back to top
خانهدیدگاه هابخش یازدهم پیرامون دین و سیاست از نیما حق پور

بخش یازدهم پیرامون دین و سیاست از نیما حق پور

Haghgoo nimaدر این برهه بسیار حساس از تاریخ ایران، قصدی بر انتشار این سری نوشتارها با روند پیشینشان ندارم و فقط مطالبی از کوتاه نگاریهایم را در اینجا گرد می‌آورم که به درد حال و روز فعلی کشورم و مردمانش بخورد و پیش از آوردن مطالب به مردمان کشورم تأکید می‌کنم که «استبداد وقتی می‌میرد که آزادی را زندگی کنیم!» و هم به مردمان کشورم و هم به حاکمان گوشزد می‌کنم که «حواستان هست؟! فاصله خانه تا خیابان یک قدم است!» و در آخر همه عمله استبداد را خطاب قرار می‌دهم که «دیگر هیچ مأموری معذور نیست!».

در این نوبت از گردآوری کوتاه نگاریهایم مطالبی با عناوین زیر می‌آید:

1ـ گام اول راه نجات ما

2ـ در چرایی رفراندوم خواهی با نظارت بین المللی

3ـ نحوه اجرای رفراندوم با نظارت بین المللی

4ـ رفراندوم برای تعیین رئیس جمهور دولت انتقالی

5ـ انقلابی‌گری نسل جوان امروز

6ـ برنامه جهانی برای تغییر حکومت ایران

7ـ نسبت انقلابیون 57 با استقلال و آزادی

8ـ ایمان بیاورید بمانند مردم

9ـ قرآن کتاب قانون نیست!

10ـ اولی الامر چه کسانی هستند؟

11ـ ارتباط توحید و پیشوایی

12ـ استفتاء از قرآن؛ اُولی مرتبه اطاعت از رسول

 

1ـ گام اول راه نجات ما

هموطنان! گام اول راه نجات ما تمرکز بر خواستن «رفراندوم با نظارت بین المللی» است، فقط همین! شعارهای سلبی راه نجات نیست چه بسا در مردابی دیگر گیرمان بیندازد! ما باید بگوییم چه می‌خواهیم، وقتی بگوییم چه می‌خواهیم چه نمی‌خواهیم را هم گفته‌ایم ولی وقتی می‌گوییم چه نمی‌خواهیم چه می‌خواهیممان مشخص نیست و چه بسا اشتباه انقلاب 57 تکرار شود. اگر هدفمان دموکراسی است باید روشمان نیز دموکراتیک باشد چون هر روشی هدف متناسب با خود را ایجاب می‌کند نه هدف ذهنی ما را. وقتی خواست ما برگزاری یک رفراندوم آزاد تحت نظارت بین المللی باشد هم احتمال پذیرش موافقان حاکمان فعلی در آن وجود دارد و هم امکان دخالت قدرتهای خارجی را به حداقل می‌رساند و هم امکان برقراری صلح اجتماعی و در نتیجه وفاق ملی تقویت می‌شود. ما باید از حاکمیت و طرفدارانش بپرسیم که اگر راست می‌گوید که مردمی است چرا زیر بار برگزاری رفراندوم آزاد نمی‌رود؟! و از همه جریانهای مدعی پشتوانه مردمی هم بخواهیم که وجاهت خود را در یک رفراندوم آزاد به محک بگذارند. هموطنان! شعار ما و کوشش ما، فقط و فقط، باید متمرکز باشد بر رفراندوم خواهی با نظارت بین المللی، وگرنه خود را همچنان در کشاکش قدرتمداریها و تباهیها رها می‌کنیم.

