هر جنبش عمومی نیازمند مشخص کردن سه موضوع است: هدف جنبش، هویت جنبش و بدیل و روش عمل جنبش. در این مقاله به بحث هدف و هویت جنبش اکتفا می کنم و برای مشخص کردن اهمیت این دو مسئله، تجربه تاریخی مشترکمان یعنی انقلاب ۱۳۵۷ را یادآور می شوم.
هدف جنبش
آقای خمینی قبل از انقلاب (۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۷) به سئوالی در باره بدیل رژیم شاه چنین پاسخ داده بود: “به ما میگویند که خوب، اگر این (شاه) برود، کی جای این بیاید که چه بشود؟ من گفتم اگر این برود، عُبَیْدالله (عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه در زمان یزید) هم بیاید بهتر از این است.” او این سخن را پس از ورود به فرانسه در ۱۴ مهر ۱۳۵۷ نیز تکرار کرد.
مردم ایران در آن زمان، در همبستگی شگرف، در انقلاب ۱۳۵۷ شرکت می کردند، و آقای خمینی، که انقلاب بدون اطلاع ایشان شروع شده بود، را بعنوان سخنگوی خویش انتخاب کرده بودند. همگی سرشار از اطمینان به آینده ای روشن، آزاد، مستقل و شاد بودند و میزان اعتماد و علاقه به آقای خمینی کمتر اجازه تردید درباره هویت دولت جانشین شاه می داد و حساسیتی در خور به این نیاز نشان داده نشد. چرا که آنزمان بدتر از رژیم شاه در تصورها نمی آمد!
ابوالحسن بنی صدر که نظیر مردم ایران، در آن زمان، هم علاقه و هم اعتماد بسیاری به آقای خمینی داشت، واکنشی تند به صحبت ایشان نشان داد و به او چنین گفت:
«این چه حرفی است؟ کدام مردمی خطر مبارزه و مرگ را می پذیرند که شاه برود و ابن زیاد بیاید؟ انقلاب برای گذر از استبداد و وابستگی به استقلال و آزادی است و برای ساختن آینده ای بهتر.»
پدرم تاریخ انقلابهای جهان را بخوبی مطالعه کرده بود و از خطر بازسازی استبداد به نام انقلاب، همانند آنچه در انقلاب فرانسه و روسیه صورت گرفت، آگاه بود. بدین خاطر مصمم بود و تلاش می کرد که بیان انقلاب بیشترین شفافیت را داشته باشد تا از خطر بازسازی استبداد بنام انقلاب جلوگیری شود. از اینرو سه روز بعد از ورود آقای خمینی به پاریس به وی هشدار می دهد که:
«سئوالهای مطبوعات دنیا در باره هدف جنبش، از جمله درباره نوع رژیم جانشین رژیم شاه خواهند بود؛ یا شما، بطور واضح و روشن، به مردم ایران و جهان اطمینان می دهید و متعهد می شوید که در خط استقلال و آزادی عمل می کنید یا شما نیز به تبعیدیان در فرانسه اضافه خواهید شد.»
و در ادامه متذکر می شود که:
«با ولایت فقیه، نمی شود به ایران بازگشت!»
به این علت، دو سوال و پاسخ تهیه شده از سوی بنی صدر، به خطر استبداد دینی که اروپایان خود تجربه کرده بودند، اختصاص داشت. بنی صدر پاسخهای بایسته را نوشت و در اختیار آقای خمینی گذاشت. اینچنین بود، که آقای خمینی در برابر مردم ایران و جهان از جمله متعهد شد که:
– در رژیم جانشین دیکتاتوری شاه، حاکمیت با جمهور مردم است
– جمهوری اسلامی با جمهوریهای دیگر مانند فرانسه فرقی ندارد
– احزاب و مطبوعات آزاد خواهند بود
– زنان در پوشش آزاد خواهند بود و زن می تواند رئیس جمهور بشود
– روحانیت در دولت دخالت نخواهد کرد و خود وی نیز به قم خواهد رفت و پس از پیروزی انقلاب، در امور کشور دخالت نخواهد کرد
هویت جنبش
در همان زمان حضور آقای خمینی در فرانسه، در پاسخ به سئوالی در باره هویت انقلاب ۵۷ و رابطه آن با جنبش ملی کردن صنعت نفت و دکتر مصدق، آقای خمینی گفته بود که انقلاب ۵۷ ربطی به جنبش ملی کردن نفت ندارد و انقلاب ۵۷ را مستقل دانسته بود. بنی صدر از این سخن بسیار برافروخته شد و به او گفت:
«یعنی می فرمائید انقلاب ۵۷ حرامزاده است! انقلاب نتیجه کودتای ۲۸ مرداد و ثمره مبارزات خط استقلال و آزادی از قائم مقام، امیر کبیر تا مدرس و انقلاب مشروطه و مصدق است، دنیا شما را هنوز نمی شناسد اما دکتر مصدق را بخوبی می شناسد و او را نماد اصول استقلال و آزادی و وطندوستی می داند، با کمترین بی احترامی به ایشان، اول از همه خود را خراب کرده اید»
پس از این گفتگو، آقای خمینی در یکی از سخنرانیهایش در فرانسه یادآور نقش دکتر مصدق شد.
