شاه کلید رها شدن از دست ضحاک و ضحاکیان لباس ترس از تن به در آوردن است -– بخش 3
« هر کس که بترسد و ترس بر او غلبه کند، هر روز می میرد و هر کس که نترسد فقط یک بار می میرد.» اما چنان قدرتمند و شجاع می شوند، که هیچ چیز و قدرتی به آن ها کارگر نخواهد افتاد.»
در قسمت پیشین توضیح داده شد که شاه کلید حکیم فردوسی برای رها شدن از دست ضحاک و ضحاکیان لباس ترس از تن به در آوردن است. و معلوم شد که کاوه وقتی لباس ترس را از تن به در آورد چنان قدرتمند شده بود که بر سر ضحاک و ضحاکیان فریاد زد و در مقابل تمامی سران کشور نامه ضحاک را پاره پاره کرد و فریاد کنان از دربار بیرون رفت. و احدی نتوانست در مقابل او قرار بگیرد. و به فریدون ها پیوست. و باز تکرار می کنم. که اگر کس و کسانی لباس ترس را از تن به در آورند، چنان قدرتمند و شجاع می شوند، که هیچ چیز و قدرتی به آن ها کارگر نخواهد افتاد. از قدیم گفته اند:« هر کس که بترسد و ترس بر او غلبه کند، هر روز می میرد و هر کس که نترسد فقط یک بار می میرد». پس رمز و راز قدرتمندی کاوه، لباس ترس را از تن به درآوردن بود. و اگر در جامعه ای کاوه ها و فریدون ها لباس تر از تن به در آورند، مرگ ضحاک و ضحاکیان رقم خورده است. و این است شاه کلید راه حل حکیم فردوسی برای رها شدن از دست ضحاک و ضحاکیان درهر زمان و مکان.
پس کاوه و فریدون هایی که مظهر نیرو و قدرت ملی و قدرتمند کشور و مجری عدالت و پیروزی هستند، باید به هم بپیوندند، تا شرِّ ضحاک و ضحاکیان از کشور کنده شود. اینکه چگونه این به هم پیوستن می تواند تحقق پیدا کند، کمی دیر تر به آن پرداخته خواهد شد. و اما قبل از آنکه به ادامه کار کاوه و فریدون که لباس ترس را از تن در آورده اند بپردازیم، شاید نیاز باشد که مختصری به ترس ونقش آن پرداخته شود.
طبعاً افرادی که در رده های بالای شغلی و اجتماعی قرار دارند و همواره مورد مدح و ستایش هستند بویژه رهبران و سران حکومت اینها از طریق القای ترس به کسانی که بر ای اشغال آن پستها پشت سرشان ایستاده اند و می خواهند بالا بیایند از طریق القای ترس تهدید می شوند. و در عین حال خود هم دائم ترس دارند که مبادا به طریقی پست و مقام را از دست بدهند و یا به مقام شامخشان تعرض بشود. اگر شما به روحیه و رفتار آقای خامنه ای توجه کنید، این نگرانی را در او و رفتارش مشاهده می کنید، وقتی او دائم دشمن دشمن می کند. زیرا او خود می داند که چگونه و با چه جنایاتی به قدرت مطلق رسیده و آن را ادامه داده است و او برای حل مشکلاتی که دامنگیرش است فقط یک راه حل می شناسد و آن ایجاد ترسهای مختلف در بین جامعه و تهدید و نیروها امنیتی و نظامی خود را به جان مردم انداختن است. و به این علت است که مشاهده می شود وی در هر مسئله ای دست به کشتار می زند و دائم در حال تهدید مردم و دشمنان واقعی و موهومی است که همه اینها حکایت از آن ترس دائمی در وجود و روان اوست. و الا اگر کسی در حقیقت نیرومند و متکی به ملت خود باشد، هرگز دست به چنین اعمالی نمی زند. زیرا آدمی نظیر خامنه ای که دائم با ترس دست به گریبان است دیگر خودش نیست و او دیگر با خودش آرام و قرار ندارد، دائم به سوی خشونت رانده می شود، وقتی ابواب جمعی متملق و چاپلوسش او را به آن سو می رانند، و بسیار هم خشنود می شود چون احساس قدرت بیشتر و حقانیت بیشتر به او دست می هد.
