نوشته ابوالحسن بنی صدر
پاریس- برای انتخابات روز جمعه ی ایران، رهبر مذهبی کشور تصمیم گرفت که به مسابقه دو اسبه اصلاح طلب و محافظه کار پایان دهد. همچون سایر سیستمهای دیکتاتوری، در حال حاضر رقابت تنها با یک اسب در حال برگزاری است. اگر چه در نگاه اول ممکن است اینطور به نظر بیاید که شش کاندیدای باقیمانده با شش برنامه ی کاری متفاوت در حال رقابت هستند، اما با نگاه دقیقتر در می یابیم که یک فرد با شش چهره ی متفاوت وجود دارد. مخرج مشترک همه ی آنها اطاعت محض از رهبر مذهبی ایران است. در واقع انتخابات این فرصت را برای آیت الله علی خامنه ای پدید آورده است که کار جمهوریت رژیم را خاتمه داده و قدرت مطلقه ی خود را اعمال نماید که پس از مرگ آیت الله خمینی در سال 1989 توسط اعمال مهندسی اکبر رفسنجانی به وی اعطا شده بود.
این بدین معنای نیست که هر کاندیدایی دقیقا مانند کاندیدای دیگر است. هر یک از این کاندیداها راههای متفاوتی را با سیاستهای خارجی ایران باز می کند. در واقع، این “انتخابات” پاسخ خامنه ای به ریاست جمهوری آمریکا، باراک اوباما است. نتیجه می تواند به سه شکل ظاهر شود. اگر خامنه ای بخواهد به اوباما بگوید که او می خواهد برنامه ی هسته ای خود را در رویارویی با گروه 5+1 ادامه دهد ممکن است به سعید جلیلی مذاکره کننده ی فعلی رویکرد نشان دهد. با این حال، اگر خامنه ای تصمیم بگیرد که سیاست هسته ای ایران را بر اساس نوع سیاست اوباما تنظیم کند محمد باقر قالیباف رییس جمهور خواهد شد. و در پایان اگر خامنه ای تصمیم به اعلام آمادگی برای تعامل و سازش در مورد مساله ی هسته ای بگیرد، علی اکبر ولایتی وزیر سابق امورخارجه یا حسن روحانی ریاست جمهور خواهند بود.
در هر صورت، سایر کاندیداها هیچ شانسی برای منصوب شدن نخواهند داشت، و در این بازی شطرنج هیچ نقشی بازی نخواهند داشت. آنها تنها اجازه خواهند داشت تا برای ایجاد فضای رقابت به منظور ارائه ی این تصور که رای دهندگان ایرانی یک انتخاب واقعی انجام خواهند داد تلاش کنند. این اتفاقی نیست که چند روز قبل، خبرگزاری رژیم، فارس، نتیجه ی نظرسنجی ای را اعلام کرد که در آن قالیباف دارای بالاترین سطح حمایت و جلیلی، روحانی و ولایتی پشت سر او هستند.
هیچ یک از کاندیداها برای خامنه ای مصرف داخلی نخواهند داشت. تنها مصرف آنها برای استفاده در روابط در سیاست خارجی کشور با آمریکا خواهد بود. با نگاهی گذرا در عملکرد گذشته ی کاندیداها این واقعیت را نشان می دهند. علی اکبر ولایتی در طول جنگ ایران-عراق وزیر امور خارجه ایران و مسئول رسوایی ایران گیت بود. محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران در طول جنگ بود و در زمان افتضاح ایران گیت همکار رفسنجانی و خامنه ای بود. حسن روحانی نیز در طول رسوایی ایران گیت با هاشمی رفسنجانی همکاری می کرد و سعید جلیلی نیز مسئول مذاکرات ایران در مورد مسایل هسته ای بوده است. در طول جنگ، قالیباف فرمانده لشکر سپاه پاسداران انقلاب در حال خدمت به آقای خامنه ای بود. و طبق اسناد ویکیلیکس، او و ولایتی مخفیانه با دولت آمریکا در ارتباط بودند. محمد غرضی نیز وزیر نفت بود و دست اندر کار معاملات پنهانی خرید اسلحه بود.
با این حال، تصمیم اخیر اوباما برای اعمال تحریم های تازه برای ایران قبل از انتخابات به نحوی پیامی به خامنه ای تلقی می شود با این مضمون که او می داند که این انتخابات بی اساس است چرا که مردم در آن انتخاب واقعی خود را صورت نمی دهند، و او در صورت ادامه سیاستهای فعلی تحریم های سخت تری را اعمال خواهد کرد. بنابراین تصمیم خامنه ای برای انتصاب هر یک از سه شکل کاندیداها پاسخی به اوباما خواهد بود.
در واقع، در نتیجه، نه تنها حضور و مشارکت مردم نیست که بی معنی خواهد بود بلکه تمامی رای هایی که به صندوق ریخته می شود رای به رژیم و توجیه کننده ی تلقی رفتار و درک حاکمیت از مردم به عنوان صغار خواهد بود. مردم به رای دادن دعوت شده اند تا به عدم شهروند بودن خود رای بدهند. به همین دلیل است که تحریم فعال این انتخابات یک عمل برای بازیافت منزلت و شرافت مردم و در ادامه آن به قیام های سراسری خشونت زدایی به پایان یافتن رژیمی خواهد انجامید که به صورت سازمان یافته وسیستماتیک کشور را از یک بحران به بحران دیگر می کشاند.
از قضا، این احساس از بحران است که باعث می شود برخی از مردم نسبت به تحریم فعال انتخابات مقاومت از خود نشان بدهند و به یکی از کاندیداهای جریان اصلاح طلبی این شانس را بدهند تا احتمالا قادر باشد در ساختار درونی نظام اصلاحاتی صورت بدهد. تاریخ به ما می گوید ایرانیان تا زمانی که احساس کنند از طرف دولتهای خارجی تحت فشار نظامی یا تحریم های بین المللی مورد تهدید قرار دارند علیه دیکتاتوری و استبداد قیام نخواهند کرد. ما این مهم را هم در انقلاب 1979 زمانی که رییس جمهوری آمریکا جیمی کارتر که انتخابش به ایرانیان این اطمینان را داد که آمریکا در صورت جنبش مردم به ایران حمله نمی کند، و هم زمانی که انتخابات اوباما به جنبش نوظهور مردم ایران این اطمینان را داد که حکومت او تهدیدات نظامی بوش جنگ طلب را ادامه نخواهد داد مشاهده کردیم.
امروزه، نگرانی بسیاری از ایرانیان از گروه های سیاسی داخلی می باشد که خود را در اختیار قدرتهای خارجی گذاشته اند که قصد تجزیه ایران را دارند. بحرانها و فجایع حال حاضر در منطقه نیز این نگرانی را افزایش داده است.
عدم وجود تهدید دولتهای خارجی یک شرط لازم برای بسیج وسیعی از مردم برای حذف رژیم حاکم بر ایران است. اگر ایالات متحده و سایر حکومتهای خارجی در خنثی کردن قدرت رژیم مافیایی در ایران صادق هستند، می بایست تمامی تهدیدهای نظامی در مقابل ایران را بردارند. آنها همچنین می باید تحریم های کمرشکن اقتصادی را که در حال حاضر به کشور تحمیل شده است، که نه تنها به مردم عادی آسیب رسانده بلکه جامعه ی مدنی را نیز تضعیف نموده است و به مافیاهای نظامی-مالی و در درجه اول سپاه پاسداران امکان فرصتهای زیادی را فراهم ساخته تا از طریق دور زدن تحریم ها و به بهانه آنها ثروت ملی ایران را به باد سرقت ببرند. حکومت ایالات متحده نه تهدیدهای نظامی و نه تحریم های اقتصادی را نمی خواهد بردارد چون منافع ملی آنها نیز در راستای ایجاد بحران است.
اما اگر دولت ایالات متحده در تمایل خود برای دیدن ایران دموکراتیک صادق است، باید همکاری خود را در این راه با رژیم ایران پایان دهد. الباقی، وظیفه ایرانیان است که بدون شک توانایی پایان دادن به کار این رژیم استبدادی را به نظام مردم سالار دارند و برای ساخت دموکراسی در خانه و وطن مستقل و آزاد و رشد تلاش خواهند کرد. در یک منطقه ای که غرق در خشونت است، پیامدهای صلح فراگیر این چنین جنبشی فراتر از انتظار و محاسبات خواهد بود.