با این وجود، زمانی که ملیون و مردم عکس دکتر مصدق را در تظاهرات دردست گرفته بودند، با برخورد خشن عده ای با شعار:
«همه با هم و الآن وقت تفرقه نیست، تنها یک عکس (آقای خمینی) باشد» مواجه شده بودند، اما واقعیت این بود که اکثر جامعه آقای خمینی را در خط استقلال و آزادی می دانست و کمترین شکی وجود نداشت که تصدی حکومت با مصدقی ها و ملی ها خواهد بود.
پس از انقلاب
متاسفانه از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، برخورد بین طرفداران خط استقلال و آزادی و طرفداران بازسازی استبداد آغاز شد. در هر موردی که بیان انقلاب بالاترین میزان شفافیت را داشت، آقای خمینی با برداشتن هر قدمی در جهت بازسازی استبداد، سریع خود را رسوا می کرد. چنین شد که او را که مردم با چنان علاقه و عشق از نجف به ایران آورده بودند، در کمتر از دو سال پس از پیروزی انقلاب، به چهره ای منفور برای اکثریت مردم تبدیل گشت. و به همین علت بود که زمانی که ابوالحسن بنی صدر در خرداد ۶۰ تقاضای انجام رفراندم کرد تا مردم بگویند که آیا خواستار دموکراسی می باشند یا «دیکتاتوری »، گفت: «اگر ۳۵ میلیون نفر هم بگویند بله من می گویم نه.»
اینگونه آقای خمینی با بازسازی استبداد نوین، هویت و تاریخچه انقلاب را تغییر داد و در نتیجه، ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را تبدیل به نقطه آغازین انقلاب کرد، جمله توهین آمیز معروف بر علیه دکتر مصدق را بیان کرد :”مصدق از اسلام سیلی خورد!” و بحث تقدم اسلام بر ملی گرایی را عنوان نمود. سالها بعد، آشکار شد کسی را که جامعه در انقلاب به سخنگویی خود بر گزیده بود، از هواداران کودتای آمریکایی- انگیسی ۲۸ مرداد بوده است!
آقای خمینی و اطرافیانش براین گمان بودند که مردم نه بخاطر «بیان پاریس» که بخاطر علاقه به شخص آقای خمینی بعنوان چهره مذهبی و بعنوان رهبری که همراه با آن، مردم سلطنت ۲۵۰۰ ساله کشور را برانداخته اند، از وی حمایت کرده و خواهند کرد.
ولی اولین انتخابات ریاست جمهوری، بیانگر مقاومت مردم در مقابل بازسازی استبداد و بیعت دوباره با بیان انقلاب بود. آقای بنی صدر شب قبل انتخابات در شورای انقلاب خطاب به رفسنجانی و دیگران که از وی می خواستند کنار بکشد چنین می گوید:
«جواب دادم که فردا روز انتخابات به معنی آنکه یک رئیس جمهور انتخاب می شود، تنها نیست. بلکه مردم ایران هستند که فردا خواهند گفت، آنها اصول راهنمای انقلاب ایران را پذیرفته بودند و برای متحقق کردن آنها، انقلاب کردند یا خیر دنبال پیروی از شما آقایان بودند و چون شما از مردم خواسته بودید انقلاب کنید، آنها هم انقلاب کردند. گیریم به اینکه شما هیچوقت از مردم همچین تقاضایی را نکرده بودید. اصلاً اطلاع هم نداشتید. بنابراین فردا روزیست که ملت می گوید که می دانسته چه کرده و چه می خواسته، و آن چیزها را هنوز هم می خواهد».
وی در ۵ بهمن سال ۱۳۵۸ هم، در همان شب پایان رای گیری انتخابات ریاست جمهوری به خبرنگار روزنامه لوموند، اریک رولو، چنین می گوید:
«این یک انتخاب نیست یک انقلاب است، برغم عدم بیطرفی فضاحت بار رادیو و تلویزیون، تبلیغات فریبنده مطبوعات بزرگ، مخالفت روحانیون بلندپایه و مبارزه ای که حزب جمهوری اسلامی علیه من پیش برد، در واقع یک مشت روحانی فاشیست که خود را به دروغ مقلد امام اعلام می کنند و نیز برغم تهمت بارانهای خیلی کثیف، ملت مرا انتخاب کرد».
بدین ترتیب، حداقل نقش تاثیرگذار و مهم شفافیت بیان پاریس، آن بود که مانع از آن شد که آقای خمینی بتواند بدون رسوا شدن، براحتی استبداد دینی و عملکرد خویش را با بیان انقلاب و مشروعیت آن بپوشاند. اما یقیناً اگر میزان تبادل نظر، بحث و گفتگو و هوشیاری مردم در باره دولت جانشین و خواسته های مردم، قبل از سرنگونی در سطح جامعه و مبارزین سیاسی بیشتر و روشن تر طرح می شد، آقای خمینی و عده ای روحانی نمی توانستند ولایت فقیه را، در قانون اساسی وارد کنند. اما شفافیت بیان و اهداف جنبش تنها تعیین کننده نیستند. اگر جنبش بدیل شفاف و منطبق با اهداف را نداشته باشد، پیش و یا پس از موفقیت نخستین (سقوط رژیم سابق) به شکست می انجامد. در انقلاب ایران، بخشی از بدیل به استقلال و آزادی باور نداشت و از فردای پیروزی، بجای تلاش برای دموکراتیزه کردن دولت، نهادهای جدید قدرت، نظیر سپاه پاسداران، کمیته ها، دادگاههای انقلاب و جهاد سازندگی را ایجاد کرد. آقای خمینی نیز با در اختیار گرفتن آنها و با کمک به بحرانهای خارجی نظیر گروگانگیری، جنگ ایران و عراق و زد و بندهای پنهانی با امریکا، اسرائیل و …، توانست در خرداد ۶۰، به حاکمیت جمهور مردم پایان دهد و موفق شد استبدادی بنام دین و انقلاب با خشونت عریان برقرار کند.
نسلهایی که شوق و امید انقلاب ۵۷ را از نزدیک حس کرده اند و شاهد کابوس بازسازی استبداد در بعد از کودتای خرداد ۶۰ بوده اند به اهمیت شفافیت هویت، بیان و اهداف جنبش انقلابی امروز برای جلوگیری از بازسازی استبدادی جدید و اینبار با نام دیگر، واقف هستند. جنبش عمومی می تواند به هویت و اهداف خویش دو تعریف بدهد:
– هویت خویش را در مخالفت با آقای خامنه ای خلاصه و هدفش را به سرنگونی رژیم ولایت فقیه محدود کند. در اینصورت شعارهای جنبش محدود به ضدیت با رژیم می شوند.
– هویت خویش را در دفاع از استقلال، آزادی، کرامت انسان و رشد بر میزان عدالت تعریف کند و هدفش را برقراری دولت حقوقمدار با جدایی بنیاد دین و مرام از دولت و استقرار جمهوری شهروندان ایران بداند. در اینصورت شعارها بدیل و آلترناتیو مستقل و آزادیخواه را بیان می کنند.
از امرهای واقع مستمر تاریخ است که کسانی که هدف مبارزه را قدرت می دانند، از شفافیت در هویت، در بیان و هدفهای خود و در اصول لازمه برای اتحاد، گریزانند. بقول فرانسویها، وقتی که ابهام است، گرگی در کمین نشسته است. امروز نیز، قدرت طلبها مانند زمان انقلاب ۵۷ اصرار دارند که:
– مرگ بر خامنه ای، تنها شعار جنبش باشد
– بحث مشخصات دولت جانشین به بعد از سرنگونی گذاشته شود…
– با شعار الان وقت اتحاد است- نظیر «همه با هم آقای خمینی» -… خواستار تشکیل جبهه ای فراگیر از باورمندان به استقلال و آزادی تا عوامل وابسته به قدرتهای خارجی هستند. و البته جبهه ای تحت رهبری خودشان!
آنها به خوبی می دانند که اگر موفق شوند مانع از شفاف شدن بیان و هویت جنبش و تعیین نوع دولت آینده بشوند، بعد از سرنگونی، به راحتی می توان بنام جنبش، استبداد دیگری را بنا کرد و بعد هم مدعی شد که کی و چه وقت جنبش اهدافی غیر از آن، را داشته است؟ چنانچه آقای خمینی بعد از انقلاب بارها گفت که مردم برای اسلام و روحانیت قیام کردند!
از پیامدهای دیگر «تنها شعار جنبش، مرگ بر خامنه ای»، آنست که چهره ای جدید از درون نظام می تواند مدعی جانشینی شود. لازم به یادآوری است که زمان حیات آقای خمینی، جناح ایران گیتی – رفسنجانی، خامنه ای و روحانی – بنا بر خاطرات مک فارلین، مشاور ارشد امنیتی ریگان از طریق دیوید کیمچی، افسر عالیرتبه موساد اسرائیل، به امریکائیها پیغام داده بودند که آمادگی قتل آقای خمینی و ایجاد دولتی “معتدل” را دارند! یعنی همانهایی که پس از مرگ آقای خمینی، فرزندش را کشتند و خانواده او را از دایره قدرت به بیرون انداختند. با این وجود، بعد از مرگ آقای خمینی ماهیت رژیم تغییر نکرد.
از دوره «ریاست جمهوری» آقای رفسنجانی نیز بخشی از رژیم از مدل استبداد رضا خانی، اینبار با یکی از سردارهای سپاه یا مدل چینی طرفداری می کنند و خواستار گشایش بعضی آزادیهای اجتماعی نظیر حذف حجاب اجباری هستند تا اصل استبداد و کنترل مافیایی بر اهرمهای سیاسی و اقتصادی باقی بماند.
اما مبارزانی که هدف مبارزه را برقراری دولت حقوقمدار در خط استقلال و آزادی می دانند، هیچگونه ترس و واهمه ای از شفافیت ندارند، چرا که هدف فعالیت خود را نه کسب قدرت که استقلال و آزادی تعیین کرده اند. بدینقرار در شفافیت کامل هم هدف جنبش– استقلال، آزادی، رشد بر میزان عدالت- و هم نوع دولت آینده– جمهوری ایران- را از ابتدا مشخصا عنوان می کنند و خواسته ها و برنامه های خود را برای دوران گذار، در اختیار افکار عمومی می گذارند (برای نمونه قانون اساسی پیشنهادی بر پایه پنج دسته از حقوق: حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق جامعه، به عنوان عضوی از جامعه جهانی و حقوق طبیعت) و آمادگی خود را برای بحث و تبادل نظر در باره آنها را اعلام می کنند.
هشدار که هر اندازه هویت، خواسته و شعارهای جنبشمان را شفاف بیان کنیم و به بحث بگذاریم، و هر اندازه ترکیب بدیل رژیم را واضح سازیم به همان اندازه نیز آینده وطنمان را روشن می کنیم و راه را بر قدرت طلبان در خدمت قدرتهای انیرانی می بندیم. کوشش در اینراه وظیفه کلیه نیروهایی است که فردای ایران را برای همه مردم ایران زمین و لغو همه گونه تبعیضات و در استقلال و آزادی می خواهند.
تنها اینگونه خواهد بود که ایران زمین، سرزمین آزادی و رشد استعدادها و خلاقیتها و ابتکارها و بکار گیری آنها برای آباد کردن وطن و جبران عقب ماندگی تاریخی و تولد شادی و امید خواهد شد.
باشد که سیمرغ خط استقلال و آزادی به مقصد برسد!