بنده در مقاله «ابلیس؛ آتش قدرت طلبی، شیطان؛ زاده روابط قوا» درباره آتش و ابلیس و نسبت آنها با خاک و آدم سخن گفتهام و در آنجا نگاشتهام: «به استناد آیات قرآن، «ابلیس» در زمره ملائکه است و چون خدا او را از آتش خلق کرده و آدمی را از خاک، خود را برتر میپندارد و علیرغم فرمان الهی، از سجده به آدمی امتناع میورزد، یعنی در جهت رشد او، مسخر وی نمیگردد، بلکه همواره درصدد گمراه نمودن او است تا از تعالی بازش دارد.» و ادامه دادهام: «قرآن، شیطان را از جنس آتش معرفی کرده است و سبب سجده نکردن او به آدمی را همین جنسیت بیان داشته است که او گفته من که از آتشم بر آدمی که از خاک است سجده نمیکنم. باید توجه داشت که زبان قرآن در بیان داستان خلقت آدمی، زبان تکوین است، یعنی این داستان بر خلقت و زیست هر انسانی مطابقت دارد و مراد از آدم در این داستان، نوع انسان است و نه یک انسان خاص به نام «آدم». از سوی دیگر، در فهم آیات قرآن باید توجه نمود که زبان قرآن در وصف پدیدهها، زبان صفات است، یعنی وقتی قرآن میگوید شیطان از جنس آتش است، یعنی صفات او بمانند صفات آتش است و وقتی میگوید انسان از خاک است یعنی صفات او بسان صفات خاک است. حال صفات آتش چیست و صفات خاک کدام است: آتش سوزاننده است و سرکش که اگر مهار گردد میتوان از گرمابخشی و نور آن بهرهمند شد و اگر مهار نگردد تا آنجا خود را توسعه میدهد که همه چیز را نابود کرده خود نیز از بین میرود. اما خاک رویاننده است. خاک میتواند آتش را کنترل یا خاموش نماید و آتش میتواند خاک را از رویانندگی انداخته و آن را در قالبی بپزد و شکل دهد و تک بعدی نماید.»
از سطور فوق هویداست که از منظر نگارنده «آتش» در قرآن نسبت به آدمی و هدایت او بار معنایی منفی دارد و مایه و مؤید چنین منظری کثیری از آیات قرآن بوده است. واژه «نار» از ریشه «نور» است. مشتقات ریشه نور در قرآن 194 بار آمده است که از این تعداد 145 بار آن واژه «نار» است که 20 مورد «اصحاب النار»، 8 مورد «عذاب النار»، 5 مورد «نار جهنم» و اکثریت سایر موارد آن نیز دلالت بر عذاب و جهنم و بدی اعمال آدمیان دارد. اما علیرغم سیطره مطلق بار معنایی منفی برای واژه نار در قرآن، در داستان موسی این واژه در بار معنایی مثبت آمده است که شگفتی نگارنده را برانگیخته و او را بر آن داشت که چرایی آن را بررسی نماید.
آیات 7 تا 9 سوره نمل میفرماید: «إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَاراً سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ، فَلَمَّا جَاءهَا نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، یَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ». در این آیات عبارت «أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا» واجد بار معنایی مثبت برای واژه نار و در مثبت بودن بار آن جای هیچ شک و شبههای هم نیست!
در آیات 29 و 30 سوره قصص این داستان این چنین آمده است: «فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ، فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی مِن شَاطِئِ الْوَادِی الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَن یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» و در آیات 9 تا 12 سوره طه اینچنین: «وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى، إِذْ رَأَى نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى، فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَى، إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى».