از طرف دیگر چون ترس همیشه در او وجود دارد و این ترس تقریباً مثل یک آدم محیل سیاسی است که وقتی دیگران نردبان او می شوند و او را بر مسند قدرت می نشانند، وعلی الظاهر به نظر می رسد که او هم مدت زمانی خدمتی به آنها می کند، اما سرانجام او ترس را علیه کسانی که او را به قدرت رسانده اند، بکار می گیرد و آنها را نابود می کند و هر جا لازم باشد این حربه مورد استفاده قرار می دهد. (1) از گذشته های دور که بگذریم در همین دوران ما آقای خمینی و خامنه ای دقیقاً کسانی را که برای بالارفتن آن ها به کرسی ریاست و قدرت یاری رساندند، بدون استثنا همه را کشته و یا به نحوی ساقط کردند، چرا چنین می شود؟ یک مثال در این زمینه کفایت می کند، می دانید چرا بنا به گزارش سعید امامی و دیگران مأموران اطلاعاتی و امنیتی خامنه ای احمد خمینی را سر به نیست کردند و باز رفیق پنجاه ساله اش را استخری کرد؟ علت این است که اگر حمایت و دروغسازی احمد خمینی از پدرش و طراحی هاشمی رفسنجانی نبود، هر گز یک روضه خوانی که خوب صحبت می کرد و خطابه می خواند و درعِداد مراجع نبود و موقعیت علمی هم نداشت (2)، رهبر نمی شد. زیرا وجود این دو دلیل بر ضعف و ناتوانی او محسوب می شود و از طرف دیگر ممکن است که هر لحظه این «راز مگو» فاش شود. و معلوم شود که تمامی معجزات و خُرُق عاداتی که از ایشان قلم به مزدانشان نقل می کنند دروغی بیش نیست. به این علت آنها باید سر به نیست می شدند و شدند. این نکته را هم گوشزد اهل خرد کنم:
و بعد از کشته شدن احمد آقا خمینی نیز، آقای هاشمی رفسنجانی باز، «همه اعضای خانواده خمینی را در اطاقی گرد می آورد و خطاب به آنها می گوید:کلمه ای سئوال برانگیز در باره طبیعی نبودن مرگ حاج احمد آقا نباید از زبان شما خارج شود.»(3) و اکنون فاش شده است که در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی”سردار سازندگی”!! بیش از هشتاد نفربه قتل رسیده اند(4)
شاه کلید حکیم فردوسی برای رها شدن از دست ضحاک و ضحاکیان لباس ترس از تن به در آوردن است :« هر کس که بترسد و ترس بر او غلبه کند، هر روز می میرد و هر کس که نترسد فقط یک بار می میرد.» اما چنان قدرتمند و شجاع می شوند، که هیچ چیز و قدرتی به آن ها کارگر نخواهد افتاد.
شاه کلید و یا به قول امروزی ها استراتژی حکیم فردوسی برای رها شدن از دست ضحاک و ضحاکیان لباس ترس از تن به در آوردن است. و یا به قول عطار:
پای در نه همچو مردان و نترس // در گذر از کفر و ایمان و مترس
چند ترسی، دست از طفلی بدار // باز شو چون شیر مردان پیشِ کار
زیرا همچنانکه گفته شد:« هر کس که بترسد و ترس بر او غلبه کند، هر روز می میرد و هر کس که نترسد فقط یک بار می میرد.» اما چنان قدرتمند و شجاع می شوند، که هیچ چیز و قدرتی به آن ها کارگر نخواهد افتاد. همچنانکه کاوه و کاوه ها در برابر ضحاک لباس ترس را به دور افکنده و با شجاعت تمام به ضحاک خونخوار و ستمگر بانگ زد که تو ظالم و ستمکار و بیدادگری و رو کرد به موبدان (= روحانیان بلند پایه) دیوانسالاران دیو صفت و نیروی نظامی و امنیتی و به آنها فریاد زد: شما هم از ترس ضحاک مرده اید و یار و همدم ضحاک شده اید، چرا سر به فرمان یک چنین خون آشامی داده اید، من گواهی نمی نویسم و ترسی هم از ضحاک و ضحاکیان ندارم. اما اینکه تاکتیک چه باید باشد، به هر کسی و به هر شخصی بستگی دارد، که چگونه لباس ترس را از تن به درآورد. اما تا زمانی که ترس هر نوع و قماش آن در بین مردم، کاوه ها و بویژه فریدونها وجود دارد، رژیم ضحاک منش مطلقه فقیه غارتگر با خیال راحت، به غارتگری، کشتار، جنایت و گسیل مردم به سیاه چالها ادامه خواهد داشت.
