back to top
خانهدیدگاه هانیما حق پور: فلسفه قربانی در حج

نیما حق پور: فلسفه قربانی در حج

Haghgoo nimaیکی از مهمترین احکام قرآن در راستای تعدیل ثروت و کمک به نیازمندان و تألیف قلوب؛ «قربانی در حج» است بدین ترتیب که حاجیان باید از مبدأ حرکت خود، آنچه را که می‌خواهند در راه خدا قربانی کنند با خود همراه سازند و در حرکت به سوی مقصد، هر جا نیازمندان آن قربانیها را یافتند، ادای دین نمایند و نیازمندان را بخورانند یا بپوشانند یا کمک مالی نمایند و یا به هر نحو دیگری که می‌توانند در رفع نیاز آنها بکوشند. بدین ترتیب؛ بالأخره بخشی از قربانیها هم به مکه می‌رسد و در آنجا هم میهمانی خدا به میزبانی مؤمنان برای همه مردمانی که به آنجا آمده‌اند برگزار می‌گردد و همگان طعم صلح و امنیت و عدم تبعیض و برخورداری از مواهب الهی را می‌چشند و می‌بینند که در یکتاپرستی می‌توانند به چنین زیستی در جوامع خود برسند. برای توضیحات بیشتر دعوت می‌نمایم سایر نگاشته‌های مرتبط نگارنده را که در پی می‌آید بخوانید.

نیما حق پور ـ 17 تیر 1401

نسبت قربانی با تعدیل ثروت

پرسش: در قرآن حاجی کیست؟ و حج بر چه کسانی واجب است؟ و اینکه قربانی کردن گوسفند به چه شکل است آیا بدینگونه که رایج است می‌باشد؟

حق پور: هر کس که قصد کعبه و انجام مناسک حج را کند حاجی است. یعنی حاجی کسی است که در مناسک حج است و حاجی بودن جایگاه و مقامی معنوی نیست بلکه مانند لفظ «مسافر» است یعنی نشانگر این است که فلانی در حج است. البته اینکه کسی به جهت انجام فرمان خدای تعالی قصد حج کند و کوشش کند آن را به انجام رساند این خود واجد مرتبت ایمانی و پاداش الهی است. «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا» (آل عمران 97) مطابق این آیه هر مؤمنی که توانایی رفتن چه از وجه مالی و چه از وجه جسمی را داشته باشد باید برود. حج مانند روزه است و انسان می‌تواند در آن خودسازی کند با این تفاوت که حرکتی اجتماعی و جهان شمول‌تر است البته اگر در راستای فلسفه وجودیش که برقراری صلح و اتحاد میان مسلمین و تعدیل ثروت است برگزار گردد. اما قربانی منحصر در ذبح گوسفند و دیگر حلال گوشتها نیست بلکه آدمی از هر اندوخته حلال خود می‌تواند قربانی کند و آن را در اختیار نیازمندانش قرار دهد البته به تناسب میزان دارایی‌اش و نیز به اولویت نیاز نیازمندان و شدت نیازمندی آنها تا حق قربانی کردن را بجا آورد چرا که قربانی کردن حتماً و حتماً باید جایگاه اقتصادی قربانی کننده را در جامعه تنزل دهد تا ثروت در جامعه تعدیل شود. (11 مرداد 1399)

حج؛ مهمانی خدا برای مردم به میزبانی مؤمنان

ناقد: شما در آیه ۹۷ سوره آل عمران «ناس» را مؤمن ترجمه کرده‌اید. در صورتی که قرآن تشویق کرده که «ناس» که توده مردم هستند، با هر فکر و مذهبی  و درجه ایمانی در این گردهمایی شرکت کنند تا با دیدن این مناسک شاید متحول شود و ایمان هم بیاورند. چون در غیر این صورت خود آیه از لفظ «مومن» به جای «ناس» استفاده می‌کرد.

حق پور: آن اشتباه سهوی بوده البته باید بررسی کرد که چرا لفظ ناس را آورده؟! آیه 95 آل عمران می‌فرماید: «قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»، (ای پیامبر) بگو: راست گفته است خدا پس پیروی کنید آیین ابراهیم را که حنیف بود و نبوده است از خداسازان. پیش از به استناد آیه 30 سوره روم نگاشته‌ام که «بار معنای «حنیف» این است که آدمی بکوشد با توجه به مشترکات ذاتیات خود با اجتماع گسترده آدمیان دین الهی را دریابد و حنیف کسی است که اینگونه خدای را بجوید و بپرستد و در این میان مراقب باشد دچار نادانی مردم نشود. یعنی اصالت با حقوق مردم است و نه حرفها و اعتقادات جاهلانه ایشان.» با این توضیحات آیه 95 آل عمران نیز به نحوی توصیه به مردمگرایی می‌کند و آیه بعدی مؤید همین است که می‌فرماید «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکاً وَهُدًى لِّلْعَالَمِینَ»، همانا نخستین خانه‌ای که پایه‌گزاری شده است برای مردم همانی است که در مکه است مایه خیرافزایی و هدایتی برای جهانیان. دقت کنیم می‌گوید نخستین خانه‌ای که برای مردم پایه‌گزاری شده است و نه برای صاحبان قدرت و مکنت و نه برای خواص بلکه برای مردم! یعنی هدف از پایه‌گزاری این خانه چه از بعد مادی و چه از بعد معنوی حفظ مردمیت مردم است یعنی حفظ آنچه مردم را مردم نگه می‌دارد و پاره‌پاره‌شان نمی‌کند و تبعیض بینشان روا نمی‌دارد. این خانه جایی است که هر یک از آحاد مردم بنا به حقوق ذاتیش در آن رفت و آمد می‌کند نه بنا به مقام و موقعیت اجتماعیش، نه بنا به جنسیتش، نه بنا سن و سالش، و نه بنا به هر وجه تمایز دیگری. حال با این توضیحات می‌رویم به سراغ آیه 97: «فِیهِ آیَاتٌ بَیِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ»، در آن نشانه‌های روشنگری است (گویای) بپاخیزی ابراهیم! «وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِناً»، در حالی که هرکه وارد شده به آن بوده است در امنیت، «وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً»، و برای خداست بر مردم آهنگ آن خانه کردن هرکه توانایی به سوی آن رفتن دارد، «وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ»، و هرکه انکار حق بودن آن کند پس همانا خدا بی‌نیاز است از جهانیان. خدای تعالی در عبارتهای اخیر مردم را و نه فقط مؤمنان را به خانه خود دعوت می‌کند تا زیست مسالمت آمیز بدون تبعیض و قدرتمداری را تجربه کنند چرا که اساساً این خانه، نخستین خانه بوده است که برای مردم پایه گزاری شده است. این خانه مردم را به سرشت ذاتی خود که هم زیستی مسالمت آمیز و حقمدار است دعوت می‌کند تا مردمیتشان حفظ شود و دچار برتری جویی و تنازع نشوند. خدای تعالی می‌گوید که برای خداست این حج کردن و نه برای غیر او و بر مردم است که فقط برای خدا آهنگ خانه او کنند که این خانه نخستین خانه مردمگرا است که در آن فقط «از مردم بودن» اصالت دارد و نه حتی مؤمن بودن. در پایان سپاسگزارم که با تذکرتان توجه بنده را به این نکته مهم در آیه جلب کردید. (18 فروردین 1401)

***

با تأمل در آیه 97 آل‌ عمران در نوشتار پیشینم، در شگفتم از عظمت قرآن که خدای تعالی با چه ظرافتی در آن همزیستی مسالمت آمیز را در یک کارگاه عملی به آدمیان نشان می‌دهد. خدای تعالی همه مردمی را که توانایی سفر و حضور در خانه‌اش را دارد بدانجا دعوت می‌کند فارغ از دین و مذهب و آیین و مرام و مقام و موقعیت و تشخص و هر چه وجه تمایز آنهاست و بواسطه مؤمنان امنیت و خوراک آنها را تأمین می‌کند چرا که بر مؤمنان است که قربانیهای خود را حتی المقدور بدانجا بیاورند و ذبح کنند تا همگان از آنها بخورند. یک دورهمی بزرگ به دعوت خدا و به میزبانی مؤمنان برای مردم! تا نشان دهد اگر مردم بنده این و آن نشوند و فقط بنده خدا باشند همه در کنار هم از هر رنگ و نژاد و قومی که باشند می‌توانند در کنار هم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند. آری حج خانه خدا برای تابوشکنی تابوهای مردمان گوناگون است تا ایشان را از قدرتمداریها برهاند و در این میان مؤمنان باید میزبانی کنند و هدایت یافتگی خود را با بخشش و رفتار نیکو و پرهیز از خشونت و امثالهم به نمایش گذارند. آری حج مهمانی خداست برای مردم به میزبانی مؤمنان و افسوس که قرآن را چه بد فهمیده‌ایم! (19 فروردین 1401)

قربانی در حج

پرسش: در آیه ۱۹۶ سوره بقره آیا «رَأس» اشاره به واحد اندازه‌گیری حیوانات است یا می‌توان رأس المال معنی کرد؟ (وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَهَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَهٌ مِنْ صِیَامٍ…)

حق پور: گروه آیه در بر گیرنده این آیه از آیه 189 بقره آغاز می‌شود بنابراین در ابتدای این گروه آیه؛ یک اصل مهم جهان‌بینی توحیدی گوشزد می‌شود و آن «وارد شدن به خانه‌ها از درهای آن است» (یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ). این اصل گویای این است که هر کاری، به ویژه در کارهایی که به صورت جمعی و اجتماعی انجام می‌شود یا نسبتی با جمع و اجتماع دارد باید از بابش وارد شد تا همه ذی‌نفعان آن کار؛ نسبت خود را با آن کار بدانند و امور برای همگان روشن و خالی از ابهام باشد. اینگونه نظم هر کاری برقرار خواهد بود و ماحصل آن متضمن حداکثر بهره‌وری.

بعد در آیه 190 فرمان می‌دهد: «وَقَاتِلُوا فِی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ»، نبرد کنید در راه خدا با کسانی که با شما نبرد می‌کنند و زیاده‌روی نکنید که خدا زیاده‌ روان را دوست ندارد. بعد در آیات 191 تا 194 درباره نبرد با مشرکان در مسجد الحرام و ماههای حرام سخن می‌گوید که اگر آنها اقدام بدان کردند شما هم نبرد کنید و ملاحظه ماههای حرام و مسجد الحرام را نکنید. بعد در این گیرودار در آیه 195 می‌گوید: «وَأَنْفِقُوا فِی سَبیلِ اللَّهِ ولا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إلَى التَّهْلُکَهِ وَأَحْسِنُوا إنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»، هزینه کنید در راه خدا در حالی که نمی‌اندازید به دست خودتان خود را به هلاک و نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد.

این آیات را آوردم که به فضای این گروه آیه که آیه 196 در آن است دقت کنید؛ فضای قتال و نبرد در ماههای حرام و در مسجد الحرام و ضرورت انفاق و نیکی مسلمانان در چنین شرایطی به شرطی که خود را به هلاک نیندازند. حال در چنین فضایی آیه 196 می‌گوید که شماهایی که به حج آمده‌اید و در معرض نبرد و قتال با مشرکان هستید؛ با این حال؛ «وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَهَ لِلَّهِ»، و به پایان برسانید حج و عمره را برای خدا، «فَإنْ أُحْصِرْتُمْ فَما اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ»، پس اگر زمین‌گیر شدید (و نتوانستید مراسم حج را بطور معمول بجا آورید) پس آنچه که میسر است از قربانی را بجا آورید (یعنی آنچه از قربانی را که می‌توانید بدست نیازمندانش برسانید)، «ولا تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ»، و سر نبرید چارپایانی را که برای قربانی آوردید تا اینکه برسد قربانی به جایگاهش (یعنی در دسترس نیازمندانش)، «فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا»، پس آنکه بوده باشد از شما بیمار، «أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ»، یا بوده باشد به او آزاری از چارپایش (که نتواند حج بجا آورد یا چارپایی برای قربانی با خود ببرد)، «فَفِدْیَهٌ مِنْ صِیَامٍ أَوْ صَدَقَهٍ أَوْ نُسُکٍ»، پس فدیه‌ای است از روزه یا صدقه یا عبادتی، «فَإذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَهِ إلَى الْحَجِّ»، پس هرگاه که امنیت یافتید پس کسی که بهره گرفته است از عمره به سوی حج (یعنی کسی که در عمره توانایی قربانی کردن یافته)، فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ»، پس آنچه میسر است از قربانی (انجام دهد)، «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلَاثَهِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ»، پس آنکه نیافت پس روزه بگیرد سه روز در حج، «وَسَبْعَهٍ إِذَا رَجَعْتُمْ»، و هفت روز آنگاه که بازگشتید، «تِلْکَ عَشَرَهٌ کَامِلَهٌ»، این ده روز کامل است، «ذَلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»، این برای کسی است که نباشد اهلش حاضر در مسجد الحرام (یعنی این احکام برای کسی است که خاندانش در مسجد الحرام ساکن نباشند وگرنه ده روز روزه را باید یکجا بگیرد)، «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»، و پروای الهی پیشه کنید و بدانید که خدا سخت عقوبت است. این عبارت اخیر هم به جهت احکام پیشین است و هم پسین که در این مجال بدانها نمی‌پردازم.

اما یک نکته مهم این است که آیا قربانی الزاماً باید در مسجد الحرام یا حوالی آن صورت می‌گرفته است؟ نه! وقتی می‌فرماید «وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ»، و جای خاصی را برای قربانی معین نمی‌کند جز اقتضای همان قربانی را یعنی باید به اقتضا نوع قربانی آن را به نیازمندانش رسانید، از ابتدای سفر حج تا انتهای آن هرجا که نیازمندان آن قربانی یافت شد. وقتی حاجی می‌تواند مثلاً چارپایایی را قربانی کند اگر در شهر و دیارش نیازمندش باشد اولویت با اوست اگر نه باید در مسیر بیاید تا نیازمند را بیابد البته در حدی که به او آزار خاصی در طی این مسیر نرسد. آری! این حکم برای تعدیل ثروت است از مبدا حاجیان تا مقصد آنها، در این صورت از مسجد الحرام تا هرجا که مسلمانان بزیند نیاز نیازمندان تا حدودی تامین می‌شود و این از حکمتهای این احکام است. امیدوارم بر خطا نرفته باشم یا با نقد و نظر دوستان بیان درست از این آیات را دریابم. (6 مرداد 1400)

اسماعیل برایت خواب دیده‌ام!

در مورد آیات ذبح اسماعیل؛ آیا پیامبر خدا، اگر فرضاً در خواب هم می‌دید که پسرش را سر می‌برد، فهم و تصمیم او این می‌شد که باید خون اسماعیل را بریزد؟! مگر به او وحی شده بود؟! اگر وحی شده بود، مشورت او با اسماعیل دیگر محلی از اعراب نداشت. عجبا که او به دنبال تعبیر خواب خود نیز نمی‌رود و می‌خواهد ظاهر خواب خویش را عملاً در بیداری اجراء کند! آیا یک آدم عامی، بی بهره از هدایت الهی، جاهل، و … چنین کاری می‌کند که پیامبر الهی همچون ابراهیم بکند؟! اگر در خواب می‌دید که آتش می‌خورد، آیا باید اقدام به آتش خوردن می‌کرد؟! آخر ابراهیم هیچ شک و شبهه‌ای برایش پیش نیامد که چرا باید چنین کند؟! آیا صفات حلیم و صابر برای اسماعیل مربوط است به لحظاتی که گردن او بریده می‌شود؟! نه، اصلاً مراد قرآن بیان چنین واقعه‌ای نیست! ابراهیم می‌گوید ای پسرم، من همواره می‌بینم (شهود می‌کنم) که در حال ذبح تو در راه هدایت الهی هستم، تو عاقبت این روند را چه می‌بینی (شهود تو چیست) اسماعیل می‌گوید پدرم به آنچه فرمان داده می‌شوی عمل کن اگر خدا بخواهد من از صابران خواهم بود و رنج این راه را تحمل می‌نمایم، پس هر دو گردن نهادند به امر الهی، و ابراهیم، اسماعیل را پیش افکند در این راه پر مخاطره، او را ندا دادیم که ای ابراهیم رویایت را (آرزویت را) محقق ساختی ما این گونه محسنین را پاداش می‌دهیم همانا این برای او آزمونی مبین بود و فدیه دادیمش به قربانی عظیمی، یعنی رستگار گرداندیدمش بوسیله این قربانی بزرگ، که ذبح فرزند محبوب باشد در راه خشنودی الهی. اصلاً حرف قرآن الغای رسم غلط سربریدن فرزند در پیشگاه معبود نیست! از اتفاق، دعوت به قربانی نمودن حب فرزند است در راه هدایت الهی، که نگوید چرا باید فرزندم رنج بکشد و متحمل زیانهای دنیوی شود و روزگار بر او سخت بگذرد و… که همواره والدین برای فرار از عمل به هدایت الهی بهانه می‌کنند و سر باز می‌زنند! این آیات بسیار شکوهمند است! به افعال آیه 102 صافات دقت کنیم، مضارع اند: «یَا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى ٱلْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُکَ فانظُرْ مَاذَا تَرَى»، می‌بینم … تو چه می‌بینی؟! اَری و تَری هر دو از یک ریشه‌اند، آیا اسماعیل هم همان خواب ابراهیم را می‌دیده است که ابراهیم می‌پرسد تو چه می‌بینی؟! پس آن رویا هر چه بوده قابل رویت برای اسماعیل هم بوده است و این رویا چیزی جز شهود مصطلح نیست. اگر ابراهیم خواب می‌دید که باید به دنبال تعبیر خواب می‌رفت، نه اینکه به ظاهر خواب بخواهد عمل کند! بعد مفسران از خود درمی‌آورند و می‌گویند که خداوند قوچی یا گوسفند بزرگی را برای ابراهیم فرستاد که به جای فرزند او را ذبح کند! آیا این می‌تواند عوض آن باشد؟! آیا پیش از این واقعه چهارپایان ذبح نمی‌شدند؟! مفاهیم این آیات بسیار عمیق‌تر از اینهاست که گفته‌اند و می‌گویند! (مهر 1395)

اسماعیل قربانی راه ابراهیم!

… در تکمیل نگاشته‌هایم درباره ابراهیم و اسماعیل در کتاب «فهم قصصی از قرآن به روش پازل کوتاه» و نیز مقاله «مهمانان ابراهیم و عذاب قوم لوط» در کتاب «عیسی فرزندخوانده مریم» به اختصار می‌گویم که اسماعیل قربانی راه ابراهیم شد که از خدای فرمان گرفت که خانه‌اش را در وادی غیر ذی زرع بنا کند و مناسبات توحیدی را در مکانی به دور از خرافات و انحرافات دینی پایه گزاری نماید. سختی این کار نه به دوش ابراهیم که بیشتر بر دوش اسماعیل قرار گرفت و او بود که در تنهایی در وادی غیر ذی زرع و بدون مواهب طبیعی راه پدر را ادامه داد و آسایش و آمال خود را قربانی نمود تا آن خانه در میان مردم پا بگیرد و بدینگونه شهید راه توحید گشت.

جهت یادآوری به اختصار بگویم که بنده در نوشته‌های پیشینم نشان داده‌ام که همسر دوم ابراهیم وقتی از او باردار می‌شود از ترس همسر اول ابراهیم بدون اینکه بگوید باردار شده خانه ابراهیم را ترک می‌کند و «هاجر» می‌شود و اسماعیل را در دوردست ابراهیم و خاندانش به دنیا می‌آورد. وقتی اسماعیل به نوجوانی می‌رسد گروهی که به سوی لوط می‌رفتند تا او را از قصد حمله به قوم بدکار و تجاوزکارش باخبر سازند و او و اهلش را پیش از حمله کوچ دهند ابراهیم را که در نزدیکی قوم لوط می‌زیسته از باردار بودن همسرش و بدنیا آمدن فرزندش و نوجوان شدن او باخبر می‌سازند. از این رو ابراهیم به سراغ اسماعیل می‌رود و ادامه ماجرا…

پرسش: آقای حق پور سلام با عرض تشکر از تلاش جنابعالی برای ترویج و فهم قرآن در اخرین پستی که گذاشتید در مورد هاجر گفتید که او بدون گفتن حاملگیش به ابراهیم، از ابراهیم و خاندانش دور شده و هاجر شده و فرزندش را بعد از مهاجرت بدنیا اورده در حالیکه در متون اسلامی و یهودی آمده با وجود داشتن کودک خردسال مجبور به مهاجرت شده و در روایاتی که موجود است سعی بین صفا و مروه را به داستان مهاجرت هاجر منتسب می‌نمایند و در این روایات از همراهی اسماعیل با هاجر یاد می‌کنند برای همین می‌خواستم منبع مرجع این برداشت شما را از داستان هاجر بدانم خیلی ممنون می‌شوم.

حق پور: سلام و درود بر شما. منبع بنده قرآن است که از داستان «مهمانان ابراهیم و عذاب قوم لوط» استنباط کرده‌ام و در مقاله‌ای با همین عنوان در کتاب «عیسی فرزندخوانده مریم» آمده است. خلاصه می‌گویم مهمانان ابراهیم او را به یک «غلام» بشارت می‌دهند و دلالت واژه غلام بر پسر بچه‌ای در آستانه نوجوانی و بلوغ است و ابراهیم بی‌خبر بوده است از چنین فرزندی که بدو بشارتش را می‌دهند. همسر اول ابراهیم هم وقتی این بشارت را می‌شنود بر صورت خود با تعجب می‌زند و می‌گوید پیرزنی نازا بوده است: «فَأَقْبَلَت‌ِ امْرَأَتُه‌ُ فِی‌ صَرَّه‌ٍ فَصَکَّت‌ْ وَجْهَهَا وَ قَالَت‌ْ عَجُوزٌ عَقِیم‌ٌ». حال چه دلالت عجوز عقیم همسر دوم ابراهیم بوده باشد چه خودش حاکی از این است که از بارداری همسر دوم ابراهیم بی اطلاع بوده‌اند وگرنه چرا باید با تعجب و ناراحتی بر صورت خود بکوبد! (13 بهمن 1400)

نیما حق پور

nima.haghpoor@gmail.com

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید