سایت انقلاب اسلامی در هجرت: نشریه لوموند ۲۳ دسامبر ۲۰۲۲ مطالعه ای به قلم لوران تستو Laurent Testot در باره جشن کریسمس منتشر کرده است که از جمله شرح می دهد چگونه و چرا آیین میترایسم در شکل گرفتن این جشن نقش بازی کرده است. ترجمه این مقاله را در زیر می خوانید.
از میترا، رقیب عیسی مسیح، تا “خورشید تسخیر نشده”: آنچه کریسمس مدیون مراسم بت پرستی است
در قرن اول، مسیحیان کریسمس را جشن نمی گرفتند. برای تأکید بر ویژگی معجزه آسای رستاخیز عیسی، لازم بود از مجموعه وسیعی از اسطوره های بت پرستان استفاده شود که برخی از آنها براحتی در قالب جدید درآمدند.
این یک کلبه کریسمس [creche] معمولی است، با مجسمه های کوچکش از پروانس فرانسه: عیسی نوزاد روی کاه خوابیده، مادرش با چهره ای درخشان، پدر فرضی اش در حال تفکر، الاغی در سمت راست و یا گاو نری در سمت چپ و ستاره ای در فلک در این کلبه دیده می شوند. این کلبه، گزارشی تاریخی از اولین روزهای تولد فرزند خدا نیست، بلکه ادیانی که به دلیل شکست، فراموش شده اند، و نمادهایی که تغییر معنی پیدا کرده اند، را بیان می کند. کلبه در اصل، داستان دگردیسی کریسمس را برای ما زمزمه می کند، جشنی متعلق به بت پرستها که بعدها جشن مسیحیان شد.
در ابتدا، در قرن اول پس از میلاد، مسیحیان که آن زمان، یکی از فرقه های یهودیت در بین دیگر فرقه ها بودند، کریسمس را جشن نمی گرفتند. آن هنگام، مسئله تاریخ تولد عیسی اصلا مطرح نبود. اوریگن، متکلم مسیحی قرن سوم (حدود سالهای ۱۸۵– ۲۵۳)، تأکید می کرد که تولد گرفتن یک رسم بت پرستی است و آنچه بیش از همه باید جشن گرفته شود، مصائب مسیح در عید پاک است.
نگاهی دقیقتر به حیوانات موجود در کلبه کریسمس بیاندازیم. گوسفند، الاغ و گاو نر به عنوان حیوانات کتاب مقدس شناسایی شده اند. گوسفند استعاره از قوم مسیح [یا همان “شبان نیکو”] است، الاغ حیوانی است که انبیا برای حمل از آن استفاده می کنند و حضور گاو نر، بخاطر پیشگویی های اشعیا [یکی از پیامبران عهد عتیق] معنی پیدا می کند: گاو متعلق به صاحبی که خواهد آمد، یعنی مسیح، می باشد: “گاو صاحب خود را می شناسد، و الاغ نیز اربابی را که به او غذا می دهد.” اما اسرائیل چیزی نمی خواهد بداند، قوم من چیزی نمی فهمند» (اشعیا ۱: ۳).
میترا، رقیب عیسی مسیح
واقعیت این است که گاو نر هم در شرق و هم در اروپا، حیوانی بسیار مورد احترام قرار داشت، زیرا هزاران سال بود که مظهر ثروت بود. گاو همچنین یادآور گاو نر، نماد حیوانی میترا که مشهورترین رقیب مسیح در رقابت مذهبی که آنزمان در روم بیداد می کرد، بود.
میترا (این نام ویدایی به معنای “دوست” است) یک خدای هندو-اروپایی است که در ایران یا هند ظاهر شده و در همان آغاز عصر ما به امپراتوری روم وارد می شد. این خدا، در روم، مورد یک عبادت اسرارآمیز، بر اساس الگوی برخی از ادیان یونانی -که “عبادتهای فراگرفتنی” نیز نامیده می شود-، می گردد زیرا آنها، وادیهای متوالی را برای ایمانداران خود ملزم می کردند تا آنها بتوانند تاریخ و اسرار الوهیت خود را بهتر پی ببرند. طبق منابع تکه پاره، پذیرفته شدگان در دین، به درون یک غار تاریک برده می شدند. سپس گاو نر را در آنجا ذبح می کردند و خون آن را می پاشیدند. بعد از این وادی، پیروان جدید دین، دوباره زنده شده محسوب می گشتند.
طبق برخی روایتها (متأخر) میترا در غار و طبق برخی دیگر در نزدیکی چشمهای مقدس، زیر درخت بدنیا آمده است. او در بزرگسالی گاو نری را کشته است و بلافاصله از آن، علفها، گیاهان، گندم و شراب بیرون جهیده که معجزه زندگی را تشکیل می دهد. سپس میترا می میرد و دوباره زنده میشود تا در ارابهای آتشین به آسمان پرواز کند.
دین میترا در قرن دوم و سوم با مسیحیت رقابت می کرد. میترا محافظ بشریت محسوب می شد. رومی ها عملگرا بودند. آنها خدایان شهرها، خدایان امپراتوری را به شیوه ای آیینی ستایش می کردند تا لطف آنها را جلب کنند و اطاعت خود را از اقتدار سیاسی ای که این خدایان تجسم می کردند، نشان دهند.
پرسشهای متافیزیکی، بهعنوان مثال، سرنوشتی که در دنیای دیگر برای متوفی در نظر گرفته شده است، به ندرت موضوع تأمل رومی ها بود. داشتن ابعاد نظری و عرفانی، دلیل موفقیت مسیحیت، میترائیسم و دیگر ادیان «شرقی» بود. مسیح و میترا هر دو از دنیای مردگان بازگشته بودند.
به لطف این رقابت است که مسیحیان عناصر آیین میترایی را که به ویژه در میان سربازان بسیار محبوب بود، جذب کردند. از اینرو، تأکید میشود که بر اساس انجیل متی، عیسی، مانند میترا در غاری به دنیا آمد و سنت مردمی را که در قرن دوم در یهودیت-مسیحیت شرقی ظاهر شد را تقویت کرد که الهامبخش شمایل کلبه مسیحیت بود که اغلب غار در آن حضور داشت. به یاد می آوریم که مانند میترا که آیینش حول قربانی گاو نر متمرکز است، گاو نیز به مسیح پیوند داده شده است.
تاریخ طولانی ۲۵ دسامبر
رقابت بین این دو دین در حوالی جشن ۲۵ دسامبر نیز دیده می شود. در واقع، این تاریخ قبلاً شناخته شده بود، زیرا در امپراتوری روم، ۲۵ دسامبر روز انقلاب زمستانی بود، یعنی آغاز طولانی شدن روزها؛ دوره ای که برای بسیاری از جشن ها مساعد بود. ژولیوس سزار در اصلاح تقویم رومی، انقلاب زمستانی را روز ۲۵ دسامبر تعیین کرد.
پیروان میترا، خدای خورشید، این تاریخ را روز رستاخیز خدای خود میدانستند. طبق برخی، میترا نیز در این تاریخ متولد شده است. در سال ۲۷۴، امپراتور اورلین (حدود ۲۷۵ – ۲۱۲) آیین این خدا را دین دولتی اعلام کرد و جشن آنرا در ۲۵ دسامبر تعیین نمود.
در امپراطوری روم که در حال مسیحی شدن بود، مسیح نور هستی، به خورشید ظفرمند تشبیه شد. اما تعیین تاریخ تولد مسیح، اصلا بدیهی نبود. در انجیل، هیچ اشاره ای به این امر نشده است. فیلسوف مسیحی، کلمان اسکندریه (۱۵۰-۲۱۵)، در آغاز قرن سوم، به ما می گوید که بعضی جوامع، این تولد را در ۲۰ ماه می، در ۲۵ آوریل یا در ۶ ژانویه، جشن می گرفتند. تاریخ ۶ ژانویه حتی در مصر بسیار محبوب بود، احتمالاً به این دلیل که با بزرگداشت تولد خدای مصری اوزیریس مصادف می شد – خدایی که مانند مسیح از دنیای مردگان بازگشته بود.