بعد از آن که کاوه نامه و طومار عدالتخواهانه ضحاک امضا نکرده و را پاره کرد، از دربار بیرون رفت:
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه // برو انجمن گشت بازار گاه
همی بر خروشید و فریاد خواند // جهان را سراسر سوی داد خواند
ازان چرم کاهنگران پشت پای // بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد // همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست // که ای نامداران یزدان پرست
کسی کاو هوای فریدون کند // دل از بند ضحاک بیرون کند
بپویید کاین مهتر آهرمنست // جهان آفرین را به دل دشمن است
به میان مردم کوچه و بازار رفت همچنان فریاد می زد و همه را به دادخواهی و عدالت فرا خواند و کاوه هایی که از ستم و خونخواری ضحاک به ستوه آمده بودند، بر گرد او جمع شدند. و طغیان در برابر ضحاک آشکار کردند. و پرچم های عدالتخواهی را بر سر نیزه کردند و همگی در خیابانها و بازارها و میدانها می گشتند و فریاد بر می آوردند که فریدونها کجایید! ای مدبّران، ای بزرگان اندیشه و تفکر و ای اندیشمندان و دارندگان نیرو و قدرت و مدیریت و یک کلام ای فریدون هایی که به دنبال عدالت و آزادی و حق حاکمیت خود هستید، نترسید. از ستم ضحاک نترسید، ضحاک تا عنکبوتی به دور خود تنیده است و تارعنکبوت سخت سست و بی بنیاد است. هم اکنون این حکومت غارتگر ولایت مطلقه فقیه، استعداد و تدبیر خود ایرانیان را علیه ایرانیان بکار می گیرد. ای ایرانیان اجازه ندهید که این حکومت فاسد و جنایت کار غارتگر استعداد، توانائی، و تدبیر شما، راعلیه هموطنان خود شما بکار بگیرد. اگر شما توانائی ها علمی، استعداد و تدبیر خود را در اختیارشان قرار ندهید، قطعاً ساقط خواهند شد و ملت از شرشان نجات پیدا خواهند کرد. و شما ای کسانی که به خاطر وطن و ترس از اینکه وطن پاره پاره نشود و به هر دلیلی در خدمت این رژیم هستید، باید آگاه باشید که اگر چنین حکومت جبّار و ستمگری در قدرت باقی بماند، قطعاً این غارتگران چیزی باقی نخواهند گذاشت که پاره پاره بشود یا نشود، و قطعاً در یک حکومت جبار ستمگر خطر پاره پاره شدن کشور چند برابر می گردد. و شما ها که به امید اینکه روزی و یا سرانجام این رژیم به خود خواهد آمد و به آزادی و حقوق مردم گردن خواهد نهاد، به دلیل بسیار ساده، هرگز چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد، زیرا گردن گزاردن به آزادی و حقوق مردم و اجرای عدالت به معنای منحل شدن خود رژیم است و چنان چیزی در هیچ دیکتاتوری مطلقی و بویژه دینی آن اتفاق نیفتاده است. پس اجازه ندهید که این حکومت فاسد و جنایت کار غارتگر استعداد، توانائی، و تدبیر شما، را علیه هموطنان خود شما بکار بگیرد. اگر شما توانائی های علمی، استعداد و تدبیر خود را در اختیارشان قرار ندهید، قطعاً ساقط خواهند شد و ملت از شرشان نجات پیدا خواهند کرد.
