اخبار و تصاویرِ پر شمار و تکان دهنده ای از چشمان ساچمه خوردۀ معترضان، بویژه زنان و دختران دیده می شود (که هیچ جای انتساب به عوامل نفوذی ندارد) و نگرانی عمیق چشم پزشکان کشور (در اصابت گلوله های ساچمه ای و پینت بال که موجب صدمات جدی و کور شدن شده) را در نامه های رسمی به دنبال داشته است.
اینک باید از نیروهای سرکوب (و خط دهندگان شان) پرسید که زنان معترض، کدام چشم تان را کور کرده اند که در إزای آن، اقدام به شلیک به چشم شان می کنید؟
کو آن زن یا دختری که چشم شما را آسیب زده که به تلافی (حتی بدون دادگاه) چشم او را هدف قرار می دهید؟
آن بسیجی و بسیجی نما که با هدف و بی هدف، به سمت صورت زنان و جوانان و دختران تیر می اندازد و چشمانی را تا آخر عمر از دیدن نابینا می کند، بنا به تعاریف ایمانی و سازمانی نباید جزو هیچیک از اقشار ۲۲ گانۀ بسیج ( بسیج دانش آموزی، بسیج دانشجویی، بسیج اساتید، بسیج هنرمندان، بسیج ورزشکاران، بسیج عشایری، بسیج اصناف، بازاریان و فعالان اقتصادی، بسیج طلاب و روحانیون، بسیج فرهنگیان، بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت، بسیج کارگری، بسیج جامعه زنان، بسیج مداحان، بسیج کارمندان، بسیج مهندسین، بسیج جامعه پزشکی، بسیج حقوقدانان، بسیج علمی پژوهشی فناوری، بسیج رسانه، بسیج اردویی گردشگری و راهیان نور، بسیج سازندگی، بسیج مساجد و محلات) باشد. برای اینان، سوای از آن اقشار ۲۲ گانه باید قشر جدیدی از بسیج مجعول مرکب از اشرار و الوات تعریف کرد (که عشق اسلحه دارند و با ارتکاب آن جنایات چوب خطِ شرارت شان را دارند تکمیل می کنند): قشر ۲۳ بسیج اشرار!
اشرار در همه جا هست و حتی میان معترضان نیز یافت می شود، ولی از همه جا لازم تر برای تصفیۀ جمع از وجود آن ها، دستگاه های حکومتی و بویژه انتظامی و امنیتی است. بدبختی ما از سال ۱۳۷۸ آغاز شد که تعدادی (گویا ۲۵۰ نفر) اشرار به خدمت گرفته شدند تا اعتراضات دانشجویان را سرکوب کنند، ولی فاجعه کوی دانشگاه تهران را ببار آوردند (صحبت های علی هاشمی)
این استخدام به دهان فرماندهان مزه داد و سال ۱۳۸۸ بالغ بر ۵۰۰۰ نفر از همان اشرار را برای سرکوب به خدمت گرفتند.
اینک در سال ۱۴۰۱، مثل نقل و نبات در سراسر کشور پخش اند تا عقدۀ فحش های رکیکی که پس از انقلاب به فراموشی سپرده شده بود را بر سر معترضان خالی کنند و تفنگ به دست، به جای خالِ هدف در تابلو های مسابقه، چشم و صورت دختران را نشانه روند و ذوق کنند و بخندند.
بسیج باید دامان خود را از وجود هرگونه صنمی میان خود با اینان پاک کند و مانند این دانشجوی بسیجی دانشگاه اصفهان باشد که جمعیت مهاجمِ غیر دانشجوی خارج از دانشگاه (که برای سرکوب دانشجویان معترض به محل آمده اند) را نشان می دهد و فریاد میزند: «اینها بسیجی [و عضو بسیج دانشجویی] نیستند؛ این ها زنجیر به دسته ای لات و لختی هستند؛ بسیجی ها و نیروهای انقلابی، این ور هستند [و منظورش این است که دانشجویان بسیجی با آن زنجیر به دستان هیچ صنمی و تشابهی در رفتار و مواجهه با اعتراضات ندارند]».
قرار بود حکومت، اشرار را اصلاح و تربیت کند و نه مسلح شان کند و به جان مردم بیندازد. بسیج ۲۲ گانه به صورت دختر مردم حتی نگاه نمی کرد (و یا به چشم خواهری می نگریست) اما بسیج اشرار، خنده کنان چشم و چار دخترانِ همان مردم را درمی آورد. قرار بود فحاشی از جامعه رخت بربندد (چنانکه پس از انقلاب چنین شد)، نه اینکه فحاشان به خدمت درآیند (فعلاً کاری با معدودی از معترضان نیز که فحاشی و رکیک گویی کرده اند، ندارم)، قرار بود بسیجِ اصلاحِ اشرار راه بیفتد، و نه بسیج اشرار.
شما را به مقام انسانیت می رسانیم:
جملۀ بالا، سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در روز ورود به قم به تاریخ ۱۳۵۷/۱۲/۱۰، یعنی ١٨ روز پس از پیروزی انقلاب است (صحیفه نور، ج ۵، ص ۱۲۸).
ناسلامتی قرار بود در حکومت دینی، به پرورش اخلاق و گسترش فضایل و مقام انسانیت توجه شود و در نتیجه اگر قصد توجه به اشرار و لات و لوت ها و افراد موسوم به اوباش و قمه کشان و تیغ به دستان و چاقوکشان و فحاشان و زنجیر به دست ها می بود، لابد باید از آن زاویۀ تربیتی و پرورشی به مسئله نگاه می شد و مثلاً سازمانی در بسیج برای اصلاح و رشد اخلاقیِ اشرار تأسیس می شد، و نه اینکه همان اشرار را با اتکا به ویژگی های شرورانه شان، ضامن حفظ نظام خود کرده و بسیجیان عادی را نیز با تزریق اشرار یاد شده، آرام آرام به سمت شرارت و دوری از اخلاق و تقوا سوق دهیم.
حضور اشرار، و رفتار و اعمال خاص آنان در لا به لای نیروهای اعزامی به محل تجمعات، به روشنی نمایان است.
آیا بخش های دینیِ تعریف شده در نهادهای نظامی، هیچ مسئولیتی در برچیدن این شرارتها ندارند؟