هرنظام وسیستمی مثل هرموجودی زنده دارای دوره تولد ورشد و پیری است. صرفنظراز این که حکومت اسلامی ازهمان بدوتولد موجودی واپسگرا و ناهمساز با دست آوردهای تاریخی بشربود، اما این قانون درمورد رژیم های نابهنگامی که قادربه تغییرخود درانطباق با نیازها و مقتضیات زمانه خودنیستند دوچندان می شود. اکنون مدت هاست که جمهوری اسلامی وارد دوره فرتوتی و سترونی کامل خودشده و بدلیل سماجت برحفظ قوام و ماندگاری خود با تکیه برزور و سرنیزه، تنها انگل وارگی ومحتوای گندیده خویش را به نمایش می گذارد. “انتخابات” اخیرفرصتی است برای به نمایش درآمدن این انگل وارگی و گندیدگی درمقیاسی کلان و اوجی تازه. گرچه مردم همواره عوارض این گندیدگی را درهرلحظه و ساعتِ زندگی اشان با گوشت وپوست خود لمس می کنند، اما عریان شدن آن درابعادکلان خود بخشی ازشتاب گرفتن روند انحطاط و فروپاشی است. تنها نگاهی به چند رویداد بخوبی ابعاد این انگل وارگی را به نمایش می گذارد:
آپارتاید جنسی
الف– سخنان تمسخرآمیز محمد یزدی پیرامون نام نویسی چند زن، رسما پرده از ابعاد تبعیض مبتنی برجنس و شهروندی درجه دو یعنی محرومیت نصف مردم ایران از حق انتخاب شدن برمی دارد: او با لودگی و خرفتی بی پایان، با نقل این ضرب المثل که کسی را به ده راه نمی دادند، سراغ کدخدا رامی گرفت، به خانمی که جرئت کرده اسم نویسی کند و وعده بدهد که نیمی از کابینه اش را زنان و نیم دیگر را مردان تشکیل خواهند داد، عمق مردسالاری نفرت انگیز و نهفته دراعماق باورهای زمامداران را نشامی می دهد. سال ها بودکه حکومت اسلامی سعی می کرد ازصراحت دادن به معنای رجل سیاسی به عنوان یکی از معیارهای کاندیداهای ریاست جمهوری درقانون اساسی، ضمن وفاداری کامل به آن درعمل، طفره برود اما امروزه کارنظام درفازگندیدگی به جائی رسیده است که از بیرون ریختن مکنونات ارتجاعی خود دربرابرانظارمردم ایران و جهان ابائی ندارد!
کاندید شدن آدم کشان!
ب– اوج این گندیدگی را علاوه برسخن وعملکردکارچرخانان و کارگزاران خامنه ای که بدنبال رئیس جمهوری با زره پولادین برای جنگیدن با آسیاب های بادی است، و درعناصر گوش به فرمانی هم چون یزدی ها و جنتی ها و نمایندگان مجلس که خواهان تیزترشدن تیغ نظارت استصوابی هستند، می توان درکیستی کاندیداها مشاهده کرد: این که جنایتکاران و آدم ُکشانی چون مصطفی پورمحمدی (ازعناصراصلی هئیت مرگ در تابستان سیاه 68) و یا فلاحیان وزیراطلاعات جنایتکار دولت رفسنجانی به خود جرئت کاندیدا شدن می دهند، دقیقا درارتباط با ورود جمهوری اسلامی به فازانحطاط و گندیدگی کامل قابل توضیح است. اما آخرین شاهکار ازاین نمونه عالیجناب محمدقالیباف شهردارپرطمقراق و باصطلاح مدرن تهران است. او که این روزها سخت درسودای دست یابی به ریاست جمهوری است، و برای برکشیدن به آن، خود را نیازمند حمایت بسیجی ها و حزب الهی ها می بیند، درمستی سودای خود طی سخنانی درمحافل حزب اله، دست به خود افشاگری زده و پرده از چماقداری خود درحوادث کوی دانشگاه و گرفتن حق ورود و تیراندازی ناجا به دانشجویان و نقش خود درنگاشتن نامه اولتیماتوم به دولت خاتمی برمی دارد. گرچه او با این کارخود به نوعی خودزنی سیاسی مبادرت کرده است، اما بخوبی می داند که درفازگندیدگی نظام تنها با برخ کشیدن تراز بالاتری از انحطاط می توان خود را بالاکشید!