محبوبیت این جشن که در کلیسای لاتین به جشن اپیفانی (یعنی آمدن سه پادشاه به هنگام تولید مسیح) تبدیل شد، احتمالاً دارای رگه هایی از هم آمیختگی های مذاهب آن زمان است. این هم آمیختگی به خانواده ها اجازه می داد تا در جشنها گرد هم آیند، حتی اگر بخشی از آنها تغییر دین داده بودند.
در سال ۲۱۸، یک شرقی، هلیوگابالوس، امپراتور شد. او یک دین زودگذر از خورشید را تأسیس کرد که بعداً امپراتور اورلین آنرا احیا نمود. امپراتور اورلین در سال ۲۷۴، از آیینهای میترا و از خدای خورشید آپولو، الهام گرفت تا خدای شخصی جدیدی خلق کند (بسیاری از امپراتوران روم، خدایی را به خود نسبت میدادند): Sol Invictus، “خورشید تسخیر نشده”. این “خورشید تسخیر نشده”، در روز انقلاب زمستانی که روز آغاز تسخیر مجدد خورشید از تاریکی است، مورد پرستش قرار می گرفت. امپراتور کنستانتین (۲۷۲-۳۳۷) در آغاز، قبل از اینکه علناً تعهد خود را به خدای یکتا مسیحیان نشان دهد و غسل تعمید یابد، خورشید تسخیر نشده را می پرستید.
چند سال پس از مرگ اولین امپراتور مسیحی، در سال ۳۵۴، پاپ لیبریوس (پاپ از ۳۵۲ تا ۳۶۶) به طور قطعی تعیین کرد که عیسی مسیح در ۲۵ دسامبر متولد شده است. آیا مستقیماً از آیینهای میترا و خورشید تسخیر نشده نشأت گرفته بود؟ یا اینکه از یک رویه مسیحی که از مدتها قبل ظهور کرده بود، پیروی نمود؟ در اینمورد تاریخدانها هنوز متفق القول نیستند.
با این حال، نمادگرایی پیرامون ۲۵ دسامبر در محافل رومی، حتی قبل از ظهور این آیینهای جدید، خیلی قوی بود. انقلاب زمستانی، اوج زمستان، طولانی ترین شب را نشان می دهد، زمانی که خطوط بین زنده و مرده محو می شود، و زمانی که باید ترتیبات آیینی برای اطمینان از بازگشت بهار [مترادف با باروری زمین] انجام شود. خوشبختانه، خورشید به تدریج پس از این تاریخ دوباره متولد می شود، به طور قابل توجهی از ۲۴ دسامبر، روزها طولانی تر می شوند.
کلمه “کریسمس” از کلمه لاتین natalis dies، “روز تولد” میاید: روز تولد خورشید و روز تولد مسیح. در امپراتوری در حال مسیحی شدن، مسیح “نور هستی” به سرعت با “خورشید ظفرمند” یگانه شد. ستاره ای که پس از کسوف مرگ، بار دیگر درخشنده شده، گاهی اوقات به صورت آپولو با سری در پرتو هاله ای از نور بر رواق کلیساها مجسمه می شود. تداوم در مقدس شناختن انقلاب زمستانی عنصری شد که تغییر دین را نزد مردم تسهیل کرد. زیرا این نمادگرایی در همه جا شناخته شده بود: از ایران تا آلمان، و روم، انقلاب زمستانی جشن گرفته می شد.
نمادی که همه جا معنا دارد
ساتورنالیا [بزرگترین جشن مربوط به ایزد ساتورن بود] در روم بت پرست، نیز در هفته انقلاب زمستانی بین ۱۷ تا ۲۴ دسامبر جشن گرفته میشد. این جشنها که به خدای زحل تقدیم میشدند، زمان گرگ و میش، زمانی که شب ها به حداکثر زمان خود می رسند، شبها را که رومی ها از آن می ترسند، را قابل تحمل می کرد. این جشنها بدون تمایز اجتماعی در خیابان برگزار می شد، زیرا اساطیری که نه برده و نه مردم فقیر، نه جنگ و نه کار بود، را بیاد می آوردند. ثروتمندان موظف به توزیع هدایا و غذا بودند و این سیل سخاوت باید مردم را مست میکرد تا اضطراب را به پس زمینه برگرداند.