قبل از اینکه به دلالت واژه نار در این گروه آیاتها بپردازم بهتر است به موارد دیگری از آیات قرآن که واژه «نار» در آنها واجد بار معنایی مثبت است بپردازم:
در داستان ذو القرنین آمده است: «آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذَا سَاوَی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَارَاً قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرَاً» (کهف 96) در این آیه به سازندگی آتش در اتصال فلزات و محکم نمودن آنها بهم اشاره شده است و در آیه 17 سوره رعد نیز آتش برای خالص سازی جواهرآلات مفید دانسته شده است: «وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ». در این دو آیه بار معنایی نار مثبت است چون سازندگی و خالص سازی دارد. شاید به استناد این آیات بتوان گفت اینکه در سوره نمل میگوید «من فی النار» از این جهت واجد بار معنایی مثبت است که در آتش بودن لزوماً سوخت آتش بودن نیست بلکه در آتش بودن گویای حالت ذوب شدگی و انعطاف پذیری و حالت جدید گیری و خالص شدن نیز میباشد. نکته دیگر اینکه این آتش اگر دلالت بر آتش معنوی داشته باشد چون خود آدمی آن را نیفروخته است و خود برتر بینی او در آن دخالت نداشته، مانند ابلیسی که قبل از خلقت انسان از آتش آفریده شده بوده و لازمه طبیعت بوده، واجد بار معنایی مثبت است. با این اوصاف آتش پدیدهای دو وجهی است؛ مخرب برای ماده سوختنی و کارآمد برای ماده غیر سوختنی.
اما این تحلیل چالش آیه 8 نمل را بلامحل نمیکند چرا که «وَمَنْ حَوْلَهَا» به «أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ» عطف شده است و آنکه حول آتش باشد نهایتاً فقط گرم و منعطف میشود و نه خالص! در حالی که این آتش باید در راستای هدایت موسی و اهلش بوده باشد و بنابراین سوختن ناخالصیها و خالص شدن باید در آن باشد. مضافاً اینکه بسامد بار معنایی منفی برای آتش در قرآن برای امور معنوی آنچنان غالب است که روا نیست آتش در داستان موسی حمل بر آتش معنوی مبین هدایت شود چرا که واژه «نور» واجد چنین معنایی در قرآن است. از این رو نگارنده مداقه در آیات را ادامه داده به شق دیگری از امکان داستان پرداخته است و آن اینکه این آتش نه آتش معنوی که آتش مادی بوده است اما نه تنها خود آتش بلکه آتشکده!
ویل دورانت در تاریخ تمدن مینویسد: «اگر انسانیت انسان با سخن گفتن، و مدنیت با کشاورزی آشکار شده، صناعت نیز با پیدا شدن آتش امکان پذیر گشته است. انسان هرگز آتش را اختراع نکرده، بلکه این معجزه به دست طبیعت انجام پذیرفته است، خواه از مالش برگها و شاخههای درختان بوده باشد، خواه از جهیدن برق، خواه از ترکیب پارهای مواد شیمیایی؛ انسان با هوش خود توانسته است که از طبیعت تقلید کند و فن درست کردن کردن آتش را به مرحله کمال برساند. هنگامی که انسان بر معجزه آتش دست یافت، آن را به هزاران خدمت گماشت، که نخستین آنها، به گمان ما، مقهور کردن بزرگترین دشمن او یعنی تاریکی شب بود؛ پس از آن، از آتش استفاده حرارتی کرد و به این ترتیب توانست از مناطق استوایی به جاهای دیگر برود و خرده خرده تمامی سطح زمین را آباد و قابل سکونت سازد؛ سپس، با آتش، فلزات را نرم و چکشخوار ساخت و از مخلوط کردن آنها با یکدیگر چیزهایی به دست آورد که، از حیث سختی و فرمانبرداری، به هیچ وجه با آنچه از طبیعت به دست میآمد قابل قیاس نبود. آتش به اندازهای در نظر مردم اولیه شگفت انگیز و پر سود بود که آن را یکی از معجزات میپنداشتند و چون خدایی ستایش میکردند. و به همین جهت جشنهای متعددی برای عبادت آن بر پا میداشتند و آن را در مرکز زندگانی و خانه خویش قرار میدادند. هرگاه که از جایی به جای دیگر نقل مکان میکردند آتش را با خود همراه میبردند و هرگز به خاموش شدن آن خرسندی نشان نمیدادند. رومیان قدیم به قدری در این کار تعصب داشتند که دختر باکرهای را که در معبد خدای آتش نگاهبان آن بود و غفلت میکرد و سبب خاموش شدن آتش جاودانی میشد هلاک میکردند.»