 

2ـ در چرایی رفراندوم خواهی با نظارت بین المللی

حیات سیاسی اجتماعی ما در گرو این است که به طور همگانی بپذیریم در عرصه ملی تابع خواست عمومی شویم حتی اگر کیفیت و کمیت خواست عمومی نازل باشد، چرا که باید «رشد جمعی» را یاد بگیریم، باید یاد بگیریم یکی تند نرود یکی کند، هر یک پله‌ای که خود رشد می‌کنیم باید کوشش کنیم اطرافیان خود را هم به آن سطح برسانیم و بعد عزم پله بالاتر را کنیم وگرنه فاصله فهمی و فرهیختگی اجازه نمی‌دهد که حرف و خواست هم را بفهمیم و به مثابه یک ملت عمل کنیم. از همین رو باید در گام اول؛ خواستمان این باشد که یک رفراندوم با نظارت بین المللی برگزار گردد تا برآیند خواست ملی ما در نوع حکومت آتی مشخص شود و ما تصویر واضح‌تری از خواست ملت خود بیابیم و تکلیفمان با بستر اجتماعی سیاسی کشورمان مشخص‌تر شود. اما چرا رفراندوم تحت نظارت بین المللی؟ نظارت بین المللی از دو جهت حائز اهمیت است؛ یکی اینکه نتیجه رفراندوم کمتر تحت تأثیر قدرتهای داخلی قرار بگیرد و دوم اینکه قدرتهای خارجی کمتر مجال اعمال نفوذ در آن بیابند و ضمناً نسبت به نتایج آن رفراندوم هم بیشتر مدارا نمایند. یعنی ما باید همزمان هم صلح اجتماعی داخلی را بخواهیم و هم صلح بین المللی را. به عبارت دیگر باید بکوشیم تغییر حکمرانی را با حداقل تنشهای داخلی و خارجی پیش ببریم. اگر ما متمرکز شویم بر همین یک خواست رفراندوم خواهی تحت نظارت بین المللی، احتمال اجماع عمومی ملت ما نیز بیشتر می‌شود و سریعتر می‌توانیم تحول ساختار سیاسی را به پیش ببریم و کمتر دچار تشتت آراء و تنشهای اجتماعی شویم. در ضمن از دوستانی که با پیشنهاد بنده مبنی بر خواستن رفراندوم با نظارت بین المللی مخالف هستند می‌خواهم که بفرمایند نقشه راهشان چیست؟! چطور، با حداقل خشونت، می‌توان به تغییر حکومت مطابق خواست مردم رسید؟!

 

3ـ نحوه اجرای رفراندوم با نظارت بین المللی

در پاسخ به پرسشی: وقتی خواست ما مبنی بر رفراندوم با نظارت بین المللی هویت ملی بیابد، منطقاً به مثابه یک ملت از سازمان ملل به عنوان جهانشمول‌ترین سازمان بین المللی در امور سیاسی می‌خواهیم نسبت به برگزاری رفراندوم با نظارت بین المللی در ایران کمک نماید، بدین نحو که از همه کشورهای جهان که عضو سازمان ملل هستند ناظرانی را انتخاب نماید تا بر برگزاری رفراندوم نظارت نمایند. از سوی دیگر از جمعیتها و اصناف غیر سیاسی داخلی خواسته می‌شود مجری برگزاری رفراندوم شوند مانند دانشجویان، جامعه پزشکان و پرستاران، معلمان، کارگران، و امثالهم. حتی بخشی از حاکمیت فعلی هم باید بر برگزاری رفراندوم نظارت کند تا مجالی کمتری برای آشوب اجتماعی و خشونت ورزی باشد. رفراندوم را در ایران با توجه به زیرساختهای تکنولوژیک موجود می‌توان همزمان هم به صورت کاغذی و هم به صورت دیجیتال برگزار نمود تا شبهه کمتری در آن باشد. امروزه برگزاری رفراندوم با نظارت بین المللی اگر تبدیل به خواست ملی شود چندان امر دشواری نیست چرا که سازوکارها و زیرساختهای آن دور از دسترس نیست. در گام اول آن؛ در یک سامانه اینترنتی بین المللی ایرانیان می‌توانند با کد ملی خود برای مشارکت در برگزاری رفراندوم ثبت نام نمایند و آنهایی که مایلند مجری باشند اعلام کنند تا دیگر ثبت نام کنندگان به آنها رای دهند و مثلاً کسانی که بالای 200 یا 500 رای آوردند جزء مجریان شوند. البته هر شخص فقط باید بتواند به یک نفر رای دهد و آراء هم علنی و قابل رصد باشد. با همین مکانیزم می‌توان نیروی انسانی سایر سطوح اجرایی رفراندوم را از پایین به بالا سازماندهی نمود.

 

4ـ رفراندوم برای تعیین رئیس جمهور دولت انتقالی

رفراندوم پیشنهادی بنده برای تعیین رئیس جمهور دولت انتقالی است نه تعیین نوع حکومت چرا که تصمیم گیری برای آن نیازمند زمان برای آگاهی بخشی و تدوین قانونهای اساسی پیشنهادی است تا مردم آگاهانه رأی دهند. اگر در گام اول؛ رئیس دولت انتقالی در یک همه پرسی با نظارت بین المللی تعیین گردد و به تبع آن مجلس مؤسسان، آن هم در انتخاباتی آزاد باز هم با نظارت بین المللی، تشکیل شود آنگاه می‌توان امیدوار بود خواست ملی ایرانیان با کمترین خشونت و تخریب و البته آگاهانه به منصه ظهور برسد. در این میان؛ در وحله اول؛ وظیفه مجلس مؤسسان انتخاب چند قانون اساسی پیشنهادی است برای به رأی عمومی گذاردن، و در وحله دوم؛ ارائه نسخه تصحیح شده آن، و البته باز به همه پرسی گذاردن آن برای تصویب نهایی که آیا همان قانونی که در وحله اول رأی آورده تصویب شود یا نسخه تصحیح شده آن توسط مجلس مؤسسان. بدین نحو امکان انحراف خواست ملی در چنین مجلسهایی نیز به حداقل می‌رسد.

 

5ـ انقلابی‌گری نسل جوان امروز

نسل جوان امروز؛ تجلی ضمیر ناخودآگاه و نفس سرکوب شده نسلهای پیشین خود است که انقلابی شده و بی مهابا بر سکوت پیشین پدران و مادرانش می‌تازد و کافی است که این دو نسل همدیگر را دریابند و دل به هم دهند تا بساط استبداد حاکم را برچینند! امید که چنین شود و باز امید که استبداد دیگری را جایگزین نکنیم!

 

6ـ برنامه جهانی برای تغییر حکومت ایران

انقلاب ایران؛ با خیزش مردمی، حمایت خارجی و احتمالاً موش دوانی بخشی از حاکمیت برای جلوگیری از سناریوی جانشینی در حال پیش روی است و مردم ایران پای در راه بی بازگشتی گذارده‌اند چرا که اگر این خیزش عقب بنشیند، روزگار بسیار بسیار سیاهی را در پی خواهد داشت. روزی که طالبان در افغانستان با حمایت عیان خارجیها دوباره حاکمیت را بدست گرفت، گفتم که کار حکومت ایران تمام است چرا که در این منطقه به دو محور شرارت نیاز نیست! و امروز محتمل‌تر از آن روز می‌گویم که معادلات جهانی بر تغییر حکومت ایران برنامه‌ریزی شده است. و در این میان؛ باز تأکید می‌کنم که تنها راه نجات ما از خشونتهای روزافزون؛ رفراندوم خواهی با نظارت بین المللی است هرچند که پیروزی رضا پهلوی را در آن محتمل می‌دانم و مطلوبم نیست، اما راه درست اتخاذ روش درست است و اگر ما دموکراسی می‌خواهیم باید دموکراتیک عمل کنیم حال هرکس که پیروز اولیه آن باشد؛ اگر ما روش دموکراتیک را رها نکنیم پیروز نهایی مردم خواهند بود. خارجیها محتملاً مایلند رضا پهلوی به مانند حامد کرزای مدتی حکومت یابد اما او هم استمرار نخواهد داشت، و از این منظر؛ اگر مردم همچنان در صحنه بمانند و تنها روش دموکراتیک را برتابند؛ امید است بالأخره در این کشور دموکراسی متولد شود و نهادینه گردد.

 

7ـ نسبت انقلابیون 57 با استقلال و آزادی

می‌توانیم بگوییم بخشی از «مردمی که انقلاب (57) را جشن می‌گرفتند خواهان استقلال و آزادی و تحول بودند» اما تعمیم آن به همه آن مردم روا نیست چرا که اولاً مفاهیمی مانند استقلال و آزادی، جدای از زیبایی و جذابیت واژگانشان، چندان برای عموم مردم مفهوم و در نتیجه مطلوب نبوده بلکه اظهار آنها شعارگونه بوده است. شاهد این مدعا اینکه بخش قابل توجهی از کنشگران انقلاب ایران؛ چپهای وابسته به شوروی یا حداقل مجذوب ایدئولوژیهای چپگرایانه بودند و نیز مذهبیهای تندرو که خواهان حکومت دینی و حکمرانی مذهبی بودند. بنابراین موافق نیستم که «استبداد فقیه همه آرزوهای آنها را با خشونت از بین برد» بلکه استبداد فقیه از دل بدفهمیهای دینی و پدرسالاری بدنه همین مردم سربرآورد البته با حمایت خارجی. و باز موافق نیستم که «انقلاب و اهدافش در دلها زنده است» چرا که همچنان آنچه عامه مردم از استقلال و آزادی می‌فهمند و می‌خواهند با آنچه در مشی استقلال و آزادی است فاصله بسیار و حتی در مصادیقی نسبت تضاد دارد. اما موافقم که «استبداد را می‌توانیم با هم از میان برداریم» به شرط حقمداری و تحقق تدریجی آن تا نهادینه شدن فرهنگش.

 

8ـ ایمان بیاورید بمانند مردم

ما در حال حاضر فقط می‌توانیم امید داشته باشیم به اینکه جنبش عمومی شود وگرنه کار خاصی از دست ما بر نمی‌آید. اگر جنبش عمومی شود و متن مردم در صحنه بیاید، امید است با تجربه ناکامی انقلاب 57 کمتر به خطا رود هرچند که زیرساختهای فرهنگی اقتصادی سیاسی و اخلاقی ما بسیار دچار چالش است، بسیار بیش از پیش، اما اگر متن مردم بدون جهت گیریهای مذهبی، قومی و طبقه‌ای به میان آید برآیند خواست عمومی مردم راهگشا خواهد بود، همان طور که قرآن در آیه 13 سوره بقره می‌گوید «آمِنوا کما آمَن الناس»، ایمان بیاورید بمانند مردم، و این یعنی که رویکرد عمومی مردم، هرگاه دستکاری و جهت داده نشود رو به خیر و صلح است.

 

9ـ قرآن کتاب قانون نیست!

قرآن کتاب قانون نیست، بلکه حداکثر می‌توان فهم خود از آن را برای قانون گزاری به جامعه پیشنهاد نمود. قرآن حتی برای مؤمنان هم بمنزله قانون نیست چرا که فهمها از آن در میان مؤمنان هم بعضاً متفاوت است و از اینها گذشته؛ برای اینکه حکمی قانون شود و آن قانون در به سامان سازی روابط اجتماعی مؤثر باشد نیازمند تفاهم اجتماعی است. بنابراین هرچند قرآن؛ هدایت نامه الهی است در همه شئون فردی و خانوادگی و اجتماعی، اما برای اینکه در قانون گزاری مبنا قرار گیرد لازمه آن علاوه بر تفهیمش، تفاهم و اجماع بر سر آن است چرا که قانون مشروع ماهیتاً یک پیمان اجتماعی است نه یک تحمیل آمرانه، چون حافظ قانون و ضامن اجرائی آن اکثریت موافق جامعه است و از این رو؛ رجوع به آراء عمومی؛ نزدیکترین راه برای صلح و صلاح اجتماعی است، حتی اگر اکثریت جامعه‌ای گمراه باشد، چرا که آگاهی اجتماعی محصول آزادی و اختیار آحاد جامعه است چون پذیرش آگاهی مقدم بر خود آن است و اگر ملتی در پذیرش آگاهی آزادی نداشته باشد هیچگاه آگاه نخواهد شد. بنابراین راه برون رفت ما از این استبداد تاریخی این است که به خواست عمومی گردن نهیم و خط قرمز ما نفی اصل رجوع به آراء عمومی باشد، یعنی رجوع دوره‌ای به آراء عمومی همواره اصل الاساس خواست ما باشد در هر نوع حکومتی و حتی در بالاترین سطح آن. اصل اول قانونی که به منزله قانون اساسی تصویب می‌کنیم این باشد که مثلاً هر ده سال باید رفراندوم برگزار شود و این رفراندوم را به هیچ دلیل و بهانه‌ای نمی‌توان ملغی کرد.

 

10ـ اولی الامر چه کسانی هستند؟

پرسش: لطفاً در صورت امکان در مورد اینکه خدا می‌گوید اطاعت کنید خدا و رسول و اولی الامر را توضیح بدهید که اولی الامر چه کسانی هستند؟

 

حق پور: پرسش شما ناظر است به آیه 59 سوره نساء که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا الله‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولِی‌ الْأَمْرِ مِنْکُم‌ْ فَإِنْ‌ تَنَازَعْتُم‌ْ فِی‌ شَی‌ْءٍ فَرُدُّوه‌ُ إِلَی‌ الله‌ِ وَالرَّسُول‌ِ إِنْ‌ کُنْتُم‌ْ تُؤْمِنُون‌َ بِالله‌ِ وَالْیَوم‌ِ الْآخِرِ ذَلِک‌َ خَیْرٌ وَ أَحْسَن‌ُ تَأْوِیلاً». اما پیش از اینکه به معنا و مصداق «اولی الامر» بپردازم بهتر است توجه دهم که «اطاعت»؛ پذیرش و پیروی بدون کراهت و با رضایت است چرا که قرآن در آیات 83 آل‌ عمران، 53 توبه، 15 رعد و 11 سوره فصلت واژه «طوع» را که هم ریشه «اطاعت» است را در مقابل «کره» به معنای اکراه یا کراهت آورده است. بنابراین اطاعت پیروی کورکورانه یا ناآگاهانه یا به اجبار و اکراه نیست بلکه از سر آگاهی و رضایت است وگرنه سازندگی ندارد چرا که آدمی موجودی ذی اراده و اختیار است و سازندگی او در گرو استقلال در تصمیم و آزادی در عمل است. نکته دوم اینکه اولی الامر در فعل اطیعوا به رسول عطف شده است در حالی که این دو ذیل فعل اطیعوا متعلق به الله قرار نگرفته‌اند و فعل اطیعوا تکرار شده است و این به جهت آن است که ساحت اطاعت از الله فراتر و عام تر از اطاعت از رسول یا اولی الامر است بدین معنا که اطاعت از الله؛ پیروی از هدایت آیات آفاقی و انفسی و قرآنی است اما پیروی از رسول یا اولی الامر محدود در هدایت قرآنی یا علمی و مهارتی است که رسول یا اولی الامر؛ اُولی و سزاوارترند در هدایت آدمی به امری که مبتلا به آن است. از این رو اولی الامر یعنی کسانی که در امری از بقیه افراد آگاهتر یا عالمتر یا ماهرتر باشند، یعنی صاحبان تخصص مانند پزشکان یا معلمان یا استادکاران و امثالهم. توجه به این نکته هم مهم است که می‌فرماید اولی الامر «منکم»، یعنی صاحبان تخصص از میان خودهاتان نه بیرون از جمع و جامعه شما، یعنی باید نسبت به تخصص یا دانش یا مهارت اولی الامر آگاهی و شناخت داشته باشید و با این حال اگر میان شما و ایشان تنازعی واقع شد باید بروید به سراغ هدایت الهی که بواسطه رسول الله در دسترس شما قرار گرفته است. دقت کنیم که اینجا «الرسول» به «الله» مستقیما عطف شده و هر دو مشمول فعل «فرودوه» قرار گرفته‌اند یعنی در اینجا ساحت الله و رسول در یگانگی است چرا که رسول اعتبار خود را تمام و کمال از الله می‌گیرد چون فقط رسالتش نقل آیات قرآن است که هدایت الهی است و در آخر آیه با عبارت «ذَلِک‌َ خَیْرٌ وَ أَحْسَن‌ُ تَأْوِیلاً» تأکید می‌کند که این روش مواجهه با چالشهای زیستی و هدایت در آنها بهترین و نیکوترین روش دریافت حقیقت ماهیت پدیده‌هاست.

 پرسش: طبق آیه شریفه (59 نساء) می‌بایست به متخصص رجوع کرد و طبق فرمایش شما این اطاعت فقط در مورد مسائل «هدایت» است، خب اگر متخصص نظر تخصصی خاصی در مورد هدایت بدهد، دیگرانِ غیر متخصص چگونه و از چه طریقی می‌توانند با رجوع به الله و پیامبر نزاع را حل نمایند؟ و شاید مهمتر اینکه چگونه یک غیر متخصص با یک متخصص بر سر نظر کارشناسی نزاع می‌کند؟

حق پور: بنده عرض کردم «اولی الامر یعنی کسانی که در امری از بقیه افراد آگاهتر یا عالمتر یا ماهرتر باشند، یعنی صاحبان تخصص مانند پزشکان یا معلمان یا استادکاران و امثالهم» که باید منطقاً در امری که تخصص یا مهارت دارند از ایشان حرف شنوی داشت و تبعیت کرد. بر این مصادیق به عنوان مثال مدیران و فرماندهان و صاحب منصبان را هم می‌افزایم تا گویایی سخنم بیشتر شود. حال به عنوان مثال عرض می‌کنم مثلاً اگر یک فرمانده نظامی در جنگ دستور به کشتن اسیران داد و این مایه تنازع شد باید به قرآن رجوع کرد و به استناد آن گفت که کشتن اسیران جایز نیست. یا مثلاً پزشکی اگر تجویز گوشت خوک یا حیوان حرام گوشتی کرد مطابق قرآن باید از آن پرهیز نمود. و یا مثلاً اگر مدیر یا صاحب منصبی عدالت را در کار خود رعایت نکرد باید تنازع را بر مبنای هدایت الهی برطرف کرد. به طور کلی باید توجه کرد تخصص یا مهارت یا امثالهم از امور نسبی هستند و نه مطلق و مضافاً اینکه اِعمال تخصص یا مهارت یا فرمانروایی به نیت و منش و تعهد صاحبان آنها نیز وابسته است و از این رو آیه مورد بحث راه تقلید و تبعیت و اطاعت کورکورانه و مغایر اصول هدایت الهی را می‌بندد تا نتوانند بر مردمان به بهانه حفظ نظم امور یا الزام تبعیت از متخصص و فرمانده و مدیر و امثالهم استبداد حاکم کنند یا منافع شخصی و گروهی ببرند و حقوق جامعه و آحاد آن را ضایع گردانند. از این رو هیچ نوع ولایت و سرپرستی و رهبری و مدیریتی مصون از پاسخگویی بر مبنای هدایت الهی نیست و بنابراین سیطره فراگیر مطلقه بر اختیار و آزادی مردمان ندارد.

 ناقد: بنظرم اینکه اهل سنت اولی الامر را حاکمین خود تلقی می‌نمایند، صحیح است و برداشت شیعه در اطلاق این عنوان به امامان، فاقد وجه می‌باشد. انسان با ولی معصوم چه نزاع و تنازعی دارد که بخواهد برای رفع اختلاف به قرآن مراجعه کند؟ اطاعت از امام در اطیعوا الرسول مستتر است و به اولی الامر ربطی ندارد. همچنین استخراج ولایت فقیه از آن نیز کاملاً غیر موجه می‌باشد. نظر آن دوست گرامی در انفکاک اطیعوا الرسول از اطیعوا الله و الصاقش به اولوالامر نیز جای گفتگو و تجدید نظر دارد.

 حق پور: آری تلقی حاکمان ذیل اولی الامر صحیح است اما اینکه می‌فرمایید «برداشت شیعه در اطلاق این عنوان به امامان، فاقد وجه می‌باشد. انسان با ولی معصوم چه نزاع و تنازعی دارد که بخواهد برای رفع اختلاف به قران مراجعه کند؟» محل بحث است چرا که اساساً برای هیچ انسانی عصمت مصداق نمی‌یابد مگر به اختیار و بنابراین به طور نسبی. مضافاً اینکه بر فرض عصمت، باز تنازع بلامحل نمی‌شود چرا که ممکن است نقصان در مردم باشد و باز باید به هدایت الهی رجوع کرد و مستنداً آنکه بر اشتباه است را اقناع کرد نه اینکه به تحکم او را ساکت نمود. و اما مخالفم با اینکه می‌فرمایید «اطاعت از امام در اطیعوا الرسول مستتر است و به اولی الامر ربطی ندارد» چرا که اگر قرار بر این بود اولاً باید فعل اطیعوا برای اولی الامر هم جداگانه می‌آمد و ثانیاً از خدای حکیم قبیح بوده است که به وقت حاجت به بیان حکم نپردازد و قید نکند ضرورت اطاعت از امامان را نه در این آیه و نه در آیات متأخری. بلکه بعکس این آیه به خوبی گویایی دارد که اطاعت از پیشوایان مذهبی در زمره اطاعت از اولی الامر است که باید حتماً به هدایت الهی همواره قول و فعل ایشان مورد سنجش قرار گیرد. و اما جنابعالی را توجه می‌دهم به آیات 32 و 132 آل عمران و 1 و 20 و 46 انفال و 13 مجادله و مقایسه آنها با آیات 92 مائده و 54 نور و 33 محمد و 12 تغابن، که در گروه اول اطیعوا الله و الرسول آمده و در گروه دوم اطیعوا الله و اطیعوا الرسول.

 

11ـ ارتباط توحید و پیشوایی

هر کسی باید در میان اطرافیانش بنگرد و ببیند چه کسی ذی صلاح‌تر است برای پیشوایی و پشت سر او قرار گیرد در آن مصداق و این لازمه توحید است و اگر کسی را نمی‌یابد باید خود جلو بایستد.

 

ناقد: برای چه پیشوایی؟ برای چه پیشوایی لازمۀ توحید است؟ چه آیه‌هایی از قرآن، چنین برداشتی را تأیید می‌کند؟ اگر خداوند حق است و شاهد ( = الگو) اول است، هر انسانی خلیفه الله است، و بر مبنای حق می‌توان شور کرد و صحیح را تشخیص داد، چه احتیاجی به پیشوا است؟ بعلاوه، هرآنچه حق نیست، باطل است، بنابراین، پیشوایی که بجز حق، حکم دیگر صادر کند، بر باطل است و پیروی از او، شرک است.

 حق پور: تبعیت از پیشرو که امر مستمر واقع در هر پدیده‌ای است که اگر اینگونه نبود هیچ دانش و تجربه‌ای نباید پیروی می‌شد. در اموری که نیازمند کنش یا واکنش اجتماعی است طبیعتاً توحید اراده‌ها کارساز خواهد بود و این اراده‌ها یا به اختیار تبعیت می‌کنند از پیشوایی یک نفر یا گروه یا بنا بر شوری اتخاذ تصمیم می‌نمایند و باز مدیریت آن را به شخص یا گروهی واگذار می‌نمایند. لازمه توحید همراستایی اراده‌هاست و از این رو اراده‌های نزدیک به هم از نظر تشخیص به هم می‌گرایند و متکی می‌شوند. آیاتی در قرآن مؤید لزوم تبعیت از پیشواست بویژه آیه 59 سوره نساء که می‌فرماید «و اطعیوا الرسول و اولی الامر منکم» که اخیراً درباره آن توضیح داده‌ام. اما بنده عرض کرده‌ام که «هر کسی باید در میان اطرافیانش بنگرد و ببیند چه کسی ذی صلاح تر است برای پیشوایی و پشت سر او قرار گیرد در آن مصداق و این لازمه توحید است و اگر کسی را نمی‌یابد باید خود جلو بایستد»، بنابراین پیشوایی مورد نظر بنده انتخابی بوده و نه تحمیلی و در راستای توحید اراده‌ها می باشد نه اجبار به آنها و در این صورت بدیهی است که «پیشوایی که بجز حق، حکم دیگر صادر کند، بر باطل است و پیروی از او، شرک است». اما اینکه می‌فرمایید که «بر مبنای حق می‌توان شور کرد و صحیح را تشخیص داد، چه احتیاجی به پیشوا است؟» از نظر بنده سخن صحیحی نیست چرا که مگر می‌شود در همه امور شور کرد و به موقع تصمیم گرفت؟! در بسیاری از مصادیق با محدودیت زمانی و دانشی و تجربی و امثالهم مواجه هستیم و منطقاً به صاحبان تخصص یا مهارت یا دانش اعتماد می‌کنیم و تبعیت می‌نماییم یعنی پیشوایی ایشان را در مصادیقی می‌پذیریم بنابراین ایرادی در پیشوا برگزیدن نیست بلکه در تبعیت بی چون و چرا و کورکورانه و بی معیار و مبناست. ایراد در پذیرفتن رهبری یک پیشوا به طور مطلقه است وگرنه ما همواره در مصادیق گوناگون پیشوا بر می‌گزینیم و مدیریت و رهبری امور را به یکدیگر وا می‌نهیم. غایت سخن بنده این بوده است که هر یک از ما باید به ذی صلاح هر امری که بدان مربوط هستیم بپیوندیم و متفرق عمل نکنیم و حتی اگر ذی صلاح امری را نمی‌یابیم و خود را ذی صلاح‌تر از دیگران می‌دانیم ابراز کنیم و جلو بیاییم تا دیگران به ما بپیوندند چرا که همه امور مفیده واجب کفایی هستند و اگر خلئی هست و ما می‌توانیم باید آن را به حق پر کنیم و الا به قول استاد بنی‌صدر خلأ را زور پر می‌کند.

 

12ـ استفتاء از قرآن؛ اُولی مرتبه اطاعت از رسول

پرسش: آقای حق پور از مطالب شما در زمینه اجتهاد بر می‌آید که سنت نبوی؛ اجتهاد خاص حضرت ختمی مرتبت برای اوضاع و احوال زمانه خودش بوده بر اساس قرآن، لیکن اینک در هر عصری و نسلی ما باید برای مسائل و مشکلات مبتلا به خود، اجتهاد نویی، فارغ از سنت، ولی بر اساس فهم پازلی از قرآن استنباط کنیم، در این صورت با این فرمان قرآن که می‌فرماید: لکم فی رسول الله اسوه حسنه، واطیعوا الله واطیعوا الرسول و نظایر آن چه کنیم که جای جای، ما را به پیروی از پیامبر دعوت می‌کند، در آن صورت آن پیروی چه وجهی دارد؟

 حق پور: با گذر زمان و تعییر مکان وقتی پدیده‌هایی پیش می‌آید که از منظر ماهیت با پدیده‌های زمان و مکان صدر اسلام متفاوت است شما چگونه می‌توانید به سنت رسول الله عمل کنید؟! چگونه تطبیق می‌دهید وقتی که آن پدیده‌ها اصلاً در زمان و مکان صدر اسلام اتفاق نیفتاده است. آری باید از رسول خدا به اعتبار اینکه رسالت الهی را می‌رساند و آن رسالت هم رساندن قرآن است و عمل به آن پیروی کرد، اما باید توجه داشت که سنت رسول الله عمل به هدایت بی‌کرانه قرآن بوده در سقف محدود زمانه خودش که با گذر زمان و تغییر مکان و پیشامد پدیده‌های تازه نیازمند استفتاء مجدد از قرآن می‌شود که این خود اُولی مرتبه اطاعت از رسول است که با هر پیشامدی نحوه مواجه با آن را در قرآن بجوید که تبیان لکل شیء است چرا که مهمترین سنت رسول استفتاء از قرآن است و تعمیم محکمات آن به متشابهات پیش آمده. رسول به اعتبار قرآن رسول الله است و تمام جد و جهد او در عمل به همین قرآن بوده است. در ضمن باید توجه کرد که قرآن بی خدشه به دست ما رسیده اما سنت رسول همواره در معرض اعمال نظرهای غیر الهی بوده است و از این رو حتی برای تشخیص صحت آنچه به عنوان سنت رسول به ما رسیده نیازمند استفتاء از قرآن هستیم. بنابراین اصل الاساس؛ فهم و پیروی از قرآن است حتی اگر آنچه از قرآن در می‌یابیم مغایر با منقول از سنت رسول و منتسب به او باشد. و باز تأکید می‌نمایم که فلسفه وجودی قرآن این است که اصل الاساس و اُولی منبع مراجعه برای اخذ هدایت الهی باشد وگرنه چه نیازی به نزول کتابی ابدی اگر قرار بود به منقولات و منسوبات گذشتگان بسنده شود یا هر نحو دیگری! رسول‌ الله به جد و جهد کوشید که قرآن را برساند و مبنای فهم و عمل خود قرار دهد و ما نیز به تبع او باید چنین کنیم و این اهم اطاعت از اوست.

نیما حق پور ـ 29 مهر 1401

nima.haghpoor@gmail.com

آرشیو کتابهای نیما حق پور در تلگرام:

www.t.me/Haghpoor_Books

 

 

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید