back to top
خانهدیدگاه هامحمود رفیع* : نمایش "انتخابِ " خودی

محمود رفیع* : نمایش “انتخابِ ” خودی

rafi mahmoud 22052013در نظام اسلامی ایران انتخابات واژه‌ای است بیگانه. از بدو برپایی سیستم اسلامی  که با همه پرسی در 12 فروردین 1358 برپا شد، مردم  در انتخاب سیستم دلخواه خود، اختیاری نداشتند. خمینی با هراس از انتخاب مردم، قبل از رأی‌گیری به آنها هشدار داد: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد». اکبر رفسنجانی در نماز جمعه 26 تیرماه 1360 دَم براورد که: «اینها (منظورمخالفا ن  نظام اسلامی است) جامعه شناسی کشور ما و ملت ما را بد خوانده اند.این مردم از طریق دین، قرآن، مسجد، حسینیه، امامزاده، امام، مدرسه فیضیه و نماز جمعه  و چیزهایی از این قبیل با مسئوولان کشور  مرتبط هستند… اینها (منظورمخالفان رژیم اسلامی است) برای دلسرد کردن مردم وقتی “ا نتخابات” شروع شد، طرق معمول غرب را پیمودند. در اولین “انتخابات” ضربه ای کاری خوردند، 5/98 درصد مردم که در دنیا چنین رأیی را انسان نمی تواند پیدا بکند. به فکر افتادند در”انتخابات” بعدی… دیدید اولین تحریم در “انتخابات” خبرگان و بعد قانون اساسی…  به عنوان اینکه “انتخابات” آزاد نیست».

ملایان مفهوم و معنی انتخابات را نفهمیدند. شعار و خواست مردم قبل از انقلاب « اتحاد، آزادی، استقلال” را فراموش کردند. از آغاز، انتخابات در این رژیم اسلامی آزاد نبود و هر چند وقت یک بار به صورت نمایشی یکی از خودی ها را در این نمایش علم می کردند.       

شالوده این افکار و بنیان این اعمال را در قانون اساسی رژیم اسلامی می توان یافت: 

«فصل اول اصول کلی: اصل پنجم، « در زمان غیبت حضرت ولی عصر… در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و   امامت بر عهده فقیه… است»؛

فصل پنجم: اصل پنجاه و هفتم، «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت امر و امامت است … اعمال می گردند»؛

و فصل هشتم دراصل یکصد و دهم، با خواندن «وظایف و اختیارات رهبری…» را می توان دریافت که انتخابات تا چه اندازه در نظام ولایت فقیه بی معنی و بی اعتبار است.

زمامداران رژیم اسلامی با این قوانین بود که مردم را از صحنه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بیرون راندند و خود  با میدان داران ، میداندار  جامعه شدند و ساختار سرکوب  و جنایت را با حمایت “ولایت فقیه ” بنیاد نهادند. همانها امروز درباره  تقلب در “انتخابات ” و سرکوبگری «رنگ» سخن پردازی  می کنند و هر جا  کم می آورند و قافیه را می بازند از احمدی نژاد که فردی از قماش خودشان است مایه می گذارند و او را مورد حمله قرار می دهند.  تدبیراندیشان، به دنبال چاره جوئی برای ” انتخابات آزاد ” در پی شکافتن حصر و آزادی زندانیان رنگین هستند. (جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران  از سی و یک سال پیش خواهان آزادی  همه زندانیان و تأمین آزادی های سیاسی بود وهست).

همین ها اگر روزی که  ریاست جمهوری، نخست وزیری، ریاست مجلس، وزارت، وکالت، مقامات  بلندپایه و پست های دانشگاهی و اداری را در دست داشتند، به جای مشارکت نمایشی در دستیابی برای مقام “بدون قدرت”،  تدبیر و خرد را به کار می گرفتند و از حقوق و منافع ملت دفاع  می کردند و قانون اساسی را همراه با قوانین ضدانسانی مجازات اسلامی و هم چنین اختیارات بی حد و حصر  “رهبر” و “ولایت فقیه” را زیر سئوال می بردند، امروز  برای یافتن راه چاره از این تنگناهای ناگزیر، به هر دری نمی زدند. راست گفته اند که: «خود کرده را تدبیر نیست».      

به خاطر بیاویم بازداشت، شکنجه، ترور واعدام هزاران انسانی را که بی گناه و تنها به دلیل دگراندیش بودن تار و مار شدند. از  یاد نبریم پاکسازی سیاسی- عقیدتی استادان، کارگران، دانشجویان و  کارمندان  را. فراموش نکنیم سرکوب  جوانان، زنان، کارگران، هنرمندان، دانشجویان و وکلای دعاوی متهمان سیاسی وخشونت علیه  اقلیت های قومی و مذهبی را. به خاطر بسپاریم بستن روزنامه ها و سانسور رسانه های گروهی را. به یاد بیاوریم  تحدید و تهدید آزادی بیان و تجمع و گروه های سیاسی را. در خاطر داشته باشیم بستن احزاب و سازمان ها و کانون های سیاسی و اجتماعی، فرهنگی و هنری را . تردید نکنیم که جانیان و سرکوبگران،  بدون محاکمه و مجازا ت فقط عوض شده اند و در مقام و موقعیت دیگری در نظام به اندوختن مال و موقعیت مشغولند.

این همه اما از سال 1384 و یا 1388 و با احمدی نژاد آغاز نشد. جنایت های سازمان یافته و هدفمند از سی و چهار  سال پیش جریان دارد. عصیان و سرکشی مردم ایران و اعتراض جوانان در چهار سال پیش و سال های پیش تر، از جمله در 18 تیر 1378 (حمله به کوی دانشگاه)  علیه   خودکامگی نظام اسلامی و کسانی بود که از آغاز انقلاب در ساختار این نظام نقش  و در جنایات آن دست داشتند.

ساده اندیشان با هوچیگری شعار «میر حسین بهانه است،  کل نطام نشانه است» و هر آنچه را که مردم واقعاً  خواستار آن بوده و هستند، مانند آزادی از تعلق به رنگ ومذهب را زیرکانه از نوشتار های خود حذف کردند و تلاش نمودند تا مطالبات واقعی مردم به فراموشی سپرده شود. اینان به دنبال افردی رفتند که زیر پرچم “ولایت فقیه” و زیر سایه سنگین خمینی، همیشه و همچنان مطیع و فرمانبردار حزب فاشیستی و سرکوبگر “جمهوری اسلامی” بودند که از در رفته  و این بار با رنگی دیگر از پنجره وارد می شوند آن هم در کنار حاج آقا و حاج خانم و فریفته “فرهمندی فراگیر خمینی”! گوییا به کلی خود و خویشتن وهویت خویش را گم کرده و فریفته خمینی و اسلام  او، نام و نشان رها کرده و لچکی بر سر و  توبره ای در دست، به دنبال شکستن حصر و  به دست آوردن آزادی  هستد.

همین ها زمانی که در  کنار جنایتکاران و سرکوبگران ، آزادی دیگران را زیر پا می گذاشتند، علی اکبر رفسنجانی که در آلوده بودن دستانش به خون دگراندیشان تردیدی نیست، در 18 دی ماه 1360 نعره می زد: «رئیس دولت شما… موسوی ، سید اولاد  پیغمبر، متدین واقعاً متدین و متعبد و کسی که حاضر نیست یک قدم خلاف اسلام بردارد، گاهی که مطالب مشکوکی از لحاظ  دینی پیش می آید، می گوید، من از جهنم می ترسم  [نه از مردم] جرأت نمی کنم این تصمیم را بگیرم»!

همزمان حاج آقا و حاج و خانم هویت از دست داده و باندهای جانیان  حاضر بودند آزادی هزاران انسان را  بربایند. میرحسین موسوی جنایات را  کار قوه قضائیه می داند و یا حافظه اش یاری نمی دهد که اعدام های زمان نخست وزیری اش را به خاطر بیاورد .اما آیا او صدای حقارت بار علی اکبر رفسنجانی جنایتکار را هم در اول آبان 1360 نشنید که هوار می زد: «…مسأله گروهک ها و محاربان… که خوشبختانه با زحمتی که برادران کمیته، پاسدار،  بسیج، دادگاه های انقلاب  با کمک سازمان اطلاعاتی …، به آسانی و به سرعت مسأله اینها حل شد و امروز گزارش های مطمئن به ما می گوید که نیروهای اصلی اینها، بیش از نود درصد شان نابود شده اند یا بازداشتند و یا اعدام شده اند»؟!

برای کمک به حافظه میرحسین موسوی و منتقدان مذهبی این رژیم، باز هم گفته های  علی اکبر رفسنجانی را در نماز جمعه  30 مرداد  1360 یادآوری می کنیم که عربده می کشید: «هر  روز در این  تهران و شهرستان ها موارد زیادی دستگیری ضد انقلاب را برادران پلیس دارند انجام می دهند و بسیاری از کشفیات را دارند می کنند و حرکت بهتر شده».  یا گفته های موسوی اردبیلی در 20 فروردین 1361 که درنمازجمعه داد می کشید: «… قوه قضائی هم  شب   و روز مشغول کار است، بگذار دشمن هر چه می گوید، بگوید. دشمن می گوید ایران در اعدام ها طغیان می کند.»

اینک باز نمایش “انتخابِ” یکی از خودی ها آغاز شده. اعدام های سال های 60، بازداشت ها، شکنجه و اعدام  و سنگسار،  ترور مخالفان در خارج و داخل کشور، انفجار در سفارت آمریکا در بیروت و مرکز یهودیان در آرژانتین، قتل نویسندگان، فعالان اقلیت های قومی (در رستوران میکونوس در برلین ) و اقلیت های مذهبی ( در مشهد) اعدام های گسترده در کرد ستان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان، بستن  صدها روزنامه ، یورش به زنان و دانشجویان و دهها جنایت دیگر در زمان نمایش “انتخابات” از روی مصلحت و ریا فراموش می شود.  فردای نمایش، روز از نو روزی از نو!  باز هم برای یکی از جنایتکاران  خودی برنامه می چینند و او را وابسته به فلان «رنگ» قلمداد می کنند. در همین مورد علی اکبر رفسنجانی  در 7 خرداد 1361 ادعا کرد که: «… جبرئیل آمد برای رنگرزی، گفت رنگ را انتخاب کن، امام حسن سبز را انتخاب کرد و امام حسین قرمز را…»!

هستند نخودهای بی مزه هر آشی که بعد از نمایش “تحلیل” از واقعه می دهند بدون  اینکه هنر واقعی شنیدن صدای سکوت مردم  را داشته باشند. با نیرنگ، این مردم را دوباره رنگ می کنند و سینه زنان به دنبال یکی از این جنایتکاران به راه می افتند.

 هانس مُومزِن ( (Hans  Mommsen مورخ آلمانی معتقد است که: «نمی توان نابودی زندگی میلیون ها انسان را یه یک نفر نسبت داد»!  در یک جامعه بسته و وابسته به یک ایدئولوژی، همه سرکوب گران درنابودی انسان  ها شرکت دارند و جالب اینجاست که بسیاری از اینان  از کرده های خشونت بار خویش خجل هم نیستند. دو مطلب  از علی اکبر رفسنجانی  گواه این گفتار است . او در 18 دی ماه 1360 گفت: «… احساس آرامش و ثبات بیشتر از گذشته می کنیم، برای این است که کادر مدیر کشور واقعاً متحدند، امروز وزرا، نخست وزیر، رئیس جمهور، مجلس، امام جمعه ها، استاندارها، فرماندارها، سپاه پاسداران، کمیته، جهاد و سایر نهادهایی که در این کشور وجود دارند، انجمن های اسلامی، ارتش ، در رأ سشان و مرکز تصمیم گیری شان هماهنگی کامل وجود دارد. و این مسأله ای است که  پایه همکاری صحیح در این کشور گذاشته شده و تمام اینها مخلص رهبر و مرید رهبر و همه تابع رهبر، یعنی ما از صمیم دل قبول داریم رهبری را.» او دو ماه بعد درگفتاری دیگر در تاریخ 6 فروردین 1361 ادعا می کند که: «بین رهبر و مردم و مسئوولان  از یک طرف، بین خود مسئوولان ارگان های مختلف، ارتش، سپاه، شهربانی، ژاندارمری، دولت، مجلس، شورای نگهبان، شورای قضائی، دادگاه های انقلاب، نهاد های انقلابی از یک طرف [ ازطرف دیگر] انچنان صفا و صمیمیت و همکاری در فضای پاک اسلامی  و با الهام از اخلاق و دستورات اجرائی اسلام وجود آمده که فوق العاده زیبا و عمیق است.»

 آنچه درباره  نمایش«انتخابِ» خودی آورده   شده، تنها اشاره ای به گوشه ای از واقعیت دهشت زایی است که  سی و چهار سال است گریبان ملت ایران را گرفته.  چاره چیست؟ درسی است که باید از  ملت ” گواتمالا ” بیاموزیم.

اخیرا خبرگزاری های جهان گزارش  دادند که «این اولین بار است که رهبر یک کشور به جرم جنایت و نسل کشی در کشور خودش (گواتمالا) گناهکار شناخته می شود».              

 مترسکان خود را برای راه یابی یه  مقام ” بدون قدرت ” با ” صورت هایی عاری از سیرت ” آماده کرده و موقعیت طلبان و عافیت جویان ، از” ظن خود یارشان ” شده اند.  غافل از اینکه در این سی و چهارسال ، در رژیم اسلامی ایران، همه، همه  کسانی که در حکومت و قدرت بودند و هستند،  جنایت می کردند و می کنند، و همزمان امنیت و صلح را نه تنها در ایران بلکه در منطقه و جهان تهدید می کنند. به قول حافظ:« چون نیک بنگری همه تزویر می کنند.»

خرداد 1392 / مه 2013

* دبیر جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران

      .

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید