جاى تأسف و تألم بسیار است که وضعیت اسفبار کنونى و خطرات بسیاری، که بود و نبود میهن کهن را نشانه گرفته اند همراه با مصائب پى در پى ای که تاب و توان از همگان ربوده اند، دستمایه و زمینه ساز فریبى بزرگ گشته اند.
بانیان و بازماندگان استبداد پیشین به یمن سیاه کارى مستبدین حاکمى که گوى سبقت از آنان ربوده اند، سعى وافر و عزمى جازم دارند تا اهداف بزرگ انقلابى را که گل را بر گلوله پیروز کرد در پس ابرهاى تیره تهمت نهان سازند و تبه کارى هاى دکان داران دین و استبدادیان تمامى طلب را به انقلابى که با هدف بازیابى آزادى و استقلال وطن و دستیابى به حقوق حقه از دست رفته، در شکوه شرکت همگانى، چیره بر استبدادى کهن گشت نسبت دهند و ثمره آن بباورانند.
فریبى بزرگ است که غفلت و اهمال در پاسدارى دست آوردهاى اولیه و غفلت از حیله هاى تمامیت خواهان در کمین نشسته را به انقلابى که منادى طلوع معنویت و استقرار آزادى در عزت استقلال بود نسبت دهیم.
مسلط گشتن خود کامگان مطلق العنان و استقرار ولایت مطلقه فقیه و عملکرد این غاصبان در پى دورخیزى در نهان و تصرف گام به گام قدرت و سپس کودتا در خرداد ۱۳۶۰ با خشونتى عریان بر علیه نخستین منتخب تاریخ کهن ایران و خسرانهاى حاصله از آنرا چگونه می توان نتیجه انقلاب دوران ساز مردم ایران دانست.
در شناختن ابعاد این جفاى تاریخى، دریدن پرده اى که کودتا گران و منکران با اِعمال انواع سانسور و خود سانسوری ها بر وقوع این کودتاى عریان کشیده ومى کشنددرخور اهمیتى به سزا است و اداى دین به نسل حاضر و نسل هایى که از پى خواهند آمد می باشد.
در این بررسى، نخست به عواملی که باعث بازسازی استبداد و استقرار نظام ولایت فقیه و بعد نوع مطلقه آن شد پرداخته می شود.
۱-عدم اعتقاد و باور باطنى شمار قابل توجهى از احزاب،سازمانها و گروههای سیاسی به اصل مردمسالاری و دو اصل تفکیک ناپذیر استقلال و آزادی.
۲- به موازات بیان پاریس آقاى خمینى که در علن وعده و نوید برقراری دموکراسی و جمهوریای همانندجمهوری فرانسه را پس از پیروزی می داد طرح پنهان دیگری نیز وجود داشت.
طرح نظامی با رهبری واحد و حزب مسلط و بازوی نظامی آن برای حفظ نظام آینده، که به طور محرمانه درپاریس به آقای خمینی پیشنهاد شده بود که مورد استقبال وی و حلقه نزدیکتر به او واقع شده بود(۱)
۳- نقض عهد آقای خمینی با مردم و پذیرفتن و اجراى این طرح که نهایتا منجر به کودتا علیه اهداف انقلاب بدانگونه که وى در پاریس در مقابل جهانیان بدان متعهد شده بود به همراهی برخی از گروههای اقتدار گرا از چپ تا به راست در پناه اعتماد عمومى به ایشان و غفلت عمومی حاصله از آن.
در بررسى انکار منکران وقوع کودتا، ابتدا نظرى بر تعریف کودتا و سپس پىگیری امور واقع و حوادث اتفاق افتاده، عدم تطبیق یا انطباق آن وقایع با تعریف متعارف کودتا گره گشا خواهد بود.
کودتا چیست و چگونه پس از انقلاب انجام گرفت و چرا بر کناری آقای بنی صدر نه “عزل قانونی” بلکه کودتا بود؟
چرا عمل مجلس شورای اسلامی در حذف آقای بنی صدرغیر قانونی و کودتا بود ؟
کودتا لغتی فرانسوی است و به براندازی ناگهانی و خشن دولت و یا حکومت قانونی توسط گروهى کوچک اطلاق می شود. کودتا با سانسور گسترده، بستن مطبوعات، ایجاد رعب و وحشت و بگیر و ببند و قتل مقاومت کننده گان همراه است(۲).
ابتدا نگاهی گذرا به اموری که در خرداد ماه در تدارک کودتا علیه رئیس جمهور منتخب واقع شد می اندازیم و سپس به اختصار به شرح وقایع منجر به آن پرداخته خواد شد :
١- روز ١٧ خردادماه ١٣۶٠، توقیف روزنامه انقلاب اسلامى که تنها وسیله ارتباطى بدون سانسور آقاى بنى صدر با مردم بود به همراه روزنامه میزان و سایر مطبوعاتى که تحت کنترل جناح تمامیت خواه نبودند.
٢- پس از برکنارى آقاى بنى صدر از فرماندهی کل قوا در ٢٠ خردادماه ١٣۶٠، اقامتگاه ایشان در حالیکه رئیس جمهورى قانونى بود، در ٢١ خردادماه به محاصره چماقداران مسلح تحت فرمان حزب جمهورى اسلامى در آمدکه با پرتاب کوکتل مولوتوف به داخل حیاط محل سکونت و سعى در ورود با توسل به زور، ایشان بااستفاده از تونل امنى که مهاجمان از وجود آن بى اطلاع بودند مجبور به خروج مخفیانه شدند.
٣- در ٢۵ خردادماه، منزل مادر ایشان محاصره می شود و ایشان به ترک مخفیانه منزل مادر وادار می گرددند. محمدى گیلانى حاکم شرع اوین از طریق تلویزیون، دستور تیر به محض رؤیت ایشان را می دهد و سپس اطلاعیه لاجوردى دادستان انقلاب مرکز دایر بر اشد مجازات پناه دهندگان به رئیس جمهور صادر می شود.
۴- جلوگیرى از انجام وظایف ریاست جمهورى و عدم امکان حضور ایشان در مجلسى که قرار بود طرح استیضاح از رئیس جمهور را به شور بگذارد، مجلسى که نماینده ۴ درصد از واجدین رأى بود و در پى انتخابات پرخدشه به فشار تمامیت خواهان و دستور توقف رسیدگى به شکایات متعدد مستند، تشکیل گشته بود.
۵- تهدید و ارعاب علنى مخالفان طر ح عدم کفایت رئیس جمهورکه موجب غیبت بسیارى از آنان در جریان تصویب از پیش فرموده این مجلس بود.
۶- بسیج چماقداران مسلح در مقابل مجلس و تهدید و ایجاد مزاحمت براى نمایندگان مخالف و نزدیک به ایشان.
امورواقعی که منجر به کودتا شدند:
پس از پیروزی انقلاب دوران ساز مردم ایران، قدرتهای سلطه گر در صدد جلوگیری از طوفان برخواسته ناشی از آن و تاثیر آن بر نظامهای استبدادی وابسته در منطقه شدند و عوامل داخلی و خارجی را برای مقابله به کار گرفتند. دوجبهه، یکی با تجاوز عراق به ایران با چراغ سبز ابر قدرتها در مرزها، که طرح آمریکایی حمله به سفارت آمریکادر تهران و به گروگان گرفتن اعضای آن مقدمه آن بود و دیگری تحریکات و بحران سازیهای وابستگان به همگامى وهمراهى قدرت طلبان انحصار گر داخلی که جهت بازسازی استبداد، جبههای رادر درون کشور با زد و بند با قدرت های سلطه گر گشوده بودند و تدارک کودتا جهت تسخیر کامل قدرت را می دیدند.
نخستین مرحله کودتاى گام به گام برعلیه انقلاب، با کنار گذاشتن پیش نویس قانون اساسی که به نوبه خود از مترقیترین قوانین اساسی محسوب می شد توسط مجلس خبرگان آغاز شد. در اصل، نمایندگان این مجلس ازسوی مردم مامور بررسی پیش نویس قانون اساسی که پیش از این در مطبوعات انتشار یافته و مردم از محتوای آن آگاه شده بودند شدند. اما در عمل با کنار گذاشتن کل پیش نویس و تدوین قانون اساسی دیگری با محوریت ولایت فقیه، علیرغم مخالفت تنى چند از نمایندگان، با “وکالت فضولی”، ولایت فقیه را که پیشنها دهنده اصلی آن حسن آیت از یاران مظفر بقایی وابسته به کودتا چیان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و از مخالفان دکتر محمد مصدق بود، تحمیل وحق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را نقض کردند.
اما مردم، که هنوز در بهار آزادی و حال و هوای انقلاب بودند، با حضور میلیونی خود در بزرگداشت دکترمصدق در احمد آباد و نیز در اولین فرصت و امکان برای ابراز عقیده، در نخستین انتخابات ریاست جمهوری تاریخ ایران، در واکنش به قدرت طلبان، اکثریت آرای خود را به جانبداران اندیشه نهضت ملی و معمار بزرگ آن، دکتر مصدق دادند و نماینده جناح قدرت طلب با کم تر از ۴ درصد آرا شکست سنگینی خورد(۳). بدین ترتیب مردم ایران نشان دادند که می دانند چه می خواهند؛ حق حاکمیت بر سرنوشت خویش.
در این انتخابات، که تنهاانتخابات آزاد ریاست جمهوری در ایران است-( نظارت استصوابی اعمال نمی شد)-، آقای بنی صدر با بیش از ۷۶ در صد آراء به ریاست جمهوری رسید. امری که اجرای باز سازی استبداد پیش بینی شده از سوی آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی را با مانع بزرگی روبرو ساخت(۴)
از این رو بود که از همان ابتدا و پس از پیروزی آقای بنی صدر، آقایان بهشتی، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و خامنهای و باهنر، سران حزب جمهوری اسلامی، به دیدار آقای خمینی رفته و اظهار نگرانی می کنند(۵) آقای خمینی به آنها می گوید شما بروید مجلس را در اختیار بگیرید، رئیس جمهور کارهای نیست!
با فاصله کمی از انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس شورای ملی انجام گرفت. در این انتخابات که بنا برخبرهای منتشره در مطبوعات وقت، تقلبات وسیعی در آن انجام گرفته بود، نامزدهای حزب جمهوری اسلامی بابهره گرفتن از تقلب، اکثریت کرسیها را به خود اختصاص دادند. احزاب و سازمانها و افراد بسیاری از جمله، آیت الله پسندیده- برادر بزرگ آقای خمینی- به تقلب گسترده اعتراض کرده و خواهان رسیدگی به آن شدند. حجم شکایات به حدی بود که شورای انقلاب هیئت هفت نفرهای را مامور رسیدگی به این شکایات کرد. آقای علی امیر حسینی از مشاوران وقت آقای بنی صدر در این باره می گوید: «دفتر ریاست جمهوری متعاقب تشکیل این هیأت، پرونده شکایت واصله از ۱۷۳ حوزه را به این هیأت ارجاع نمود، پس از آن، اینجانب در تماس مرتب جهت پیگیری این شکایات با هیأت متشکله بودم. در این میان، آقای توانا، کار رسیدگی به حوزههای ارجاعی رابه پایان برد و گزارشی مستند به حجم سی و اندی صفحه را تقدیم رئیس جمهور کرد. وی با ذکر شواهد و بینات فراوان، مخدوش بودن انتخابات حوزههای مورد رسیدگی را اعلام و بطور نمونه نظر به ابطال قطعی انتخابات تهران و ساوه داده بود.
این گزارش عیناً به هیأت هفت نفره تسلیم گردید و مورد توجه و استفاده این هیأت قرار گرفت. این هیأت در طول کار خود موفق به رسیدگی جامع قریب به چهل حوزه انتخاباتی شد که از این تعداد، ۱۶ حوزه را تأیید ودر موردمابقی، رأی به ابطال داد؛ از جمله از حوزه هایی که در معرض ابطال قرارگرفت، حوزه تهران بود که این هیأت یافتههای خود را مطابق با گزارش آقای توانا یافت.»
با این حال، مجلس با چراغ سبز و تایید آقای خمینی آغاز به کار کرد و در اولین اقدام خود، نام مجلس شورای ملی را به شورای اسلامی تغییر داد. در جریان انتخاب نخست وزیر، حزب جمهوری اسلامی که اکثریت “نمایندگان” را در اختیار داشت علیرغم حق قانونی رئیس جمهور، مانع از انتخاب فرد دلخواه آقای بنی صدر شد و کوشش کرد تا فرد مورد نظر و تابع حزب را به این پست بگمارد. بالاخره با فشار آقای خمینی، آقای رجایی نخست وزیر شد. اما آقای بنی صدر در معرفی وی به مجلس، قبول او را از جمله به علت تمایل مجلس به او میخواند و به مناسبت، از جمله در کارنامه که گزارش روزانه وی به مردم بود و در روزنامه انقلاب اسلامی انتشارمی یافت ،تحمیلی بودن او و قلابی بودن مجلس را یاد آور می شد(۶).
با اقدامات مجلس جهت محدود کردن اختیارات رئیس جمهوری، تقابل دو خط و بینش(۷) یکی جانبدار استقلال و آزادی و ولایت جمهور مردم و حق حاکمیت آنها بر سرنوشت خویش و دیگری وابستگی و استبداد ولایت فقیه و اسلام فقاهتی آشکار ترشد که نهایتا بامرحله پایانی کودتا و برکناری غیر قانونی آقای بنی صدر در خرداد ماه ۱۳۶۰، استبداد فقیه و اسلام فقاهتی حاکم شد.
اما، سی و چهار سال پس از کودتای ملاتاریا علیه آقای بنی صدر نخستین و تنها رئیس جمهور منتخب در یک انتخابات آزاد در ایران، سانسور همه جانبه مانع از شناخت این واقعه تاریخی که سرنوشت انقلاب ایران وکشور را تغییر داد از سوی نسل بعد از انقلاب است. سوای شرکت کنندگان در کودتا که از آن پس و تا کنون تحت عناوین مختلف؛ اصولگرا و اصلاح طلب، چپ و راست و سازندگی و… تمامی مصادر دولتی و حکومتی رادر اختیار دارند و کشور را به این وضعیت بحرانی و خطرناک برای موجودیت آن کشانده اند، هنوز برخی بر این نظرند و می گویند که برکناری آقای بنی صدر نه کودتا بلکه عزل قانونی بود و بر این نظر خویش اصرار نیز دارند.
حال به اموری که نهایتا در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰موجب برکناری آقای بنی صدر شدند نگاهی می اندازیم و آنها رابا معیار و تعریف کودتا می سنجیم:
پس از انتخاب شدن آقای بنی صدر به ریاست جمهوری و شکست بزرگ نامزد حزب جمهوری اسلامی وهم یپمانانش، سران حزب جهوری اسلامی، بهشتی، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، باهنر و خامنه ای، به دیدار آقای خمینی که در بیمارستان قلب بستری بود می روند و نگرانیهای خود ازاین انتخاب و احتمال شکست در انتخابات مجلس شورا و برهم خوردن برنامههایشان در اجرای اسلام فقاهتی و بر قراری حکومت اسلامی را ابراز میدارند(۸).
بیست و سه روز پس از انتخابات- نامهای هم به امضای مشترک* به آقای خمینی می نویسند که در آن از احتمال تکرار شکست و این بار در انتخابات مجلس ابراز نگرانی می کنند
یک سال بعد، در تاریخ ۲۵ بهمن ۵۹، هاشمی رفسنجانی نامه مفصلی خطاب به آقای خمینی می نویسد وضمن یاد آوری گفتگوهای آنها پس از انتخابات ریاست جمهوری و نتیجه حاصل از آن و توافق با آقای خمینی، به تحریکات علیه آقای بنی صدر ادامه می دهد و خواهان قاطعیت آقای خمینی و تعیین تکلیف می شود**.
در بیرون مجلس اما، اکثریت جامعه، با اقدامات حزب جمهوری اسلامی و سران آن مخالف بود. هر دو امر واقع، یعنی تقابل دو بینش و دیگری انزوای تفکری که حزب جمهوری اسلامی از آن نمایندگی می کرد، در نامه خصوصی بهشتی به آقای خمینی*** که چند روز پس از سخنرانی آقای بنی صدر در ۱۴ اسفند و مراسم بزرگداشت دکتر مصدق و حوادثی که در آن رقم خورد نوشته شده است مشاهده می شود.
بهشتی در این نامه ضمن اشاره به در اقلیت بودن، آمادگی آنها برای به دست گرفت قدرت را به آقای خمینی یادآور می شود.
بدین ترتیب وی به اطلاع آقای خمینی می رساند که آماده مرحله نهایی کودتا و اداره جمهوری اسلامی شده اند.
اما نگاهی به کتاب عبور از بحران، خاطرات هاشمی رفسنجانی، مراحل تدارک کودتا را بر ما آشکار می کند. مراحلی که با ایجاد جو وحشت توسط چماقدران و تدارک حرکت نظامی با آماده باش به نیروهایی که از کنترل رئیس جمهور خارج بودند از جمله کمیتهها و سپاه و لباس شخصیها که در سازمانهایی از قبیل مجاهدین انقلاب اسلامی، موئتلفه و حزب الله و آوردن سپاه خوزستان به تهران و مستقر کردن آنها در پارک خرم…، بستن مطبوعات و بر قراری سانسور، ایجاد رعب در اطراف مقر ریاست جمهوری با انداختن کوکتل مولوتوف به محل اقامت وی، تهدید نمایندگان مجلس هوادار رئیس جمهور و یا مخالف کودتا با محاصره مجلس توسط گروههای فشار و…
در ۵ خرداد آقای خمینی علیه نهضت آزادی و آقای بنی صدر سخنان تندی ایراد می کند. ۸ خرداد رفسنجانی در منزل آقای منتظری با محسن رضایی و رضا سیف اللهی از سپاه در باره کیفیت عملکرد پس از بیانات آقای خمینی گفتگو می کنند. ۹ خرداد رفسنجانی، مجددا با محسن رضایی و محمد زاده( از سپاه) در باره کیفیت حرکت بعد ازبیانات آقای خمینی( علیه آقای بنی صدر) بحث می کنند.
در۱۵خرداد رفسنجانی می نویسد… اول شب در نخست وزیری با احمد آقا خمینی و آقای رجایی، جلسهای داشتیم. احمد آقا مطالب مهمی داشت. حسابی همراهی می کنند. مسئله گروه مسلح چمران(نگارنده: چمران با فاصله کمی،پس از کودتای خرداد شصت در جبهه به طور مشکوکی کشته شد)، مسئله بنی صدر راه حل هایی داشت. معتقد است امام باید صریحا با بنی صدر برخورد کند….
در ۱۷ خرداد جهت سانسور و جلو گیری از اطلاع رسانی، به دستور دادستانی روزنامههای انقلاب اسلامی، میزان، آرمان ملت، مردم و جبهه ملی توقیف و تعطیل می شوند.
در همین روز آقای امیرحسینی پیام آقای بنی صدر را برای آقای خمینی می برد. وی می گوید:« اینجانب در روز ۱۷ خردادماه ۶۰، به دنبال حوادثی که در همدان اتفاق افتاد و همچنین مسائل مربوط به روزنامه انقلاب اسلامی، پیامی از آقای بنی صدر را نزد آقای خمینی بردم، آقای بنی صدر در آن پیام خواستار دخالت ایشان در رفع نارواییهای وارده شده بود، با تأکید بر اینکه اگر اقدامی نشود، خود ناچار خواهند بود که داوری را نزد مردم ببرند. آقای خمینی در پاسخ این پیام اظهار داشتند: «آنچه را که می گویم، نه یک کلمه کم، و نه یک کلمه زیاد، به ایشان (آقای بنی صدر) منتقل کنید.»، پاسخ دادم، یا لطفاً مرقوم فرمایید، یا اجازه دهید تا یادداشت کنم تا کلمهای کم و زیاد نشود، از آنجا که کاغذ همراه نداشتم، ایشان پاکتی دادند تا مورد استفاده قرار دهم.
پیام ایشان (نقل به مضمون) چنین بود که:
«این حرفها را دور بیاندازید، به ایشان (آقای بنی صدر) بگویید که من به شما علاقه دارم و این کشور نیز پس از من کسی را ندارد، دوست دارم که شما خود را حفظ کنید و در منصب خود باقی باشید، به شرط آنکه:
۱- کاری به کار قوه قضائیه نداشته باشید، مسئولین این قوه را من نصب کردهام و شما از روز اول گفته اید که اینها غیر قانونی هستند. چکار به کار زندانها دارید که دائم می گویید شکنجه و چه و چه می کند؟
۲- به کار مجلس، کاری نداشته باشید، مجلس هر چه را تصویب کرد، بیچون و چرا بپذیرید، من گفتهام که این مجلس بهترین مجلس دنیا است و شما همه جا می گویید که این مجلس، مجلسی قلابی است.
۳- از گروهکها تبری بجویید و اعلام قطع ارتباط کنید.
۴- چکار به کار کمیتهها و پاسداران دارید، به ایشان بگویید در صورت قبول این شروط، من دوست دارم که شما حفظ شوید.»
بنا بر این آقای خمینی با تهدید و تحبیب از آقای بنی صدر می خواهد تا در باز سازی استبداد از وی تمکین وهمراهی کند. مخالفت آقای بنی صدر با این خواسته و پاسخ او(۹) به آقای خمینی که وی مقام ریاست جمهوری را برای احقاق حقوق مردم پذیرفته است و نه تمکین از قدرت، منجر به عصبانیت آقای خمینی می شود، وی در پاسخ به رئیس جمهور می گوید یا شرایط را می پذیرد و تمکین می کند و یا او (آقای خمینی)تا آخر خواهد رفت. که پاسخ قاطع آقای بنی صدر را در پی دارد(۱۰).این موضوع، حوادث بعدی و روند کودتا را شدت می بخشد و آقای بنی صدر، در بحبوحه جنگ، ازفرماندهی کل قوا برکنار می شود.
رفسجانی در عبور از بحران می نویسید:
«۱۸ خرداد ….احمد آقا با موافقت امام، مقدمات تغییرات اساسی در فرماندهی ارتش را فراهم می کند و آقای خامنهای را که در جبهه جنوبند برای این کار به تهران خوانده است…عصر، در شورای قضائی جلسه مشورتی با حضور اعضای شورا و نخست وزیری داشتیم. وضع جاری را بررسی کردیم و خط حرکت آینده را ترسیم نمودیم و به نیروهای سپاه و کمیته ها، برای احتیاط، آماده باش دادیم.
۲۴ خرداد …آقای غضنفر پور نماینده لنجان و یار متعصب بنی صدر به جای نطق پیش از دستور، اطلاعیه آقای بنی صدر را خواند. اطلاعیه خیلی بدی است که صدا و سیما نخوانده وجراید ننوشته اند….غضنفر پور وسلامتیان از مجلس بیرون رفتند و در درب مجلس با یک فرد سپاهی برخوردی داشتند که به اسلحه کشی کشید…»
۲۵ خرداد . در محل اقامت آقای بنی صدر انفجار رخ می دهد.
عبور از بحران: «جلسه هیات رئیسه داشتیم، در مورد کیفیت طرح سلب کفایت سیاسی بنی صدر. شب، دردادگستری، جلسه مشورتی قوای سه گانه با سپاه و… بود که در کیفیت حرکت سیاسی و تبلیغات و دستگیری سران مخالفان محارب و مسائل روز تصمیم گیریهایی شد.
احمد آقا تلفن کرد و گفت: امام می فرمایند، زود تر مجلس در مورد آقای بنی صدر، تصمیم بگیرد. امروز بنی صدر جواب مغرورانهای به اظهارات امام داده، معلوم است نمی خواهد به راه بیاید.
۲۶ خرداد ، عصر خبر رسید که آقای بنی صدر، قصد فرار یا رفتن به غرب یا جنوب را دارد- احتمالا برای توطئه- . سپاه از طرف امام مامور شد که جلوی سفر ایشان را بگیرد. ولی آقای بنی صدر از محلی که بود به جای دیگری منتقل شده و دیگر از نظر بیرون رفته، گفته می شود در اطراف ساوه است. آخرشب، با آقایان رجائی و بهشتی جلسه مشورتی داشتیم و مقداری در اطراف انتخابات ریاست جمهوری، بعد از آقای بنی صدر بحث کردیم…
۲۸ خرداد، بنی صدر همچنان مفقود الأثر است و امام نظرشان این است که نباید از مملکت خارج شود… اول شب همراه آقای بهشتی، به دیدن سپاهیان خوزستانی که از خوزستان آمده بودند، به پارک خرم رفتیم…
۳۰ خرداد، خبر رسید خانم بنی صدر را هم بازداشت کرده اند
۳۱ خرداد. امروز علیرغم تهدید هایی که از طرف گروهکها شده بود – که در صورت عزل بنی صدر شهر را به آتش می کشند- کوچکترین حرکتی نکردند؛ شاید به علت قاطعیت دادگاه انقلاب – که امروز صبح پانزده نفر ازعوامل آشوب را سریعا محاکمه و مجازات کرده است- و به علت حضور حزب الله.»
بدین ترتیب بنا بر اعتراف هاشمی رفسنجانی سران حزب جمهوری که دو تن از آنها در دو قوه مقننه و قضائیه قرار داشتند همراه با نخست وزیر تحمیلی ( هر سه تن با رانت و فشار آقای خمینی در این پستها بودند) برای کودتا آماده می شدند:
یادآوری:
۱-در ۹خرداد رفسنجانی با محسن رضایی و محمد زاده از سپاه برای تدارک پس از سخنان تند آقای خمینی علیه آقای بنی صدر جلسه می گذارد.
۲-در ۱۸ خرداد در شورای عالی قضایی گرد آمده و کمیتهها و سپاه را به حالت آماده باش در آورده اند
۳- در ۲۴ خرداد،با محاصره مجلس توسط چماقداران و لباس شخصیهای مسلح به ارعاب نمایندگان غیر خودی مجلس اقدام می کنند.
۴-در ۲۵ خرداد جهت ایجاد ترس و وحشت به محل اقامت آقای بنی صدر مواد انفجاری پرتاب کرده و ایجاد انفجار می کنند. آقای خمینی از طریق فرزندش، احمد، به مجلس حکم می کند هر چه زودتر تکلیف آقای بنی صدر را معلوم کند چون او حاضر به سازش نیست.
۵-در ۲۶ خرداد در حالیکه آقای بنی صدر هنوز رئیس جمهور است در صدد دستگیری وی بر می آیند و جلسهای مشورتی برای چگونگی انتخابات پس از او تشکیل می شود. این جلسه بدین معنا است که آنها از حذف آقای بنی صدر، یا از طریق قتل او و یا از طریق مجلس، که هنوز رای آن معلوم نبود اطمینان حاصل کرده بودند.
۶-در ۲۸ خرداد آقای خمینی مصمم به کودتا شده بود و از خروج آقای بنی صدر از کشور نگران،در همین روز افراد سپاه خوزستان را در پارک خرم گرد آورده بودند که هاشمی رفسنجانی و بهشتی به دیدار آنها می روند.
۷- در۳۰و ۳۱ خرداد تظاهرات مردم به حمایت از رئیس جمهور سرکوب می شود خانم بنی صدر توسط هادی غفاری دستگیر میشود و در روز ۳۱ خرداد همزمان با رای “نمایندگان” مجلس به طرح عدم کفایت سیاسی دست کم پانزده نفر از تظاهر کنندگان اعدام می شوند.
با این وجود، هنوز عدهای بر این نظرند که عزل آقای بنی صدر قانونی و بر طبق قانون اساسی بوده است .حال با استناد به قانون اساسی جمهوری اسلامی ببینیم عدم کفایت سیاسی اولین رئیس جمهور مراحل قانونی را طی کرده است یا خیر؟
اصل یکصد و چهلم: رسیدگی به اتهام رئیس جمهور و معاونان او و وزیران درمورد جرایم عادی با اطلاع مجلس شورای اسلامی در دادگاه های عمومی دادگستری انجام می شود.
عزل رئیسجمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی، یا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی بر اساس اصل هشتاد و نهم.
۲- در صورتی که حداقل یک سوم از نمایندگان مجلس شورای اسلامی رئیس جمهور را در مقام اجرای وظایف مدیریت قوه مجریه و اداره اموراجرائی کشور مورد استیضاح قرار دهند، رئیس جمهور باید ظرف مدت یک ماه پس از طرح آن در مجلس حاضر شود و در خصوص مسائل مطرح شده توضیحات کافی بدهد. در صورتی که پس از بیانات نمایندگان مخالف و موافق و پاسخ رئیس جمهور، اکثریت دو سوم کل نمایندگان به عدم کفایت رئیس جمهور رأی دادند مراتب جهت اجرای بند ۱۰ اصل یکصد و دهم به اطلاع مقام رهبری می رسد.
بنا بر این، طبق قانون اساسی باید پس از استیضاح و طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور در مجلس، به وی یک ماه فرصت داده شود تا وی از خود دفاع نماید. اما در این مورد، چون قصد کودتا بود، توسط گروههای فشار چنان وضعیتی را به وجود آوردند تا وی عملا نتواند در مجلس حضور یافته و حقایقی را با مردم در میان بگذارد. لازم به یاد آوری است که محمدی گیلانی به عنوان قاضی شرع، در مصاحبه با رادیو و تلویزیون آقای بنی صدر را باغی باغین خواند و بدین ترتیب دستور تیر و حکم قتل وی را صادرکرد.
باید از کسانی که هنوز اصرار می ورزند و کودتای ایران سوز را یک عزل قانونی می خوانند پرسید؛ با وجودمستندات کودتا آیا این روند با تمام ابزارهایش کودتا نبود؟
پی نوشت ها
(۱).این طرح توسط آقای ابراهیم یزدی در نوفل لو شاتو تهیه و به آقای خمینی پیشنهاد شده بود. موضوع طرح؛ اداره کشور پس از سقوط رژیم شاه و بر قراری رژیم جایگزین بود، وی می گوید این طرح مورد استقبال آقای خمینی قرار گرفت و خواست آنرا تنظیم و تدوین کنم. این طرح تا انتشار خاطرات آقای دکتر یزدی بر کسی آشکار نشده بود.
(۲)عبور از بحران، خاطرات ۳۰ و ۳۱ خرداد
(۳) نامه بهشتی به آقای خمینی
(۴) نامه سران حزب جمهوری اسلامی به آقای خمینی
(۵) نامه سران حزب جمهوری اسلامی به آقای خمینی
(۶) پیام آقای خمینی به آقای بنی صدر توسط آقای علی امیرحسینی
(۷) نامه بهشتی به آقای خمینی
(۸) مقدمه عبور از بحران و نامه سران حزب جمهوری اسلامی
(۹) و (۱۰)نامه آقای بنی صدر به آقاى خمینى در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۶۰:
متن نامه آقای بنی صدر
بنام خدا
۱- اینجانب هرگز در دفتر هماهنگى حاضر نشده ام، تا با کسى ملاقات داشته باشم. دیروز هم که تهران آمدم،دفتر بودم، چماقدارهاى شما هم در مقر ما هستند براى اینکه معلوم شود حکومت اسلامى است و قانون اساسى دارد! روزها ناسزا می گویند، شب هم ناامنى ایجاد میکنند. بنابراین ملاقات با کسى امکان ندارد.
۲- متاسفانه با این اطلاعات دروغ، شما را وادار کردند بکارهائى که کشور را به اینجا بکشاند. رها نخواهند کردتا کشور را به نابودى ببرند.
۳- تهدید فرمودید«….. والا تا آخر خواهم رفت» (۲). تا آخر کجاست؟ شمائید و دژخیمانتان و اعدام. ازحکومت شما یک کربلا کم بود آنرا میخواهید آماده کنید من آماده ام.
۴- اگر بناى شما بر حفظ اسلام و ایران است، یک لحظه هم فکر کنید که ممکن است وضیعت طورى بشود که ازمن کارى ساخته باشد. چه اصرار دارید همه چیز را خراب کنید که اگر خداى نکرده، مصیبتى پیش آید، راهى نباشد؟! من را مردم انتخاب کردند اگر فاجعه اى رخ دهد، شاید من به استناد این راى آنان، بتوانم جلوى فسادو نابودى را بگیرم.
۵- من اخلاق اسلامى دارم. نه بى صفت هستم نه گرگ صفت. گفتهام در مقابل شما نمى ایستم و هرچه پیش آیدبراین قول خواهم بود ولو از شما بدتر از آنچه که دیدهام ببینم بنابراین:
۶- من نه محرک کسى هستم به شلوغى، و نه میتوانم مثل شما خود را قانع کنم که هرچه میشود از یک گروه است به اسم مجاهدین خلق، و قواى قهریه را باید به جان جوانهاى مردم انداخت به اسم مجاهدکشى شما نمیخواهیدتوجه کنید، مردم بعد از بلائى که در این دو سال دیده اند، بعد از سرانجام گروگانگیرى، با وجود نگرانى نسبت به سرنوشت جنگ، و در شرایطى که شدت نگرانى و نا امنى تا به حدى است که لیره ۳۰۰ تومانى آغاز انقلاب به۵۰۰۰ هزار تومن رسیده است، حالا نگران این هستند که مرحله آخر کودتاى خزنده انجام بگیرد که همان راى مجلس تحت الحمایه شماست به عدم کفایت من و امضاى شما، که فاتحه جمهورى خوانده شود و بر همگان معلوم شود که نه استقلال است، نه آزادى، نه اسلام و نه جمهورى.
شما میگوئید که آیت کیست که اینقدر حرف او را می زنید. آیت کسى است که طرح او را همه حتى شما، اجرا کردید. آمدید آن بیانات ناحق را برخلاف اسلام، بر خلاف قانون و برخلاف شرع ابراز و آغاز کردید و…
۷- اگر طالب آرامش هستید، بجاى آن بیانات پر از تهدید که بوى جنگ داخلى و نابودى ایران را میدهد، بهتراست بیان اطمینان بخش بکنید که قانون – نه آنطور که شما میگوئید و در عمل اجرا میشود – واقعاً اجرا شود. بهتر است بجاى تهدید رئیس جمهور – که منتخب مردم است – به اینکه، «تا آخر خواهم رفت» به مردم اطمینان بدهید که راى آنها محترم خواهد بود. این هیچ آرامشى ایجاد نمیکند که رئیس جمهورى را که هیچ گناهى جز پافشارى بر استقلال، آزادى، امنیت، معنویت، اسلامیت و…. ندارد، بوسیله یک بزاز که شما او را دادستان انقلاب اسلامى کرده اید، شب و روز تهدید کنید.
متاسفانه شما از وقتى از پاریس پا به ایران گذاشتید، بیان اطمینان بخش را، حتى یکبار، امتحان نکردید وهمیشه بیان تهدیدآمیز داشته اید. پیغمبر اسلام گفت «دین جز محبت نیست»، شما میگوئید: «دین جز تهدیدنیست».
براى من مثل روز روشن است که میخواهند اسلام و جمهورى را آنقدر لجن آلود کنند که براى حداقل یک قرن، درایران مزاحمى در برابر قدرت آمریکا نماند. شما را هم به این راه خواهند برد. چه عیب دارد حال شما یک بارامتحان کنید: نه (۹) ماه است مرا تهدید میکنید، چه با پیغام، چه حضورى، اینهمه برخلاف قانون اساسى به من تحمیل کردید. یکبار هم به این حزب چماقداران تهدید کنید و از مردم تحبیب بعمل بیاورید. ببینید فوراً آرامش به کشور بازمی گردد یا خیر.
۸- امام فرمود: « هر عزیزى که حق را رها کرد، ذلیل میشود و هر ذلیلى حق را گرفت، عزیز میشود». اینطورنیست که شما فکر کنید هر چه برخلاف مصلحت و واقعیت بفرمائید، این مردم از شعور خالى هستند و کورکورانه خواهند پذیرفت. الان به شما میگویم – تا باز نگوئید نمیدانستید- اگر در این کودتاى خزنده قدمهاى بعدى هم برداشته شود، یعنى تهدید شما عملى گردد، کشور در این جنگ داخلى، توام با جنگ خارجى موجود، فرو خواهدرفت و مسئول این جنگ کسى جز شما نیست.
ابوالحسن بنى صدر
۲۲ خرداد ۱۳۶۰
*نامه سران حزب جمهوری اسلامی به آقای خمینی:
بسم الله الرحمن الرحیم
محضرمقدس رهبر و استاد عظیمالشأن امام خمینی دام ظله الظلیل
چه خوب بود ضرورتی برای نوشتن این مطالب در این شرایط نبود، اما مع الاسف پس از بحث و بررسی، تذکرندادن را گناه تشخیص دادیم و تذکر دادن را وظیفه و لذا بر خلاف میل و احساس و به حکم عقل و مسئولیت،موارد زیر را به اختصار به نظر شریف میرسانیم:
۱ـ با تحلیل منطقی و تجربه میدانستیم و میدانیم، پذیرفتن مسئولیتهای بزرگ (مخصوصآ اجرائی) در چنین شرایطی، خواهی نخواهی سقوط اعتبار انسان را به همراه دارد و در مقابل، انزوا گزیدن و گاهی انتقاد و اظهارنظر کردن، آسایش و اعتبار میآورد و انسان را خالی از هوی و دلسوز جلوه میدهد.
۲ـ به امر شما و با تشخیص و احساس وظیفه، پیش از ورود شما به ایران و پس از تشریف فرمائیتان،خطیرترین مسئولیتها را پذیرفتیم و با اتکاء به اعتماد عمیقی که از جانب شما احساس میکردیم تا امروز باپشتکار و تصمیم خللناپذیر ادامه دادیم و هنوز هم به همان امر و تکلیف و اعتماد تکیه داریم.
۳ـ پیش از پیروزی و بعد از آن و امروز معتقد بودیم و هستیم که نظام اسلامی در ایران بدون پشتوانهای ازتشکیلات مذهبی ـ سیاسی تضمین داوم ندارد و به همین جهت با مشورت با جنابعالی و جلب موافقت و گرفتن وعده حمایت غیر مستقیم از شما، با همه گرفتاریها از همان روزهای اول پیروزی، مسئولیت تأسیس حزب جمهوری اسلامی را به عهده گرفتیم و در ماههای اول موفقیتهای چشمگیری به دست آوردیم.
۴ـ دشمنان و مخالفان، به عمق و عظمت اقدام پی بردند و برای تضعیف حزب و رهبران حزب دست به کار شدند. غرب و شرق در خارج و راستی و چپیها و بعضی از خودمانیها در داخل، عملا در این خصوص هماهنگ گردیدند؛ کار را با ترور اشخاص و شخصیتها شروع کردند و هنوز هم کشتنها و پخش شایعات و رواج دادن اتهامات ادامه دارد.
۵ـ تبلیغات گمراه کننده آنها موقعی کارگر شد که بعضی از نزدیکان و منتسبان به بیت جنابعالی با آنان همصداشدند. گر چه تأییدات گاه بیگاه شما و روابط رسمی ما با حضرتعالی از اثر این اقدامات میکاست و در مقابل سکوت ما به خاطر مراعات مصلحت انقلاب و نداشتن فرصت بررسی و دفاع هم از عوامل جرأت و پیشرفت آنان بوده و هست.
۶ـ موفقیت حزب جمهوری اسلامی در انتخابات مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی که امید غیر مذهبیها رابه کلی از بین برد، از عوامل تشدید مبارزات مخالفان ما است.
۷ـ حذف حزب جمهوری اسلامی از جریانات انتخابات ریاست جمهوری که با مقدمات حساب شدهای پیش آمد،مخالفان را جری و امیدوار کرد و تلاشها را مضاعف کردند. خیلی بعید است که انتشار نامه آقای میرزا علی آقاتهرانی که در آن ما را متهم میکرد و در ظرف یک هفته در سراسر کشور، حتی روستاها و خارج کشور پخش گردید، بیارتباط با جریانات قبل و بعد و همراه حذف حزب از انتخابات باشد.
۸ـ چند روزی که کسالت جنابعالی اعلام نشده بود، نامهها و تلگرافهائی از طرف افراد و گروهها در جرایدخطاب به شما منتشر شد که از شما تقاضا داشتند، نظرتان را نسبت به اظهارات آقای تهرانی بیان فرمائید وشما بیخبر از تقاضای مردم بودید و مردم بیاطلاع از بیماری شما و سکوت شما را دلیل بر رضایت میگرفتندو تبلیغ میکردند. و ما نه میتوانستیم خبر بیماری جنابعالی را به مردم بدهیم و نه روا میدانستیم که به طرف مقابل مثل ایشان حمله کنیم و حتی همان مختصر جوابمان به اندازه انکارتهمت، بر روحمان سنگینی میکرد،زیرا دشمنان میخندیدند و تحریک میکردند و مردم خون دل میخوردند و مأیوس میشدند.
۹ـ پخش شایعاتی حاکی از خشم امام نسبت به حزب جمهوری اسلامی و به ما، در چنین شرایطی اوج گرفت وهیچ چیز نبود که بتواند کذب شایعات را ثابت کند و بلکه اظهارات برادر و نوه و داماد و افرادی دیگر از نزدیکان شما محیط را برای پذیرش شایعات آمادهتر کرد.
۱۰ـ در تمام مدت غیبت صغرای شما، حتی یک خبر از رسانههای جمعی پخش نشد که نشان ارتباط و علاقه شما به ما باشد و حتی از ذکر نام ما پنج نفر در خبر آمدن شورای انقلاب به قم برای انتقال شما به تهران که مسئولیت آن را به عهده گرفته بودیم، جلوگیری شد. و در مقابل به کرات اخبار و صحنههایی حاکی از ارتباط رقبای [حزب جمهوری اسلامی] با شما پخش گردید. حتی در چنین شرایطی که مردم به خاطر بیماری شماسخت تأثیرپذیر بودند، شایعه سازان ما را از عوامل کسالت شما معرفی میکردند و ما غیر از سکوت اقدامی نداشتیم.
۱۱ـ دستور جنابعالی در خصوص حمایت از رئیس جمهور منتخب که کاملا بجا و لازم بود و ما خود بدان معتقد وپایبندیم، مورد سوء استفاده در جهت پیشبرد اهداف خاصی قرار گرفت و میگیرد و ما در شرایطی نبوده ونیستیم که بتوانیم جلو سوء استفاده را بگیریم، زیرا هر گونه اظهار و عمل مستقلی برای جلوگیری از انحراف بعنوان کارشکنی و تخلف از دستور امام و قدرتطلبی معرفی میشود و متأسفانه این خطر به طور جدی وجوددارد که انتخابات مجلس شورای ملی، تحت تأثیر همین جو ناسالم منجر به انتخاب شدن افرادی که تسلیم رئیس جمهورند بشود و از داشتن مجلسی مستقل و حافظ اسلام در مقابل انحراف احتمالی مجریان، محروم گردیم.
۱۲ـ طرح کنگره وحدت برای انتخابات که تبلیغات یک جانبه، آن را مصداقی برای اجرای دستور امام در موردهمکاری با رئیس جمهور، ادعا میکند و حمایت بیپرده و صریح برادر و بعضی از منسوبان بیت شما از آن،این ادعا را تقویت مینماید، وسیلهای برای به مجلس رفتن افرادی خواهد شد که به عاقبت آن خوشبین نمیتوان بود و مخصوصآ با توجه به اینکه رئیس جمهور بارها گفته است که اگر مجلس با من هماهنگ نباشد، ایران منفجر خواهد شد و یا من کنار میروم که میخواهند مجلس تابع ایشان باشد و نه ایشان تابع مجلس.
۱۳ـ در شرایطی این چنین که هر گونه تلاش ما برای جلوگیری از انحراف در محتوای اسلامی انقلاب، اتهامقدرتطلبی به همراه دارد (چیزی که با همه وجود از آن تنفر داریم) چگونه میتوان انتظار داشت که ما در جهت حفظ راه انقلاب نقش خودمان را ایفا نمائیم.
۱۴ـ از اینکه تحت تاثیر عوامل خارج از اراده و خواست خود، مسئولیت کمتری به عهده داشته باشیم، ممکن است ناخرسند نباشیم، ولی از اینکه انقلاب اسلامی به این آسانی و سادگی برخی از وسائل (هر چند ناچیز) تضمین محتوای اسلامی خود را از دست بدهد، نمیتوانیم نگران و ناراحت نشویم.
۱۵ـای کاش افرادی که اثر قابل توجه در برانگیختن این جریانات داشته و دارند، بتوانند مسئولیت عظیمی را که تا به امروز بر دوش ما بوده، به عهده بگیرند و یا لااقل ما مطمئن شویم که خود جنابعالی به صلاحیت آنان ایمان دارید و به عواقب آن خوشبین هستید که تشخیص و درک شما که صحت آن را آزمودهایم، میتواند برای ما، مایهآرامش باشد.
۱۶ـ خلاصه: علائم تکرار تاریخ مشروطه، به چشم میخورد. متجددهای شرقزده و غرب زده علیرغم تضادهایخودشان با هم در بیرون راندن اسلام از انقلاب همدست شدهاند (نمونه جلسهای که از مذهبیهای چپگرا ومحافظه کاران غربگرا یا ملی گرا برای همکاری در مقابله با حزب جمهوری اسلامی در انتخابات اخیر تشکیلشده بود).
احتمال اینکه روال موجود مانع تشکیل مجلس شورای اسلامی احتمالی گردد که جنابعالی بدان دل بستهاید وامیدوارید بتواند نارسائیها و کمبودهای رئیس جمهور را جبران کند، قابل توجه و تکلیف آور است.
ما به امید اینکه رهبریهای پیامبر گونه آن امام عزیز و عظیم، بتواند نگرانیهای ما را از آینده مرتفع کند، در اینموقع، که اگر خیلی سرنوشتساز نبود، مزاحمتان نمیشدیم ـ بخشی از گفتنیها را به عرضتان رساندیمو بقیهرا بهزمانی موکولمیکنیم که جنابعالی آماده شنیدن باشید.
۲۸/۱۱/۸۵
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
محمد حسینی بهشتی ـ عبدالکریم موسوی اردبیلی – سید علی خامنهای ـ محمدجواد باهنر
** نامه هاشمی رفسنجانی به آقای خمینی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
امام و رهبر و مرجع تقلید عزیز و معظّم
به نظر می رسد در ملاقاتهای معمولی، به خاطر کارهای زیاد و خستگی جنابعالی، فرصت کافی برای طرح وبحث مطالبی اساسی که داریم به دست نمی آید، ناچار چیزهایی که تذکرش را وظیفه تشخیص می دهم، تحتعنوان «النصیحه لائمه المؤمنین» در این نامه بنویسم؛ خواهش می کنم توجه فرمائید و در ملاقات بعدی جوابلطف کنید:
۱. یکسال پیش، پس از انتخابات ریاست جمهوری نامهای به خدمتتان نوشتیم که نسخهای از آن، ضمیمه این نامه است. شما در بیمارستان قلب بستری بودید و ملاحظه حال شما مانع تقدیم نامه گردید، خواهش دارم، اولآن نامه را ملاحظه نمائید و سپس این یکی را.
۲. احساس می کنم که روابط و ملاقاتهای ما با جنابعالی، صورت تشریفاتی به خود می گیرد و محدودیتهایی درطرح و بحث مطالب ـ من جمله، خوف از اینکه جنابعالی، موضعگیری سیاسی و رقابت تلقی کنید ـ به وجود آمده و من خائفم که این حالت خسارت بار باشد.
۳. تبلیغات متمرکز مخالفان ـ که از مقام رسمی و تریبونهای رسمی در رُل مخالف و اقلیت سخن می گویند ـ ونصایح کلی و عام جنابعالی و سکوت و ملاحظات ما که علل موضع گیریها را روشن نکرده ایم، وضعی به وجودآورده که خیلیها خیال می کنند ما و طرف ما، بر سر قدرت اختلاف داریم و دو طرف را متساویاً مقصّر یا قاصر و یا… می دانند. ما برای حفظ آرامش نمی توانیم مطالب واقعی خودمان را بگوییم و جنابعالی هم صلاح ندانسته اید که مردم را از ابهام و تحیّر درآورید.
خود شما می دانید که موضع نسبتاً سخت مکتبی امروز ما، دنباله نظرات قاطع شما از اول انقلاب تا به امروزاست. بعد از پیروزی معمولاً ما مسامحه هایی در اینگونه موارد داشتیم و جنابعالی مخالف بودید، امّا نظرات شما را با تعدیلهایی اجرا می کردیم. شما اجازه ورود افراد تارک الصلوه یا متظاهر به فسق را در کارهای مهم نمی دادید؛ شما روزنامه آیندگان و… تحریم می کردید؛ شما از حضور زنان بیحجاب در ادارات مانع بودید،شما از وجود موسیقی و زن بیحجاب در رادیو جلوگیری می کردید. همینها موارد اختلاف ما با آنهاست. آیارواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی ما درگیر باشیم و متهم، و جنابعالی در مقابل اینها موضع بیطرف بگیرید؟ آیا بیخط بودن و آسایش طلبی را می پسندید؟ البته اگر مصلحت می دانید که مقام رهبری در همین موضع باشد و سربازان خیر و شر، جریانات را تحمل می کنند، ما از جان و دل حاضر به پذیرش این مصلحت هستیم، ولی لااقل به خود ما بگویید آیا رواست که همه گروه دوستان ما، به اضافه اکثریت مدرّسین و فضلاء قم و ائمه جمعه و جماعات و… در یک طرف اختلاف و شخص آقای بنی صدر در یک طرف و جنابعالی موضع ناصح بی طرف داشته باشید؟ مردم چه فکر خواهند کرد؟ و بعداً تاریخ چگونه قضاوت می کند؟
۴. ما جایز نمی دانیم که میدان را برای حریف خالی بگذاریم و مثل بعضی از همراهان سابق، قیافه بیطرف بگیریم و به اصطلاح جنت مکان و بیآزار و زاهد جلوه کنیم، به خاطر حفاظت از خط اسلامی انقلاب در صحنه می مانیم و از مشکلات، مخالفتها و تهمتها نمی هراسیم و به صلاحیت رهبری جنابعالی ایمان داریم، ولی تحمل ابهام در نظر رهبر، برایمان مشکل است. مگر اینکه بفرمائید، همین ابهام صلاح است. احتمال اینکه، این ابهام در رابطه با خطوط سیاسی و فکری و خطی که در ارتش تعقیب می شود، آثار نامطلوبی در تاریخ انقلابمان بگذارد، وادارم کرد، به عنوان وظیفه روی این مطالب، صراحت و تأکید داشته باشم و امیدوارم مثل همیشه این جسارت را ببخشید.
۷. ما «حزب جمهوری اسلامی» را با مشورت با شخص جنابعالی و گرفتن قول مساعدت و تأیید غیرمستقیم ـمن شخصاً در مدرسه علوی با شما در این باره مذاکره کردم ـ تأسیس کردیم و با توجه به اینکه قانون اساسی،تعدد احزاب را پذیرفته فکر می کنیم یک حزب اسلامی قوی برای تداوم انقلاب و حکومت اسلامی ضرورت دارد و جنابعالی هم روزهای اول در تهران و قم مکرراً تأیید فرمودید ـ ممکن است فعلاً فراموش کرده باشید ـ و اکنون اعتبار حزب از نفوذ شما تغذیه می شود ـ غیر مستقیم ـ ولی رنگ حمایت از روزهای اول کمتر شده. میل داریم لااقل در جلسات خصوصی، نظر صریحی بفرمائید. اگر مایلید ما حزب را کنار بگذاریم، ما را قانع کنید و اگرلازم می دانید که حزب بماند، باید جور دیگری عمل بشود و اگر همین گونه که عمل می فرمایید، مصلحت است ما را قانع کنید تا ما هم دوستان حزبی را قانع کنیم.
۸. اینجانب که جنابعالی را مثل جانم دوست دارم و روی زمین کسی را صالح تر از شما سراغ ندارم، گاهی به ذهنم خطور می کند که تبلیغات و ادعاهای دیگران شما را تحت تأثیر قرار داده و قاطعیّت و صراحت لازم را ـ که از ویژگیهای شما در هدایت انقلاب بوده ـ در موارد فوق الذکر ضعیف تر از گذشته نشان می دهید، بسیاری ازمردم متحیّرند که چرا امامِ قاطع و صریح، در این مسائل سرنوشت ساز صراحت ندارند. و خدای نخواسته اگرروزی شما نباشید و این تحیّر بماند، چه خواهد شد؟ واقعاً و حقاً، ما انتظار داریم در مقام رهبری و مرجع تقلید،اگر تعدیلی در شیوه حرکت ما لازم می دانید صراحتاً امر بفرمائید که مطیعیم؛ ما انتظار نداریم که نصایح ذووجوهی از رسانه های جمعی بشنویم، احضار کنید و امر بفرمایید.
۹. آخرین مطلب ـ که در ترتیب مطالب جایش اینجای نامه نیست ـ اینکه ما پس از پیروزی آقای بنی صدر برای اینکه خیالش از جانب ما راحت باشد، ایشان را به ریاست شورای انقلاب برگزیدیم و به جنابعالی پیشنهادنیابت فرماندهی کلّ قوای ایشان را دادیم که سریعاً تصمیم بگیرند و کار کنند، اما ایشان به اینها هم قانع نشدو مرتب، کمبودها را متوجه ما می کرد؛ و می گفت: «من می خواهم کار کنم ولی نمی گذارند» در مرکز قدرت بودو دیگران را مقصّر معرفی می کرد و امروز هم می بینید نقش اقلیّت مخالف را. پس چه باید کرد؟ با سپاس ومعذرت.
اکبر هاشمی ۲۵ / ۱۱ / ۱۳۵۹
*** نامه بهشتی به آقای خمینی:
بسم الله الرحمن الرحیم
تهران جمعه ۲۲/۱۲/۵۹
استاد و رهبر بزرگوار
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
سنگینی وظیفه فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایق را به عرضتان برساند.
دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبهی شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود . یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنتباشد، بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند و گفتهها و نوشتهها و کردههابراین موضوع بینابین گواه .
بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی به نظام سخت به توکل برخدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوریها یا دلسوزیهای بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هرچند دلش همین را میخواهد و زبانش همین را میگوید و قلمش همین را مینویسد، اما چون همهی مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.
بینش اول به نظام و شیوهای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفت وترقی، مانع حل شدن مسلمانها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصیل ومستقل اسلام استوار دارد. بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزشهای آن، جامعه را به راهی میکشاند که خود به خود درها را به روی ارزشهای بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام میگشاید.
بینش اول روی شرایطی در گزینش مسؤولان تکیه میکند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همهی سطوح راه میبرد. بینش دیگر بیشتر روی شرایطی تکیه میکند که خود به خود راه را برای نفوذبی مبالاتها یا کم مبالاتها در همهی سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها برسرنوشت انقلاب هموارمیسازد.
شاید برای شما شنیدن این خبر تلخ و دشوار باشد که بسیاری از کسانی که در طول سالهای اخیر در راه حاکم شدن اسلام اصیل بر جامعهی ما کوشیده و رنجها بردهاند و در طول این سالها به مقتضای طبیعت وماهیت نظام اداری رژیم شاهی، درهمهی سازمانهای لشکری و کشوری همواره دراقلیت بوده و زیر فشاراکثریت غرب گرای یا شرق گرا حاکم بر این سازمانها به سر بردهاند، هم اکنون در جمهوری اسلامی هم که امام در راس آن است و تنی چند از فرزندان امام نیز بخشی از مسؤولیتها را برعهده دارند و مردم عزیز ما نیزدر صحنهها حضور دارند، دوباره تحت فشار همان اکثریت قرار گرفتهاند، این اقلیت مؤمن که اگر حمایتش کنندمیرود که اکثریت شود، امروز ذلت و خذلان مؤمنان را در جمهوری اسلامی با پوست و گوشت و استخوان لمس میکنند که با چماق ارتجاع میکوبندشان و با کارشکنیهای رنگارنگ سد راه حرکت اسلامی و اصلاحی آنهامیشوند، با استظهار به ستون پنجم دشمن که در همهی این سازمانها جا خوش کردهاند و با اطمینان به حمایت گروهی از مسؤولان امروز و دیروز.
اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا میکند،نه مشکلات موجود دینی، فرهنگی، اخلاقیات اجتماعی و اقتصادی این مردم رنجدیده و محروم و ایثارگر باسرعت و قاطعیت کافی حل میشود و نه میتوان برای آینده طرح های اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل درآورد… نظر ما این است که رشد کمی و کیفی دارندگان بینش اول (اسلام فقاهتی و خط اصیل امام) به لطف الهی امروز به آن درجه رسیده است که نهادهای لشکری و کشوری به وسیله صاحبان این نوع بینش اداره شود و اداره جمهوری اسلامی بر پایه یک بینش استوار گردد.
برادران گفتند که نوارهای مربوط به سخنان رئیس جمهور در اصفهان را خدمتتان داده اند که دانش آموزان وکارمندان را به مقاومت در برابر اقدامات دولت که با نظرات شخصی رئیس جمهور منطبق نیست، تشویق میکند. نوارهای مربوط به ارتباط مستقیم برخی از کارگردانان اعتصاب اخیر شرکت واحد اتوبوسرانی تهران وحومه با دفتر رئیس جمهور و آقای زنجانی، دستیار رئیس جمهور نیز در اختیار مسئولان قضایی است.
با کمال تأسف، نواقص موجود در این انجمنهای اسلامی وبرخی از اعضای آنها ونفوذ عناصر ناخالص دراین انجمنها و نهادها را وسیلهای برای سرکوبی کل نهادها و خارج کردن آنها از صحنه قرار داده اند تاهمین چند قدم کوتاه نیز که در راه حاکمیت اسلام بر سازمانهای لشکری و کشوری جلو رفته ایم، خنثی شود.
امروز در بیشتر دستگاههای نظامی و انتظامی و مؤسسات و سازمانهای دیگر، جریان هایی می گذرد که عناصر متدیّن و دلسوخته را بسیار افسرده کرده و می کند. اینها احساس می کنند به جرم اینکه در راه حاکم شدن اسلام تلاش کرده و با مخالفان حاکمیت اسلام بر ارتش و شهربانی و ژاندارمری و نهادهای دیگر دولتی درگیری و ستیز داشته اند، امروز در جمهوری اسلامی با حمایت رئیس جمهور وهمفکران ایشان در جبهه ملی ونهضت آزادی و با همدستی خلقیها همه جا سرکوب می شوند و می روند که به سرنوشت مؤمنان در جنگ اصحاب اخدود دچار گردند و ما نقموا منهم الّا ان یومنوا بالله العزیز الحمید.
امام عزیز،
به خدا سوگند تحمل این وضع برای این فرزندتان بس دشوار است که چهرهی افسرده ی اینها را ببینم و ندای یاللمسلمین آنها را بشنوم و تنها پاسخ این باشد که صبر کنید. من هم صبر میکنم و فی العین قذی و فیالحلق شجی.
این روزها مکرّر با خود می اندیشم کهای کاش زیر بار این مسئولیت سنگین که با تأکید بر عهدهام نهادیدنبودم، تا می توانستم به کمک آنها لااقل فریادی برآورم، زیرا فریاد از یک طلبه زیبنده است اما از یک مسئول انتظار اقدام می رود، نه فریاد و اگر اقدام کنم با این شائبه جگرسوز روبه رو می شوم که دفاع از مظلومان نیست، جنگ قدرت است میان سران، از روی هواها.
با استفاده از حمایتهای مکرّر شما اینک همه نهادها کوبیده می شوند، مجلس، دولت، دستگاه قضایی ونهادهای انقلاب و هر چنددرکوبیدن اینها موفق نشده اند، ولی نه خطرشان را می توان نادیده گرفت، نه ضررشان، که همه را از خدمت گسترده تر به مردم محروم و ایثارگرمان باز می دارند.
آقای رئیس جمهور در کارنامهشان که پریروز به صورت سرمقاله در روزنامهشان منتشر شده و رسماً دستگاه قضایی را به ایجاد یک بلوای جدید در جامعه تهدید می کند که اگر دستگاه قضایی بخواهد ایشان را با کسانیکه در حوادث روز چهاردهم اسفند دانشگاه تهران زخمی و مصدوم شده و در دادسرای تهران از ایشان شکایت کرده اند از نظر رسیدگی قضایی در دو کف مساوی بگذارد، از ریاست جمهوری کناره گیری خواهد کرد، آیاایشان خواهان آن نوع دستگاه قضایی هستند که اگر کسی از رئیس جمهور شکایت کرد با دو طرف شکایت یکسان رفتار نکند؟
لازم است به اطلاع حضرتعالی برسانم که طبق سندی که به مقامات قضایی داده شده و مربوط به دستور کارمراسم چهاردهم اسفند است صریحاً گفته شده است که اگر درگیری پیش آید، مأموران انتظامی موظف اندافرادی را که دستگیری می کنند به گارد ریاست جمهوری تحویل بدهند.
ما در دیدار روز دوشنبه یازدهم اسفند در منزل آقای موسوی اردبیلی آنقدر با محبت و گرمی با ایشان برخوردکردیم و در حل مشکل وزیران دارایی و بازرگانی جلو رفتیم که امید داشتیم بر تفاهمها افزوده شده است وهرگز باور نمی کردیم که آقای بنی صدر سه روز بعد از این دیدار چنین رفتاری از خود نشان خواهند داد.
امام بزرگوار، به حکم وظیفه عمومی النصیحه لائمه المسلمین، عرض می کنم:
۱-در ماههای اخیر صدای پای آمریکای توطئه گر و همدستان و همداستانان او گسترده تر از پیش شنیده میشود.
۲- دنباله زنجیروار توطئههای غرب و شرق که متأسفانه خود را پشت سر رئیس جمهور پنهان کرده اند بیش ازپیش نمایان است.
۳- پناه دادن رئیس جمهور به مخالفان حاکمیت اسلام، عرصه کار را بر همه کسانی که شب و روز در این راه تلاش کرده و می کنند، روز به روز تنگ تر می کند.
۴- در تلاشهای اخیر رئیس جمهور و همفکران او این نکته به خوبی مشهود است که برای حذف مسئله رهبری فقیه در آینده سخت می کوشند. اینها در مورد شخص جنابعالی این رهبری را طوعاً یا کرهاً پذیرفته اند، ولی برای نفی تداوم آن سخت در تلاش اند. در سخنان اخیر آقای مهندس بازرگان در امجدیه در برابر شعار، درودبر منتظری امید امت و امام، این مطلب بخوبی مشهود است.
۵- ما از همان آغاز در پی آن بودیم که میدان عمل سازنده چنان فراخ و گسترده باشد که امثال آقای بازرگان وآقای بنی صدر و آقای یزدی در سطوح بالا فعالیت داشته باشند.
در آبان سال گذشته، پس از استعفای دولت موقت پیام دادید که قم بیاییم تا مسئله فوری اداره کشور درخدمتتان بررسی شود، صحبت از ترکیب جدید شورای انقلاب بود، نظر حضرتعالی این بود که آقای مهندس بازرگان دیگر در شورای انقلاب نباشد. بر اساس همین اعتقاد به شرکت خلاق هر چه بیشتر نیروها و نفی هرنوع تنگ نظری و انحصارطلبی پیشنهاد کردیم که ایشان همچنان در شورای انقلاب بمانند و سرانجام حضرتعالی هم موافقت کردید و در همین مرحله بود که مسئولیت دو وزارتخانه مهم، وزارت دارایی و وزارت امورخارجه به آقای بنی صدر داده شد. اینها و نظایر اینها دلیل روشنی است بر این که شرکت فعال این آقایان دراداره امور کشور مطلوب ما بوده است و با آنها هیچ مسئله شخصی نداریم.
۶-بنابراین اختلاف این آقایان با ما بیش از هر چیز به مسائلی مربوط می شود که برای حضرتعالی و ما و همه نیروهای اصیل اسلامی یکسان مطرح است. این اختلاف به خصوص در موردرعایت یا عدم رعایت کامل معیارهای اسلامی در گزینش افراد برای کارها و در برخورد قاطع با جریان های انحرافی است . خود شما به یاد دارید که اینها در مورد آقای امیر انتظام و آقای فرید و تأکید جنابعالی بر کنارگذاردن آنها چگونه عمل کردند.
۷- برای حضرتعالی در مقام رهبری روشن است که اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا می کند، نه مشکلات موجود دینی و فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی واقتصادی این مردم رنجدیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل می شود، و نه می توان برای آینده طرحهای اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل آورد.
۸- برای اینکه نقطه نظرهای تفصیلی بینش اول در همه زمینههای معنوی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی،اقتصادی، دفاعی و سیاسی با صراحت کامل روشن شود ما این نقطه نظرها را تنظیم و منتشر کردیم ، تا برای امت و امام اصول برنامه پیشنهادی صاحبان بینش اول برای اداره امور جمهوری اسلامی بر پایه قانون اساسی روشن باشد.
۹- نظر ما این است که رشد کمی و کیفی دارندگان بینش اول به لطف الهی به آن درجه رسیده است که نهادهای لشکری و کشوری به وسیله صاحبان این نوع بینش اداره شوند و اداره جمهوری اسلامی بر پایه یک بینش استوار گردد
۱0- با همه این احوال چندی است که این اندیشه در این فرزندتان و برخی برادران دیگر، قوت گرفت که اگراداره جمهوری اسلامی به وسیله صاحبان بینش دوم را در این مقطع اصلح می دانید، ما به همان کارهای طلبگی خویش بپردازیم و بیش از این شاهد تلف شدن نیروها در جریان این دوگانگی فرساینده نباشیم.
این بود خلاصهای از آنچه لازم دانستم با آن پدر بزرگوار و رهبر عزیز در میان بگذارم تا مثل همیشه با تصمیم پیامبرگونه تان راه را برای ما و همه مردم مشخص کنید و دعایم این است که خدایا امام عزیزمان را در این تصمیم گیریهای دشوار یار و رهنما باش.
با بهترین درود در پایان
فرزندتان. محمدحسینی بهشتی»
ج. پاک نژاد از مجامع اسلامی ایرانیان
۱۵ تیرماه ۱۴۰۱ برابر با ۶ ژانویه ۲۰۲۲