درست است که استبداد سیاه آخوندی جنایت های فراوانی را مرتکب شده و می شود و خواهد شد، ولی نباید فراموش کنیم که در سلطنت دیکتاتوری آقای محمد رضا پهلوی، کم جنایت و خیانت صورت نگرفته است.
از کودتای ۲۸ مرداد به بعد، شخصیت و منش محمد رضا شاه پهلوی هرچه بیشتر به سمت خود بزرگ بینی و خودکامگی و استبداد همه جانبه معطوف شد. سرکوب مخالفان بعد از کودتا با تأسیس ساواک شدت بیشتری گرفت که بیشتر معطوف به روشنفکران و نخبگان ملی و چپگرا بود. مهمترین وظیفه ای که برای ساواک در نظر گرفته شد، حمایت از روند تثبیت، تحکیم و تداوم روش استبدادی سلطنت شاه بود.
محمد رضا شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد، یک تنه می تاخت و حتی تحمل افراد میانه رویی چون بازرگان و بختیار و علی امنیی را نداشت. وقتی که او خود را همه کارۀ مملکت کرد و در مقابل ملت ایستاد، باید می دانست، سرانجام خودکامگی مطلقه و ایجاد خفقان، نتیجهاش این خواهد بود که جوانان به جوش آمده و خسته از ظلم و ستم برای رهایی از یوغ استبداد به سوی سایر راه ها برای براندازی رژیم شاه، می روند.
قصد دفاع از اعمال و خط مشی بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق و سایر گروه های چریکی را به هیچوجه ندارم، ولی باید بدانیم که این گروه ها محصول خودکامگی و عشق مفرط شاه به قدرت بود که میخواست با اعدام و سرکوبگری، آنرا نگه دارد. محمد رضا شاه با آزادی و آزادی انسان و آزادی قلم و سخن و حق حاکمیت ملت در قانونگذاری، نه اینکه مخالف بود، بلکه ضد آنها بود. حکومت گری دیکتاتور مابانۀ او، موجب شد جوانان بعد از کودتا بعلت بسته بودن فضای سیاسی و عدم انجام هرگونه حرکت سیاسی در چارچوب مبارزۀ پارلمانی، به مبارزۀ مسلحانه روی آورند. ادامۀ دیکتاتوری و عدم مشروعیت رژیم شاه به انقلاب ختم شد. انقلاب شد، چون شاه با کودتا علیه حکومت ملی مصدق، مشروعیت خود و سلطنتش را از دست داده بود. چون علیرغم تلاش در توسعۀ اقتصادی، مانعی در مقابل توسعه سیاسی گردید. نبود آزادی های سیاسی و مطبوعاتی و آزادی بیان و عدم مشروعیت، خیانت و جنایت و فساد تولید کرد که مجموعاً انقلاب ۵۷ را رقم زدند. بقول مهندس بازرگان، رهبر واقعی انقلاب، خود شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران بود.
یرواند آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن می نویسد: «مشهور است که درآمدهای بادآوردۀ نفتی دهۀ پنجاه، باعث جنون خود بزرگ بینی شاه شد؛ اما او مدت ها پیش از رونق درآمدهای نفتی، سوداهای اینچنینی در سر می پروراند.»
لئو اشتراوس در کتاب روانشناسی استبداد مینویسد: «این تمایل در افراد قدرتمند وجود دارد که برای خود اعتباری را در نظر بگیرند که در عالم واقعیت وجود ندارد. دیکتاتورها تمایل دارند که قدرت و توانایی خود را بیش از واقعیت ها نشان دهند. آنان در حقیقت خود را یک قهرمان می بینند.»
آری متاسفانه؛
حاصلِ عشق مترسک به کلاغ،
مرگِ یک مزرعه بود
سران جمهوری فاشیستی اسلامی، به سرکردگی علی خامنه ای، باید بدانند و مطمئن باشند که سرنوشتی مشابه سلطنت پهلوی خواهند داشت. داعشیان اشغالگر حاکم بر کشورمان ایران، با کشتار و سرکوب گری و خیانت و جنایت و فساد گسترده برای ملت ایران، راهی بجز سرنگونی جمهوری فاشیستی اسلامی نگذاشته اند.