با سلام به حضار محترم، با سپاس فراوان از برگذارکنندگان این مجلس یادبود برای پدرم و با سپاس از حضور شما عزیزان. یقیناً روح پدرم از حضور شما شاد است زیرا حضور شما نشان از اراده و پایداری خط استقلال و آزادی برای ادامه مبارزه تا برقراری یک ایران آزاد و مستقل است.
در این جلسه می خواهم با شما در باره دید پدرم در باره اصلاح و انقلاب صحبت کنم.
بنی صدر در سالهای ۴۰-۴۱، در ۲۷ سالگی، که در پی یورش وحشیانه قوای چترباز و کماندو به دانشگاه تهران در اول بهمن ۱۳۴۰، همراه عده ای از دانشجویان و تعدادی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی، نظیر آقایان دکتر سنجابی، صدیقی، آذر، بختیار و خنجی زندانی بود، بارها در صحبتهایش با همبندهایش، وقوع انقلاب را پیش بینی و چرایی آنرا تحلیل می کرد. بارها وعده می داد که «انقلاب هدیه نسل جوان به ایران کهن است»
اما چرا انقلاب و نه اصلاحات؟
ابوالحسن بنیصدر متعلق به نسلی بود که پس از دوره مصدق و ضربه کودتای ۲۸ مرداد، زندگی در فضایی پر از خفقان و ستم را تجربه کرده بود. چنان که می گفت «ما نمیتوانستیم تحمل بکنیم که عمرمان در استبدادی که انسان هرلحظهاش را احساس پوچی میکند، سر بیاید».
زمان زندان بنی صدر، «دوره اصلاحات در ایران» بود؛ «اصلاحاتی» که حکومت امریکا به شاه تحمیل کرده بود. دکتر علی امینی، از اردیبهشت ۱۳۴۰ تا تیر ۱۳۴۱نخست وزیر آن دوره بود. او به مردم و نیروهای سیاسی مخالف شاه و دانشجویان، وعده تحول از درون رژیم برای رسیدن به اهدافشان را میداد و مبارزه با فساد، شعار محوری وی بود. در همان زمان، در رهبری جبهه ملی، عده ای به اصلاحات امیدوار شده بودند و سیاست «صبر و انتظار» را اتخاذ می کردند. از اینرو، تقدم آزادی بر استقلال و عدم برخورد مستقیم با بانی رژیم شاه، یعنی ایالات متحده امریکا را پیش گرفته بودند.
هموطنان می دانند که بنی صدر شکست اصلاحات در نظام ولایت فقیه را پیش از 20 سال بارها هشدار داد و تحلیل کرد. اما او، که کار سیاسی را کار علمی می دانست، در همان سن 27 سالگی مکانیسمها و الزامات قدرت را مطالعه کرده و شکست اصلاحات، در واقع، شکست هر نوع اصلاحات در نظام استبدادی را دریافته بود و در همان دوره دکتر امینی مشاهده و پیش بینی کرده بود.
او همیشه می گفت که سامانه ای که بر اساس اصلی بنا شده است، تنها اصلاحاتی که در راستای حفظ بقای آن است، را می پذیرد. اگر سامانه ای بر اصل استبداد باشد، تنها اصلاحاتی که بکار تداوم و فراگیری و انحصار طلبی استبداد بیایند، را می پذیرد. از این رو، تنها اصلاحی که قدرت استبدادی عزم می کند، اصلاحی است که آنرا به قدرت مطلقه نزدیکتر بکند.
تجربه نسل بنی صدر به کار نسلهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ می آید و نوشته های بنی صدر در سال ۴۱ اینک برای مردم ایران بسیار گویایی دارند، زیرا آنرا نیز خود تجربه کرده اند. او در زندان می نویسد:
ـ «نسل جوان در همه جا به این نتیجه رسیدهاست که پیش از آزادی و استقلال میهن، هیچ کار اساسی میسر نیست و هیچ اصلاحی، تا وقتی که مردم گلو زیر چکمه دارند، عملی نخواهد بود»؛
ـ «رئیس دولت دستور میدهد و معاونِ معاون او از پذیرفتن و اجرای دستور امتناع مینماید. و باز هم ایشان (دکتر امینی) قادر به اصلاحات هستند و مبارزه با فساد مینمایند!»؛
– «کار دولت امینی یکسره شده و جناب ایشان رفتنی شده، چه انسان بدبختی! آن قدر تسلیم شد تا مفتضح شد… با فساد مبارزه کرد، نتوانست و تسلیم شد. او در هیچ یک از برنامههای خود توفیق اجرا نیافتهاست. تیمساران زندانی نیز یکی پس از دیگری آزاد شدند و داستان مبارزه با فساد نیز به پایان رفت».
ـ «بیچاره امینی که ظاهراً آرزویش تحقق یافته، امروز وزیر شده و فردا باید بمیرد، مسلم است که بمحض سقوط دولتش …، حیات سیاسیش خواهد مرد. چقدر بدبختند آنها که به عنوان وزارت دلخوشند، وزیرند و نام وزیر دارند. اما این دیگرانند که وزارت میکنند و اینها نقششان همان نقش عروسکهای خیمه شب بازی است».
در واقع، پدیده انقلاب زمانی صورت می گیرد که دولت استبدادی اصلاح ناپذیر گشته و جامعه بدان آگاهی پیدا می کند. در این روزها که عده ای عوام فریب نسلهای نقش آفرین در انقلاب ۵۷ را سرزنش می کنند، جا دارد که این واقعیت جهانشمول و همه زمانه را همچنان که بنی صدر در سال 41 یادآور بود، را تکرار کنیم: عامل و مسبب انقلاب استبداد است، چرا که برای بقای خود، نیازمند بستن روزافزون همه فضاهای زندگی است.
در سال ۴۱، سرلشگر حسن پاکروان، رئیس ساواک، بنی صدر را از زندان به محل مرکزی ساواک خواسته بود و به او گفته بود :
«شما را خواستم که ببینم این دانشجویی که کبریت به دست گرفته و با انبار باروت بازی میکند کیست» و نسبت به خطر تحت سلطه روسیه کمونیستی درآمدن ایران، که فعالیتهای جبهه ملی و اعتراضات دانشجویان برای کشور ببارمیآورند، هشدار داد.
بنی صدر در پاسخ به پاکروان می گوید:
«شما مرا از زندان برداشتید و اینجا آوردید و روز اول بهمن هم ریختید توی دانشگاه بدون دلیل، بیحساب، بیکتاب، زدید و کوبیدید و دربوداغون کردید بعد هم گرفتید و آوردید اینجا و چند ماه بدون تکلیف اینجا نگه داشتید و حالا هم آوردید و میگویید کبریت دست شما است و انبار باروت…نه جانم کبریت دست شما است و شما به انبار باروت میزنید
«قبلاً از جنابعالی میپرسم، بین آقایان اعضای هیأت اجرائی (جبهه ملی) کدامیک چپ هستند و میخواهند مملکت را بسوی انقلاب خونین بکشانند؟»
«اگر واقعاً به آنچه میگویید معتقدید، باید هم امشب به زندان موقت شهربانی و به زندان قزل قلعه بروید و دست دکتر سنجابی را ببوسید و از همه معذرت بخواهید. اگر شما دکتر سنجابیها را عاصی کردید و مجبور نمودید به خانهشان بروند، جانشین آنها همان چپ روسی خواهد بود که شما از آن بیش از ما بیم دارید. آیا بنظر شما دکتر سنجابی عامل بلوا بود…. تیمسار، این کارهاست که مملکت را بسوی یک انقلاب خونین میکشاند. شما وقتی مذاکره را بعنوان راه حل مشکلات قبول نمیکنید، در واقع به مردم میگویید: پیش بسوی انقلاب».
بنیصدر جمله گویایی نیز از قول نهرو، در باره انقلاب فرانسه میآورد که درسی آموزنده برای نسلهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ است: «باید دانست که افکار و شرایط اقتصادی هستند که انقلابها را بوجود میآورند. …بعضی ابلهان که قدرت را در دست دارند و در مقابل هر چه با فکر ایشان جور درنمیآید، کور میباشند، تصور میکنند انقلابها بوسیله عدهای عناصر ماجراجو و انقلابی و ناراحت که به تحریک مردم میپردازند، صورت میگیرد.
و خوب است در اینجا جمله ای نیز از میشله، اولین تاریخنویس انقلاب فرانسه را بیآورم که در باره علل وقوع انقلاب فرانسه چنین می نویسد: برای شناختن ریشه های انقلاب فرانسه، اول تاریخ ۱۰۰ ساله قبل از انقلاب را مطالعه کردم ولی بعد متوجه شدم که واکاوی آن خیلی سطحی خواهد بود و می باید به دروتر از آن بپردارم؛ نیاز به شناخت عمق تاریخ فرانسه است
و در باره علتهای اقتصادی و اجتماعی وقوع انقلاب، باز بنی صدر در سال 41 چنین تحلیل و پیشبینی می کند: به عامل دمگرافیک اشاره کردم و گفتم ظرف چند سال آینده، تعداد جوانان منتظر خدمت ما به پنج میلیون و متجاوز از این رقم خواهد رسید. این پنج میلیون جوانی که براثر عدم توسعه و ترقی، بیکار خواهند بود، نیروی عظیمی هستند که بندهای گران را از هم خواهند گسست و انقلاب را تحقق خواهند بخشید … توضیح دادم که دیکتاتوری در صورتی میتواند به حیات خود ادامه دهد، که حداقل به نیازمندیهای اقتصادی نسل ما پاسخ گوید و دیگر، کاری به کار نیاز به آزادی که خود امری چشم نپوشیدنی است، نداشته باشد. اما تازه این دیکتاتوری، کمی دوامش بیشتر است و نمیتواند برای همیشه بماند.
رژیم شاه، مانند همه نظامهای استبدادی با قدرتهای مسلط، قبل از حذف مخالفینش، سعی بر جذب و خریدن آنها، را می کرد: هم حکومت دکتر امینی و هم دستگاه شاه، با نیت فعلپذیر کردن بنی صدر بسراغ وی رفتند و به او پیشنهاد مقام نمودند. دکتر امینی پیشنهاد مقام معاونت شهرداری تهران را داده بود.
و شاه، بعد از خرداد ۴۱، بهبودی رئیس دفترش را نزد پدر بنی صدر، فرستاده بود. او گفته بود که «اعلیحضرت پرونده ایشان، و برادر بزرگ ایشان را که قاضی دادگستری بود خوانده و اینها را آدمهای لایق و باهوش و درسخواندهای یافته و گفته است که حیف است که اینها چاقوکشهای سنجابی باشند، اینها باید وزیر بشوند، سفیر بشوند، وکیل بشوند. حالا من از ناحیه اعلیحضرت نزد شما آمدم که اینها را بفرمایید شرفیاب بشوند و مورد تفقد واقع بشوند و وزیر بشوند و وکیل بشوند چون حیف است که این استعدادها ضایع بشود.»
بنی صدر به پدرش گفته بود: «آقا حالا شبهه را قوی بگیریم و بگوییم اول که پیش ایشان رفتیم خیلی دل از ایشان بردیم و همان فیالمجلس گفت شما وزیر. حالا میفرمایید که من وزارت بکنم یا نوکری ایشان را بکنم؟
گفتند، نخیر شما وزارت بکنید. گفتم اگر ایشان وزیر تحمل میکرد وزیرتر از مصدق کی بود؟ پس ایشان میخواهد ما را بیاعتبار بکند. روز اولی که من خواستم وزارت بکنم و بابطبع ایشان نشدم چون وزیرشدن بیاعتبار شدن است، روز دوم به پیشخدمت میگویند آقا را راه ندهید. من هیچ وسیلهای ندارم که بتوانم آنجا بروم، دو سر طلا می شوم!
و همین داستان در رژیم ولایت فقیه تکرار شد و پرسیدنی است که اگر این رژیم قابل اصلاح بود، رئیس جمهور تر از بنی صدر، کی بود؟ اگر این رژیم قابل اصلاح بود، چه نیازی به کودتای خرداد ۶۰ و کشتارهای دهشتناک دهه ۶۰ بود ؟ بنى صدر در ۱۷ خرداد ۶۰ در پیامی به مردم ایران به درستی هشدار داد که مسئله فرای شخص او است: آنچه اهمیت دارد، حذف رئیس جمهورى نیست، مهم آنست که… غول استبداد و اختناق میخواهد بار دیگر حاکمیت خود را به شما مردم بپاخاسته تحمیل کند!
اما زمانی که رژیم شاه از خریدن بنی صدر نا امید شد، تصمیم به حذف وی گرفت. دکتر علی اکبر سیاسی، رئیس دانشکدۀ ادبیات، یک روز به بنی صدر تلفن می کند و به او می گوید «من به شما بسیار علاقه دارم و اینجور که من فهمیدم اینها قصدشان بر از بین بردن است و حیف است که شما از بین بروید، شما بیایید و به خارج بروید.» و او را کمک می کند تا از ایران خارج شود.
در همان زمان، رژیم شاه تلاش در خنثی کردن سران جبهه ملی ایران نیز بود. در روزهای قبل از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، رژیم شاه صنعتیزاده، رئیس مؤسسۀ فرانکلین، را به زندان فرستاده بود که بین جبهه ملی و شاه آشتی بدهد. و قرار گذاشته بودند که جبهه ملی باشگاه داشته باشد، عدهای نماینده در مجلس، روزنامه، سفیر هم داشته باشد. این مرحلۀ قرار بود مرحله اول باشد تا مرحلۀ بعدی آرام آرام در حکومت شرکت کنند.
دو روز مانده به ۱۵ خرداد، قرارداد را که اسدالله علم امضا کرده بود، برده بودند زندان تا الهیار صالح آنرا امضا کند. اما دکتر صدیقی گفته بود که حداقل در زندان امضا نکنیم اقلاً برویم بیرون و امضا کنیم، در زندان سند چه اعتباری در جامعه دارد ولااقل یک روز پیش ما بماند که ببینیم محتوایش چیست
اما وقوع ۱۵ خرداد، آن سند را بیمعنی کرد و جبهه ملی متوجه فریب شاه شد. دریافت که تمام این بازی برای خنثی کردن جبهه ملی است تا شاه بتواند بدون مانع، مردم را کشتار کند.
بنی صدر می گوید: شاه در ۱۵ خرداد معلوم کرد که نمیخواهد هیچ کسی را تحمل کند و ۱۵ خرداد به ما هم معلوم کرد که با این آدم با زبان منطق و حساب و قرار و مدار و امضا اینها کشک است… ۱۵ خرداد به کلی وضع را دگرگون کرد و این طبیعی بود که در این ماجرا، حالا طول میکشد، ولی بازنده شاه است.
و ما می دانیم که پس از ۱۵ خرداد، مخالفین یا منفعل شدند؛ یا زندانی یا مهاجرت کردند و یا بطرف مبارزه مسلحانه رفتند. تمام صداها خاموش شد تا حدی که در سال ۱۳۵۳، شاه حتی احزاب سرسپرده اش را تحمل نکرد و تک حزبی را دستور داد. در خاطرات علم و بسیاری دیگر از کارگذاران رژیم شاه آمده است، که تنها ۲ نفر جرئت داشتند، آنهم با احتیاط کامل، بعضی حقایق را به شاه گوشزد کنند، فرح و علم. شاه در درون رژیمش هیچگونه اصلاحی را تحمل نمی کرد و بدین ترتیب هر روز منزوی تر گشت.