کاوه و کاوه ها بر برافراشتن پرچم عدالت و آزادی خواهی و حق حاکمیت خود، همه بر گرد آن جمع شدند. و فریدون ها هم به آنان پیوستند.
بدان بیبها ناسزاوار پوست // پدید آمد آوای دشمن ز دوست
همی رفت پیش اندرون مردگرد // جهانی برو انجمن شد نه خرد
بدانست خود کافریدون کجاست // سراندر کشید و همی رفت راست
بیامد بدرگاه سالار نو // بدیدندش آنجا و برخاست غو
چو آن پوست بر نیزه بر دید کی // به نیکی یکی اختر افکند پی
بیاراست آن را به دیبای روم // ز گوهر بر و پیکر از زر بوم
بزد بر سر خویش چون گرد ماه // یکی فال فرخ پی افکند شاه
فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش // همی خواندش کاویانی درفش
و با پیوستن کاوه ها و فریدونها و بر افراشتن پرچم پیشروِ آزادیخواهی و عدالت و حق و حاکمیت که درفش کاویانی نامیده شد، مردم بر گرد او جمع شدند و خواهان نظامی مردمی ِ آزادیخواه و عدالت پیشه شدند.
که اندر شب تیره خورشید بود // جهان را ازو دل پرامید بود
فریدون چو گیتی برآن گونه دید // جهان پیش ضحاک وارونه دید
بگشت اندرین نیز چندی جهان // همی بودنی داشت اندر نهان
کاوه ها و فریدون ها که با هم جمع شدند، دنیا در نظر ضحاک و ضحاکیان تیره و تار گشت. همچنانکه در جنبش سبز وقتی مردم با هم میدان آمدند، آقای خامنه ای رأس رژیم ضحاک منش در پادگان نظامی پناه گرفت و یحتمل آماده فرار بود. اما وقتی شعارِ آزادی، حق و عدالت خواهی، شعار بازگشت به «دوران طلائی» آقای خمینی و اجرای بی تنازل قانون اساسی جایش را گرفت، مردم پراکنده شدند و ضحاک زمان دوباره قدرت گرفت و به کشتار پرداخت. اینان فراموش کرده بودند که رژیم ضحاک منش ولایت مطلقه را آقای خمینی با نیرو گرفتن از همین مردم، بر مردم تحمیل کرد که هیچ حق و حقوقی برای مردم نمی شناخت. هر کسی که فقط به این اصل 57 (5) و اصل 110 (6) قانون اساسی بنگرد و منصف باشد درک می کند که از سیر تا پیاز در کشور در ید اختیار ولی فقیه است و به سادگی متوجه خواهد شد که هر سه قوه، قضائیه، مجریه، و مقننه در اختیار ولی فقیه است و ولی فقیه هم پاسخگو به احدی نیست. حتی به خدا؟! بگذریم از اینکه در اصل دوم، رهبر در تداوم انقلاب است (7) و در اصل 109 رهبر امت اسلامی است و به دنبال ساختن امت واحد جهانی است. (8) و تمام اصولی که در قانون اساسی از آن به عنوان حقوق مردم و یا به قول آقای مهندس موسوی ظرفیت های اجراء نشده یاد می شد بدون استثناء دارای قیودی است که آن قیود در دست عاملان و آمران رهبری است و در سی سال گذشته از اینگونه قیود برای اجرا نشدن حقوق مردم بهره جسته اند و به موجب همین اصول هم دست ملت به جائی بند نیست.
بعد از اینکه فریدون ها و کاوه ها جمع شدند و پرچم را به اهتزاز در آوردند، رهبر جمع آزادی و عدالت و حقوق خود را به همه نوید داد و افق رویشان را گشود. و همه به گرد آنها جمع شدند.
