چندین تحقیق نشان داده است که در اوج کرونا و ماهها در خانه ماندن مردم انگلیس و حق دیدار با دیگران را نداشتن و مرگ هزاران نفر در تنهایی و بدون حضور خانواده، برای مبارزه با کرونا در حال انجام بوده است، در محل اقامت نخست وزیر انگلیس، بطور مرتب جشن و پارتی بر گزارمی شده است و زنان بر زانوی مردانی که قرار بوده، ماسک بر دهان، حداقل دو متر از آنها فاصله داشته باشند می نشستند و گل می گفتند و گل می شنیدند و… و حتی در بعضی مواقع کار به زد و خورد بد مستهای مقامات دولتی و حتی شکستن بطری شراب بر دیوار می رسیده است و در بسیاری از این پارتیها، شخص بوریس جانسون حضور فعال داشته است. این در حالیست که همین نخست وزیر و وزیرانش هر روز به تلویزیون می رفتند و با چهره ای مصمم و متعهد مردم را به رعایت قوانین مبارزه با کرونا می خواندند و به قول حافظ، چون به خلوت می رفتند آن کار دیگر می کردند.
با این وجود وقتی داستان «آن خلوت» لو رفت، نخست وزیر در مجلس مکرر اعلام کرد که همه داستانها دروغ است و تمامی قوانین رعایت شده است. ولی تحقیقات داخلی و پلیس ثابت کرد که نخست وزیر به مجلس و مردم انگستان دروغ گفته است. با این وجود، با وجود قوانینی که صریحا می گویند که اگر وزرا در مجلس دروغ بگویند، باید استعفا کنند، در نهایت بی شرمی معمول خود، از استعفا خوداری می کند.
ولی در اینجا سخن از بی شرمی فردی که مکرر در زندگی خود دروغ گفته است و حتی دو بار به علت همین دروغگویی از کار در روزنامه ای و از دولت خانم می اخراج شده است، نیست. خن بر سر این است که چگونه او این امکان را یافته است که بتواند به آن مقام برسد و استعفا هم نکند؟
در واقع، او و اینکه چنین فردی نخست وزیر شد و هنوز نخست وزیر مانده است، بما می گوید که جانسون تنها علامت بیماری است که انگستان را گرفتار خود کرده است. به بیان دیگر، در اینجاست که فسادی که در حکومت و دولت و جامعه انگلستان گسترده شده است خود را بروز می دهد. توضیح اینکه، اول پلیس اعلام کرد که در مورد اخبار نقض مقرارت کرونا در دولت تحقیقی نخواهد کرد. ولی بعد از اینکه خانم سو گری، که در متعهد به اجرای قوانین بودن معروف است، مامور تحقیق شد و شایعات گفت که نتیجه تحقیقاتش، نخست وزیر را کن فیکون خواهد کرد، ناگهان در آخر کار پلیس وارد کار شد و اینگونه مانع ادامه تحقیقات او و چندین ماه تحقیقات را به عقب انداخت تا زمان خریده شود و در آخر کار، فقط یک برگ جریمه برای نخست وزیر صادر کرد. در حالیکه باید برگهای جریمه دیگری هم می گرفت و این به معنای تحمیل بر کناری به او می بود.
این کافی نبود، تمامی وزرای دولت جانسون برای دفاع از او نوبت گرفتند.
باز این کافی نبود، جز انگشت شماری، بقیه نمایندگان محافظه کار مجلس یا از جانسون دفاع و یا با سکوت خود از او حمایت کردند.
باز این کافی نبود، روزنامه های محافظه کار که بالاترین تیراژ را در کشور دارند، از حمله جنایتکارانه پوتین به اوکراین استفاده و اینکه چرا بجای توجه به جنگ، به بوریس جانسون و دروغ او چسبیده اید؟
باز این کافی نبود، سنجش افکار نشان داد که اکثریت مردم انگستان باور دارند که نخست وزیر دروغ گفته است. باز سنجش افکار نشان داد که بیش از 70 درصد از رای دهندگان به حزب محافظه کار می گویند که جانسون به آنها دروغ گفته است. ولی فقط 27 درصد از اینهایی که می گویند نخست وزیر دروغ گفته است، خواستار استعفای او می شوند.
اینها بما چه می گوید؟
وقتی در دانشگاه بودم، روزی با چند نفر از دانشجویان انگلیسی و اروپایی علوم سیاسی در مورد امکان ظهور دیکتاتوری در غرب صحبت می کردیم، همه بر این نظر بودند که چنین امکانی وجود ندارد. چرا که ساختارهای دموکراتیک آنقدر قوی هستند که جلوی چنین ظهوری را بگیرند؟ نقد من به سخنان آنها این بود که دموکراتیک ترین ساختارها بدون حضور و عمل فرهنگ دموکراتیک و لحاظ کردن ارزشها و نرمهای آن در درون جامعه، می تواند سر از دیکتاتوری بر آورد.
زمانی که جامعه حسااسیت خود را به نسبت به زبان دروغ و فریب رهبران منتخب خود از دست بدهد، به نسبت از دست دادن این حساسیت، خود را از دولتی مردمسالار محروم می کند. اینگونه است که دموکراسی در آمریکا سخت بیمار شده است و کسی که در زمان ریاست جمهوری خود بیش از 30 هزار دروغ گفت، شانس بسیار جدی برای انتخاب دوباره شدن را دارد. اینگونه است که روشنفکران بسیاری پی در پی نسبت به ظهور دیکتاتوری و حتی تجزیه کشور هشدار می دهند.
چنین پروسه ای مدتهاست که در انگلستان و اروپا نیز شروع شده است و اگر مداوای این بیماری در حال رشد جدی نگرفته شود، آمریکا، برنامه آینده شان خواهد شد.
این بما از جمله می گوید که استبداد حاکم بر وطن نیز، بر آیند مصرف، تولید و باز تولید، ارزشها و نرمهایی است که ستون پایه های استبداد حاکم را تشکیل داده اند.
به سخن دیگر، هر بار که جامعه، در کلیت خود، دروغ گفتن را روش زندگی می کند و نقض قوانینی که زندگی اجتماعی را ممکن می کند را زرنگی می فهمند و حقوق انسانی و حقوق شهروندی دیگران را نقض می کند و اینگونه همان حقوق در خود را، در واقع به استمرار استبداد تبهکاری است که از آن می نالد یاری می ستاند و بقول ناصر خسرو در داستان عقاب و تیر، گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست. رژیم اوباشان، توانسته است که ارزشهای اوباش مابانه را در بحشی از جامعه نشر دهد. محبوبیت افرادی چون تتلو، در میان بخشی از جوانان، اینگونه بخش مهمی از توضیح آن را می یابد.
آخر اینکه، این بما می گوید که کوشش جریان مصدقی استقلال و آزادی در ایجاد و گسترش فرهنگ آزادی در میان جامعه و کوشش در اینکه انسانها خود و دیگران را انسانهایی حقوند و دارای حقوق ببینند و در نتیجه تغییر از پایین و اینگونه ستون پایه های اجتماعی استبداد تبهکار حاکم را ویران کردن، موثر ترین روش به نتیجه رساندن کوشش 130 ساله ایرانیان در استقرار جمهوری شهروندان ایران می باشد.