تناسب بین گندیدگی نظام و کاندیداها، فقط شامل ساختاراصلی قدرت و باندهای آن نیست، بلکه دامنگیراپوزیسیون قانونی و درونی نظام نیزهست. این که فردی مثل رفسنجانی که ازکارگردانان اصلی تمام کودتاها و شبه کودتاهای جمهوری اسلامی دردهه های گذشته علیه رقباء بوده است، و حذف بازرگان و بنی صدر و برکشیدن خامنه ای به ولایت مطلقه، عزل و خانه نشین کردن منتظری، و نیز ترورهای اپوزیسیون در دوران ریاست جمهوری و پیش برد نسخه های بانک جهانی درحوزه اقتصادی و ازجمله تعدیل ساختاری و اشاعه فقر و سرکوب اعتراضات محرومین ازشاهکارهای اوست، و این که اکنون او با لباس فاخرناجی نظام گرفتار درچنبره بحران ها وارد صحنه انتخابات می شود، وجه دیگری ازاین فرایندانحطاط و گندیدگی است. امروزه پشت گرمی او فقط به کارگزاران و بخش هائی ازطبقه بورژوازی ناراضی از اوضاع نیست، بلکه به حوزه ها و روحانیت ناراضی و عصبانی ازدست احمدی نژاد نیزهست. علاوه براین و مهم ترازهمه، او به پشت گرمی بی قید وشرط اصلاح طلبانی که نان جنبش سبز و خالی بودن صحنه انتخابات بدلیل سرکوب را می خورند و برای او فرش قرمزپهن کرده اند نیزدلگرم است. باین ترتیب انحطاط و گندیدگی دامن اصلاح طلبان راهم گرفته است که این روزها با سودای بازگشت مجدد به قدرت و مشارکت درآن ، شب و روزمی گذرانند.
بدین سان، رژیم چه درقالب کاندیدهای اخص خود و چه درقالب کاندیدهای اپوزیسیون درونی نظام چیزی جزانحطاط را به نمایش و رأی گیری نمی گذارد. با چنین شرایطی آیا رأی به جمهوری اسلامی رأی به انحطاط و جان بخشیدن به آن نیست؟.
اختلال درچرخه بازتولید یا مشارکت درآن؟
گرچه یکی دیگر ازمشخصات نظام در فاز گندیدگی، بی پایگاهی و تکیه کاملش برسرنیزه و زوراست. اما نباید فراموش کرد که هیچ نظامی ولو کاملا سرکوبگر و مستبد، بدون مشارکت و حمایت مردم قادربه تداوم حیات و بازتولید خود نیست. و هرآینه اگرمردم یک کشور مصمم بشوند که جلوی چرخه بازتولید آن را درحوزه های گوناگون بگیرند، هیچ رژیمی نمی تواند برسرپای خود بایستد. بی تردید یکی از مصادیق مهم بازتولیدرژیم نمایشات ادواری مسخره و مضحک او بنام انتخابات و کشاندن هرچه بیشترمردم به ورطه آن است که درآن سعی می کند با توسل به انواع ترفندها و معرکه گیری ها، و شعارهای چون حماسه سیاسی، رأی مردم را نسبت به گزینه هائی مورد نظرخود بدست بیاورد، تا با دوپینگ سیاسی و مشروعیت برآمده ازآن چند صباحی به عمرننگین خود بیافزایند و بتواند به سیاست سرکوب و تاراج ثروت جامعه ادامه دهد. و از قضا دراین گونه بزنگاه ها است که اپوزیسیون درونی حاکمیت، که هویت و موجودیتی مستقل از سیستم برای خود متصور نیست، می تواند در انجام موفقیت آمیزدوپینگ سیاسی وچرخه بازتولید حاکمیت نقش بی همتائی را بازی کند. واقعیت آن است که نمایش انتخاباتی پیش رو، آزمون بزرگی است برای مردم و بویژه نسل جوان که با وجود تجربه زنده ای که درپشت سردارند، آیا حاضرخواهند شد باردیگر تحت عناوینی چون بد و بدتر و یک مو ازخرس غنیمت است، دم را غنیمت شمار و نظایرآن، و به وساطت اصلاح طلبان درچرخه بازتولید رژیم مشارکت کنند؟ جایگزینی و تعویض باندی با باند دیگرحاکمیت، تحت عنوان بد دربرابر بدتر و موقعیت تاکتیکی و شرایط اضطراری بخشی از فرایند بازتولید حاکمیت بی شمارمی رود. موقعیت هائی که تمامی ندارد و همواره وجود داشته و خواهند داشت و تنها خاصیتش این است که راه را برای شکل گیری یک صف مستقل می بندند.
2013-05-19 29-02-1392