در درجه اول خطاب به آقای خامنهای باید گفت که در مقایسه انقلاب ایران با انقلاب فرانسه، رژیم شما همسطح روبسپیر سایر جنایتکاران “دوره وحشت” بعد از انقلاب فرانسه هستید و نه انقلاب کبیر فرانسه! رژیم شما همانند روبسپیر برای رسیدن و حفظ قدرت بسیاری از آزادیخواهان و دانشمندان را سرکوب و به قتل رسانده است. چگونه میتوانید رژیم سرکوبگر خود را با انقلاب فرانسه که برای حقوق بشر و ازادی و دموکراسی و برابری بود مقایسه کنید؟ راز این اعتماد به نفس کذاییتان با وجود کارنامه سیاهتر از سیاه در همه زمینههای سیاسی، اجتماعی، اقتصاد و فرهنگی، حقوق بشر چیست؟! البته همانطور که خواهیم دید این سخنان نه از روی اعتماد به نفس که ادامه بازی جدیدی است برای حفظ استبداد از درون پوسیده خود.
اما چرا سلطنت طلبان نباید از اشاره خامنهای قند در دلشان آب شود؟!
اصولا سیاستمداران هنگامی که در قدرت قرار میگیرند، مخالفان خود را تا جای ممکن نادیده میگیرند! این اصل را حتی در دموکراسیهای غربی هم میبینیم. برای مثال همه رییس جمهورهای درقدرت در فرانسه در جمهوری پنجم، هنگام شرکت در دورهی دوم برای دوباره انتخاب شدن، از مناظره با سایر کاندیدها طفره رفتهاند. زیرا از نظر آنها جدل رییس جمهور در قدرت با سایر کاندیداها تنها سبب به رسمیت یافتن آنها و بی اعتبار شدن رییس جمهور میشود!
در استبدادها، سیاستمداران و رژیمهای سیاسی این اصل را با شدت بیشتری رعایت میکنند. زیرا میدانند در صورت بی ملاحظگی ممکن است کار به جاهای باریک بکشد. برای مثال، توجه خواننده گرامی را به مقاله روزنامه اطلاعات در سال ۵۷ درباره هندی بودن خمینی ارجاع میدهم. همین مسئله چون ریختن روغن بر آتش انقلاب بود. جالب آنجاست که شاه، هرگز از خمینی اسم نبرد همچنانکه مصدق را بعد از کودتای مرداد ۳۲ نادیده میگرفت. اما از کمونیستها و توده اییها و مجاهدین به اسم خرابکار به کرات اسم میبردند. دلیل این امر این است که سیاستمداران در قدرت در رژیم استبدادی، تنها وقتی از مخالفان نام میبرند که میدانند در مجموع نبرد سیاسی، فکری، نظامی و اجتماعی، مستبدهای بر قدرت، برنده خواهند بود. از نظر رژیم شاه، حزب توده به لحاظ وابستگی آشکار به شوروی فاقد اعتبار سیاسی اجتماعی بود، لذا میتوانست از این نقطه ضعف استفاده کرده و با سرکوب آنها هم جامعه را بترساند و از حرکت بازدارد و هم خود را برای امریکاییها، خوش خدمت و موثر نشان دهد.
همین رابطه را رژیم جمهوری اسلامی با سازمان مجاهدین خلق برقرار کرد. توضیح اینکه بعد از ارتکاب ترورهای کور توسط مجاهدین و مهمتر، همدستی آنها با صدام در جنگ با میهن و مردم، رژیم میدانست آنها از نظر مردم، فاقد اعتبار سیاسی و اجتماعی هستند. لذا آشکارا از آنها با نام منافقین اسم میبرد و بسیاری از مخالفان و مردم را با اتهام و بهانه واهی نزدیکی و یا عضویت در سازمان سرکوب میکرد. در حقیقت آنها میدانستند که عموم مردم با اعضای سازمان مجاهدین که شریک و ابزار دست صدام شده بودند هیچگونه همراهی ندارد که هیچ، بلکه شاید به رژیم هم حق بدهد که آنان را سرکوب کند. لذا رژیم از بودن اینگونه احزاب و دسته جات تا جایی که میتوانست سو استفاده میکند. اما سران رژیم هیچگاه از مخالفان معتبر و جمهوری خواه نظیر بنیصدر، بازرگان، جبهه ملی اسم نمیبردند! گویی از نگاه آنان اولین نخست وزیر بعد از انقلاب و اولین رییس جمهور تاریخ ایران هرگز وجود نداشتهاند! چرا که استبداد حاکم خوب میدانست که اگر فضا باز بود و حق انتخابی وجود داشت، سونامی رای مردم، بنیصدر را با رایی بیشتر به ریاست جمهوری باز میگرداند.
اما همین رژیمهای استبدادی هنگامی که به اشتباه اسم دشمن معتبر و مردمی و بدیل خود را بیاورند، ممکن است به سرعت از بین بروند. همین موضوع را در داستان ضحاک و فریدون میبینیم که فردوسی به روشنی بیان کرده است. جایی که ظحاک از ایرانیان میخواهد که شهادت بدهند او در برابر فریدون فردی عادل است.
لذا اگر آقای خامنهای اسم سلسله پهلوی را میآورد، حتما میداند که آنها فاقد اعتبار سیاسی و اجتماعی میباشند و میداند که به آسانی توانایی مقابله و کنترل آنها را دارند! توجه بفرمایید که شعار “رضاشاه روحت شاد” اولین بار در مشهد و توسط بسیجیهای مخالفان دولت آقای روحانی وابسته به باند علم الهدی و رییسی مطرح شد.
دومین دلیل سیاست موزیانه آقای خامنهای در نام بردن از استبداد پهلوی، ادامه سیاست بد و بدتری است که ۲۴ سال با اصلاحطلبان بازی کرد. او در واقع نشان داد که خود او مهندس ارشد، برای مدیریت بحرانها و انتخابات دورههای مختلف ریاست جمهوری و مجلس بوده است. توجه داشته باشید که او و رژیمش تجربه بسیار زیادی در مدیریت افکار عمومی و بازی در نقش بدتر در این دوگانه دارند. لذا برای این قلم هیچ جای تردید نیست که همچنانکه پروژه اصلاحات و مجبور کردن مردم به انتخاب میان بد و بدتر توسط او و اتاقهای امنیتی مدیریت میشد، بازی جدید بد و بدتر با طرفدران رژیم استبدادی سلطنتی و شعار “رضاشاه روحت شاد” تحت کنترل نهادهای امنیتی رژیم است.
سومین دلیل آقای خامنهای برای اشاره به سلطنت پهلوی و خطر بازگشت آن، ایجاد چند دستگی میان مردم و احزاب و گروههای سیاسی است. سلطنت طلبان قدرت طلب و اطرافیان آنها هم به خامنهای در این هدف کمک میکنند. آنها مردم را حداقل به ۴ گروه تقسیم کردهاند. در حالی که اگر سلطنت طلبان و در راس آنها اقای رضاپهلوی دست از ایده برتری خونی بر میداشتند و با ایجاد حزب مدرن به دفاع از آزادیهای اساسی و حقوق و بیان انتظارات خود میپرداختند و با به رسمیت شناختن دیگر احزاب سیاسی میشد از حیله اقای خامنه ایی پرهیز کرد. اما آنها و رسانههای وابسته دقیقا طوری رفتار کردند که اتاق امنیتی رژیم انتظار داشت. به سخن دیگر و آقای رضا پهلوی و طرفدارانش ندانسته از هول حلیم در دیگ افتاده و به مهرهای در بازی شطرنج آقای خامنهای تبدیل شدهاند.
چهارمین دلیل این است که سیاستمداران در قدرت همواره میکوشند که ضعیف ترین فرد و گروه در بین مخالفانشان را برجسته کنند زیرا میپندارند غلبه بر آنها راحتتر میباشد. آقای خامنهای و رژیم امنیتی او در این امر خبره هستند زیرا سالیان دراز است توسط شورای نگهبان اجازه حضور افرادی را که گمان میکنند در انتخاباتهای نیمه باز رژیم مقبولیت مردمی خواهند داشت را نمیدهند. اما راه را برای افراد درجه دو و سه منصوب به مخالفانشان باز میگذارند. زیرا میدانند توان شکست آنها را دارند. ایشان دقیقا با همین منطق سعی کرد جناح وابسته با استبداد سلطنتی را با دوپینگ وارد میدان اصلی رقابت با رژیمش کند.
اما این رقص تانگو استبداد سلطنتی پهلوی و جمهوری اسلامی فرصتی است برای اتحاد و همدلی جمهوریخواهان از طیفهای مختلف. بر جمهوریخواهان است تا با دفاع از اصول دموکراسی، پلورالیسم، حقوق بشر بکوشند ایدههای استبداد را کنار زده و با همدلی راه را برای بازگشت همیشگی جمهوری هموار کنند.