و اگر به تاریخ رژیم ولایت مطلقه فقیه نگاه کنیم، می بینیم که آقای خامنه ای، نظیر شاه سابق، هر روز، ناتوانتر از پذیرفتن کوچکترین اصلاحی می شود و هر روز منزوی تر می گردد. و اگر مردم ایران تصمیم به تغییر نظام ولایت فقیه بگیرند، اولین مسئول آن کی خواهد بود؟ مردم ایران یا آقای خامنه ای؟ و چقدر غمناک خواهد بود اگر ما مردم ایران بشنویم که عده ای از نسل های بعد، از دوره طلایی ولایت فقیه و از سادگی و حماقت ما مردمی که در برابر استبداد نظام ولایت فقیه ایستاده ایم، سخن بیاورند! آیا قرار است ما مردم ایران در دور باطل استبداد بمانیم و عمری را صرف جستن مزایای دروغین یک استبداد بر استبداد دیگری بگذرانیم. کی می خواهیم دولت استبداد را با دولت حقوقمدار مقایسه کنیم و میزان سنجش را حقوق بگردانیم؟ و تا اینکار را نکنیم، آیا قادر خواهیم بود دولت حقوقمدار را بنا کنیم؟
و باز باید این واقعیت جهانشمول را تکرار کرد: تمامی جنبش های مردمی تاریخ که به دست مردم رخ داده اند، برای مطالبه حقوق و برقراری میزان عدالت بوده است. تاریخ هیچ جامعه ای را نمی توان یافت که مردم آن به خاطر گستردن بساط ستم جنبش کرده باشند. این واقعیت حاکی از اینست که هر تغییری که مردم در آن شرکت می کنند، در آغاز، معطوف به بازیافت حقوق و آزادی است و اندیشه راهنمای آن ترجمان حقوق و آزادی آنها است.
بنی صدر که وقوع انقلاب را تحلیل و پیش بینی کرده بود، خود را برای آن آماده نیز کرده بود. از این رو، سالها در تدوین فکر راهنما و بیان انقلاب کوشید. تا قبل از انقلاب، اختلافات برسر تقدم دادن استقلال بر آزادی یا برعکس، تقدم دادن رشد بر استقلال و آزادی و یا تقدم دادن عدالت بر استقلال و یا آزادی، بود. هم این تعریف ها و هم تقدم این برآن، از موانع روی آوردن به انقلاب بوده اند.
از این رو، بنی صدر به شناسایی تعریف های صحیح از استقلال و آزادی و رابطه این دو با یکدیگر و غلط بودن تقدم استقلال بر آزادی و یا تقدم آزادی بر عدالت و به عکس پرداخت و چنین شد که بیان انقلاب ۵۷ ایران، اصول استقلال، آزادی و رشد بر میزان عدالت، گشت و این بیان نقش تعیین کننده ای در روی آوردن مردم به انقلاب و موفقیت آن داشت. و همچنین نقش تعیین کننده ای در حمایت گسترده افکار عمومی جهان از انقلاب ۵۷ و مردم ایران !
بنی صدر در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و درباره طبیعت و محیط زیست ایران، نیز بسیار مطالعه و کار نمود و برنامه عمل نوشت. اینچنین بود که بنی صدر، تئوریسین انقلاب گشت و در زمان وقوع انقلاب، از نادر شخصیتها و در واقع تنها شخصیتی بود که برنامه ای مدون برای اداره کشور بر اصول انقلاب، که همانا استقلال، آزادی و رشد بر میزان عدالت بود، داشت.
مردم ایران، رژیم ولایت فقیه حاصل انقلاب نیست، بلکه حاصل کودتا علیه انقلاب و زیرپا گذاشتن اصولی که برای آن، مردم انقلاب شکوهمند را انجام دادند می باشد. بر ماست، برای آنکه بتوانیم دولتی حقوقمدار بر اصول استقلال، آزادی و رشد بر میزان عدالت بنا کنیم، انقلاب و مطالبات برحق مردم در انقلاب و رژیم حاصل بازسازی استبداد را از هم تفکیک نمائیم و عوامل بازسازی استبداد را مطالعه نموده و دریابیم تا خطاها تکرار نشوند و بعد از سقوط رژیم ولایت مطلقه، با استبداد دیگری مواجه نگردیم. مردم فرانسه تقریبا ۱۰۰ سال بعد از انقلاب، زمانی که توانستند انقلاب فرانسه و بزرگترین میراث آن، یعنی بیانیه جهانی حقوق بشر را از دوره ترور و استبداد بعد از انقلاب، از هم تمیز دهند، موفق به استقرار جمهوریت شدند.
بر ماست که بکوشیم و اهداف انقلابهای مشروطه، نهضت ملی کردن صنعت نفت و انقلاب ۱۳۵۷ را به ثمر برسانیم.
امید آنکه اولین منتخب شما در تاریخ ایران و تمامی خدمتگذارن این مرز و بوم که دیگر در کنار ما نیستند، ناظر پیروزی، موفقیت و شادی ما در ساختن ایرانی، آزاد، مستقل و آباد گردند.