جا دارد کسانی که بهردلیلی در این نوع مناظرات شرکت میکنند باصطلاح با «کشتن گربه دم حجله» از نقد و زیرپرسش بردن همین عنوان چالش برانگیز شروع کنند. چرا که، مگر میتوان یک واقعیت بزرگ تاریخی چون انقلاب بهمن و «نه» بزرگ آن علیه نظام سلطنت را نادیده گرفت. در حقیقت برافکندن نظام سلطنتی با کلیت خود به شمول شاه و ولی عهد یک جا صورت گرفت. بهمین دلیل مخالفت با استفاده از این واژه ـآکنده از فره ایزیدی- برای کسانی که وفاداربه خواست و روایت تاریخی مردم ایران و مخالف با نظام دودمانی و وراثتی هستند، اجتناب ناپذیراست. بنابراین استفاده از این عنوان مگر با پسوند مهرابطالی که برآن زده شده است نمی تواند موردپذیرش باشد. نباید اجازه دادکه در میان معرکه سکه شاهزادگی جعل شود. و این بویژه توسط رسانههای بظاهر مدعی بیطرفی قطعا پذیرفتنی نیست.
مجموعه تحولاتی که در طی یکماه اخیر در خارج کشور و تحت عنوان دوپینگ سیاسی رضاپهلوی صورت گرفته است جملگی حلقه های یک نقشه تنظیم شده برای پیش برداین هدف است. اتلاق حزب و تغییرنام فرشگردیها به حزب ایران نوین به مثابه بازوی اخص و وفادار به رضاپهلوی بخشی از همین پروژه است. البته شرکت دادن گاهی گدار یک چهره چپ علاوه بر تلاش برای همراه سازی با پروژه فوق، تلاشی برای رفع اتهام یک جانبه گی این رسانههاهم هست.
از همین رو لازم است که شرکت در این نوع برنامه ها اگر هم برای بهره گیری از برد تبلیغاتی و مطرح کردن مواضع خود است با هوشیاری و شفافیت لازم همراه باشد. بنظر در این برنامه با هدف سیاسی مشخص و از جمله بهره گیری از باصطلاح برندچپ/کرد، حسن شیریعتمداری به عنوان جمهوری خواهی لیبرال که سابقه مذاکرات و گفتگوهای مکرر با سلطنت و با این نوع رسانه ها را داشته است و با آگاهی به جداسری و ترفندهواکردن وکالت که چیزی جز دورزدن و بهم ریختن بازی قبلی بین آنها با هدف کسب هژمونی نیست، کمابیش مشخص و قاطع بود. حزب ایران نوین هم عملا میزبان محسوب میشد و چندان نیازی هم به اظهار نظر نداشت و خود گفتگوکننده هم به نوعی نماینده آن محسوب میگشت، طبیعی بود که نماینده آن جریان بر مرکزثقل و رکن رکین بودن رضاپهلوی و پلاتفرم سه ماده ای او و جایگاه ویژه و انحصاریش تأکید داشته باشد. از این دو مشارکت کننده انتظار برخوردانتقادی به پلاتفرم سه ماده ای نمی رفت، که یکی آنرا کافی و دیگری قابل تکمیل می دانست. اما متأسفانه جای چنین نقدی خالی بود که می توانست به وجوه گوناگون آن توسط آقای علیزاده که بهعنوان یک چهره چپ و کردانقلابی شناخته می شود، مطرح شود که نشد، مگر تاحدی حول تمامیت ارضی، آنهم به شکل نه جامع که محدود و ناقص، و حال آنکه از ایشان انتظار جامعیت و شفافیت و هوشیاری بیشتری می رفت. تمرکز وی عملا و عمدتا بر تمامیت ارضی بود که نه فقط سویههای دیگرآن پلاتفرم و اهداف و ماهیت آن و ائتلاف حول آن را آنگونه که لازم بود برجسته نمی کرد، حتی معنا و دلالت خودتمامیت ارضی را نیز آن گونه که لازم بود باز نکرد و این در حالی بود که از قضا گرداننده گفتگو بیش از دیگران حول این پلاتفرم روی ایشان تمرکزکرده بود. بنظر جاداشت که در این گفتگواجمالا نکات برجسته و مرتبط با این موضوع بشرح زیر مطرح می شدند:
۱- تمامیت ارضی. لازم بود که صراحتا گفته می شد که در تجربه و حافظه تاریخی ما، جامعه بطوراعم و خلقهای تحت ستم چون کردها و دیگربخشهای تحت تبعیض مضاعف به طوراخص، ترم تمامیت ارضی چیزی جز اسم رمز سرکوب با اتهام تجزیه طلبی توسط قدرت مرکزی نبوده و نیست، ادعاعی که جریان رضاپهلوی با سنگرگرفتن در پشت آن دقیقا با حکومت اسلامی هم سخن هستند. وحال آنکه از منظر برنامه و نگرش نیروهای چپ اساسا سرزمین و مردمان ساکن یک جغرافیای معین از همدیگر جداناپذیرهستند و بنابراین جداسازی آنها و تبدیل ترم تمامیت ارضی به بر ساختی برفراز ساکنین آن سرزمین جز تبدیل آن به اهرم سرکوب «یک ملت متکثر» و بخش های گوناگون آن و رواداشتن تبعیض و لاجرم از قضا تهدیدهمبستگی و یک پارچگی سرزمینی نبوده و نخواهد بود. ایران همچون خانه مشترک همه ایرانیها کشوری با هویتی پلورالیستی چندملیتی و چنداتنیکی است که باید به شکل مشاع در اداره مشترک آن و به دموکراتیک ترین شیوه مشارکت داشته باشند. جداکردن سرزمین از ساکنان آن و کوبیدن یک جانبه بر طبل تقدس تمامیت ارضی بدون محتوای آن و نحوه اداره دموکراتیک این خانه مشترک و مشاع و ازجمله توسط همه تبعیض شدگان جز اسم رمزیک قدرت مرکزی و سرکوبگر نیست. حاصل تبدیل وطن به ابژهای مقدس و جداشده از سوژه خود چیزی جز سرکوب سوژه نبوده است. در این مورد بین این جریان مدعی رهبری جنبش و اپوزیسیون و حکومت اسلامی هم تفاوت چندانی وجودندارد. چنانکه رضا پهلوی درهمان گفتگو با من و تو با اشاره به نقشه نصب شده برسینه اش با افتخار و پرخاشگرانه می گفت که در این مورد حتی با یک وجب آن با کسی شوخی ندارد. در حالی که میدانیم در همین یک صدواندی سال گذشته نه فقط پادشاهان قاجار بلکه حتی پدرتاجدارایشان هم در مورد بحرین، استان چهاردهم ایران، این شوخی را کرده بود!.
۲- لارم بود که اصل وکالت هم بهلحاظ شیوه و هم محتوا به زیرسوال برده شود. که به دلیلآنکه این روزها حول آن زیادصحبت و نوشته شده برای کوتاه کردن مطلب از پرداختن بهآن میگذرم.
۳- از منظری دیگر لازم بود که روشن میشد مسأله وکالت و باز نمائی انقلاب در شرایطی که جامعه وارد وضعیت انقلابی شده است، اساسا وکالت ناپذیراست. چرا که انقلاب به معنی کنش گری مستقیم مردم و اعمال دموکراسی مستقیم است که به نحوسرشتی علیه هرنوع نمایندگی وبازنمائی توسط نخبگان و برای برافکندن کلیت یک نظام منحط و تاسیس نظامی جدید و عمیقا دموکراتیک است. بویژه این وکالت خواهی اگر بخواهد برای کشاندن «رهبری» انقلاب از داخل بهخارج کشور و توسط مدعیانی که خود به دنبال تأسیس نظام ولایت از نوع موروثی آن باشند. و یا آن گونه که گفته میشود برای گفتگو با قدرتهای بزرگ که پذیرفتنی نیست. تنها میتوان با فشارانقلاب از داخل و حمایت فعال افکارعمومی و نهادهای ترقیخواه و حقوق بشری درخارج برای پیشبردمطالبات و خواستهای جنبش و ایزوله کردن حاکمیت به قدرتهای خارجی فشار آورد. و گرنه به عامل نفوذ و اسب تروای آنها در سرنوشت کشور تبدیل خواهید شد.
۴- بر چپ اجتماعی و عمیقا دموکرات و باورمند به دموکراسی لازم است که بهعنوان بخشی از برنامه عدول ناپذیرخود مبنی بر نفی هرگونه ولایت مداری و استبداد چه ار نوع نظام موروثی باشد و چه ولایت دینی، که هردو هم اینک تجربه شده است، و البته هرنظام استبدادی دیگر، به عنوان شرط لازم سمت گیری به سوی دموکراسی واقعی تأکیدکند. تنها چنین عبوری به معنای پیش رفتن است وگرنه گردونه شوم تاریخ همچنان با دنده عقب حرکت کرده و بازگشت به گذشته هم جز با مشت آهنین و فاشیستی مقدورنخواهد بود. همچنان که باید به موازات نوع نظام بر محتوای اقتصادی- اجتماعی، و برابری خواهانه هرنوع بدیل از هم اکنون تأکید نمود.
۵- در دوره گذار به پساحکومت اسلامی برخلاف ژست و ادعای غلط انداز، بیطرفی بیمعناست و از قضا حساس ترین دوره ای است که گرایش ها و نیروهای مختلف اجتماعی با زدن مهرهژمونی خود برآن، و با فرض موفق شدن، نتیجه صندوق و یا مجلس مؤسسان و یا هرنوع دیگری از خروجی آنها را رقم خواهندزد. نباید فراموش کرد که فاشیسم و نظامهای دیکتاتوری هم معمولا برای یک بار، آنهم جهت عروج به قدرت و زدن مهرمشروعیت برخویشتن، به نردبان «دموکراسی» نیازدارند چنانکه هیتلرداشت و چنانکه خمینی داشت و… بنابراین آرایش صفوف دوره انتقال و مبارزه برای دموکراسی و آزادی و جهت گیری دموکراتیک از همین حالا شرط حفاظت از دموکراسی است. دموکراسی در جهان آکنده از مناسبات قدرت و منافع طبقاتی متفاوت و متضاد نه فقط با قول و قرارهای حتی زیبا و ترقیخواهانه که با موازنه قوا و آرایش میدانی حول آنها درجهان آکنده از مناسبات قدرت قابل تحقق است.
۶- مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری، همانگونه که از شعارمکررخیزش انقلابی است، نه یک معادله تک مجهولی حول استبدادحاکم و یک صف گسترده ضداستبدادی همه باهم، که خروجی تجربه تلخ انقلاب بهمن از قضا برهمین مدل استوار بود، بلکه یک معادله چندمجهولی است که در آن علاوه بر مبارزه همسوی این گرایشات علیه استبدادحاکم که قطعا لازم است ولی الزاما معادل ضدیت با هرنوع دیگری از استبداد نیست. چرا که تجربه نشان داده است می توان بدلایلی ازموضع ضددموکراتیک ویا واپسگرایانه و ارتجاعی و حتی فوق ارتجاعی و بدلایلی با استبداد و حاکمیت مستقرهم مبارزه کرد. چنانکه نه فقط در انقلاب بهمن بلکه همین امروز درهمسایگی خود ضدیت طالبان با دولت آمریکا در همسایگی خود را داریم. بنابراین همواره لازم است که بطورکلی مبارزه علیه استبدادمسلط را با مواضع ترقیخواهانه و ایجابی و لاجرم مبارزه ضدهژمونیک و با برنامهها و عملکرد ارتجاع درون صفوف مخالفان استبدادحاکم هم ترکیب کرد. این ها دوسطح متفاوت از مبازره علیه دیکتاتوری هستند و بدون چنین مبارزه انضمامی چه بسا جایگزینی استبدادحاکم توسط استبدادی دیگربه عنوان یک خطری جدی مطرح باشد. فاجعه ای که در انقلاب بهمن، با توجه به تناقضات درون آن و فرادستی ارتجاع رخ داد.
۷- لازم است نسبت به هژمونی طلبی این جریان و تکیه اش به قدرت های خارجی و دل بستن به « گوادلوپ دوم» گرچه در شکل و شمایل و شرایطی دیگر حساس باشیم. چنانکه در عین دخیل بستن به سپاه*۲ و نیروهای سرکوب رژیم برای انتقال قدرت با کمترین تکان وبا حفظ شاکله اصلی ماشین دولتی، درعین حال با قرارگرفتن همان نیرو در لیست تروریستی هم همراه می شوند که نشان میدهد چگونه این نوع هژمونی طلبی بی مهار از هرابزاری که درخدمتش باشد سود می جوید. هم چنین نباید از پی آمدهای منفی این هژمونی طلبی و دوپینگ سیاسی نسبت به ایجادتشتت در صفوف اپوزیسیون و حتی در انقلاب که سبب خشنودی رژیم تبه کار را فراهم ساخته است غفلت کرد. چنانکه با پخش گزینشی و بزرگنمانیهای ویژه خود بی میل نیستند که با دوگانه سازی بین خود و سلطنت که تاریخا چرخه استبداد را تشکیل می دادهاند و یکدیگر را بازتولید می کردهاند، در سرکوب و آشفته سازی جنبش بهرهبرداری کنند. گزافه نیست که اگر ادعا کنیم که حاکمیت با دوپینگ هژمونیطلبانه این جریان و بازتاب دادن آن بهشیوه خاص خود، به نوعی با دمش بشکن میزند. از همین رو افشاء و نیز مقابله با پیآمدهای منفی آن، امروزه بخشی از وظایف کنشگران و اپوزیسیون متعهد را در داخل و خارج تشکیل میدهد.
۸- و بالأخره باید به تضاداین نوع و این مدل از وحدت طلبی و بدیلسازی و ادعاهایی چون رهبری و پرچم علم کردن با نمادشیرنرشمشیربدست و …. و تضادآن با محتوا و مدل انقلاب جاری با سرشت فمینیستی و پلورالیستی اشاره کرد، جنبشی که بهعنوان «انقلاب مرکب» که هم واجد سویه اجتماعی است و همه واجد سویه سیاسی و سرنگونی استبدادحاکم صورتبندی میشود. انقلابی بر پایه مبارزه علیه مناسبات قدرت پدرسالار در پهنه جامعه و همزمان علیه تمامیت خواهی یک قدرت مرکزی، مدلی براساس پیوند وحدت و کثرت و حول اشتراکات، همبستگی متفاوتها و تبعیض شدگان در یک جامعه رنگین کمان. سه گفتمان مبتنی بر هویت اسلامی و ورشکست شده، هویتی سیال و مبتنی بر همبستگی ایرانی متکثر و پلورالیستی، هویت ایرانی مبتنی بر ناسیونالیسم و باستانگرائی که در تکاپوی بالاکشیدن خوداست.
۹- میتوان در راستای مدل مبارزه در داخل کشور، و به موازات آن در خارج کشور به عنوان نیروی مکمل داخل و نه جایگزین آن، همزمان ضمن مبارزه علیه استبدادحاکم به عنوان مانع اصلی و مقدم، این نوع مبارزه ضدهژمونیک داخل صفوف جریانهای ضداستبدادحاکم را نیزپیش برد. یا برگزاری کمپینهای سراسری با فراخوان نهادهای مردمی و تقویت چنین نهادهائی حول مسائل و مطالبات مشخص جنبش و یا فشارهای معین به دولتها برای حمایت واقعی از جنبش وفشارهای روزافزون بهرژیم و یا یک جانبه گری رسانهها همت گماشت. بر دیالوک های سازنده و گفتمان همسازی تمرکزکرد. از دیرباز چنین بوده است که خارج کشور همواره با فعال شدن جنبش داخل شور وهوای تازه ای پیداکرده است. از این فرصت و در حمایت فعال از جنبش میتوان و باید برای بازآرائی و بازسازی صفوف پراکنده نیروهای چپ و رادیکال و دموکرات و شکل گیری نهادها و تشکل های سراسری با هدف دست یابی به توان فراخوانی در خارج کشور با تکیه و بهره گیری ازتشکلها و نهادهای محلی متعدد هم اکنون موجود در شهرها و کشورهای گوناگون وارتقاء آنها به یک شبکه سراسری، ازجمله تقویت جنبش دادخواهی که اکنون در داخل به درختی تنومند تبدیل شده است و در خارج نیز بدون پایگاه نیست، به ضرورت همگرایی سازنده و گسترده بر مدارحمایت ازجبنش داخل کشور همت گماشت. اگرامروزه در داخل کشور شاهدیم که نفتیها و هفت تپهای ها و…. با وکالت مرزبندی میکنند با تکیه بر هم صدائی این نوع تشکل ها و نهادها بهسادگی میتوان با بازتاب دادن چنان رویکردهائی درخارج که بهنوبه خودموجب تقویت آن در داخل هم میشود، با سهولت بیشتری این نوع دوپینگها و حباب سازیهای سیاسی را خنثی کرد و وزن آنها را در همان حد و جایگاه واقعیاشان قرارداد. البته لازم است خلائی که این جریانها در صدد پرکردن آن هستند به شکل سنجیده و نقشه مند و مسؤلانه و به سودبلوغ و شکوفائی جنبش انقلابی پرشود و اجازه داده نشود که احیانا صفوف جنبش با این نوع دوپینگها و یا بهره برداریهای رژیم تضعیف و متشتت شود. ما باید وحدت و یا همسوئی در عین تکثر را که از بزرگترین درسهای انقلاب زن زندگی و آزادی در طیچندین ماه گذشته هست، بیاموزیم و آن را در تناسب به فضای خارج کشوربکارگیریم. این وحدت یا همسوئی میتواند متناسب با عملکرد و برنامه نیروهای راست و بینابینی و چپ و دموکرات سطوح بندی شود.
تقی روزبه اول فوریه ۲۰۲۳
*۱ – https://www.youtube.com/watch?v=HRIn7OQoX3U
*۲-رومای «بازگشت سلطنت»، و حکمت دخیل بستن رضاپهلوی بهسپاهپاسداران!
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2022/08/blog-post_27.html#more