سحرگاه جمعه 27 خرداد 1401 قلب عارف (علی) پاینده از فعالان سیاسی جنبش چپ ایران در دهههای سی تا شصت خورشیدی، از تپش باز ایستد و جان شیفتهاش آرام گرفت. عارف پاینده که دربین دوستان به نام علی شهرت داشت، در 15 خرداد 1321 در روستای سلوط از توابع اردبیل به دنیا آمد. خانوادهی پدری و مادری او از نسل دوم ایرانیانی بودند که در دورهی قاجار برای کار کردن و به امید دستیابی به زندگی بهتر به باکو مهاجرت کردند؛ در سال 1317/1939 چون حاضر نشدند تابعیت ایران را ترک کنند از شوروی اخراج شدند و به ایران آمدند. خانوادهی پاینده در روستای سلوط ساکن شدند و در پاییز 1321 به تهران مهاجرت کردند.
دوران نوجوانی علی همزمان با نهضت ملی شدن صنعت نفت بود و تحت تاثیر دایی و جوّ سیاسی دبستان هاتف هوادار سازمان دانشآموزی حزب تودهی ایران شد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 بهتدریج منتقد این حزب شد و به همراه شماری از دانشآموزان سیاسی به جستجوی راهی دیگر برای مبارزه با حکومت شاه برآمد. در سال 1337 عضو «سازمان دانشآموزان» شد که در همان سال، سعید کلانتری، علی اکبر صفایی فراهانی، عزیز سرمدی و …تشکیل داده بودند و بیژن جزنی بر آن نظارت داشت.
پس از انحلال سازمان دانشآموزان (1340)، پاینده عضو محفلها و گروههای سیاسی چپ مانند: «گروه اول ماه مه»، «کمیتهی انقلابی حزب تودهی ایران»، گروه «جریان»، «سازمان مارکسیستی لنینیستی طوفان» بود. صبح روز 9 دی 1349، مأموران ساواک علی پاینده را به علت همکاری با سازمان طوفان بازداشت کردند و در دادگاه نظامی بدوی به 10 و در دادگاه تجدیدنظر (28 اسفند 1351) به پنج سال حبس محکوم شد. و این در حالی بود که علی عضو سازمان طوفان نبود بلکه با این سازمان همکاری میکرد و در پاییز 1349 به همراه چند نفر از دوستانش در پی تشکیل گروهی با مشی مسلحانه بود. دورهی محکومیتش را در بازداشتگاهها و زندانهای قزل قلعه، عشرتآباد، کمیتهی مشترک، قصر، قزل حصار گذراند، دو سال هم در زندان اوین «ملیکشی» کرد و روز نهم مرداد 1356 از زندان آزاد شد.
پس از انقلاب، پاینده به فعالیت سیاسی ادامه داد و ضمن دوستی و ارتباط گستردهای که با فعالان سیاسی گروههای مختلف چپ و ملی داشت، به همراه صارمالدین صادق وزیری، باقر مؤمنی، پرویز بابایی، یوسف قریب و … گروهی تشکیل دادند و علی از فعالان بخش کارگری آن بود. در این دوره هم پاینده سه سال زندان بود.
«آنچه برمن گذشت» خاطرات سیاسی علی پاینده است که با هدف کمک به آسیبشناسی جنبش چپ ایران تدوین شده است. جملههای پایانی آن کتاب جمعبندی علی از زندگی سیاسی خود و هم نسلانش است:
«مبارزه مقولهای است ضمن اینکه جانبداری سیاسی و اجتماعی دارد علم مخصوص به خود را هم میطلبد. نسل ما، که من کمترین آن هستم، اگر نتوانستیم از تواناییهای خود کمال بهره را ببریم حداقل به این نتیجه رسیدیم که به اندازهی کافی از دانش مبارزاتی لازم و بینشهای منطبق با معیارهای جهانی برخوردار نبودیم. ای کاش معلمانی داشتیم که به ما میآموختند مبارزه فقط سلحشوری و آرمانگرایی نیست بلکه قصهی حِلم است و صبوری است و ایستادگی و به کار گرفتن آموختهها در راه ارتقا و اعتلای لحظه به لحظهی دانستهها و فعالیتها. امید آنکه آیندگان آنچه که ما نتوانستیم به سرانجام برسانیم با آموختن از تجربههای مبارزان پیشین و تواناییهای خود به سرانجام برسانند.»
محمدحسین خسروپناه – نقد اقتصاد سیاسی
سایت انقلاب اسلامی: با تسلیت به خانواده و دوستان محترم آقای علی پاینده، بخشی از کتاب خاطرات ایشان را که راجع به شکنجه هایی است که توسط تهرانی، شکنجه گر معروف ساواک شاه، در زندان کشیده است [صص 97 و 98] را برای اطلاع خوانندگان در زیر می آوریم:
… سه نفری با مشت و لگد به جان من افتادند. بعد، من را روی شکم روی زمین خواباندند و یک نفر روی گردنم نشست و عضدی با کابل شروع به زدن کرد. از باسن شروع کرد به کابل زدن تا قوزک پا. بعد از او تهرانی و سپس حسن زاده کابل زدند. تعدادی کابل هم به کف پایم زدند. بعد، بلندم کردند و مجبورم کردند در اطاق بدوم تا خون مردگی در کف پایم بوجود نیاید. آنها می زدند و من فریاد می کشیدم و داد و هوار می کردم. یک بار که نگاهم به ساعت دیواری افتاد، متوجه شدم ساعت پنج صبح است. در این سه ساعت، آنها من را می زدند و سئوال می کردند….
… عضدی یا تهرانی که پوتین به پا داشتند، لگد محکمی به سرم زد. دیگر چیزی نفهمیدم، اطاق شروع به چرخیدن دور سرم کرد، صورتهای آنها کشیده بنظر می رسید. بیهوش شدم.
وقتی به هوش آمدم، در سلول انفرادی بودم و سرم به دستم وصل بود. ضربه مغزی شده بودم.