در جای دیگر مینویسد: «شک نیست که آتش عاملی بوده که به انسان پایداری در مقابل هجوم یخچالهای پیشر میبخشیده و، در عین حال، او را برای تأمین امنیت شب و هنگام خواب و راحت، مجهز میساخته است؛ همان اندازه که انسان به آتش احترام میگذارده و آن را مورد پرستش قرار میداده، جانوران از آن میترسیده و از نزدیکی به آن پرهیز میکردهاند. همین آتش است که به وسیله آن انسان بر تاریکی پیروز شده و از ترس خود کاسته است؛ کاهش ترس انسان یکی از رشتههای زرین تاریخ حیات بشری است، که البته همه تارهای آن زرین نیست.»
با این اوصاف؛ چرایی پیدایش آتشکدهها و مقدس شدن آنها مبرهن است. وجود آتشکدهها بسیاری از چالشهای زیستی بشر را تسهیل میکرده و از این رو مقدس میشده است چرا که آدمیان را امنیت و رفاه میبخشیده است. آتش آتشکدهای را همواره روشن نگه داشتن نیازمند تعامل اجتماعی و زیست در صلح بوده است چرا که خاموش کردن یا شعلهور و مخرب کردن آن سهل الوصول بوده است. آدمیانی که حول یک آتشکده همزیستی میکردهاند به درجهای از رشد فرهنگ اجتماعی یا مدنیت یا همزیستی مسالمت آمیز و متعاملانه رسیده بودهاند که میتوانستند هم آتش آتشکده را حفظ کنند هم از پیامدهای مخرب آن جلوگیری کنند. بنابراین وجود آتشکده همواره روشن در منطقهای گویای تعالی نسبی ساکنان آن بوده است. از این رو چنین منطقهای برای موسایی که در مدین که فاقد فرهنگ اجتماعی مناسب بوده به ناچار سالیانی زیسته است، جلب توجه میکرده و جاذبیت داشته است.
از این رو میگویم که مدین فاقد فرهنگ اجتماعی مناسب بوده چرا که قرآن در آیه 23 سوره قصص میفرماید: «وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِّنَ ٱلنَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ ٱمْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِى حَتَّىٰ یُصْدِرَ ٱلرِّعَآءُ»، و هنگامی که موسی وارد شد به آبگاه مدین، یافت بر آن آبگاه عدهای از مردم را که آب میدادند (دامهای خود را)؛ و یافت جدای از ایشان دو زن را دوری میکردند (از جماعت). موسی گفت چیست چرایی کار شما؟ گفتند آب نمیدهیم (دامهایمان را) تا بازگردانند شبانان (دامهایشان را). این روایت گویای این است که در مدین مردمان مراعات نوبت و نظم نمیکردند بلکه هر که میتوانسته کار خویش را پیش میبرده و به ناتوانی یا ملاحظات و محذوریات دیگران توجهی نداشتند.
حال بعد از این مقدمات به سراغ سه گروه آیهای میروم که داستان موسی و آتش در آنها آمده تا نشان دهم که مراد از «النار»، «آتشکده» است نه آتشی معنوی در بار معنایی مثبت. برای بررسی بهتر؛ مندرجات آن گروه آیاتها را به طور تفکیکی و در تناظر با یک دیگر میآورم:
1ـ فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ (قصص 29) / إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ (نمل 7). شاهد دوم برای اینکه مدین مطلوب موسی برای زیستن نبوده است این است که میفرماید: «فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ»، پس هنگامی که به پایان برد موسی سرآمد را، یعنی موسی وقتی که دِین خود را اداء کرد بلافاصله قصد خروج از مدین نمود و همراه خانواده خود رهسپار محل سکونتی دیگر شد.
2ـ إِذْ رَأَى نَاراً (طه 10) / إِنِّی آنَسْتُ نَاراً (نمل 7) / آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً (قصص 29). در مسیر، موسی نور آتشی را همواره میدیده است و این هموارگی در دیدن از واژه «آنس» که از ریشه «انس» است بر میآید. وقتی قرآن برای بیان معنایی یا وصف پدیدهای از چند واژه با بار معنایی نزدیک استفاده میکند گویای این است که یک واژه گویایی کافی برای تبیین آن ندارد مانند «رأی/آنس» در همین عبارات که در تناظر هم گویای «هموارگی در دیدن» است.
