از سال ۹۶ برای اولین بار در تظاهراتی در مشهد که توسط مخالفین روحانی از جمله علم الهدی شکل گرفت و شعار رضاشاه روحت شاد مطرح شد، امر بر بازماندگان سلطنت پهلوی و بسیاری دیگر مشتبه شد که آنها دارای پایگاه بزرگی در جامعه ایران هستند. از آنزمان، فرزند و همسر شاه سابق بر مبنای این تحلیل غلط توسط رسانه های وابسته به صورت روزمره ترویج و تبلیغ می شوند. اما در جنبش اخیر که گسترده ترین و انقلابی ترین در نوع خود است، شعاری به سود آنها داده نمی شود که هیچ، بسیاری از مردم بر شاه و رهبر ستمگر آرزوی مرگ می فرستند. اما چرا علی رغم تمام تبلیغات سنگین و ادعاها، آنها پس رفت داشته اند و از جنبش پیشروی مردم ایران ناراضی شده اند؟
این قلم معتقد است که ۴ دلیل زیر شکست انها را توضیح می دهد.
۱. دانشگاهیان به میدان آمده اند.
بعد از جنبش سبز در سال ۸۸ دانشگاه به شدید ترین شکل ممکن سرکوب شد و کوچکترین تحرکی با سرکوب نیروهای امنیتی مواجه شده است. دانشگاه حتی در دوران ۸ ساله حکومت روحانی نیز اجازه فعالیت نیافت. نکته مهم این است که حضور دانشجویان به جنبشها عمق می بخشد و محتوای آنرا غنی می کند. از یاد نباید برد که شعار محوری اصلاح طلب اصولگرا دیگه تموم ماجرا که در واقع سوت پایان بازی بد و بدتر بود را دانشجویان در سال ۹۶ طرح کردند.
اما در سال ۱۴۰۱، دانشجویان تمام قد وارد جنبش شده اند و حضورشان باعث شده است شعارها به سود استبداد پهلوی به حاشیه برود.
۲. بدنه تحصیل کرده اصلاح طلبان تغییر عقیده داده و به جنبش انقلابی پیوسته
اصلاحطلبی مهمترین و پیچیده ترین دامی بود که استبداد ولی فقیه برای اینکه مردم ایران استبداد را تحمل کنند، ایجاد کرد. جنبش پیشرو و انقلابی کنونی می توانست در سال ۷۶ بعد از محکومیت رژیم در دادگاه میکنوس شکل بگیرد، اما اصلاح طلبان با فریب مردم باعث شدند استبداد و تمام هزینه های آن به مدت ۲۵ بر مردم تحمل شود. اینجانب در سال ۱۳۸۴ در حالی که تنها ۲۱ سال داشتم، به جنبش تحریم و گذار از جمهوری اسلامی پیوستم ولی همیشه می دانستم که بدون کمک بدنه مردمی اصلاحطلبان، جنبش سرنگونی استبداد جمهوری اسلامی به ثمر نخواهد رسید. اکثریت مطلق این بخش از جامعه، افرادی دموکرات منش و جمهوری خواه هستند که گمان می کردند که با کمک اصلاحطلبان می توان با هزینه کمتر استبداد ولی فقیه را رام کرده و زمینه دموکراسی را فراهم آورد. حال که اندیشه اصلاح طلبی با شکست کامل مواجه شده است آنها به جمهوری خواهان سرنگونی طلب ملحق شده اند و این باعث شده است شعار ها به سود سایر گروه های ضد آزادی کمتر شود. لذا به این دسته از هموطنان باید گفت که دیر آمدید ولی خوش آمدید.
۳. مردم در طول ۵ سال گذشته از نظر فکری رشد کرده و عمیق تر شده اند.
بسیاری از روشنفکران آزادی خواه در چند سال گذشته با دریافتن خطر بازگشت استبداد پهلوی با سو استفاده از ناآگاهی تاریخی مردم و پروپاگاندای رسانه های وابسته به گفتگو با مردم و جوانان پرداخته اند. آنها با بازگو کردن اسناد معتبر نشان دادند که دوران پهلوی اول و دوم آنچنان که رسانه های وابسته تبلیغ می کنند طلایی و به دور از خطا نبوده است. بلکه شاه سابق و رضا شاه همانند رهبر کنونی مستبدانی بوده اند که خون مردم آن زمان را در شیشه کرده و زیانهای بسیاری در قرار داد هایی نظیر عهدنامه سعد آباد، از دست دادن بحرین، تمدید قرارداد دارسی، کنسرسیوم نفت و… زده اند. لذا هیچ جای دفاع ندارند چه برسد به تبلیغ و فعالیت برای بازگشت آنها.
۴. نیاز به محلل برای سقوط رژیم از بین رفته است.
قبل از شروع اعتراضات گسترده، بسیاری از مردم چون خود را ناتوان از مواجهه مستقیم با رژیم می دانستند به فکر استفاده ابزاری از گروههای مثل پهلوی طلبان بودند تا مانند محلل عمل کرده و سبب از بین رفتن استبداد شود و در ادامه خود نیز قدرت را به مردم واگذار کنند. این تفکر اگرچه اشتباده و بسیار پر خطرهست ولی شایع بود. اما امروز با گسترده شدن اعتراضات، مردم می ببنند نیازی به محلل برای سرنگونی رژیم و استقرار دموکراسی ندارند. زیرا فهمیده اند که خودشان می توانند از پس استبداد دینی برآیند و آنرا به تاریخ بسپارند.
از دیگر سو، با هرچه گسترده تر شدن جنبش و نزدیک شدن آن به هدف، پهلوی طلبان بیشتر منزوی می شوند زیرا چهار عامل بالا قوی تر می شوند. اما برای محافظت از دستاوردهای انقلاب مردم نیاز به همگرایی نیروهای دموکرات و جمهوری خواه با گرایشات مختلف وجود دارد.
لزوم تشکیل جبهه آنتی فاشیست
تفکرات فاشیستی و ضد آزادی به صورت سنتی و تاریخی توسط سه دسته سلطنت طلبان، روحانیت و شبه روشنفکران قدرت مدار نظیر مجاهدین خلق و حزب توده و بسیاری از کمونیستها پشتیبانی و طرح می شده است.
در طول مبارزات تاریخی ملت ایران از جنبش مشروطه تا کنون این سه دسته ضعیف و ضعیف تر گشته اند. روحانیت در تجربه ۴۰ ساله اخیر اعتبار و منزلت خود را به کلی باخته و شر خود را به صورت تاریخی از سر ملت ایران باز کرده است. اما این تنها امیتاز مبارزات مداوم مردم ایران بعد از انقلاب نیست. بسیاری از گروههای چپ گرای استالینست لنینیست نیز که دموکراسی و حقوق مردم ایران را به عنوان مظاهر امپریالیستی، نادیده می انگاشتند، امروز اعتباری در بین مردم ندارند. خوشبختانه بسیاری از چپ های لنینست دیروز با تغییر عقیده به جمع آزادی خواهان اضافه شده اند. گروههای دیگری نظیر مجاهدین خلق که در استبداد و خیانت به ایران و ملت همچون آخوندهای حاکم کارنامه سیاهی دارند کاملا منزوی شده اند.
سطلنت طلبان اگر چه با وقوع انقلاب ۵۷، کارت قرمز از سوی ملت دریافت کردند ولی به دلیل بازگشت استبدادی خشنتر توسط روحانیت و کمک رسانه های وابسته در چند سال اخیر خود را به عنوان معضلی برای استقرار دموکراسی در ایران بعد از جمهوری اسلامی معرفی کرده اند. اما با گسترده تر شدن جنبش و حضور دانشجویان و بدنه اصلاحطلبان که با تغییر عقیده به انقلاب رسیده اند، این تهدید بسیار کم رنگ شده است.
با این حال، باید از تجربه انقلاب ۵۷ درس گرفت و تمامی نیروهای دموکرات و جمهوری خواه با گرایشات مختلف فکری در یک جبهه گسترده از آزادی ها و حقوق اساسی دفاع کرده و مانع از قدرت یافتن افراد، گروهها و اندیشه های فاشیستی شوند.