– مسلحانه کردن جنبش، مردم را که تنها نیرو برای سرنگونی می باشند را به خانه ها بر می گرداند (همان بلایی که بر سر سوریه آمد.) و در نتیجه رژیم می ماند و اندک مخالفان مسلح که رژیم هم بشدت آنها را در هم خواهد شکست و هم پیروز از مبارزه با مردم بیرون خواهد آمد و دوباره زمان خواهد خرید.
– تمامی سازمانهای مسلح، متکی به قدرتهای خارجی از جمله عربستان، اسرائیل، آمریکا و… می باشند (سازمان مسلح به علت ماهیت خود نمی تواند وابسته نباشد و همیشه از منابع خارجی تغذیه می کند.) و واقعیت این است که دموکراسی که از جنبش ایرانیان سر بر آورد، خطری بسیار جدی برای منافع قدرتهای خارجی، که حقوق ملی ایرانیان را منافع ملی خود می دانند، می باشد. چرا که چنین جنبشی بنا بر ماهیت خود و فرهنگ و تاریخ سیاسی ایران، خود را از روابط سلطه خارج می کند و البته سازمانهای مسلح نمی توانند روشی را پیش بگیرند که در تضاد با منافع ارباب باشد و بنا بر این باید در راستای منافع آن کشور عمل می کنند.
– اگر از ظاهر بگذریم و به عمق برسیم آنگاه خواهیم دید که استبداد حاکم بیشترین خدمتها را به قدرتهای خارجی کرده است از جمله:
- 1.به یمن سیاستهای این رژیم است که اسرائیل وارد خلیج همیشه فارس شده است. بدون سیاستهای خامنه ای، حتی خواب آن را هم نمی دید که روزی وارد آبهای گرم خلیج همیشه فارس شود.
- 2.به یمن سیاستهای این رژیم است که صنعت اسلحه سازی آمریکا رونقی به تمام دارد و صدها میلیارد دلار اسلحه به شیخهای عرب فروخته و هر سال بر آن می افزاید.
- 3.جور شیخ محمد سلمان و دیگر شیخهای نفتی عرب، با استبداد در ایران جور است و هر دو طرف یکدیگر را باز تولید می کنند و در عین رقابت با یکدیگر می دانند که وجودشان به وجود دیگری بستگی دارد. بنا بر این در صورت سقوط رژیم در پی تحمیل چلبی چه های خود از طریق سازمانهای مسلح مورد حمایت خود می باشد. چرا که ایران مردمسالار و مستقل و آزاد، کابوسی برای این استبدادها می باشد. ز جمله به این دلیل که مردم آنها را نیز به حرکت در خواهد آورد.
- 4.اسرائیل برای توجیه سلطه خود بر سرزمین دیگران و بگونه ای سیستماتیک تمامی قطعنامه های سازمان ملل را نقض کرده، خود را تنها دموکراسی در خاورمیانه که در محاصره استبدادهای وحشی است توصیف می کند. به همین جهت بیشترین کوشش را بکار برده است تا تنها «دموکراسی» در خاور میانه باقی بماند.
در این راستا ست که استبداد حاکم بیشترین خدمت را به اسرائیل کرده است. به همین جهت بود که در جریان جنگ ایران و عراق و بعد از کودتای خرداد 60 که مانع به پایان رسیدن جنگ با پیروزی ایران شد، آمریکا از طریق اسرائیل سیل اسلحه را به ایران برای ادامه جنگ (هدف از دادن اسلحه ادامه جنگ بود و فرسوده کردن دو طرف بود و نه پیروزی در جنگ.) سرازیر کرد. چرا که وجود رژیم مذهبی مستبد در ایران، بحث و نظر او را تایید می کرد و اینکه، اسرائیل از دموکراسی غربی در خاورمیانه دفاع می کند.
حال تصور این را بکنید که جنبش مردمسالارانه ایران موفق به سرنگونی استبداد شده و اینگونه اسرائیل نه تنها هیولای مورد نیاز خود را از دست بدهد، بلکه جهان، شاهد ظهور دموکراسی بسیار پیشرفته و انسان گرا و تبعیض ستیز بشود. اینگونه اسرائیل توجیه خود و اینکه تنها دموکراسی خاور میانه است را از دست خواهد داد و مجبور خواهد شد که دست از تبعیض و تحقیر فلسطینی ها برداشته و حقوق انسانی و ملی آنها را برسمیت بشناسد. یعنی سناریویی که سبب وحشت جریانهای نژاد پرست درون اسرائیل شده و در عین حال تقویت جریانهای مترقی و انسان گرای درون جامعه اسرائیل شود. اینگونه است که اسرائیل، بمانند عربستان و دیگر شیخهای نفتی خلیج فارس نیاز دارد که استبداد، سرنوشت محتوم ایران و ایرانی باشد.
آمریکا هم که همیشه در راستای منافع خود از حکومتهای استبدادی در کشورهای نفتی خاور میانه دفاع کرده است و اگر سخن از دموکراسی می زند، تنها منظورش آن نوع دموکراسی که قواعد بازی در رابطه زیر سلطه آمریکا بودن را بپذیرد.
جنبش سحر انگیز ایرانیان که سیمرغ شاهنامه به پرواز در آورده و در آن از تمامی عناصر فرهنگی انسان گرایی ایران عمل می کنند و اینگونه همدلی عمیقی بین تمامی ایرانیان ایجاد و از مرزهای قومیتی، جنسیتی، طبقاتی، زبانی و باوری عبور کرده است، تمامی مشخصات تبدیل آن به انقلابی موفق برای سرنگونی استبداد و استقرار جمهوری شهروندان ایران بعد از 130 سال مبارزه را از خود نشان می دهد. ولی سم مهلکی که این نوزاد بسرعت رو به رشد را می تواند بکشد و جنبش را به شکست بکشاند مسلحانه کردن جنبش است.
بقول اسلاوی ژیژک، فیلسوف، که در پیام چند روز قبل خود به ایرانیان گفت که جهان در گیر بحرانهای چند لایه، منتظر آموختن از جنبش ایرانیانی است که از مرزهای قومیتی و جنسیتی عبور کرده اند می باشد.
امواج این جنبش که با عناصر فرهنگ ایرانی و ایرانیت ممزوج شده است و هوش فرهنگی ایرانی خود را هر روز بیشتر می نماید، پیامی جهانی را در بطن خود دارد و اینگونه است که عظیم ترین ابر قدرت جهان، که همان افکار عمومی جهان می باشد را با خود همراه کرده و بر غنای این حمایت هر چه بیشتر می افزاید. ولی این ابر قدرت، اگر جنبش به طرف جنگ مسلحانه برود ما را تنها خواهد گذاشت.
در این راستاست که روش مبارزه خشونت زدایی (1) را روش اصلی برای مبارزه کنیم. یعنی همان روشی که حتی در جنگ با عراق نتیجه داد. توضیح اینکه، در 9 ماه اول جنگ و با وجود حملات موشکی عراق به شهرهای مرزی ایران و کشته و زخمی شدن بسیاری و با وجود که مردم خشمناک در حضور فرمانده کل قوا، بنی صدرفریاد می زدند:
«موشک جواب موشک»
رئیس جمهور روش مقابله به مثل و کشتار غیر نظامیان عراقی را نپذیرفت و به نیروی هوایی دستور داد تا از حملاتی که ممکن است سبب کشتار غیر نظامیان شود خوداری کنند که اولین و آخرین دستور از نوع خود در تاریخ جنگهای نظامی در جهان می باشد. اینگونه بود که در زمان فرماندهی او صدام نتوانست خبر کشتار غیر نظامیان عراقی را منتشر کند. از جمله در نتیجه این سیاست بود که ارتش عراق انگیزه نبرد را روز بروز بیشتر از دست می داد و با پیروزی های پی در پی ایران در میدان جنگ و باز پس گیری حدود 50 درصد از سرزمینهای اشغالی، (استبداد حاکم برای پنهان کردن موافقت عراق با پایان جنگ، مرتب تکرار کرده است که در زمان بنی صدر هیچ پیروزی نظامی رخ نداد.) صدام شروط کشورهای عدم تعهد از جمله خروج کامل از مابقی سرزمینهای اشغالی وطن و دادن غرامت سنگینی، جنگ را به پایان برساند.
متاسفانه رهبران حزب جمهوری اسلامی، بخصوص رفسنجانی، موفق شدند موافقت اولیه آقای خمینی با پایان جنگ را به مخالفت بر گردانده و بگونه ای ناگهانی در 10 شب بنی صدر را از فرماندهی کل قوا بر کنار و مرحله آخر کودتای خرداد 60 را به اجرا گذاشته. تا آن زمان تعداد شهدای ایران 6 هزار نفر و زخمی ها 24 هزار نفر بود.
از تجربه بیاموزیم.
(1) تفاوتی اساسی بین روش «خشونت زدایی» و «عدم خشونت» گاندی گونه وجود دارد. توضیح اینکه در روش خشونت زدایی، بکار گیری «خشونت دفاعی» برای خنثی کردن «خشونت تهاجمی» و تا حد خنثی کردن آن جایز است ولی نباید خشونت دفاعی را به خشونت تهاجمی تبدیل کرد.