جهان را همه سوی داد آورم // چو از نام دادار یاد آورم
سپاه انجمن شد به درگاه او // بابر اندر آمد بدرگاه او
و نیروی های جمع شده از کاوه ها و فریدون ها به قصد به زیر کشیدن ضحاک به دربار ضحاک ضحاکیان روی نهادند.
رسیدند بر تا زیانی نوند // بجائی که یزدان پرستان بدند
نشست از بر بارۀ راهجوی // سوی شاه ضحاک بنهاد روی
برآشفت ضحاک برسان کرگ // شنید آن سخن کارزو کرد مرگ
همین که نیروی متحد کاوه ها و فریدونها به سمت ضحاک ضحاکیان حرکت را شروع کردند،، ضحاک با وجود داشتنِ موبدان (= روحانیان بلند پایه) دیوانسالاران دیو صفت، نیروهای نظامی و امنیتی و نیروهای اهریمنی و لباس شخصی های خود، پایان کارش در جلوش مجسم شد. و به هند رفت که هم از آنجا روش های جادو جنبل و خرافه پرستی بیشتری فراهم آورد و هم هزاران نفر بیگناه دیگر را به خاک و خون بکشد.
بگفتند کو سوی هندوستان // بشت تا کند بند جادوستان
ببرد سر بیگناهان هزار // هراسان شدست از بد روزگار
کجا گفته بود ش یکی پیش بین // که پر دخته ماند ز تو این زمین
فریدون بگیرد سر تخت تو // همیدون فرو پژمرد بخت تو
فرزانگان و و وطن پرستان بارها و به دفعات به ضحاک ضحاکیان هشدار داده و می دهند که این قدرت سرنگون خواهد شد و روزی کاوه ها و فریدونها به تخت و تاجت خاتمه خواهند داد ولی کو گوش شنوا!
به دشنام زشت و به آواز سخت // شگفتی بشورید با شوربخت
بدو گفت هرگز تو در خان من // ازین پس نباشی نگهبان من
چنین داد پاسخ ورا پیشکار // که ایدون گمانم من ای شهریار
کزان بخت هرگز نباشدت بهر // به من چون دهی کدخدایی شهر
وقتی کاوه ها و فریدون ها به او رسیدند، باز هم به جای متنبه شدن، شروع به دشمن دشمن و فحاشی کردن کرد وهل من مبارز طلبید. ولی دیگر کار از کار گذشته بود و فریدون خواست که او را در خون فروکشد که به او الهام شد که دست از کشتن باز دارد.
تا به اینجا حکیم ابوالقاسم فردوسی نشان داده که هر وقت دچار ضحاک و ضحاکیان شدید، برای رهائی از آنها، هر زمان و مکان باید:
1-رژیمهای ضحاک و ضحاک مانند نظیر ولایت مطلقه فقیه غارتگر هر گز قابل اصلاح نیست. (9) وقتی همچنانکه در بالا آمد وقتی از سیر تا پیاز در کشور در ید اختیار دیکتاتور قرار گرفت، دیگر او قابل اصلاح نیست و تا به نحوی منحل نشود ملت از شرش نجات پیدا نخواهد کرد. پس قدم اول این است که قبول کنیم و بدانیم که هیچ رژیم دیکتاتور ضحاک منش نظیر ولایت مطلقه فقیه غارتگر که از بیخ و بن و از رأس تا ذیل فاسد است غیر قابل اصلاح است.
فردوسی به این مسئله که بعضی ها به دلایل خاصی می گویند، رژیم های دیکتاتور و ضحاک منش هم قابل اصلاح است با درایتی خاص و با زبان رمز پرداخته و می گوید که در رژیم خونخوار ضحاک روزی دو جوان که ستم و خونخواری ضحاک را بر نمی تافتند، به فکر چاره افتادند، تا با راه حل خود، بتوانند از رنج و درد مردم بکاهند، آن دو جوان که ارمایل و گرمایل نام داشتند، به دربار ضحاک رفتند و گفتند که در هنر و فن آشپزی استادند و می خواهند به ضحاک پادشاه خود خدمت کنند. بعد از آزمایش آنها پذیرفته شدند و دو جوان چون مهارت داشتند و هنر خود را در پختن غدا آشکار کردند، آشپزخانه به آنها سپرده شد. ارمایل و گرمایل هر روز که دو جوان را به آشپزخانه می فرستادند که آن ها را بکشند و مغز آن را به مار ضحاک بخورانند. آنها یک جوان را می کشتند و مغز او را با مغز گوسفندی در هم می آمیختند و آن را به خورد ضحاک می دادند و به این ترتیب یک جوان را هر روز از مرگ نجات داده و او را پنهان کرده به بیرون و جای امن می فرستادند.
دو پاکیزه از گوهر پادشاه // دو مرد گرانمایۀ پارسا
یکی نام ارمایل پاک دین // دگر نام گرمایل پیش بین
چنان بد که بودند روزی به هم // سخن رفت هر گونه از بیش و کم
ز بیدادگر شاه و ز لشکرش // و زان رسمهای بد اندر خورش
یکی گفت ما را به خوالیگری // بباید بر شاه شد از چاکری
و زان پس یکی چارهای ساختن // ز هر گونه اندیشه انداختن
مگر زین دو تن را که ریزند خون // یکی را توان آوریدن برون
برفتند و خوالیگری ساختند // خورشها و اندازه بشناختند
از آن دو یکی را بپرداختند // جز این چارهای نیز نشناختند
برون کرد مغز سر گوسفند // بیامیخت با مغز آن ارجمند
یکی را به جان داد زنهار و گفت // نگر تا بیاری سر اندر نهفت
نگر تا نباشی به آباد شهر // تو را از جهان دشت و کوه است بهر
به جای سرش زان سری بیبها // خورش ساختند از پی اژدها
از این گونه هر ماهیان سیجوان // از ایشان همی یافتندی روان
نگر تا نباشی به آباد شهر // تو را از جهان دشت و کوه است بهر
به جای سرش زان سری بیبها // خورش ساختند از پی اژدها
از این گونه هر ماهیان سیجوان // از ایشان همی یافتندی روان
و به این ترتیب آشپزها هر ماه سی جوان را از مرگ نجات می دادند. حکیم فردوسی وقتی به توضیح این عمل می پردازد، گویی وضع بعضی از اصلاح طلبان امروزی ما که دلشان برای مردم می تپد و خود در جنایت و فساد و خورد و برد هم دست نداشته اند را تشریح می کند. آنها فکر می کنند که ممکن است روزی رژیم ضحاک منش، بسوی مردم باز گردد و یا با فشار می توان آن را به سر عقل آورد. فردوسی می گوید چند نفر را هم از مرگ و بدبختی نجات دادن خوب است اما راه چاره نیست. راه چاره آنست که کاوه ها، مردم و فریدون ها به هم بپیوندند و رژیم ضحاک منش را از اریکه قدرت به زیر آوردند تا کل جامعه نجات پیدا کند و در غیر اینصورت در به همین پاشنه می چرخد.
2- توانائی ها علمی، استعداد و امکانات و تدبیر خود را در اختیار رژیم قرار ندادن. هم اکنون این حکومت غارتگر ولایت مطلقه فقیه، استعداد و تدبیر خود ایرانیان را علیه ایرانیان بکار می گیرد. ای ایرانیان اجازه ندهید که این حکومت فاسد و جنایت کار غارتگر استعداد، توانائی، و تدبیر شما، را علیه هموطنان خود شما بکار بگیرد. اگر شما توانائی های، استعداد و تدبیر خود را در اختیارشان قرار ندهید، قطعاً ساقط خواهند شد و ملت از شرشان نجات پیدا خواهند کرد.
3- پرهیز ار دروغ گفتن و دروغ ساختن. امروز، دروغ زبان رسمی حاکمان ضحاک بر ایران شدهاست. و به جامعه نیز سرایت کرده و «نهادینه» گشتهاست. آقای خمینی با دروغ رژیم ضحاک مانند ولایت مطلقه غارتگر را بر مردم ایران تحمیل کرد. ای مردم! بدانید دروغ گفتن برای سرپوش گذاشتن بر ناتوانی خود است. ناتوانی از رعایت عدالت در پندار و گفتار و کردار و ناتوانی بخاطر بکار نیانداختن استعدادها، دروغگو را به دروغگوئی وامیدارد. غافل از اینکه دروغ زنان و دروغگویان ناتوانترین ناتوانانند چرا که ضعف خود را با دروغ می پوشانند. و چه درست گفت حکیم ابوالقاسم فردوسی:
اگر جفت گردد زبان با دروغ نگیرد ز بخت سپهری فروغ
سخن گفتن کج ز بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست
زبان را مگردان بگرد دروغ چو خواهی که تخت از تو گیرد فروغ
و دورغگویان خود ستمکارانند ولو مخالف رژیم ضحاک مانند ایران باشند. وقتی مخالفین خود در دام دروغ و دروغگویی می افتند، مستقیم و غیر مستیقم در خدمت رژیم در می آیند و با عمل خود در پایدار ماندن رژیم کمک می رساندد.
چو کژی کند مرد بیچاره خوان چو بی شرمی آرد ستمکاره خوان
هر آنکس که او پیشه گیرد دروغ ستمکاره خوانیمش و بی فروغ
و باز مایلم این نکته را یادآور شوم « که روح عالم هستی بر راستی که حق و هستی شمول است، استوار میباشد و نه دروغ و یا دروغ مصلحت آمیز که دروغ با کلاه شرعی است. بنابر نظر و تجربهام، اگر انسانها هر کاری خواستند بکنند ولی دروغ نگویند، دروغ و انواع آن از جهان رخت بربندد، دنیا گلستان خواهد شد و بهشت موعود با راستی در همین دنیا ساخته خواهد شد.» (10)
4- برای رهائی از دست رژیم ضحاک و ضحاک مانند، باید لباس ترس از تن به در آورد و مرد و مردانه قدم به میدان نهاد.
تا نگردی مرد صاحب در تو // در صفِ مرداننباشی فرد تو
در بخشهای بعدی بیشتر به این مهم پرداخته خواهد شد.
5-کاوه ها و فریدون ها باید با هم جمع شوند. اینجانب بر عکس رژیم مطلقه ضحاک منش که هم به داخلی ها و هم به خارجی ها القا می کند که کشور آمادگی لازم برای دموکراسی مردمی را ندارد و اگر ما برویم ایران از دست می رود و کسی به غیر از ما توان اداره کشور را ندارد و برعکس بعضی از کج اندیشان که فکر می کنند در ایران امروز کاردانان و افراد متخصص و مدیران لایق برای اداره کشور وجود ندارد، با داده ها و اطلاعات موجود، معتقدم که در ایران ما نیروی انسانی فداکار، توانا و مدبّر و وطن دوست، برای اداره کشور وجود دارد، و در یک کلام فریدون ها و کاوه ها وجود دارند، تنها کاری که بایسته است، لباس ترس از تن به در آوردن است. و اینکه به چه نحوی و ساز و کاری فریدون ها و کاوه ها به بپیوندند، این بر فریدونها است که راه و روش و تاکتیکهای مورد نیاز زمان را پیدا ومشخص کنند. من معتقدم که اگر در آبان 98 فریدون ها به جمع کاوه ها و مردم پیوسته بودند، رژیم ساقط شده بود. فریدون ها یعنی کاردانان، متخصصان، مدیران لایق، مدبّران، جامعه شناسان ملی و آزادیخواه و روشنفکرانی که دلشان برای وطن می تپبد و درد وطن دارند، نقش عمده ای بر عهده دارند، باید به مردم یعنی کاوه بپیوندند. اگر دیر بجنیند با ایرانی سوخته مواجه خواهند شد. فردوسی در روش و در مسیر رهائی از دست ضحاک و ضحاکیان دو آموزه مهم دیگر را به ما می آموزد:
1-خشونت زدایی و به کار گیری روش عدم خشونت و
2-دوری و پرهیز از انتقام و انتقام جویی
کتابها و سایر نوشته های اینجانب برای علاقه مندان در وبسایت شخصی به آدرس زیر رایگان قابل دسترسی است:
محمد جعفری 16/ اسفند/ 1400
نمایه و یاداشت:
1-اطلاع بیشتر از چگونگی عمل کرد ترس به کتاب کارپذیری و روشهای مبارزه با آن، محمد جعفری، ص 12-10 و فصل ششم ص 155-181 مراجعه شود.
2- خاطرات آیت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوریه 2001، ص699.؛ «آقای خامنه ای در عِداد مراجع نیست»؛ یا « هر چند ایادی شما تلاش کنند، جنابعالی اثباتاً موقعیت علمی امام را پیدا نمی کنید» منقول است که وقتی آیت الله مؤمن پیام آقای منتظری را به آقای خامنه ای داده، آقای خامنه ای به ایشان گفته وقتی منتظری «اعلمیت مرا زیر سئوال برده، شما چیزی به ایشان نگفتید؟» آقای مؤمن هم خندیده و در نزد خامنه ای سکوت اختیار کرده است.
3-انقلاب اسلامی در هجرت، مهر 1388، شماره 732، ص 4 ستون چهارم.
4-عالیجناب سرخپوش، اکبر گنجی، چاپ هفتم، ص 167.
5-«قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه ی امر و امامتِ امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می گردد.» (57)6
6- اصل – ۱۱۰ وظایف و اختیارات رهبر:
« 1-. تعیین سیاست های کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام.
2- نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نظام.
3- فرمان همهپرسی.
4- فرماندهی کل نیروهای مسلح.
5- اعلام جنگ و صلح و بسیج نیروهای مسلح.
6- نصب و عزل و قبول استعفای: فقهای شورای نگهبان، عالیترین مقام قوه قضاییه، رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، رییس ستاد مشترک، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی.
7-حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه.
8- حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام.
9- امضاء حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم. صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون میآید، باید قبل از انتخابات به تأیید شورای نگهبان و در دوره اول به تأیید رهبری برسد.
10- عزل رییس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی، یا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی.
11- عفو یا تخفیف مجازات محکومیت در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رییس قوه قضاییه.»
7- «امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی.»
8- «عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام.» بنا بر اطلاع موثقی اخیراً جمعی از سران اصلاح طلب با آقای سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات دور هم جمع شده و در مورد تغییر قانون اساسی با هم بحث کرده اند. آقای خاتمی به آنها می گوید: نباید دست به ترکیب قانون اساسی زده شود که در اینصورت وضع از این هم بدتر می شود. سئوال ایم است که بتر از این چه می شود؟ البته برای اصلاح صلبان، این حقیقتی است زیرا با وجود چنین رژیمی امید است که روزی دوباره فرش قرمز زیر پایشان گسترده شود، در صورت تغییر قانون اساسی و تغییر رژیم ضحاک منش حد اقل با تمامی بخششها و عفو کردنها باید پاسخگوی اعمال خود در استقرار و تداوم این رژیم و جنایتهایش باشند.
9- دلایلی که این رژیم قابل اصلاح نیست، در مقاله ها و مصاحبه های مختلف توضیح داده شده و برای مردم – و نه اصول گراها و اصلاح طلبان که دو روی یک سکه هستند و از رژیم به نوعی بهره برده و همچنان می برند و یا امید وارند که دوباره به قدرت باز گردند – آشکار است که این رژیم غیر قابل اصلاح است.
10- تحقیق در باب دروغ «مصلحت آمیز»، محمد جعفری، چاپ اول ص 138؛ چاپ دوم در سایت، ص 139 و برای اطلاع بیشتر از ساز و کار دروغ به قسمت ششم «6- دروغگویان بیچاره ترین بیچارگان هستند» مراجعه شود.
–