3ـ قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً (قصص 29 / طه 10). «امکثوا» در این عبارت حاکی از در مسیر و حرکت بودن موسی و خانوادهاش است چرا که «مکث» گویای توقف است و توقف در حرکت معنا ندارد.
4ـ سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ (نمل 7) / لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ (قصص 29). این عبارت نشان میدهد که موسی به تنهایی به سراغ آتش میرود و نیازمند کسب اطلاعاتی از ادامه مسیر و مقصد آتی است. تنها رفتن موسی گویای دشواری مسیر تا آتش یا احتمال خطر در آنجاست که اهلش را با خود نمیبرد.
5ـ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (نمل 7) / لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (طه 10) / أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ (قصص 29). موسی میگوید یا خبری برایتان میآورم یا مشعلی تا گرم شوید. این عبارات هم نشان میدهد که موسی و اهلش در طی مسیر دچار چالشهایی نظیر سرما بودهاند و در این میان در اختیار داشتن آتش بسیار مهم بوده است.
6ـ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى (طه 10). این عبارت معادل عبارات دسته چهارم است که موسی در آن میگوید خبری برایتان میآورم که چون با «اَو» آماده است تقدم و تأخر نسبت به عبارات دسته پنجم ندارد و در سوره طه بعد از آوردن خبر آمده در حالی که در سوره نمل و قصص قبل از آن آمده است. مراد آیه این است که بر سر آن آتش محتملاً کسانی هستند که محتملاً میتوان از آنها راهنمایی گرفت.
7ـ فَلَمَّا جَاءهَا (نمل 8) / فَلَمَّا أَتَاهَا (قصص 29 / طه 11). پس هنگامی که موسی به آن آتش آمد/رسید. به نظر میرسد برای این از دو فعل جاء و اتی استفاده شده تا این معنا را برساند که موسی هم به محل آتش رسیده و هم به مشعلی از آتش دست یافته است.
8ـ نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (نمل 8) / نُودِی مِن شَاطِئِ الْوَادِی الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ (قصص 30) / نُودِی یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى (طه 11 تا 13). رسیدیم به عبارات محوری گروه آیاتهای مورد بررسی:
آیه 8 نمل میفرماید: ندا داده شد که با برکت شده است آنکه در آتش است و آنکه در پیرامون آن در حالی که منزه است خدای پروردگار جهانیان. اگر مراد آتش معنوی در بار معنایی مثبت بود بین آنکه در آتش است با آنکه در پیرامون آن تفاوت ماهوی وجود داشت و بنابراین عطف این دو به هم روا نبود، اما اگر مراد آتشکده باشد چون آتش آتشکده برای کسانی هم که در پیرامون آن ساکن هستند قابل استفاده است برکت بخشی آن دچار تفاوت ماهوی نیست. مضافاً اگر مراد خالص سازی و ناپاکی زدایی آتش بود آنکه حول آتش است حتماً ناخالصی و ناپاکی کمتری داشته که در پیرامون آتش بودن او منجر به خالص شدن و پاک شدنش میشده است نسبت به آنکه در آن آتش است! و این متضمن این بوده که مقام معنوی موسی که در آتش بوده پایینتر از اهل او که حول آتش بودند باشد و حال آنکه قرآن سخنی از تعالی اهل موسی نمیگوید. بنابراین این عبارت گویای این است که مراد از «فی النار»، درون محوطه آتشکده است و «حولها» گویای ساکنان اطراف آتشکده.
در آیه 30 سوره قصص آمده؛ «نُودِی مِن شَاطِئِ الْوَادِی الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ»، ندا داده شد از کناره بستر درهای مسطح در قطعه زمینی پر برکت از درختان. «وادی»، بستر دره است که بعضاً آب هم در آن جاری است. «الوادی الایمن»، بستر درهای است که راست است یعنی هموار و مسطح. «بقعه» به زمینی گویند که از زمینهای پیرامونیش متمایز باشد. موسی در کناره بستر درهای که هموار و مسطح بوده است در قطعه زمینی از درختان پر ثمر از سوی خدا ندا داده میشود، یعنی جایی که موسی شاید در آرزوی آن بوده که مردمانی در منطقهای آبادان و با فرهنگ تعامل که آتشکده معرف آن بوده است در صلح و صفا همزیستی نمایند! و از این رو است که در آیات 11 تا 13 سوره طه میفرماید: «نُودِی یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى»، ندا داده شد ای موسی همانا منم پروردگارت (که ندایت میدهم) پس به در آر پای افزارت را که همانا تو در بستر دره پاک شده طوی هستی و من برگزیدهام تو را پس گوش فرا ده به آنچه وحی میشود. خدای تعالی موسی را کشانده است به سرزمینی که مطلوب موسی برای خودش و بنی اسرائیل بوده است، سرزمینی مقدس به این معنا که از پلیدیها و قدرتمداریها به دور بوده است و مردمانش در تعامل و همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر زندگی میکردهاند. به موسی میگوید پای افزارت را به در آر! یعنی دیگر جستجو کافی است! تو به مقصد مطلوب رسیدهای! تو در پی چنین جایی بودهای و آرزوی آن را داشتهای و حال در آنی! پس تحقق چنین جایی امکان پذیر است و تو اگر به وحی من گوش فرا دهی و به تبع تو بنی اسرائیل گوش فرا دهد، میتوانید چنین سرزمینی را برای خود مهیا کنید!
9ـ یَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (نمل 9) / أَن یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ (قصص 30) / إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی (طه 14). این عبارات نشانگر آن است که رمز آبادانی مطلوب برای آدمیان و جوامعشان یکتاپرستی و انطباق تام و تمام ربوبیت بر الوهیت است یعنی ذهنیتها و روشها را منطبق کردن بر قوانین حاکم بر هستی که برآمده از صفات و اسماء مطلق الهیند و نه اینکه هستی را حیطه قدرتمداری خدایگان دانستن. خدای تعالی هدف از وحی خود را به موسی در دره طوی عیناً به او نشان میدهد تا او ممکن الوقوع بودن آن را به عینه ببینید.
در آخر این مقال؛ این نیز بایسته گفتن است که اطلاق «آتش» به جایگاهش که «آتشکده» است از منظر ادبیات رواست همچنانکه اطلاق «آب» به «رودخانه» وقتی که جاری میشود که گفته میشود رودخانه جاری شد و مراد این است که آب در رودخانه جاری شد یا اطلاق غذا به کسی که آن را میآورد که میگویند غذا رسید. به طور کلی هرگاه ظرفی به مظروف مشخصی تعلق داشته باشد میتوان به جای نام بردن از ظرف، مظروف آن را نام برد چرا که هدف از آن ظرف و کاربردش؛ نگهداری و مهیا ساختن همان مظروف است.
با توجه به خارج شدن آتشکدهها از فلسفه وجودیشان در طول تاریخ و تبدیل شدن آنها به اماکنی برای خرافه پرستی و متولی گری دینی، قرآن در داستان موسی به ظرافت «آتش» را به جای «آتشکده» بکار میبرد چرا که اگر لفظی را بکار میبرد که دلالت سرراست بر آتشکده داشت، موسی را به تأثیرپذیری از آیین یا آیینهایی منسوب میکردند که به نوعی آتش پرستی میکردند در حالی که اهمیت آتشکده به برپایی همواره آتش در آن بوده است برای امکان شعله گرفتن از آن در هر زمانی و نه به خود آتشکده به عنوان مکانی برای دینداری و انجام مناسک دیندارانه!
این مقال را در میان ناخوشیهای احوال و روزگار به جهت اهمیت موضوع و مشغله فراوان خویش، با همه کاستیهایش به تعجیل به پایان میبرم و به دست انتشار میسپارم تا در معرض نقد و نظر مخاطبانش قرار گیرد، باشد که در به صحنه آوردن قرآن و تعالیمش مؤثر باشد و به تبع زیستنمان را بهبود بخشد.
نیما حق پور ـ 13 خرداد 1401
آرشیو کتابهای نیما حق پور در تلگرام:
www.t.me/Haghpoor_Books