برفت از بر ما آنکه راحت جان بود
برفت آنکه وجودش نشان ز جانان بود
برفت آنکه زصبر و ثبات در همه عمر
چو اسوه ای به مثل در میان اقران بود
برفت آنکه ز حکمت به دفتر ایام
به خلق مسئلت آموز همچو لقمان بود
برفت آنکه نشانها ز پایمردی داشت
به عزت و شرف و مردمی نگهبان بود
برفت آنکه ضمیرش ز حق نشانها داشت
صفا و لطف ز رخساره اش نمایان بود
برفت آنکه لوای مصدقش در کف
نخست منتخب خطه دلیران بود
برفت آنکه به آزادگی و جانبازی
خجسته راهبر مردمان ایران بود
برفت آنکه ز جاه و مقام نفرت داشت
از آنکه از سر اخلاص دشمن آن بود
برفت آنکه بیانش بیان آزادی
نگاه موی شکافش به بند و زندان بود
برفت آنکه زبانش به اعتراض بلند
به فرق ددمنشان همچو پتک و سندان بود
برفت آنکه به نظم امور و دفع فتور
به یمن حوصله هر مشگلیسش آسان بود
برفت آنکه چو موسی عصای حق درکف
به دفع سامری و ساحران نادان بود
برفت آنکه به نیل وجود غرق نمود
امام کفر که در هر کران رجزخوان بود
برفت آنکه به نزد تکاوران دلیر
کلام او ز شجاعان ملک ایران بود
همانکه قصه آرش به یاد می آورد
از آنکه عاشق ایران و خصم توران بود
ز پیر توس و زشهنامه اش سخن می راند
چه دوستدار وطن دشمن شریران بود
شغاد ز اشگبوس و ز افراسیاب و خیل
چکامه ساز به توصیف پور دستان بود
همانکه بینش او ره به فضل و تقوا داشت
همانکه حجت او بر دلیل و برهان بود
همانکه از قلم نغز نکته پردازش
هزارگونه معارف روان به دامان بود
همانکه گر سر مویی ز خود خطا می دید
مدام در پی جبران نقص و خسران بود
همانکه قبله او سوی احمدآباد است
همانکه روی دلش پشت بر جماران بود
بشد ثناگر طبعش زبان شاهد از آنک
به گلستان وطن بلبل خوش الحان شد
سراینده شعر : تراب مفیدی
دکلمه: صادق شفیعی ها
لندن ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۲