شود باید عقلانی و اخلاقی باشد. حکم چون اخلاقی است، خداوند هم به آن دستور می دهد. نه اینکه چون خداوند گفته است، اخلاقی است. لذا عقل بشری به عنوان اصلی خود بنیاد، در هر دو عرصه ی نظری و عملی، ملاک قبول و رد هر گزاره  و نظریه، در هر زمینه ی علمی و دینی و فرهنگی و هر حکم و تجویز و توصیف و توصیه اخلاقی است.

 خرد انسان یگانه مرجع و مبنای داوری و سنجش نظریه ها در همه ی زمینه ها است. لذا تا زمانی که در هر موردی علمی، دینی، سیاسی و اخلاقی متقاعد نشود، حق دارد نپذیرد و نقد کند. با این ملاک مردم، اقوام، گروه ها، ادیان و ملت ها می توانند با هم گفتگو و تبادل نظر کنند و علیرغم تفاوت ها و اختلاف ها با هم تفاهم و همدلی داشته باشند.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید