i
اول دفتر، بنام ایزد دانا
نخست سلام و درودم را به همراه تشکر و امتنان از ارزانی بخشیدن نعمت حضورتان پذیرا باشید، سپس سپاسدارم و تکریم پیشاپیش از عطای فرصت و حوصله ای که به خرج خواهید داد.
در آستانه پر شدن پیمانه سالی هستیم که استاد، یار، همرزم، همدل، همگام و دوست سالیان دور و دراز ما،آقای ابوالحسن بنی صدر، جام تن بشکست و جسم خاک از عشق برافلاک برد.
دلدادگان و شیدایان بیقرار و سالکان وادی عشق وطن، از شماره فزونند اما اندک بوده اند آنانیکه از هفت شهرعشق، با پاکی و سلامت و با استواری و صلابت، گذر کرده باشند.
ابوالحسن بنی صدر به درازای یک عمر جان پاک، در چله کمان استقلال، اعتلاء و آزادی وطن به ودیعت داشت وبه یمن پایداری بر اصول و ایستادگی بر آرمان، خلف زبده و سرخیل پیروان رهبر کبیر نهضت ملی ایران، دکترمحمد مصدق شد. پاک ماند و پاک زیست. او فانی از خود، بقا در پایداری بر حق جست.
در زمهریر پس از کودتا و در دوران استیلای سیاهی و تباهی و خفقان و سکون و سکوت، در نهضت مقاومت ملی شرکت جست و در دادخواهی از بیداد و در تلاش در حصول استقلال و طلوع آزادی، از هیچ کوششی فرونگذاشت.
تحقیقات و تألیفات گسترده اش همراه با ذهن خلاق و باریک بینش، در پرتو افکندن بر راه برون رفت از تاریکی وحصول مقصود در پیروزی انقلاب سهمی بسزا یافتند.
آنگه که در اوج ستم، سیطره رخوت و وحشت تاب از همگان بریده بود، دادخواهان و قربانیان بیداد را به پایداری می خواند و با مژده فتح، منادی سحر بود، ایستاد و ایستادند و ایستادیم تا به آن هنگامه ای که دیوار ترس فروریخت و ایران یکپارچه، در طلب رهایی و آزادی، یکسره جنبش و خروش و قیام شد.
صبح نخستین آزادی، پرده تاریک شب شکافت و شور و غرور و امید به گستره وطن شد.
در اولین فرصت انتخابى که ایران یافت، امانت انقلاب را به بنی صدر سپرد و جامه اعتماد به قامت او دوخت.
تقبل بار سنگین پاسداری از اهداف انقلاب در منصب ریاست جمهوری، بزرگترین آزمون زندگی او شد.
محک تجربه خوش رسیده بود تا که میزان پایبندی اش به اصول و مبانى و اعتقاداتی که عمری منادی آنان بود،به ترازوی عمل سنجیده گردد.
در آزادی
الحق که در ایستادگی بر حق و پاسداشت آزادی، صدای رسای بی صدایان گشت. آزاد از هر رنگ تعلق و بی اعتنا به میزان بهایی که خواهد پرداخت، به پاسداری از حقوق و حراست از آزادی، کمر همت بست و پای دررکاب دادخواهی، فریاد رسای قربانیان بیداد و پناه بی پناهان شد.
کمین خودکامگان به قفا نشسته و بازگشت داغ و درفش و شکنجه را با هشدارهای پی در پی، رسوای خاص وعام کرد.
در قطع پنجه سلطه
در سالهای تحقیق و به دوران تبعید، وظیفه خود ساخته بود، تا ساز و کار و روابط اقتصادهای مسلط و زیرسلطه را باز شناسد و آگاه از عملکرد و اثرات متقابلشان در خلاصی از دایره بسته سلطه و زیرسلطه به جستجوی چاره کار برآید.
فرصت تصدی وزارت اقتصاد و دارایی غنیمت افتاد تا برنامه رهایی جستن اقتصاد ملی از روابط سلطه ازمرحله نظری به دوران عمل گذر کند.
هنوز در ابتدای راه بود که شرف آن یافت تا اولین رئیس جمهور تاریخ کهن ایران گردد.
افسوس و صد افسوس در پی حوادث و دسایسی که یک به یک از پی آمدند و تحمیل دولتی ناتوان، تخصص گریز و علم ستیز که تنها به ریاى مکتب آراسته بود، از جانب مجلسی که خود در انتخاباتی مخدوش و آلوده به تقلب و تزویر و دسیسه شکل گرفته بود، بازگشت قهقرایی چرخه اقتصاد به مدار بسته سلطه به امرى محتوم بدل گشت.
آگاه از سرانجام کار، بنی صدر یک لحظه از نهیب و هشدار و به کار بردن تمام توان در تبدیل ناتوانیهای دولت تحمیلی به توانایی، از هیچ کوششی فرو نگذاشت، کوشش هایى که در شوره زار جهل و لجاجت استبدادیان فرصت ثمر نیافتند.
بطور نمونه، در حل بحران گروگانگیری، واقعه ای که ایران را به گروگان امریکا داد، از تبعات اسارت بار قراردادالجزایر و آثار سوء مترتب بر این قرارداد، چه حضوری و چه به صورت کتبی و چه طی پیامهای مکرر توسطاینجانب با استناد به اسناد و ادله ایکه بانک مرکزی در خصوص این قرارداد تهیه کرده بود، آقای خمینی راپیشاپیش از نتایج خانمانسوز آن آگاه و از عقد آن بر حذر ساخته و به ایستادگی در مقابل آن فرا خواند.
هشدارهایی که گوش شنوا نیافتند و در سکوت آقاى خمینى و چشم بستن ایشان بر عواقب مترتبه، سرانجام این قرارداد با تائید ضمنى وى به امضاء دولت رجائى رسید و سرا آغاز روالى پر خسران و زیان و سرانجامى خفتبار شد.
در پهنه استقلال و دفاع از وطن
با پیروزی گل بر گلوله ایران می رفت تا بزرگی از سر گیرد. عزت و کرامت و منزلت و شکوه وطن همه در گروبازیافت استقلال و ممکن نمودن زیست در آزادی بود. پاسداشت استقلال و آزادی، دو لازم و ملزومى که دو روی یک سکه اند، لازمه آغاز این شکوه بود.
با چنین باوری بود که بنی صدر در سنگر آزادی، مبارزی خستگی ناپذیر و در پاسداری از استقلال و حفظ تمامیت ارضی این مرز و بوم نماد ایستادگی و مقاومت و استقامت شد.
در هنگامه تجاوز دشمن، بی باک و بی پروا، سنگر به سنگر و جان برکف، بی وقفه در کار دفاع از وطن شد.
به مدد پایداری و اکسیر درایت فرماندهی وی و همچنین جانبازی و ایثار نیروهای مسلح ایران به همراه دیگرفرزندان جان برکف میهن در مدتی کمتر از 8 ماه، دشمن مغرور و متجاوز، زمینگیر و درمانده شد و شهدش تبدیل به شرنگ شد و در این واماندگی، در اردیبهشت ماه 1360، طرح پیشنهادی کشورهای غیر متعهد درخصوص اتمام جنگ را پذیرفت و براساس آن، متعهد شد تا بدون هیچ قید و شرطی، نیروهای خود را تا به عمق15 کیلومتر دورتر از مرزهای پیش از جنگ، در خاک خویش به عقب براند و به تشکیل هیئت بین الملل تعیین متجاوز و سپس، پرداخت غرامتهای ناشی از تجاوز گردن نهد.
در پی سفر هیئت میانجیگری کشورهای غیر متعهد و تسلیم طرح ختم جنگ، آقای بنی صدر در شبانگاه 20 اردیبهشت ماه 1360 اینجانب را به نزد آقای خمینی گسیل داشتند.
راهى جماران شده و به دیدار آقاى خمینى شتافتم، دیدارى که با حضور فرزندش آقای احمد خمینی انجام پذیرفت، در این ملاقات پس از شرح جزئیات و بحث هاى مطروحه، طرح پیشنهادى کشورهاى غیر متعهد موردتصویب و تایید ایشان قرار گرفت، طرحی که آغاز پایان عزتمند جنگ را نوید می داد.
متعاقب موافقت و پذیرش پیشنهاد مطروحه از جانب آقای خمینی روز ٢١ اردیبهشت ماه 1360, شورای عالی دفاع در طی جلسه مشترکی که با هیئت میانجیگری کشورهای غیر متعهد با حضور احمد خمینی که پدرش رادر این نشست نمایندگی می کرد، پذیرش این طرح از جانب ایران را به اطلاع این هیئت رسانید.
دردا و دریغا که دسیسه سران حزب جمهوری اسلامی بطور اعم و هاشمی رفسنجانی بطور اخص درکوشششان در تغییر نظر آقای خمینی، منتج به نتیجه و موجب توقف این طرح گشت، توقفی که شتاب در به ثمررساندن کودتای خرداد ماه 1360 برعلیه منتخب مردم را به دنبال داشت.
بر کمتر کسى پوشیده بود که از نخستین روز انتخاب آقای بنی صدر به ریاست جمهوری ایران، حزب جمهوریاسلامی کمر به حذف و برکناری ایشان بسته بود اما کمتر دانسته است که تا پیش از حوادث خرداد ماه 1360 و توفیق در کودتا، این حزب حداقل در دو توطئه پیشین عزل ایشان ناکام مانده بود.
انحصار طلبان به کمین نشسته، نگران از پایان عزتمند جنگ، به شتاب توطئه بر توطئه افزودند و چنین شد که در خرداد 1360, زمنجنیق فلک سنگ فتنه می بارید، و می رفت تا که در مذبح قدرت سرها بریده بینی، بی جرم وبی جنایت.
خرداد باردار فاجعه بود، تحریک و تعدی و تعرض تمامیت خواهان شتابی برون از حد یافته بود و هر دم از باغ توطئه تشنگان قدرت بلا منازع بری می رسید.
روز 17 خرداد ماه 1360، بدنبال حوادثی که در همدان اتفاق افتاد و در پی تعطیل و توقیف روزنامه های انقلاب اسلامی، میزان، خبرنامه جبهه ملی ایران و … حامل پیامی از آقای بنی صدر که آن زمان به کار فرماندهى جنگو دفاع از کشور در کرمانشاه بودند به نزد آقای خمینی شدم.
پیامى که ایشان را در راستای پایبندى به عهود انقلاب، به دخالت و جلوگیری و رفع این ناروایی ها می خواند وهشدار می داد که اگر عمل به وظیفه نشود، خود آقاى بنى صدر مجبور به اقدام و داوری بردن نزد مردم خواهندشد.
به جماران رفته و پیام آقاى بنى صدر را خدمت ایشان عرضه داشتم، با شنیدن این پیام، آقای خمینی چهره درهم کشیدند و با عتاب اظهار داشتند که “ول کنید این حرفها را، خوب گوش کنید که چه می گویم، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد به ایشان منتقل کنید و جواب بیاورید”، پاسخ دادم که از پی این تکلیف شاق شاید برنیایم،لطفاً یا مرقوم فرمایید و یا اجازه دهید تا یادداشت کنم که کلمه ای کم و زیاد نشود.
از آنجایی که کاغذ همراه نداشتم، ایشان نامه ای را از زیر تشک خود درآوردند و پاکت آن نامه را مرحمت کردند تامورد استفاده قرار گیرد.
گفتند بنویسید “این حرفها را دور بریزید، من به شما علاقه دارم، این کشور نیز پس از من کسی را ندارد، دوست دارم که شما خود را حفظ کنید و ذخیره بمانید و در مناصب خود باقی باشید بشرط آنکه:
1- کاری به کار قوه قضایه نداشته باشید، مسئولین این قوه را من نصب کردم و شما از روز اول گفته اید که اینها در مناصبشان غیر قانونی هستند. چه کار به کار زندانها دارید که دائم می گویید شکنجه و چه و چه می کنند.
2- به کار مجلس هم کاری نداشته باشید، مجلس هرچه را که تصویب کرد بی چون و چرا بپذیرید. من گفتم که این مجلس بهترین مجلس دنیاست و شما همه جا می گویید که این مجلس، مجلسى قلابی است.
3- از گروهک ها تبری بجوئید و اعلام قطع ارتباط کنید.
4- چه کار به کار کمیته ها و پاسداران دارید.”
سپس خطاب به اینجانب گفتند که به ایشان بگویید که “در صورت قبول این شروط، من دوست دارم که شما حفظ شوید”.
پاسخ عرض کردم که علیرغم اینکه رئیس جمهور هماهنگ کننده سه قوه و مسئول اجرای قانون اساسی است اگربتوان که شروط اول و دوم را موجه دانست، چطور می توان گفت که فرمانده کل قوا کاری به کار کمیته ها وپاسداران نداشته باشند.
در جواب فرمودند که شرط چهارم را حذف کنید.
معروض افتاد که آقای بنی صدر داراى ارتباطى خاص با هیچ گروهی نیستند، چطور به آقای رجایی و سران حزب جمهوری اسلامی تکلیف نمی فرمایید که ارتباطات مرتب و ملاقاتهای هفتگى خود را با سران حرب توده قطع کنند، پاسخ دادند که به آنها هم تذکر می دهم، شما پیام من را به آقای بنی صدر برسانید و جواب بیاورید.
به دفتر ریاست جمهوری بازگشتم و به آقای بنی صدر در کرمانشاه تلفن زدم و پیام آقای خمینی را تلفنی خواندم. پس از استماع ایشان گفتند کاغذ و قلم بردارید و جواب من را یادداشت کنید به جماران برگردید وپاسخ مرا تقدیم دارید.
گفتند و نوشتم که :
“همراهی من با شما از روزی که با شما همراه شدم، به این علت بود که شما را مرد عقیده و عمل می دانستم. من متصدی ریاست جمهوری شدم تا در جهت عقیده ام خدمت گذار مردم و کشور گردم و تمام توانم را در جهت دفاع از ارزشها بگذارم. اما معلوم می شود که اشتباه کرده ام، شما مرد عقیده و عمل نمی خواهید و بدنبال آلت هستید، عنوان ریاست جمهوری برای من شأنی نیست که بخاطر آن از ارزشها و عقایدم بگذرم اگر قادر به خدمت نباشم هیچ دلبستگی به این عناوین ندارم. اگر به دنبال آلت هستید، آلت فراوان است از من چنین انتظاری نداشته باشید. شاه سرنگون نشد تا بساطی بدتر از آن جانشین شود”.
بلافاصله به جماران بازگشتم و جواب آقای بنی صدر را برای ایشان خواندم. آقای خمینی سخت برآشفت وپاسخ دادند که “به ایشان بگویید که این حرفها جواب پیام من نشد، من هنوز هم می گویم دوست دارم که حفظ شوید و ذخیره آینده بمانید. ضمناً به ایشان بگویید که شما من را نشناخته اید، اگر من راهی را بروم، تا به آخرمی روم. به جای این حرفها، پاسخ من را نسبت به این شروط بگویید”.
این پیام را هم تلفنی برای آقای بنی صدر خواندم، پاسخ دادند که بنویسید:
“دردناک است که از من توقع دارید تا به آلت خودکامگی بدل شوم، در مورد شما سخت در اشتباه بودم. اصل برحفظ قدرت به هر قیمت نیست، اگر پایبندی بر اصول و پایداری بر عقیده و میثاق ما با مردم نبود، هیچکس خطرنمی کرد تا مستبدی برود و استبدادی مخوف تر جای آنرا بگیرد. از من انتظار عدول از عقیده و شکستن پیمان با این مردم را نداشته باشید. همانطور که عرض شد اگر بدنبال آلت هستید، من آلت بشو نیستم. آلت فروان است”.
سپس فرمودند که مجدداً به جماران برگرد و پاسخ من را خدمت ایشان برسان، اما بلافاصله تغییر رای دادند وگفتند که شما به جماران نروید اگر این پیام را شما برسانید، چون از من قطع امید خواهند کرد، خطر آنست که آنجا بازداشت شوید، با آقای پسندیده تماس بگیرید تا قبول زحمت کرده و به تهران بیایند تا پاسخ من را ایشان نزد برادر برند.
حاصل رسیدن این پاسخ توسط آقای پسندیده عزل آقای بنی صدر از فرماندهی کل قوا در شامگاه 20 خردادماه 1360 بود، عزلی که راه گشای تکمیل طرح کودتا علیه منتخب راستین ملت شد.
درود و صد درود برآن دولت منصور، بر آن شیر بی پروای عرصه پیکار و آن مرزبان آزادی و عزت ایران، که عطای تصرف و تصدی بلامنازع کشور را به لقای ایستادگی براصول و وفای به عهد بخشید.
از سر عنوان گذشت و در اوج قله ایثار نماد و نمونه آزادگى و حق جویى و شرف شد.
ساغر قدرت، خود به سنگ عهد شکست و عاشقانه گفت:
ما خود زده ایم جام بر سنگ
دیگر نزنید سنگ بر جام
تا در شکستن جام تن و نوبت وصل و لقا، سبک بار و با نفسى مطمئن بسوی دوست بشتابد.