جشن یول در میان آلمانیها و سلتها شناخته شدهترین جشن انقلاب زمستانی پیش از مسیحیت است. با گسترش تاریکی بر جهان، خدایان، از جمله رئیس آنها، جادوگر اودین، فراخوانده می شدند و قربانی هایی برای آنها تقدیم می شد. خون دام برای خدایان جاری می شد، گوشت آب پز در ضیافت هایی که با آبجو همراه بود، تقسیم می شد.
در کورنوال (بریتانیا) به جشنی که از یول باقی مانده است، روز مامر می گویند. این جشنواره ناخواسته مشهور شد زیرا در این جشن، مردم صورتشان را سیاه می کنند که اخیراً به عنوان امری نژادپرستانه تعبیر شد. یول تحت نامهای مختلف، در نوپاگانیسم و همچنین جنبشهای جادوگری معاصر دوباره احیا شده و در جهان آنگلوساکسون به ریشههای بت پرستی دور پیوند مییابد.
شب یلدا یک جشن ایرانی است که در اصل جشن رستاخیز خدای خورشید باستانی میترا می باشد. اگر او الهام بخش میترای رومی ها بود، در ایران تاریخ جشنش در ۲۱ دسامبر تعیین شد، تاریخی که امروزه بصورت رایج به عنوان روز انقلاب زمستان پذیرفته شده است. مانند جاهای دیگر، مسئله گذراندن طولانیترین شبها در جمع، دلداری دادن به یکدیگر، تقسیم آخرین میوههای پاییز، بیدار ماندن، دور نگه داشتن نیروهای شیطانی، خواندن شعر، تا خورشید دوباره ظهور کند و چرخه جدیدی از زندگی را آغاز نماید.
به گفته کلود لوی استراوس انسان شناس (۱۹۰۸-۲۰۰۹)، با الهام از قطعه ای از شاخه طلایی، اثر همکار اسکاتلندی اش، جیمز فریزر (۱۸۵۴-۱۹۴۱)، در طول جشنهای ساتورنالیا، رومی ها یک پادشاه موقتی را تعیین می کردند که مورد پرستش قرار می گرفت و سپس در پایان جشن، او را می کشتند. این مراسم که تنها در قرن دهم در زندگی قدیسان به آن اشاره شده است، شاید یک “جعلی” ضد بت پرستی یا پژواک یک سنت باستانی باشد.
اگرچه اثر باستانی از قربانی کردن انسان وجود ندارد، این حکایت به ما یادآوری می کند که کریسمس، جشنی بی گناه نیست. این جشن نشان از پذیرش قربانی شدن یک انسان است که برای بازخرید گناهان بشریت، گوشت و خون خود را فدا می کند. و جوامع باستانی دارای این بُعد فداکارانه بودند: مبارزه گلادیاتورها، به میزان خشونتی که به نمایش می گذاشتند، احساسات آیینی را برمی انگیختند.
با وجود ظواهر، از روم، درسی از خیرخواهی باقی مانده است. اگر خدایان امپراتوری بسیار متنوع بودند و اگر عیسی برای یافتن جایگاه خود در اذهان مردم، مجبور بود ماهیت خود را با طبیعت میترا، آپولو و خورشید تسخیر نشده آشتی دهد، به این دلیل بود که این امپراتوری عظیم، که یک چهارم بشریت را متحد میکرد و برای همزیستی این همه تفاوت در کنار هم، موظف بود بر مدارا تکیه کند.
سنکرتیسم، اختلاطی از ادیان، هنر همزیستی مشترک است. دیروز خورشید امپراطوری بر جامعه می درخشید. امروز، این لبخند خوش اخلاق بابانوئل، بت توافقی تمدن مصرفگرای ما است که انقلاب زمستانی ما را روشن میکند.