back to top
خانهدیدگاه هانصرالله لشنی: چرایی و چگونگی موفقیتِ جنبش «زن، زندگی، آزادی»

نصرالله لشنی: چرایی و چگونگی موفقیتِ جنبش «زن، زندگی، آزادی»

lashani nasrollah.jpegارتفاع جنبش زن، زندگی، آزادی از قد تمام نیروهای سیاسی ایران بلندتر است، این واقعیت موجب شده که برخی از این نیروهای فعال بکوشند خود را ارتقا دهند تا با جنبش جاری هماهنگ شوند؛ برخی دیگر از این افراد و گروه‌ها اما در تلاش‌اند که سقف کیفی جنبش را متناسب با قد کوتاهِ درک سیاسی و اجتماعی خود پایین بکشند تا بتوانند با آن همراه شوند. از ساختن شعارهای فاشیستی و مردسالارانه‌ای چون «مرد، میهن، آبادی» تا تقلیل مطالبات تاریخی و دوران‌ساز این جنبش به خواسته‌های سخیف و ضدانسانی مثل آویزان کردن آخوندها از تیربرق و وعده‌ی انتقام گرفتن تا از جمله تلاش‌هایی‌اند که این جماعت برای به ابتذال کشاندن جنبش دوران‌ساز و تاریخی زن، زندگی، آزادی انجام داده‌اند. لذا باورمندان به این جنبش فقط با حکومت در مبارزه نیستند، بلکه با این جماعتی که به طور جدی نقش ضدجنبش را ایفا می‌کنند نیز باید مبارزه کنند، و همین، کار را برای فعالان جنبش دشوارتر کرده است. با این وجود اما جنبش جاری محکوم به پیروزی است و شکست آن برابر با نابودی ایران و آینده‌ی تمام مردمی است که در جغرافیای ایران زیست می‌کنند. پس باید با تمام وجود برای پیروزی این جنبش تلاش کنیم و لحظه‌ای پا پس نکشیم.

 

چرا جنبش جاری محکوم به پیروزی است؟

جمهوری اسلامی به لحاظ ساختاری قابلیت و ظرفیت اصلاحات درونی را ندارد و از برنامه‌ریزی و اجرای تغییرات مفید به حال مردم، هرچند کوچک، عاجز است. چه اساساً در ایران حکومت به معنای واقعی وجود ندارد و ما در وضعیتی شبیه به بی‌حکومتی قرار داریم. حکومت از درون متلاشی شده است؛ در واقع، بنابر اصل «رهبری به عنوان کانون جذب وفاداری و اطاعت»، ساختار حکومتی به مثابه مجموعه‌ای از سازمان‌ها و نهادها با بازی اقتدار و مسئولیت توامان فروریخته و رهبر تبدیل به دیکتاتوری با اقتدار مطلق و مسئولیت‌ناپذیر شده که جماعتی وفاداران مجیزگوی را گرد خود جمع کرده است. اکنون در ایران با پدیده‌ی حکومت مواجه نیستیم، با یک قوه‌ی مجریه‌ی (دولت) فربه با خدمت‌گذاران متکثر مواجهیم که از مجاری و دالان‌های متعدد به رهبر متصل‌اند و در یک ارتباط عمودی، یک‌طرفه و کوتاه مجری اوامر و منویات رهبر هستند. یعنی تمام ارکان و قوا، اعم از قوه‌ی قضاییه، مجریه، مقننه، رسانه‌ها، نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی، و همه مجریان اوامر رهبر هستند و به هیچ کس و هیچ نهادی هم پاسخگو نیستند. در این فرایند حکومت‌زدایی، تمام نهادهای حکمرانی و نظم سیاسی در همه‌ی سطوح از هم گسسته و همه خدمت‌گذار و گوش به فرمان رهبر شده‌اند. هیچ مسئول و نهادی هیچ اختیاری ندارد و نمی‌توانند تصمیم بگیرند و عمل کنند. تماماً بخشی از یک قوه‌ی مجریه‌ شده‌اند که فقط و فقط وظیفه‌ی اجرای اوامر رهبری را بر عهده دارند. در چنین وضعیتی که بسیار به بی‌حکومتی شبیه است، حکومت چنان ضعیف و بی‌خرد و ناکارآمد شده که از پس حل ابتدایی‌ترین مسائل برنمی‌آید و کوچک‌ترین موضوعات اجتماعی را به بحران‌های بزرگ سیاسی و امنیتی تبدیل می‌کند. لذا حکومت به مرحله‌ی امتناع هر تغییر و اصلاح درونی رسیده، و رهبر نیز گمان می‌کند تغییر وضع موجود، که امری ناگزیر و جبری است، به سرنگونی خودش منتهی خواهد شد، لذا حکومتی که تمام مولفه‌ها و خاصه‌های حکومت‌بودگی را از دست داده و در پیشوا مستحیل شده است، تنها بر قوه‌ی قهریه و زور عریان استوار مانده و مانع از هر نوع تغییری است. اصلاحات درون‌حکومتی، اعم از ساختاری و غیرساختاری، غیرممکن است و همین موجب شده‌ که جامعه در وضعیت مداوم انقلابی قرار گیرد و هر جنبشی بلافاصله سویه‌های براندازی بگیرد. پس امید به اینکه با فروکش کردن جنبش، حکومت تن به اصلاحاتی خواهد داد، امیدی واهی است. چه اساساً حکومتی وجود ندارد که اصلاحاتی انجام دهد، همه کاره رهبر است و او نیز هر اصلاحی را برابر با از بین رفتن قدرت خود می‌داند و تن به هیچ اصلاحی نمی‌دهد. لذا فروکش شدن جنبش برابر با سرکوب شدیدتر و خفقان بیشتر برای جلوگیری از اعتراضات احتمالی بعدی است.

از سویی دیگر، جنبش جاری زن‌محور است؛ به این معنا که از جمله مطالبات اصلی آن آزادی و برابری زنان است و نیز اینکه زنان در خط مقدم مبارزه و میدان‌دار جنبش هستند. اریکا چنووت و زوئی مارکس در پژوهشی مشترک در رابطه با جنبش‌هایی این‌چنین از ترکیب واژگانی «جزرومد فزاینده» استفاده می‌کنند و در توضیح آن می‌گویند: «مشارکت زنان در خط مقدم جنبش‌های توده‌ای، نه تنها احتمال دستیابی این جنبش‌ها به اهداف کوتاه‌مدتمثلاً برکناری یک دیکتاتور سرکوبگررا افزایش می‌دهد، که همچنین موجب افزایش تضمین پایداری تغییرات دموکراتیک ناشی از این جنبش‌ها هم می‌شود. مشارکت گسترده‌ی زنان در خط مقدم، با افزایش دموکراسی برابری‌طلب ارتباطی قطعی دارد؛ به عبارت دیگر، مشارکت زنان در جنبش‌های توده‌ای مانند جزر و مدی است که همه‌ی قایق‌ها را بالا می‌برد. اما وقتی بسیج مردمی فراگیر شکست بخورد و هیچ تحولی رخ ندهد، چه اتفاقی می‌افتد؟ رژیم‌هایی که جنبش‌های توده‌ای فراگیر را سرکوب می‌کنند، تمایل شدید می‌یابند که تحت حمایت حکومت هر واکنش مردسالارانه‌ای را آزاد بگذارند. هر چه نسبت مشارکت زنان در جنبش شکست خورده بیشتر باشد، میزان واکنش‌های مردسالارانه بیشتر می‌شود؛ تحقیقات ما نشان می‌دهد کشورهایی که جنبش‌های مردمی شکست خورده دارند، هم در دموکراسی برابری‌خواهانه و هم در برابری جنسیتی دچار عقب‌گردی بزرگ می‌شوند که وضعیت‌شان را بدتر از قبل از شروع جنبش می‌کند. در واقع تاثیر چشمگیر مشارکت زنان در خط مقدم بر احتمال دموکراسی‌سازی، منوط به پیروزی جنبش است. مشارکت زنان تنها زمانی منجر به تغییرات دموکراتیک و توانمندسازی زنان می‌شود که جنبش گسترده موفق شود». (ترجمه‌ی مقاله‌ی چنووت و مارکس را می‌توانید اینجا بخوانید.)

جنبش زن، زندگی، آزادی نیز از همین کیفیت برخوردار است و چونان جزر و مد می‌ماند، با بالا رفتنش همه‌ی قایق‌ها را بالا می‌برد و به محض پایین آمدن و فروکش کردنش همه‌ی قایق‌ها را پایین می‌آورد و وضعیت آینده بسیار بدتر از وضعیتی خواهد شد که پیش از جنبش داشته‌ایم. و این بدتر شدن در همه‌ی زمینه‌ها و تمامی امور اعمال خواهد شد و اجازه‌ی نفس کشیدن را هم از ما دریغ خواهند کرد. پس این جنبش محکوم به پیروزی است و شکست آن ورود به چشم‌اندازی تاریک و ظلمانی، و چه بسا به واسطه‌ی ضرورت تاریخی تحولات اجتماعی و سخت‌جانی حکومت در برابر این تحولات، بعد از مدتی ورود ناگزیر به جنگ‌های داخلی است، لذا برای جلوگیری از جنگ داخلی و ویرانی ایران، این جنبش باید پیروز شود.

چگونه می‌توان احتمال پیروزی جنبش زن، زندگی، آزادی را بالا برد؟

برای بالا بردن شانس پیروزی جنبش چند اصل را باید رعایت کرد:

۱_-پذیرفتن رهبری زنان

جنبش جاری زن‌محور است و با میدان‌داری و پیشاهنگی زنان تا به امروز دوام آورده است و این پیشاهنگی باید در تمام سطوح پذیرفته و رعایت شود و به سطح رهبری ارتقا یابد. اگرچه متاسفانه به واسطه‌ی سیطره‌ی فرهنگ و انگاره‌های مردسالارانه تجارب اندکی از رهبری زنان در تمام دنیا وجود دارد، اما همین تجارب اندک نیز نشان داده‌اند در جوامعی که رهبری زنان پذیرفته شده است، موفقیت‌های چشم‌گیری در رابطه با موضوعات و مسائل بنیادین و نیز بحران‌های مقطعی دیده شده است. برای مثال کشورهایی مثل نیوزلند که زنان نقش بسیار پررنگی در رهبری به عهده دارند، هم در مواجهه با بحران‌های مقطعی چون شیوع ویروس کوویید- ۱۹ خوب عمل کرده‌اند و هم در رابطه با مسائل ریشه‌ای و بنیادینی چون «عدالت ترمیمی» بسیار پیشرو هستند. هزاران سال است که جوامع انسانی بر اساس هوش و تدبیر مردانه مدیریت شده‌اند، اکنون وقت آن است که هوش و تدبیر زنانه وارد میدان شود و زنان مدیریت امور را بر عهده بگیرند تا جهانی پر از صلح و مهر و عشق، و البته موفقیت را تجربه کنیم.

در جنبش جاری، به هر علت و دلیلی، زنان پیشاهنگ شده‌اند و در خط مقدم جنبش میدان‌داری می‌کنند، به نفع همه‌ی ماست که این میدان‌داری را به سطح رهبری ارتقا دهیم و با پذیرفتن رهبری زنان و حمایت آگاهانه از آنها امکان پیروزی جنبش و متعاقب آن تثبیت دموکراتیزاسیون برابری‌خواهانه را بالا ببریم. بدیهی است و نیاز به توضیح ندارد که پذیرفتن رهبری زنان به معنای حذف مردان نیست، بلکه تن دادن به این حقیقت است که زنان صاحب حق و نقش هستند و با تدابیر زنانه‌شان می‌توانند خالق و مروج عشق، امید، سازندگی و برکت باشند. این رهبری را باید از کوچک‌ترین هسته‌های اجتماعی، از خانه‌های‌مان، شروع کنیم تا بتوانیم آن را به تمام سطوح اجتماعی بگسترانیم و در بلندمدت تحولی بنیادین را رقم زنیم.

 

۲ارتقایابی از تاکتیک ستیز و گریز به استراتژی مقاومت مدنی

در جنبش‌های اجتماعی یکی از معروف‌ترین تاکتیک‌ها، تاکتیک ستیز و گریز (fight and flight) است. در جنبش جاری ایران اگرچه از تاکتیک‌های مکمل دیگری چون اعتصاب و بایکوت نیز استفاده شده است اما تاکنون این تاکتیک ستیز و گریز بوده که به واسطه‌ی حضور میدانی جوانان دست بالا را داشته است. باید بدانیم که یک جنبش با اتکا به تنها یک تاکتیک هرگز موفق نخواهد شد. بعلاوه اینکه موفقیت یک جنبش به شدت وابسته به جذب فعالین بیشتری است و تاکتیک ستیز و گریز از چنین قابلیتی برخوردار نیست. لذا با محوریت زنان (وجه کاملا دموکراتیک و رادیکال جنبش جاری) لازم است که کنش خود را از تاکتیک ستیز و گریز به استراتژی مقاومت مدنی ارتقا دهیم. البته که ارتقا از تاکتیک به استراتژی کاری دشوار و زمان‌بر است اما باید در چشم‌انداز عملیاتی جنبش قرار داشته باشد. در تئوری، همه‌ی ما می‌دانیم که اعتصابات کارگری، تحصن و بست‌نشینی، تحریم و بایکوت و در موفقیت جنبش بسیار موثر و تعیین‌کننده‌اند، اما اینکه برای عملیاتی شدن این مسلمات چه می‌توان کرد، مسأله‌ی اصلی است. اولین و اصلی‌ترین عامل افزایش مشارکت، تمرکز و توجه به حقوق و مطالبات کسانی است که پتانسیل مشارکت در جنبش را دارند. در ایران به واسطه‌ی ستم و تبعیض چند دهه‌ای با انبوهی از اقلیت‌های اجتماعی که حقوق‌شان تضییع شده است مواجهیم که تمام‌شان از پتانسیل بالایی برای جذب و فعال شدن در جنبش برخوردارند. از اقوام و ملت‌های متنوع ایرانی تا زنان و معلمان و کارگران و کشاورزان و همه زیر ظلم و ستم استبداد دینی به اقلیت‌هایی پراکنده تبدیل شده‌اند که آمادگی کنش‌گری در میدان مبارزات اجتماعی را دارند. اما این پتانسیل زمانی فعال می‌شود که این اقلیت‌ها بدانند و اطمینان پیدا کنند که حضورشان در جنبش متضمن رسیدن آنها به حقوق‌شان است. حضور و مشارکت این پتانسیل در جنبش جاری تضمین ارتقایابی از تاکتیک ستیز و گریز به استراتژی مقاومت مدنی، تکثر و تنوع تاکتیکی، و پیروزی جنبش است. اما آنها زمانی به طور جدی و مستمر وارد میدان می‌شوند که مطمئن باشند اولا مطالباتشان بیان می‌شوند و دوم و مهمتر اینکه با حضورشان در میدان مبارزه به آن مطالبات خواهند رسید. اینجاست که نیاز به ارائه‌ی یک چشم‌انداز روشن و مطلوب جدیت و فوریت می‌یابد.

 

۳ارائه‌ی چشم‌اندازی روشن و مطلوب

جنبش اجتماعی برای پیروزی نیاز مبرم و ضروری به چشم‌اندازی دارد که به واسطه‌ی تحقق آن همه‌ خود را پیروز ببینند. مردم، برای حضور فعال در جنبش (با توجه به هزینه‌های احتمالی بالای این حضور)، لازم است بدانند که برای چه آینده‌ای می‌خواهند هزینه بپردازند. با ارائه‌ی یک چشم‌انداز شفاف و بدون کمترین ابهام می‌توان مردم را به حضور و مشارکت ترغیب کرد. تمرکز مطلق بر براندازی (subversion) نه تنها هیچ چشم‌اندازی به مردم نمی‌دهد که بر انبوه ابهام‌های موجود نیز می‌افزاید. کارگران، معلمان، کشاورزان، زنان، دانشجویان، اقوام و ملل ایرانی اعم از کرد و عرب و ترک و بلوچ و گیلکی و لر و مازنی و وقتی به میدان می‌آیند که بدانند مطالباتشان مطرح و در صورت پیروزی جنبش محقق می‌شود. پس لازم و ضروری است که چارچوبی از ایده‌ها، بیان‌ها، نظریات، ارزش‌ها، هنجارها، اهداف، حقوق فردی و اجتماعی و که ارائه دهنده‌ی یک چشم‌انداز روشن و بی‌ابهام است، عرضه شود تا همگان با اتکا به آن چشم‌انداز برای ساختن آینده‌ی خویش به مشارکت بپردازند. با رزرو کردن تیربرق برای آخوندها و عمامه پرانی و فحش‌های جنسی و جنسیتی و وعده‌ی انتقام و تجاوز به این و آن نمی‌توان خالق چشم‌اندازی مطلوب شد. پیش از این نیز در مقالات مختلف و به فراخور موضوع پیشنهاد شده است که تمرکز بر «حقوق بشر»، با توجه به پذیرش جهانی‌اش، می‌تواند چشم‌اندازی روشن و مطلوب برای بسیج‌گری و نفرافزایی باشد.

 

۴تحول از جنبش توده‌ای به جنبش شبکه‌ای

جنبش جاری یک جنبش توده‌ای با محوریت زنان است. اما برای موفقیت ناگزیر از دگردیسی و تحول به گونه‌ی جنبش‌های توری‌مانند یا شبکه‌ای است. ساختار اجتماعی مشبک ایران که شامل واحد‌های اجتماعی قومی، زبانی، اقلیت‌های مذهبی و سایر بخش‌ها و گروه‌های اجتماعی است، در عین اینکه از انعطاف‌پذیری و تحمل بالایی در برابر استبداد و اعمال زور برخودار است، از دو پتانسیل کاملاً متضاد دیگر هم برخوردار است. یکی پتانسیل بالای تجزیه و تلاشی اجتماعی و جغرافیایی، و دیگری توانایی و قابلیت این ساختار در ایستادگی برابر حکومت زور و سرشاخ شدن دوران‌ساز با آن است. این ساختار اجتماعی انعطاف‌پذیر با توجه به رشد نهادهای مدرن مثل اصناف، احزاب، ان‌جی‌اوها، و در راستای مبارزات مدنی دموکراسی‌خواهانه و حقوق بشری، در مواجهه با اقتدارگرایی حاکم می‌تواند به یک جامعه‌ی جنبشی با سازماندهی شبکه‌ای تبدیل شود. مشروط به اینکه فضای ائتلاف با توافق بر سر ایده‌های مشترک ایجاد گردد. به دیگر سخن با توجه به ساختار شبکه‌ای جامعه‌ی ایران مناسب‌ترین گونه‌ی سازماندهی، جنبش اجتماعی توری‌مانند است. شکلی از جنبش که با پیوند هسته‌های مستقل یک شبکه‌ی وسیع و ملی را ایجاد می‌کند. پس نیاز به ائتلاف این هسته‌هاست. اما این ائتلاف زمانی شکل می‌گیرد که بر سر یک چشم‌انداز توافق شود. مساله‌ی مهم دیگر این است که ائتلا‌ف‌ها باید ظهور و بروز عینی داشته باشند، نه اینکه تنها محدود به تئوری‌ها و توافقات مجازی شوند. (برای توضیح بیشتر در این زمینه می‌توانید مقاله‌ی «فروپاشی یا دموکراسی» را از اینجا بخوانید).

 

۵ائتلاف بزرگ

از «شورای ملی مقاومت» تا «شورای گذار»، در بزنگاه‌های دورانی که به واسطه‌ی کنش‌گری و میدان‌داری مردم در داخل کشور خلق شده‌اند، گروه‌هایی در خارج کشور به اتحاد و ائتلاف پرداخته‌اند تا نقش رهبری مردم را در این بزنگاه‌ها به عهده بگیرند. تمام این تجارب اما، به دلایل مختلف، توسط مردم در داخل کشور یا جدی گرفته نشده‌اند یا پس زده شده‌اند. تجارب تمام ائتلاف‌های خارج کشور به شکست منتهی شده‌اند. نه تنها ائتلاف‌های خارج کشور که ائتلاف‌های سیاسی در داخل کشور نیز با شکست مواجه خواهند شد. آنچه موجب یک ائتلاف بزرگ و منتج به پیروزی خواهد شد، ائتلاف در سطح جنبش‌های اجتماعی است. ائتلافی از جنبش کارگری، جنبش معلمان، جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش محیط زیست و بزرگ‌ترین و موفق‌ترین ائتلاف خواهد شد. در واقع حضور میدانی فعالان جنبش‌های متکثر اجتماعی منتج به ایجاد یک جنبش عظیم شبکه‌ای یا توری می‌شود که حاکمیت را هرچند اقتدارگرا و سرکوب‌گر مجبور به عقب‌نشینی می‌کند. پس در وهله‌ی اول، هر یک از این جنبش‌ها باید با انقلابی فکری و فرهنگی رهبری زنان را در درون خود بپذیرند، و بعد با دیگر جنبش‌های موازی بر سر احقاق حقوق و کرامت انسانی به توافق و ائتلاف برسند. در این صورت است که یک ائتلاف بزرگ و منتج به پیروزی در داخل کشور بر پایه‌ی حقوق بنیادین انسانی شکل خواهد گرفت. نیروهای سیاسی نیز نه در اشکال بوروکراتیکی چون احزاب که در شکل یک جنبش حق‌طلب به موازات دیگر جنبش‌ها می‌توانند در این ائتلاف حضور داشته باشند و به یکی از بازوهای جنبش عظیم زن، زندگی، آزادی تبدیل شوند. در صورت ایجاد چنین ائتلافی، با نوعی جنبش مترقیِ «پر از رهبر» سروکار خواهیم داشت که به شدت احتمال پیروزی‌اش بالا می‌رود. در این ائتلاف باید آگاهانه و با برنامه تلاش شود که از تمام اقوام و ملل ایرانی اعم از عرب و کرد و ترک و بلوچ و حضوری پررنگ و میدانی داشته باشند.

 

۶از کردستان الگوبرداری کنیم

استان کردستان در جنبش جاری به وضوح و پرقدرت نشان داد که توان سازماندهی و بسیج‌گری بسیار بالایی دارد. مردم این بخش از جغرافیای ایران می‌توانند به الگویی راهگشا برای تمام مردم ایران تبدیل شوند. این توان سازماندهی و بسیج‌گری در کردستان نتیجه‌ی سال‌ها فعالیت جمعی و کنش‌گری میدانی مردم این دیار است. جامعه‌ی مدنی کردستان ایران یکی از قوی‌ترین جوامع مدنی در خاورمیانه (و شاید قاره‌ی آسیا) است. چند سال است که قوی‌تری و کاراترین جنبش‌های اجتماعی در کردستان فعالیت مستمر و عینی دارند. جامعه‌ی کردستان ایران قوی‌ترین جنبش معلمین، قوی‌ترین جنبش زنان، قوی‌ترین جنبش محیط زیست، قوی‌ترین جنبش نه به اعدام و را طی سال‌های گذشته ایجاد و سازماندهی کرده است. جامعه‌ی مدنی بسیار قوی کردستان نتیجه‌ی سال‌ها فعالیت چندین نسل از زنان ‌و مردان کرد است که در کنار هم به تقویت بنیان‌های کنش جمعی پرداخته‌اند. بسیاری تنها امروزِ کردستان، و مقاومت و میدان‌داری اکنون کردها را می‌بینند؛ اما نمی‌دانند که این سازماندهی و کار جمعی نتیجه‌ی جنبش‌هایی است که سال‌هاست در کردستان شکل گرفته و با پرداخت هزینه‌های گزاف مستدام مانده است. ریشه‌ی مقاومت امروز کردستان را باید در کاشتن هر ساله‌ی بذر و نهال بلوط در کوه‌های زاگرس جستجو کرد، باید در مراسم شکستن تفنگ‌های شکاری و آزاد کردن سمبلیک کبک و کبوتر یافت که فعالین محیط زیست کردستان سال‌هاست برگزار می‌کنند. سازماندهی کردستان را باید در فراخوان‌هایی دید که وقتی فعالین محیط زیست برای پاکسازی منطقه‌ای می‌دانند، فوج‌فوج مردم کرد از تمام شهرهای کردستان به آن منطقه می‌رفتند تا در آن کنش جمعی مشارکت کنند. مقاومت کردستان را باید در جنبش معلمان این دیار، که قوی‌ترین بازوی جنبش معلمان ایران است دید. ریشه‌های کار جمعی مردم کردستان را باید در فعالیت‌های «مادران آشتی» کردستان دید که با پادرمیانی و رضایت گرفتن از ولی دم، بسیاری را از اعدام رهایی بخشیده‌اند. همراهی و هماهنگی جامعه‌ی کردستان را باید در جشن‌های هزاران نفره و زیبای نوروز جستجو کرد، در تلاش‌های منسجم و سازماندهی شده‌ی دوران کرونا و

باید از جامعه‌ای مدنی کردستان ( تاکید می‌کنم جامعه‌ی مدنی کردستان و نه احزاب کرد) و کنش‌های جمعی‌شان الگوبرداری کنیم. وقتی در امنیتی‌ترین استان ایران، مردم توانسته‌اند چنین جامعه‌ی مدنی قوی بسازند در دیگر نقاط ایران بسیار راحت‌تر می‌توان به ساختن و سازماندهی جامعه‌ی مدنی همت گمارد. لازم به ذکر است که بنابر آمارهای موجود، بعد از سیستان و بلوچستان، کردستان کمترین کاربران اینترنت در میان استان‌های ایران را دارد؛ به جای آنکه خود را در فضای مجازی علاف کنند و در پی فالوئر جمع کردن و قهرمان‌بازی‌های پوشالین و دروغ‌پردازی‌های مجازی باشند در فضای واقعی و در عینیت اجتماعی کار جدی و تاثیرگذار و ماندگار می‌کنند. اگر می‌خواهیم از کردستان الگوبرداری کنیم باید از فضای مجازی و از خانه‌های‌مان بیرون بیاییم و با دیگران کار جمعی واقعی کنیم. بارها گفته‌ شده؛ طرح صیانت از فضای مجازی اگرچه ضد انسانی و ضد حقوق بشری است، اما اجرای آن یک خطای بزرگ استراتژیک از جانب جمهوری اسلامی است که موجب آزاد شدن یک نیروی عظیم در فضای سه‌بعدی واقعیِ جغرافیای ایران می‌شود و کمک می‌کند که جامعه‌ به سرعت خود را بازیابی و سازماندهی کند و در نبردی جدی با استبداد دینی وارد میدان شود. با این حال اما نباید منتظر خطاهای جمهوری اسلامی باشیم و خودمان باید دست به کار شویم و کنش‌گری کنیم و با رها کردن فضای مجازی نیرو و ظرفیت خود را برای تسخیر فضاهای عینی متمرکز کنیم.

 

سخن آخر

در پایان لازم می‌دانم که با تاکید دوباره بر خشونت‌پرهیزی یادی کنم از دو زن که بدون هیچ چشم‌داشتی و بی‌دریغ بخشی از عمر خود را صرف مبارزه با زن‌ستیزی و زن‌کشی کردند و با عشقی زنانه (بی‌پایان)، خود را وقف توانمندسازی زنان ایران نمودند. زنده‌یاد پروین بختیارنژاد یکی از این دو زن است. زمانی که رهبران خودخوانده‌ی خارج‌نشین کمترین دغدغه و نگرانی نسبت به زنان ایرانی نداشتند، پروین عزیز در حال مطالعه و پژوهش در مورد خودسوزی زنان ایلام و قتل‌های ناموسی در لرستان بود تا شاید با تلاش‌های بی‌دریغ خود قدری از رنج زنان ایران بکاهد. روحش شاد.

و اما دومین زن زینب جلالیان است. زنی که در تلاش برای توانمندسازی فرهنگی و اجتماعی زنان کرمانشاه به اعدام محکوم شد. اگرچه حکمش شکست و به حبس ابد تقلیل یافت اما اکنون نزدیک به سه سال است در سلول انفرادی است و حق تماس تلفنی و ملاقات ندارد. تلاش‌های زینب و پروین عزیز را مقایسه کنید با تلاش‌های کسانی که تنها خلاصه شده است در تحریم‌هایی بیشتر علیه مردم ایران؛ تحریم‌هایی که بیشترین آسیب‌ها را به ضعیف‌ترین قشرهای اجتماعی یعنی زنان و کودکان وارد می‌کند. امروز در جنبش زن، زندگی، آزادی پروین‌ها و زینب‌ها فراموش شده‌اند و آنها که با زن‌ستیزترین راست‌های آمریکایی بر سر افزودن بر رنج مضاعف زنان ایرانی به معامله نشستند، مدعی رهبری زنان شده‌اند. هوشیار باشیم، جامعه‌ای که دلسوزان و خادمان با اصالت خود را فراموش کند و به جماعتی رهبران قلابی و قهرمانان پوشالین دل خوش نماید هرگز به آزادی، برابری و کرامت انسانی دست نخواهد یافت.

 

نصرالله لشنی

زندان رجائی‌شهر

تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۴۰۱

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید