اعتراض های بر حق بخشی از مردم و حاشیه های به وجود آمدۀ آن را می توان از چندین جنبه مورد نگرش قرار داد. ابتدا باید به این امر مهم توجه کرد که این اعتراضات، یک شبه سر بر نیآوردند، بلکه از ابتدای انقلاب که استبداد آن را در نطفه منجمد کرد، همچنان به صورت مستمر ادامه داشته که اکنون دامنۀ وسیع تری به خود گرفته است. حاکمیت باید به این امر واقف شود که اهداف آن انقلاب بزرگ در وجدان انسانیت قرار دارند، به خصوص که در ناخودآگاه ایرانیان به دلائل تاریخی نهفته است، همچنان که در ابتدای شروع این اعتراضات دیدیم، اساس آنها همان شعار انقلاب، یعنی استقلال و آزادی بود. و تا انسانیت و ایران وجود دارند، این اصول در نفس ایرانی همچنان زنده هستند. اما در پی آن اعتراضات و بدون درنگ، جریانات ضد انقلاب وابسته در خارج کشور و اربابان آنها، میوه چینی را از این اعتراضات انقلابی و بر حق شروع کردند تا آن را به حاشیه برانند. زمانی که سلطه گران خارجی متوجه شدند چیدن میوه از ادامۀ انقلاب ممکن نیست، حملات را بر ایران افزودند و به نام مخالفت با استبداد حاکم، پروندۀ ایران را به شورای امنیت بردند، به دنبال آن، اروپا به دلیل وجود پهباد های ایرانی در جنگ اوکراین به یاد حقوق بشر افتاد و تهدید به تحریم شروع شد. از آن سو جان بولتن در بی بی سی، با ادعای اینکه گروهی از کردها در خاک عراق مشغول تمرینات نظامی هستند، ایران را به جنگ مسلحانه تهدید کرد که نشانه هائی از نقشه های شومی دارند که جریانی از سلطۀ سرمایه آرزو دارد برای ایران تدارک ببیند. برای عملی کردن این هدف خیالی، رسانه های فارسی زبان وابسته به این سلطه گران، وطن دوستی ایرانیان را هدف قرار داده و می کوشند تا نظام استبدادی برخاسته از کودتا را نتیجۀ انقلاب جلوه بدهند، برنامه های خود را در یکی نشان دادن این حاکمیت با “ایران” تدوین کردند. برای مثال، در فرصت مسابقات فوتبال، به مردم الغاء می کنند که برد و باخت ایران در این مسابقات برای مردم اهمیتی ندارد و “تیم ملی ایران” را تیم رژیم قلمداد می کنند. و غافل اند از اینکه وطن دوستی ایرانیان از قرن ها پیش در ناخودآگاه مردم نهفته است و با یکی دو تا فریب خورده و یا خائن به وطن از بین نمی رود. باید به این سلطه گران گفت: ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست، عرض خود می بری و زحمت ما می داری.
اما این حاشیه ها اثری مستقیم و سلطه گرانه بر خواست های به حق معترضان وارد آوردند که جفای بزرگی بر جنبش بر جای گذاشت. این حاشیه ها را می توان به دو دسته داخلی و خارجی تقسیم کرد. بخش داخلی آن عمدتا در درون نظام قرار دارد که دنبالۀ برخوردهای بین جناح ها برای شراکت در قدرت است که میتوان هدف نهائی را از یک طرف دستیابی دست های کوتاه شده به منابع مالی ملی و از سوی دیگر، در تغییر در روابط خارجی خلاصه کرد. با این حال، تمامی این جناح های ضد انقلاب داخلی، در سرکوب و به انحراف بردن اعتراضاتی که تداوم انقلاب هستند، توافق دارند. اعمال این خشونت ها، که همچنین از بیرون نظام هم صورت گرفته و می گیرند، خطر زیادی برای موجودیت نظام ایجاد نمی کنند، اما حاکمیت از آنها برای سرکوب معترضان واقعی، یعنی انقلابی، استفاده می کند.
بخش خارجی آن که سلطه گران و جریانات مختلف سیاسی وابسته به آنها را در بر می گیرد، در یک سو، و جریانات غیر وابسته را می توان در سوی دیگر قرار داد. از فردای جان باختن مهسا امینی، به طرز عجیبی رسانه های فارسی زبان وابسته به سلطه گران، یکجا و یک صدا چنان شروع به پخش برنامه هائی هماهنگ کردند که گوئی از یک کارگردانی واحد بیرون می آیند! بررسی آن فرصتی دیگر می طلبد. جریانات وابسته هم به صورتی ناگهانی با وجود خصومت بین آنها، یکی شدند و حضور تمامی آنها در کنار یکدیگر با پرچم های متخاصم، حیرت هر بینندۀ ریز بین را بر می انگیخت. نیک که نظر کنیم، فقط یک امر بین آنها مشترک بوده و هست، و آن مزدوری و فرمان بری از یک منبع واحد است. و آن منبع واحد است که توانسته بود در اقل فرصت همۀ آن وابستگان را گرد هم آورد. حاصل آن، بی محلی معترضان واقعی داخل و عامۀ مردم بود. آنها با وجود به کار گیری تمامی نیروهای داخلی خود، نتوانستند صف خود را با مردم یکی کرده تا به اهداف شوم خود برسند، همچنان که در انقلاب بزرگ مردم در سال 57 رسیدند و کشور را با ایجاد جنگ و کودتا به استبدادی دیگر سپردند. از ابتدای جنبش تلاش کردند با انواع حیل، از جمله اختراع وجوب “دفاع مشروع” برای اعتراضات مسالمت آمیز، خشونت را به آن تزریق کنند. در این اجتماعات شاهد بودیم که شعارهای وارداتی نظیر نه غزه نه لبنان، و استبداد وابسته پسند نظیر رضاشاه روحت شاد، شنیده نمی شدند. اما موفق شدند با به راه انداختن جنجال، ابهامی به وجود آورند تا جریانات غیر وابسته، جمهوری خواه و دمکرات و خشونت پرهیز را به حاشیه برانند. موفق شدند نظام استبدادی را در برابر اپوزیسیون استبدادی قرار دهند تا بگویند استبداد در ایران بدیل ندارد.
با تأسف زیاد، جریانات غیر وابسته و مستقل سهم بزرگی را در به وجود آمدن این ابهام با شرکت در آن اجتماعات به خود اختصاص دادند. با شرکت در تظاهرات فرمایشی سلطه گران و باز پخش اخبار راست و دروغ و تحلیل های غیر مستقل از رویدادها، یک هماهنگی با آنها را به نمایش گذاشتند و جریانات ملی را از دید عموم سانسور کردند. اعتراضاتی که داشت شکل می گرفت، در ابهام و در غیبت جریانات واقعی انقلاب به دلیل نبود چشم انداز جانشینی مورد اعتماد مردم در نیمۀ راه رها شد. اکنون در وسط میدان چیزی جز حضور ضد انقلاب داخلی و خارجی به چشم نمی خورد. دخترانی که با شهامت روسری خود را در وسط خیابان به آتش کشیدند، به فراموشی سپرده شده اند. چگونه باید انتظار داشت مردم پا در این منجلاب ضد استقلال و آزادی بگذارند و کشور را بار دیگر به دست دسته ای دیگر از تفنگ به دستان بسپارند؟ مسئولیت جریانات پراکندۀ در خط استقلال و آزادی برای به دست آوردن اعتماد مردم بسیار سنگین است. این جریانات باید به صورتی شفاف صف خود را از ضد انقلاب جدا ساخته و به یاد بیاورند که در اولین انتخابات ریاست جمهوری، بیش از نود درصد مردم به آنها رأی دادند و نفر اول و دوم از میان این جریان بود. جنجال هائی را که رسانه های سلطه گران به راه می اندازند عمری کوتاه دارند و زود گذر هستند، نباید فریب آنها را خورد. آنچه که ماندگار است، وجدان ملی است که مردم ما طی قرون ثابت کرده اند همان استقلال و آزادی است. تحول در ایران دو بعد موازی دارد. یکی مخالفت با استبداد و افشای فساد، یکی آماده سازی جامعه برای زیست در دمکراسی. آماده سازی جامعه محتاج به اعتماد جامعه به جریانی دارد که خود، دمکراسی را به عمل در آورده باشد.